• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • سیر تحول نثر پارسی، «گفتار ششم» نیمه اول قرن پنجم هجری، آغاز حکومت ترکان «بخش دوم» «ندا امین»

سیر تحول نثر پارسی، «گفتار ششم» نیمه اول قرن پنجم هجری، آغاز حکومت ترکان «بخش دوم» «ندا امین»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

گفته شد که در اواخر قرن چهارم، سبکتگین و پسرش محمود غزنوی ترک‌نژاد، از اوضاع آشفته سرزمین پارس سود جسته و به اسم حمایت از آخرین پادشاه سامانی در مقابل سرداران طغیان گرش، منشور حکومت خراسان را از آن خود کردند. در بخش اول این گفتار به اوضاع اجتماعی و فرهنگی این دوره اشاره شد و نیز علل و موانع تحولات چشمگیر در ادبیات این دوره بررسی شد. در این بخش به مختصات سبکی نثر این دوره و تفاوت و تحول آن نسبت به دوره پیش، خواهیم پرداخت.

1- مختصات نثر در نیمه اول قرن پنجم هجری

همان‌گونه که صاحب نظران ادب پارسی پیش از این تقسیم‌بندی کرده‌اند، نثر این دوره کم و بیش واجد همان مختصات نثر در قرن چهارم است.

ویژگی‌های نثر فارسی در نیمه اول قرن پنجم، به‌علت کوتاهی زمان این‌دوره و ارتباط پیوسته و تنگاتنگ آن با دوره قبل -تا حدی‌که بسیاری از نویسندگان این‌دوره هر دو حکومت سامانی و غزنوی را درک کرده و احیاناً متعلق به‌هر دو دربار یا دربارهای محلی هر دو دوره بوده‌اند- تفاوت چندانی با قرن چهارم ندارد. تقریباً در تمام کتب معتبری که در مورد سبک‌شناسی یا تاریخ ادبیات فارسی به نگارش درآمده‌اند، نیمه‌اول قرن‌پنجم یعنی دوره محمود و مسعود غزنوی، در دسته دوره سامانی و رده زمانی اوایل قرن چهارم تا پایان نیمه اول قرن پنجم به‌طور مشترک آمده است و تفاوتی میان این دو قائل نشده‌اند. حقیقت هم این است که شرایط اجتماعی، فرهنگی و مذهبی متفاوتی که غزنویان اول با روی کار آمدن خود در ایران به‌‌وجود آوردند، مجالی نیافت تا در همین دوره بر نثر پارسی تأثیر مخرب خود را نشان دهد و پایه‌های مستحکم ادبیات پارسی که از اعماق شرایط مطلوب دوره سامانی و حکومت‌های محلی آن دوره سر برآورده بود، به این زودی و به‌راحتی تحت اوضاع ناموافق دوره محمود و مسعود ترک‌نژاد متزلزل نشد. اثرات آنچه دوران حکومت این‌دو سلطان و اولاد و احفاد پراکنده آنان در دوره سلجوقی برای ادبیات پارسی بسترسازی می‌کرد، زمینه‌ساز تحول نثر فارسی در دوره‌‌های بعد از خود شد و این از تأکید مکرر یکی از مبانی‌ای است که در این پژوهش مقصود نظر است: که شرایط فرهنگی، اجتماعی و مذهبی... هر دوره -که البته به‌طور مستقیم تحت شرایط و مصلحت‌های سیاسی هر عصر است- بیش از آن‌که مجال ظهور و تأثیر بر نویسندگان و شاعران خود را داشته باشد، بر پایه‌ها و ریشه‌های بنای ادبیات دوره و دوره‌های پس از خود تأثیر می‌گذارد و ساختار ظاهری ادبیات و نثر هر دوره، متأثر و ساخته و پرورده شده اوضاع زمان کمی پیش از خود است.

بر این اساس، و همان‌گونه که صاحب‌نظران ادب پارسی پیش از این تقسیم‌بندی کرده‌اند، نثر این دوره کم و بیش واجد همان مختصات نثر در قرن چهارم است، از جمله:

- همچنان در استعمال لغات، اصطلاحات و ترکیبات زبان عربی محدودیت وجود دارد، مگر در مورد اصطلاحات دینی و سیاسی یا به‌طور بسیار مختصر در جمله‌‌های نعتی و دعایی پس از ذکر نام پیامبر و ائمه و بزرگان دین، یا در موارد کمی آیات قرآنی و احادیث که در پیوستگی کامل با رشته کلام است. (و نه برای آرایش و زینت کلام) «استعمال جمله‌های دعایی در این دوره مرسوم است به‌ویژه در نامه‌های دیوانی که اساس آن بر تعارفات و مجاملات است، این نوع جمله‌ها به فراوانی استعمال دارد.» (صدیقیان،1383: 205) در آثاری که ترجمه شده از اصل عربی است (یا احتمال می‌رود که چنین باشد)، میزان لغات تازی یا اصطلاحات ترجمه از تازی، بیشتر به‌چشم می‌خورد به‌عنوان نمونه در ترجمه رساله حی‌بن یقظان با اینکه مترجم کوشیده است متن تازی را کلمه به کلمه به پارسی درآورد و نیز سعی کرده است که در برابر کلمات عربی الفاظ پارسی بگذارد، با این حال عبارات به ایجازی مخل موجز شده است که نظیر آن در بیشتر کتب علمی ترجمه شده از تازی موجود است و عربی بودن اصل کتاب را مشخص می‌کند. در آثار متعلق به اواخر این دوره همچون زین الاخبار گردیزی، با وجود کهنگی روش نگارش (نزدیک به شیوه قرن چهارم)، اما لغات تازی به اندازه کافی راه یافته است. (صفا، 1387. ج1: 635)

- کوتاهی جمل و ایجاز هنوز از ویژگی‌های نثر تا این زمان است. در قسمت اول تاریخ سیستان کوتاهی جمله‌ها و رسا بودن عبارات از خصایص عمده کتاب شمرده می‌شود. زین الاخبار در اواخر این دوره، از فرط ایجاز فقط به ذکر رئوس حوادث پرداخته و از تطویل و ورود در جزئیات اجتناب می‌کند. همان‌طور که در ترجمه رساله حی‌بن یقظان اشاره شد؛ در نثرهای علمی این دوره، به‌طور کلی «ایجاز با اکتفا به حداقل لازم از لفظ در برابر معنی» رعایت می‌شود. (خطیبی، 1386: 128)

- استعمال اصطلاحات علمی پارسی در مقابل لغات تازی در نثر علمی این دوره همچنان در آثار ابوریحان (صفا، 1387. ج 1: 629) و آثار منسوب به بوعلی سینا (خطیبی،1386: 129) به‌شیوه قرن چهارم ادامه دارد.

- در نهایت؛ سادگی، روانی و استعمال لغات و ترکیبات کهن در نثر این دوره بارزترین ویژگی است که موجب گردیده صاحبان کتب سبک‌شناسی و تاریخ ادبیات آن‌را در دسته نثر دوره پیش قرار دهند. این خصیصه تقریباً در تمام آثاری که می‌توان در این محدوده زمانی از تاریخ ادبیات فارسی گنجاند، دیده می‌شود از جمله: کشف‌المحجوب سگزی، اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم (صفا، 1387.ج1: 633)، ترجمه رساله حی‌بن یقظان، پیش از428 ه.ق. (همان:631)، التفهیم، 420 ه.ق. (همان: 629)، ترجمه و شرح تعرف از امام ابوابراهیم اسمعیل بن محمد بن عبدالله مستملی بخاری، متوفی: 434 ه.ق. (همان: 628)، کتب پارسی ابن سینا، الابنیه عن حقایق الادویه هروی، اوایل قرن پنجم (همان: 625)، شرح قصیده ابوالهیثم توسط ابوسعید محمد نیشابوری معروف به محمد سرخ، اوایل قرن پنجم (صفا، 1347: 209)، و به‌ویژه بخش اول تاریخ سیستانو زین‌الاخبار گردیزی که استاد بهار سبک نثر آنان را شبیه سبک بلعمی می‌داند. (1386. ج2: 62، 67)

- در نثر این دوره دقیقاً نمی‌توان قاعده‌ای برای ترتیب اجزای جمله، به‌نحوی‌که در دوره‌های بعد کم و بیش به وجود می‌آید، به‌دست آورد. زبان در سال‌های جوانی خود است و شاید هنوز تحت تأثیر قواعد نحوی دوره باستان قرار دارد، به این معنی که چون در آن‌دوره هر کلمه با پسوند خاصی که معین‌کننده نقش نحوی آن در جمله بود می‌آمد، نیازی به جای خاص برای فاعل و مفعول و سایر اجزای جمله نبود. یا شاید بتوان آن‌را به سبک خاص نویسندگان، جدا نبودن زبان نوشتاری از گفتاری، تقلید و تأثیر از نحو عربی ربط داد. بارزترین مصادیق این بی‌قاعدگی در ترتیب اجزای جمله، در تاریخ بیهقی که برجسته‌ترین اثر در نثر این دوره است- مشاهده می‌شود. «البته به تصریح باید گفت که اگر بنا بود تنها تقلید از نحو عربی، نحو تاریخ بیهقی را سامان می‌داد، می‌باید تمام جملات یا اکثر جملات به آن سیاق بود، در حالی‌که ارکان جملات بیشتر تحت لحن مقتضای حال است تا نحو عربی.» (جهاندیده، 1375 :34‌)‌ در هر صورت نکته درخور توجه این است که این بی‌قاعدگی‌ها هیچ‌گونه مشکلی در فهم مطلب پیش نمی‌آورد و مثلاً خطایی در تشخیص فاعل از مفعول پیش نمی‌آید.

حتی دکتر شفیعی کدکنی آن‌را از وجوه امتیاز نثر بیهقی در مقایسه با آثار نویسندگانی همچون گردیزی -مورخ معاصر او- می‌داند و از این آگاهی و توانایی نویسنده در طرز کاربرد اجزای جمله، به «بلاغت جمله» تعبیر می‌کند. دکتر شفیعی می‌نویسد: «تفاوت بیهقی در نثر فارسی مثلاً با گردیزی، در همین است که بیهقی از اسرار بلاغت جمله آگاه است و به تناسب حالات، جای فعل و فاعل و دیگر متعلقات جمله را پس و پیش می‌کند ولی گردیزی ]...[ از این مایه بلاغت برخوردار نیست.» (1387: 94)

«در سمک عیار و تاریخ بیهقی به طور خاص و تاریخ سیستان به مناسبت موضوع، جمله‌های وصفی دیده می‌شود»

- از ویژگی‌های نحوی این دوره که زیبایی خاصی به جمله می‌بخشد، باید از استعمال جمله‌هایی با وجه وصفی یاد کرد. غرض از این وجه، جمله‌هایی است که به‌جای فعل به صفت مفعولی ختم می‌شوند. این جمله‌ها عهده‌دار توصیف جزئی از اجزای جمله هستند. این نوع استعمال برای کوتاه کردن مطلب است، یعنی به جای آنکه معنی مقصود در چندین جمله بیان شود و با واو عطف به‌هم ارتباط یابد، یک یا چند جمله را وصف جمله دیگر قرار می‌دهند و از مجموع آن‌ها جمله واحدی می‌سازند. جمله‌های توصیفی را نباید با جمله‌هایی که فعل معین آن‌ها به قرینه یا بی‌قرینه حذف شده، اشتباه کرد «در سمک عیار و تاریخ بیهقی به‌طور خاص و تاریخ سیستان به مناسبت موضوع، جمله‌های وصفی دیده می‌شود.» (صدیقیان،1383: 193) فعل‌های وصفی در سبک قدیم به این فراوانی نیست و از قرن پنجم و ششم به‌تدریج شیوع یافته است.

- حذف افعال به قرینه از این دوره شروع شده است. فعل‌های انشایی از شرطی و تمنایی و افعال نیشابوری، به اندازه بعضی از کتب قدیم، دیگر نیست. آرام‌آرام استعمال «با»های مکرر بر سر افعال ترک می‌شود.

2- دوران گذار از نثر ساده به‌سوی فنی

آن‌چنان که تاکنون گفته شد، در آغاز قرن پنجم هجری حکومت‌های محلی ایران دوست و فارسی‌گرای در قسمت‌های مختلف ایران وجود داشت، اما امرای غزنوی پس از روی کار آمدن علاوه بر ریشه‌کنی این حکومت‌های محلی، ارتباط خود را با بغداد بیشتر کرده، درصدد جلب‌نظر و رضای‌خاطر خلیفه برآمدند. در نتیجه به‌طور طبیعی این روابط موجب افزایش توجه به زبان و ادب تازی می‌شد که در بخش‌های پیش بدان پرداختیم. در فصول بعد نیز خواهیم دید که چگونه روی کار آمدن ترکمانان سلجوقی و پیشروی آنان به ولایات عراق عجم و داخل فلات ایران اسباب نزدیکی وزرا و امرای سلجوقی را به خلافت بغداد فراهم آورد و در نتیجه عواملی که صحبت خواهد شد، بیشتر از پیش زبان عربی در قلمرو زبان فارسی وارد شد. آمیختگی قواعد زبان خراسان با عراق منجر به تحولاتی قابل‌توجه در زبان و ادب و ترسل فارسی گردید و عربی مابی در شعر و نثر فارسی رواج یافت.

برای عبور از شرایط نثر پارسی دوره قرن چهارم و اوایل قرن پنجم به دوره قرن ششم و سپس قرن هفتم، از بین سه کتاب نامبرده به طور مشخص و دقیق‌تر به کتاب تاریخ بیهقی و نثر ویژه آن می‌پردازیم.

در این میان تاریخ ابوالفضل بیهقی و چند کتاب خاص دیگر از جمله قابوسنامه عنصرالمعالی کیکاووس و سیرالملوک خواجه نظام‌الملک طوسی، اگر‌چه متعلق به دربارهای حکومتی متفاوتی هستند، اما فاصله‌های زمانی نسبتاً کمی از یکدیگر داشته و از سه حکومت با ویژگی‌های متفاوت حول خصایص نثری مشترکی گرد آمده و به‌طور مشخصی خود تشکیل یک رده سبکی خاص را می‌دهند. رده سبکی خاصی که به تعبیر استاد بهار پس از طی شدن قرن‌پنجم به‌تدریج فراموش می‌شود... (1386. ج 2: 80). این دوره دوران گذار از زبان و سبک ساده و مرسل رایج در خراسان به‌سوی شیوه توأم با حشو و اطناب و تفنن و تازی مآبی و صنعت‌پردازی رایج در عراق است. نثری که آرام‌آرام از سادگی نثر دوره اول و تکرار افعال و جملات فاصله گرفته و ویژگی‌هایی از نثر فنی در حال رشد نیز کسب می‌کند، ولی با وجود این نه ساده است و نه فنی، چیزی بین این‌دو:

«شیوه‌ای مختلط و التقاطی ]...[ که از طرفی پای در اصالت‌های زبانی و سادگی و صراحت سبک پیشین دارد و از سویی دیگر نشانه‌هایی از تجدد و اطناب و حاشیه‌پردازی و زیبانویسی و تازی‌گرایی معمول در شیوه بعد را در خود می‌نمایاند.» (یاحقی،1383: 27)

برای عبور از شرایط نثر پارسی دوره قرن چهارم و اوایل قرن پنجم به دوره قرن ششم و سپس قرن هفتم، از بین سه کتاب نامبرده به‌طور مشخص و دقیق‌تر به کتاب تاریخ بیهقی و نثر ویژه آن می‌پردازیم. ویژه از آن‌روی که اگر‌چه خود از راه اعتدال توأم با احتیاط خارج نشده و نویسنده با چیره‌دستی و شناخت ممتازی که از ویژگی‌های زبان و بلاغت طبیعی فارسی داشته همواره بهترین و استوارترین کلمات و جملات را برای ارائه مطلب خود برگزیده است اما در عین حال در هموار کردن راه استفاده از عناصر و تعبیرات شعر در نثر -که در دوره رواج سبک مصنوع عراقی به اوج خود می‌رسد- نیز بی‌تأثیر نبوده است.

این سه نویسنده و بیش از همه بیهقی همان «چهره‌ها» در نظریه‌های دکتر شفیعی کدکنی هستند. نویسندگان طراز اول هر عصر که به توضیح دکترشفیعی به‌هر دوره که می‌اندیشیم، آن نویسندگان به‌خاطر می‌آیند و ما ادوار مختلف را به‌نام آن نویسندگان می‌شناسیم. (18:1387) از سویی همان فردیت‌های خلاقی هستند که دکترفتوحی در کتاب نظریه تاریخ ادبیات به آن اشاره می‌کند: شاهکارها و متون بزرگ ادبی که در حافظه زمآن‌ها جاری‌اند و پیوسته بر تاریخ و ذوق و حافظه و ادراک آیندگان تأثیر می‌گذارند. همان فردیت آفرینشگری که در درون سنت و در دل جریان کلی ادبیات شناخته می‌شود. (1387: 48-50) نویسندگان تاریخ بیهقی، قابوسنامه و سیاستنامه در این برش از زمان، چهره‌ها و فردیت‌هایی هستند که از ادبیات پیش از خود چیزی میگیرند و به ادبیات پس از خود چیزی می‌افزایند. آنان نه تنها در مرز تحول ایستاده‌اند بلکه خود سازنده اصلی این مرز تحول هستند. بیهقی پیش و بیش از بقیه، فردیت فعال و خلاقی است که پی‌ریز پایه‌های نقطه تغییر در این مرحله از تاریخ ادبیات ایران است.اما پیش از پرداختن به این کتاب، به نقش و اهمیت منشیان درباری در این مقطع زمان توجه خواهیم کرد.

3- رویکرد منشیان به‌عنوان دستگاه‌های ایدئولوژی‌ساز دولتی، در این مقطع زمان.

پیش از این در مورد اهمیت نقش منشیان یا نویسندگان و دانشمندان وابسته به دربار در تغییر و تأثیر‌گذاری بر رویه نثر فارسی به‌عنوان «دستگاه‌های ایدئولوژی‌ساز دولتی» صحبت شد. در راستای این نظریه و در ادامه این مبحث، اینک در این برهه تاریخ به نقش پررنگ‌تری از این مجموعه درباری، در تغییر رویه ادب و نثر پارسی برمی‌خوریم.

آهسته‌آهسته با روی کار آمدن فرمانروایانی با خصائص: عدم تعلق به ملیت ایرانی (که نه مثل صفاریان از توده مردم محلی برخاسته باشند و نه مثل سامانیان از نژاد اشرافی شاهزادگان ساسانی باشند)، خوی استبداد و خشونت و وحشی‌گری ترک نژادی غزنوی و سلجوقی، تعصبات شدید جاهلانه بر اساس اغراض جاه‌طلبانه سیاسی و عواملی از این دست... نویسندگان را وا می‌دارد که برای بیان آنچه برای گفتن دارند، سبک و شیوه خود را تغییر دهند. هنگامی‌که نویسنده‌ای چون بیهقی در این فضای آشفته و در زمان حکومت بازماندگان محمود قصد می‌کند درباره آنچه محمود و مسعود در طول دوره حکومت خود انجام داده‌اند، تاریخی برای آیندگان بنویسد، علاوه بر تمام شرایطی که نثر ساده قرن چهارم را در مسیر حرکت به‌سوی نثر فنی قرار داده است، یک دلیل آگاهانه دیگر برای این نویسنده وجود دارد این‌که باید کلام را در لفافه‌ای از ابهام و احتیاط پیچاند تا موجب دردسر نشود. به عبارت دیگر توجه به وجوه معانی الفاظ و ادای سخن بر مقتضای حال مخاطب، در آن روزگار بیشتر از هر زمان‌های ضرورت یافته و بیهقی از نخستین کسانی است که به اقتضای منصب و به میزان بستگی و پیوستگی‌اش به دربار و ارباب قدرت، این ضرورت را دریافته و در نسج دیبای خسروانی خویش ماهرانه به‌کار داشته است.

این تغییر رویه در دو دسته‌بندی برجسته قابل توجه است:

- نخست رعایت جانب احتیاط و ابهام کلام با استفاده از معانی چندگانه واژه‌ها و جمله‌ها و بهره‌گیری از تمثیل و مجاز و صنایع لفظی به‌طور کلی... که چنان‌که خواهیم دید با پیچیده‌تر شدن اوضاع جامعه، کلام نیز پیچیده‌تر می‌شود.

- دوم استفاده از القاب و عناوین و صفات توأم با احترام برای صاحبانِ مناصب و قدرتِ زمان: «تا آن‌زمان در زبان فارسی عناوین احترام‌انگیز، آن‌هم در شکل بسیار معمولی و صمیمانه آن، بیشتر با آوردن یک یا دو صفت، منحصر است به بزرگان دین و [کسانی]که احترامشان انگیزه معنوی و قلبی دارد، حال آن‌که بیهقی آرام‌آرام الفاظ احترام‌آمیز و زبان توأم با احتیاط را اغلب برای قدرتمندان و فرادستان، حتی آن‌ها که درگذشته و روی از این جهان برتافته‌اند اما سایه قدرتشان بر سر نسل روزگار او باقی است، به‌کار می‌برد.» (همان : 28)

این مسیر تغییر عناوین و القاب به‌راحتی در متون نثر پارسی قابل ردیابی است. در دوره سامانی، با‌وجود عظمت و شکوه شاهان آن‌دوره -که بر اساس باور مردم روزگار خود از نژاد اصیل ایرانی بودند- در مقدمه شاهنامه ابومنصوری چنین نام برده شده است: «نصربن احمد این سخن بشنید خوش آمدش دستور خویش را خواجه بلعمی بر آن داشت تا از زبان تازی به زبان پارسی گردانید ]...[ پس امیر ابومنصور عبدالرزاق مردی بود با فر، و خویش کام بود.» (به نقل از کشاورز،1384. ج 1: 44) ملاحظه می‌شود که نام پادشاه، وزیر برجسته و دانشمند او و سردار نامبردارش، بی‌هیچ لفظ و صفتی چه ساده در این اثر مورد اشاره قرار گرفته است. اما «با استقرار حاکمیت بیگانگان در ایران و گسترش استبداد و تمرکز قدرت در شخص پادشاه و قداستی که از طریق اعمال باورهای دینی پیدا می‌کرد، فاصله مردم با مراکز قدرت زیادتر می‌شد و به‌تدریج نام افراد صاحب نفوذ به‌صورت تابو درمی‌آمد.» (یاحقی،1383: 28)

در این‌دوره از تاریخ، بیهقی در توصیف سلطان غزنوی خود، با ملاحظه‌کاری و احترام توأم با خوف، خود را از ذکر پاره‌ای عبارت‌های دعایی با لحنی مؤدبانه ناگزیر می‌بیند. «سزد از نظر و عاطفت خداوند عالم سلطان بزرگ -‌ادام‌الله سلطانه‌- که آنچه به اول رفت از بندگان تجاوز فرماید که اگر در آن وقت سکون را کاری پیوستند و اختیار کردند و اندر آن فرمانی از آن خداوند ماضی -‌رضی‌الله عنه نگاه داشتند»... (تصحیح خطیب رهبر1386. ج 1: 3)

بیهقی آرام‌آرام الفاظ احترام‌آمیز و زبان توأم با احتیاط را اغلب برای قدرتمندان و فرادستان، حتی آن‌ها که درگذشته و روی از این جهان برتافته‌اند اما سایه قدرتشان بر سر نسل روزگار او باقی است، به‌کار می‌برد.»

به این ترتیب به دوره مغول که می‌رسیم حتی در خارج از حیطه نویسندگان تکلف‌گوی، کسی چون سعدی هم، با همه حرمت، چنان خود را گرفتار تملق و تعارف‌های معمول روزگار خویش می‌بیند که نام ابوبکر سعد‌بن زنگی را در انبوه عناوین و صفات و القاب احترام‌آمیز خود گم می‌کند:

«در بارگاه شاه جهان‌پناه و سایه‌ی کردگارو پرتو لطف پروردگار، ذُخر زمان و کهف امان، المؤیّد من السّماء، المنصور علی‌الاعداء، عضد‌الدوله القاهره، سراج‌الملّه الباهره، جمال‌الانام، مفخر‌الاسلام، سعد‌بن الاتابک الاعظم، شاهنشاه المعظّم، مالک الرقاب الامم، مولی ملوک‌العرب و العجم...» (تصحیح یوسفی، 54:1369) و البته ردیف القاب در نثر سعدی همچنان ادامه دارد...

این چنین است که به گفته دکتر یاحقی «می‌توان جامعه‌شناسی خودکامگی را در متون فارسی ردیابی کرد و مسیر روز افزون آن‌را از سده‌های پنجم و ششم هجری به بعد پی گرفت و در این پی‌جویی تاریخ بیهقی نقطه آغازی خواهد بود که دریغی نه چندان آشکار را هم در خود پنهان کرده است.» (1383: 30)

4- تاریخ بیهقی

ابوالفضل بیهقی متعلق به دوره زمانی بین 385-470 ه.ق.و دبیر دربار غزنویان از اواخر سلطنت محمود تا جانشینان مسعود است و در همین دوره‌ی جانشینان مسعود و خروج طغرل کافر نعمت بود که به‌سبب شرایط سیاسی و اجتماعی روزگار خانه‌نشینی و عزلت گزید و به نگارش این کتاب پرداخت. البته می‌توان حدس زد که کتابی با این حجم (حجم اولیه و اصلی کتاب یعنی سی‌مجلد شامل پنجاه‌سال [به تأیید یاحقی،1383: 17] از تاریخ حکومت غزنویان)، نمی‌تواند در عرض چند سال محدود حاصل شده باشد و به احتمال زیاد در همان سال‌های دوره مسعود یادداشت‌های آن زمان نوشته شده و در این سال‌های آخر مرتب و تألیف نهایی گردیده است. به ‌هر روی آنچه مهم است، دوره زمانی این نوشتار حد فاصل غزنویان اول و دوره قدرت‌گیری سلاجقه است.

***

چگونگی دوره زمانی این اثر که در بین دو دوره نثری متفاوت است، در خود سبک نگارش این کتاب نیز تأثیر مستقیم داشته و نثری را به‌وجود آورده است که دکتر شمیسا به‌طور واضح آن‌را «نثر بینابین» می‌خواند. (1387: 48)

سبک نگارش آن نسبت به گذشتگان تازگی دارد. از سویی همان صلابت و فخامت و سادگی و استواری و پارسی‌مداری قرن چهارم را دارد و نمونه خوبی از بهترین روش ترسل فارسی و آثار منشیان درباری در قرن پنجم هجری است، در عین حال مختصاتی از نثر فنی دوره‌های بعد نیز در این اثر یافت می‌شود؛ آمیختگی نظم و نثری که در عهد قبل مرسوم نبود و شعر عربی، استشهاد، تمثیل و گاه آیه و حدیث در این نثر به‌چشم می‌خورد. تأثرات بیشتری از ادب عربی پذیرفته و لغات عربی آن فراتر از حد معمول تا اوایل قرن پنجم است.

فراموش نکنیم همان‌طور که پیش از این گفته شد، قابوسنامه که شروع تألیف آن 475 ه.ق. و نویسنده آن به گفته خود هشت‌سال در غزنین ندیم سلطان مسعود بوده و البته از شاهزادگان دربار آل‌زیار است، همچنین سیاستنامه یا سیرالملوک متعلق به دوره زمانی 408-485 ه.ق. و دربار آلب ارسلان و ملکشاه سلجوقی، نیز در رده سبکی نثر تاریخ بیهقی یعنی دوران گذار و نثر بینابین؛ میان قرن چهارم و اوایل قرن پنجم (نثر ساده و مرسل) و نثر فنی قرن ششم به بعد می‌باشند که در گفتارهای آتی به آنان پرداخته خواهد شد.

دکترمحمد جعفر یاحقی در مقدمه خود بر تاریخ بیهقی نکته قابل توجهی را تحت عنوان «وجه ممتاز شیوه نویسندگی بیهقی» مطرح می‌کند. ایشان می‌گوید: «دیبای خسروانی وی هم در وجه تاریخی آن نشان‌دهنده کژی‌ها و نامردی‌ها و ناحفاظی‌های روزگار و انتقال از عصر درخشان مردم‌گرایی و ایران‌دوستی و خرد‌نمایی به دوران‌ غلام‌بارگی و توطئه‌گری و کژراهی و دورویی و تازی‌مآبی است و هم در وجه ادبی آن نمودگار کش آمدن واژه‌ها و چندگانگی و چندگونگی مفاهیم و در نتیجه عبور از عصر صراحت لهجه به دوران مجامله و زبان‌بازی و ایهام و ابهام، و بر روی هم‌شناوری مفاهیم و الفاظ و رودرواسی زبانی و برافکندن لایه و رویه‌ای از زبان بسته به اقتضای موقع و مقام!» (27:1383)

در بخش 3 این گفتار به سبک بینابین تاریخ بیهقی و اهمیت آن خواهیم پرداخت.

منابع:

1-     بهار محمدتقی.(1386). سبک شناسی، تاریخ تطور نثر فارسی. چاپ دوم. 3ج. تهران: نشر زوار.

2-    بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین.(1386). تاریخ بیهقی. به کوشش خلیل خطیب رهبر. چاپ یازدهم.3.ج. تهران: نشر مهتاب.

3-    جهاندیده، سینا.(1375). متن در غیاب استعاره. چاپ اول. رشت: نشر چوبک.

4-    خطیبی، حسین.(1386). فن نثر در ادب پارسی. چاپ سوم. تهران: نشر زوار.

5-    شفیعی کدکنی، محمد رضا. (1387). ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت. چاپ پنجم. تهران: نشر سخن.

6-    شمیسا، سیروس.(1387). سبک شناسی نثر. چاپ دوازدهم. تهران: نشر میترا.

7-    صدیقیان، مهین دخت.(1383). ویژگی‌های نحوی زبان فارسی در نثر قرن پنجم و ششم هجری. زیر نظر دکتر خانلری. چاپ اول. تهران: فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی.

8-    صفا، ذبیح‌اله.(1347). نثر فارسی، از آغاز تا عهد نظام الملک طوسی. تهران: کتابفروشی ابن سینا.

9-    (1387). تاریخ ادبیات در ایران. چاپ هجدهم. جلد اول. تهران: نشر فردوس.

10-   فتوحی، محمود.(1387). نظریه تاریخ ادبیات، با بررسی انتقادی تاریخ ادبیات نگاری در ایران. چاپ اول. تهران: نشر سخن.

11-   یاحقی، محمد جعفر.(1383). مقدمه بر تاریخ بیهقی تالیف ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی. تصحیح دکتر علی اکبر فیاض. چاپ چهارم. مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد.

12-  یوسفی، غلامحسین.(1369). مصحح. گلستان سعدی. تالیف مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی. چاپ‌دوم. تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692