بررسی جایگاه زن در مرزبان‌نامه «بخش سوم» «یاسمن بهارآرنگ»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

الف: گروه اول: زنانی با نقش مثبت و نسبتاً مثبت

موش و ایرا

موش ص237 تا 244

چکیده داستان:

موشی در خانه‌ی توانگری خانه گرفت و در آنجا مدت‌ها به فراغ دل و نشاط طبع زندگی می­کرد. روزی ماری اژدها‌پیکر گذرش از آن حوالی به خانه‌ی موش افتاد و آن محل آرام و امن را برای زندگی کردن پسندید. موش به خانه آمد از دور نگاه کرد مار را در خانه‌اش دید. جهان پیش چشمش تاریک شد و گفت: این آه سوزان چه کسی بود که در من گرفت؟ حتماً آن ستم‌ها و خیانت‌هاست که با خلق خدا کرده‌ام. موش ناتوان و بی‌تاب نزد مادر آمد و او را از ماجرا خبردار کرد و از او راهنمایی خواست. مادر گفت: چون سوسمار باش که اندازه‌ی خویش می‌شناسد و در سوراخ خود می‌آرامد و چون ملخ مباش که هر‌چه یابد بخورد و هر جانوری که او را یابد طعمه‌ی خویشش سازد. حتماً زیاده‌خواهی کرده‌ای و دست تجاوز به مال دیگران دراز کرده‌ای. برو خانه‌ی دیگری انتخاب کن که تو با وی توان برابری و هماوردی نداری که از زخم نیش مار، پیل مست و شیر خشمگین نیز در امان نیستند. اگر‌چه از وطن و مأمن خویش دور شدن و بهره‌برداری دیگران از اندوخته‌ی خود دیدن، رنج و سختی بسیار دارد و خداوند رانده شدن شخص را از شهر و دیار خود برابر با کشته شدن وی دانسته؛ اما خردمند کسی است که در مواقع ناچاری از وطن خویش عزم سفر کند تا وقتی‌که مکانی دیگر فراهم کند و به‌مرور زمان، آنچه را از دست داده جبران و تلافی نماید. موش گفت: اگر چه بسیار گفتی، اما این سخنان مرا آرام و راضی نمی‌کند، زیرا غیرت نفس اجازه نمی‌دهد که با هر ناپسندی سازگاری کند که انسآن‌های بزرگ تا آنجا که بتوانند زیر بار ظلم ستمگران نمی‌روند.

مادر گفت: اگر تو به پشتیبانی دیگر موشان با این دشمن می‌خواهی مقابله کنی، خیلی زود هلاک می‌شوی و هرگز به هدف مورد نظرت دست نمی‌یابی، این کار از حد و اندازه و توان تو بیرون است.

موش گفت: به چشم حقارت در من نگاه نکن چنان‌که گفته‌اند بترسید از غیرت ناتوانان. من این مار را به دست باغبان خواهم گرفت که به حیله و نیرنگ اورا به کشتن مار وا‌می‌دارم. مادر گفت: اگر چنین ترفندی داری ملازم کار شو و به آن بپرداز.

مادر گفت: چون سوسمار باش که اندازه‌ی خویش می‌شناسد و در سوراخ خود می‌آرامد و چون ملخ مباش که هر‌چه یابد بخورد و هر جانوری که او را یابد طعمه‌ی خویشش سازد.

موش رفت و چند روزی مراقب بود و در کمین می‌نشست تا ناگهان بر دشمن بتازد. روزی مشاهده کرد که مار از سوراخ در باغ آمد و زیر گلبنی خوابید در همان لحظه اتفاقاً باغبان در استراحت‌گاه خود خوابیده بود. موش بر سینه‌ی باغبان جست. باغبان از خواب پرید. موش پنهان شد. دوباره باغبان خوابید. موش این عمل را چند‌بار تکرار کرد تا آن که آتش غضب در دل باغبان افتاد. باغبان به دنبال او می‌دوید تا نزدیک مار رسید، موش به سوراخی فرو رفت. باغبان بر سر مار خفته کوبید و بر او چیرگی یافت.

در این داستان پس از آن‌که موش خود را گرفتار بلا می‌بیند مادر را به عنوان مشاور خود بر می‌گزیند و با او مشکلش را در میان می‌گذارد. مادر پس از شنیدن می‌گوید: حد خود را بشناس و سپس به ریشه و علت اصلی بروز مشکل اشاره می‌کند که: مگر بر ملک قناعت و کفایت زیادت طلبیدی و دست تعرض به گرد کرده و اندوخته دیگران یازیدی. سپس می‌گوید: برو خانه‌ای دیگر برگزین...

او مراتب عقل را یک به یک در گفتار خود نمودار می‌سازد. چنان‌که در تحلیل و ارائه‌ی پیشنهاد و راه‌حل به‌خوبی به‌عنوان مشاوری خردمند پدیدار می‌شود و نه تنها خردمند، بلکه با درک سختی و دشواری که از ترک خانمان نصیب او می‌شود همدلی خود را نیز به او نشان می‌دهد. اما در ادامه‌اش باز می‌گوید: خرد اقتضا می‌کند در چنین شرایطی -اگر‌چه ترک خانمان بسیار دشوار است و مساوی با کشته شدن اوـ از وطن عزم سفر کنی.

باز برای دلگرمی او می‌گوید: خانه‌ای دیگر فراهم می‌کنی و آنچه از تو ضایع شده به گردش روزگار دوباره جبران خواهد شد. مادر نمونه‌ی کامل خرد است و فرزند او که با وجود پندهای بسیار مادر باز سخن او را نمی‌پذیرد، نشانه‌های جوانی از جمله تسلیم‌ناپذیری، سرسختی و تن به خطر دادن را در خود دارد. در مادر نوعی احتیاط و احتراز از خطر دیده می‌شود اما وقتی فرزند می‌گوید از راه حیله و مکر نه از راه زور بر او چیره می‌شوم، مادر می‌پذیرد و او را به رفتن ترغیب می‌کند. سرانجام چنان‌که دیدیم موش با ترفند بر مار غالب می‌شود.

موش مادر در اینجا از چهره­های مثبت مرزبان‌نامه و نماد خرد، احتیاط و دلسوزی محسوب می­­شود.

6ـ ایرا ص653

چکیده داستان:

جفتی کبک به نام‌های آزاد‌چهر و ایرا در کوهسار خوش آب و هوایی آشیان داشتند. عقابی در نزدیکی آن‌ها ساکن بود که هر ساله دست تجاوز به بچه کبک‌ها دراز می‌کرد. روزی هر دو با یکدیگر به چاره‌جویی نشستند. آزاد‌چهر گفت: بهتر است از اینجا به جایی دیگر کوچ کنیم. ایرا سخن او را تأیید کرد و گفت: راست می‌گویی و ما هر یک در اندوه از دست دادن فرزند مشترکیم، اما دل کندن از زادگاه نیز دشوار است به‌خصوص که در اینجا از آشیانه مرغان شکاری به دوریم. اگر بتوانیم همین‌جا تحمل کنیم بهتر است. معلوم نیست هوای غربت به ما بسازد، این نشانه‌ی خامی و دشمن کامی است. جهان آبستن حوادث است. می‌پنداریم که به‌دنیا آوردن بچه‌ها و خورده شدن آن‌ها یکی از این حوادث است و فرزندان همواره مایه‌ی رنج و فتنه‌ی پدر و مادرند. بهترین راه رسیدن به سعادت، نیکی‌های ماندگار است و اگر ما به آنچه داریم راضی و خشنود باشیم به قصد و هدف خود می‌رسیم و همیشه در اوج خوشی، ناگاه محنتی و اندوهی می‌رسد. آزادچهر پاسخ داد: صحبت‌های تو درست، اما نمی‌توان خود را به خواب فراموشی زد و از پیشامدهای روزگار غافل شد و اگر عقاب یکی از ما را شکار کند چه؟ پس قبل از آن که کار ما از جبران و اضطرار درگذرد باید آماده‌ی رفتن شویم.

به همین صورت گفتگو بین آن دو ادامه می‌یابد و ایرا برای درستی نظر خود چند داستان نقل می‌کند. آزادچهر، ایرا را به عقل و روشنی فکر می‌ستاید و می‌گوید: سزاوار است از آثار نیک تو پیروی کنم و فرمانبردار تو باشم. هر دو تصمیم گرفتند با «یهه» که به خرد و کاردانی مشهور بود در این خصوص به مشورت بنشینند. پس آزادچهر به دیدن او رفت و از او کمک خواست تا او را به خدمت شاه مرغان برساند تا در پناه او از حوادث ایمن گردند. تا آن‌که یهه پذیرفت و آزادچهره را نزد عقاب برد. آزاد‌چهر پس از احترام و تعظیمی که سزاوار شاه بود ماجرای خویش را بازگفت و شاه او را امان داد. سپس او شادمان به نزد ایرا بازگشت.

ـ در این داستان ایرا در نقش زنی نکته‌بین، دانا، خردورز و زیرک ظاهر می‌شود. کسی‌که در سخنان حکمت‌آمیز و آوردن حکایت بر همسر خود پیشی میگیرد و می‌تواند با کلامی منطقی و عقلانی، شوهر را به ماندن متقاعد کند. شوهر همه‌جا او را به داشتن خرد و رای روشن می‌ستاید؛ چنان‌که قسمت قابل‌توجهی از داستان، حکایت‌های پی‌درپی ایرا برای آزاد‌چهر است و سرانجام هردو تصمیم میگیرند با یهه به مشورت بپردازند. نوعی پایبندی به زادگاه و میل به ماندن و نرفتن از موطن خود و خطرپذیری نیز در ایرا دیده می‌شود که البته در پایان با به‌کارگیری روشی مسالمت‌آمیز و خردمندانه به تمام خواسته‌های خود دست می‌یابند.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692