این کتاب دومین تجربهی داستاننویسی علی پاینده جهرمی است، بعد از کتاب «افسانه هفت رئیس» که در سال 1391 توسط انتشارات ارم شیراز منتشر شده است. مجموعه داستان (شهر فرشتگان) دومین کتاب از مجموعهی پنج جلدی دورهای با عنوان (ادبیات بیربطی) است که در سال 1393 توسط نشر مس به بازار کتاب عرضه شده است. همانطور که در مقدمهی این کتاب آمده، در مجموعهی پنج جلدی ادبیات بیربطی مجموعهای از داستانهای تجربی با گرایشات نوگرایانه جمعآوری شده است. در مقدمهی کتاب آمده: «در این مجموعه، کلمات در هر خط خود را میشکنند؛ نه تنها خود را که کلمهی بعدی را، نه تنها کلمهی بعدی را که جملهی بعد را که جملات و پاراگراف و مفاهیم را، که فرم را، که بیفرمی را، ایسم و ژانر درون داستان را، داستان در داستان خود را میشکند و استواری دال و مدلولی را به پیریزی شکنندهی بیربطی تبدیل میکند. نشانهها نشانی از نشانههای معمول زندگی روزمره ندارند. نشانهها مرجعیتی ندارند و دستور زبان نیست که دستور میدهد بلکه فضای شکنندهی ذهن راوی سرکش است که این ارابهی بیمرجع را به جلو میراند.»
مجموعهی (شهر فرشتگان) 104 صفحه است مشتمل بر 21 داستان کوتاه با عناوین:
+ منشأ صدا + مسكن
+ داستان نازنین + محبت
+ عصا + كه چرا؟
+ واقعیت + قطار
+ هفت میلیاردمین + كمی آنطرفتر، سرِ كوچه
+ فرفرك + امروز قرار است بنویسی
+ مدرنوار + شاپرك و زنبور
+ باران + صرفِ ناهار
+ راز پنهانِ من + زیبایی
+ تفاوت + شهر فرشتگان
+ آخرین نامه
که از داستانی دو جملهای تا داستانی 16 صفحهای در آن دیده میشود. همانطور که به ویژگیهای کتابهای مجموعه ادبیات بیربطی اشاره کردیم، این مجموعه داستان هم بهطور واضح و آشکار تلاش کرده برای ایجاد فرمهای تازه و نو و خلاقانه در زبان و محتوا و ساختار؛ که تا حد زیادی هم موفق بوده است.
در مجموعهی پنج جلدی ادبیات بیربطی، مجموعهای از داستانهای تجربی با گرایشات نوگرایانه جمع آوری شده است. |
میتوان ساختارشکنیهای متنوع این مجموعه داستان را از جنبههای متفاوت مورد بررسی قرار داد. در آغاز، داستانها را از نظر حجمی مورد بررسی قرار میدهیم. اگر بخواهیم به تعریف نخستین و ابتدایی داستانکوتاه از ادگار آلنپو برگردیم که: «داستانکوتاه، داستانی است که بتوان آنرا در یک نشست خواند.» در اینصورت میتوان تمام داستانهای این مجموعه را بهطور نسبی، داستانکوتاه خواند. در تقسیمبندی انواع (Fiction) از نظر حجم، دستهبندی مرجع به این صورت است:
+ Flash Fiction: داستان کمتر از 2000 کلمه (در برخی از تعاریف، 1000 کلمه)، (حدود 5 صفحه).
+ Short Story: داستان بین 2000 و 7500 کلمه، (بین 5 تا 25 صفحه).
+ Novella: داستان بین 7500 و 17500 کلمه، (بین 25 تا 60 صفحه).
+ Novella: داستان بین 17500 و 50000 کلمه، (بین 60 تا 170 صفحه).
+ Novel: داستان بالای 50000 کلمه، (بالای 170 صفحه).
+ Epic: داستان بالای 200000 کلمه، (بالای 680 صفحه).
که البته در تعاریف جدید خود فلشفیکشن نیز باتوجه به تعداد کلمات، محتوا، پایانبندی، چینش صحنههای داستانی و بحران اصلی به گروههای مختلفی تقسیم میشود. در کلیترین حالت، داستانکوتاهِ زیر 1000 کلمه را به دو گروه تقسیم میکنند:
+ Flash Fiction: داستانکوتاه بین 300 تا 1000 کلمهای.
+ Micro Fiction: داستانکوتاه بین 10 تا 300 کلمهای.
که کوتاهترین میکروفیکشن نوشته شده تا به امروز را به ارنستهمینگوی نسبت میدهند: «یک جفت کفش بچهگانه، تقریباً نو، برای فروش.»
البته نامگذاریهای دیگری نیز برای انواع فلشفیکشنها داریم، مانند:
Sudden Fiction, Micro Fiction, Short Short Stories, Postcard Fiction, Nano Fiction,Three-Minute-Fiction and Quick Fiction
بین داستانهای این مجموعه، داستانهای: «عصا»، «هفت میلیاردمین»، «باران»، «تفاوت»، «مسکن»، «محبت»، «که چرا؟»، «کمی آنطرفتر، سرِ کوچه»، «شاپرک و زنبور»، «زیبایی»، فلشفیکشنهای کمتر از دو صفحه هستند که کوتاهترینِ آنها داستان (زیبایی) است با دوجمله: «گل سرخی را در باغچهی وسط خیابان دیدم. آنقدر زیبا بود که نتوانستم نچینمش.»
همانطور که در تعریف فلشفیکشن آمده، این گونهی داستانی بهدلیل تفکر مینیمال خود که در بعضی آثار به حد افراط میرسد، فضای ساخت و پرداخت بحران و شخصیت و گرههای فرعی را ندارد. این آثار با مخاطب خاص خودشان ارتباط برقرار میکنند و عموماً با طرح پارادوکسهای ظریف، سعی در پرداخت مفهومی عمیق به کمک نیروی طنز دارند. مانند داستانی که در بالا به آن اشاره شده که برخلاف انتظار مخاطب، گل زیبا در آن چیده میشود. تقابل بین زیبایی و لحن شعارگونهی راوی در توصیف آن و در آخر چیده شدن گل توسط او، میتواند حس کمدی-تراژیک انحطاط زیبایی بهدلیل ذات و وجود غیرقابل تغییرش را به مخاطب منتقل کند؛ به عبارت دیگر انتقال مفهومی ناتورالیستی و حتی جبرگرایانه با استفاده از کمترین تعداد کلمات و در مینیمالترین حالتِ ممکن.
□
داستانهای دیگر این مجموعه نیز در شکلهای متفاوتی از فرم و ساختار ارائه شدهاند. داستانهایی از این مجموعه که از نظر محتوایی به مفهوم و تعریف (Meta Fiction) نزدیکترند، عبارتند از: «داستان نازنین»، «واقعیت»، «مدرنوار»، «امروز قرار است بنویسی».
در داستان Meta Fiction نویسنده تلاش میکند که روند پیشبرد داستان را به مخاطب نشان دهد و قدرت خودش را در حد خدایی کردن بر شخصیتها و تغییر ناگهانی و لحظهای سرنوشت آنها -که اغلب از منطق داستانی دور است- نشان دهد. |
این داستانها بهطور مشخص اشاره دارند به قدرت نویسنده در دخالت در سرنوشت شخصیتهایش. این دخالت در برخی داستانهای دیگر مجموعه نیز به صورت کمرنگتر و نامحسوستر بهکار رفته، ولی در این چهار داستان این دخالت آنقدر پررنگ و واضح است که داستان بهسمت متافیکشن متمایل شدهاست. در داستان Meta Fiction نویسنده تلاش میکند که روند پیشبرد داستان را به مخاطب نشان دهد و قدرت خودش را در حد خدایی کردن بر شخصیتها و تغییر ناگهانی و لحظهای سرنوشت آنها -که اغلب از منطق داستانی دور است-نشان دهد. در دو داستان «مدرنوار» و «امروز قرار است بنویسی» بهطور مشخص روند نگارش داستان توسط نویسنده، داستان شده است ولی در داستانهای «نازنین» و «واقعیت» با اینکه با بههمریختگی زمانی و حوادث، قدرت نویسنده در پس و پیش کردن خردهروایتها و ترتیب و میزان جزئیات نگارش آنها به رخ مخاطب کشیده شده، ولی داستان روند دراماتیک خود را طی میکند و داستان، دارای شخصیتپردازی کامل و بحران اصلی و گرههای فرعی است. نویسنده در گرهگشایی داستان دخالت میکند و آنطور که خودش میخواهد داستان را روایت میکند.
در دو داستان دیگر؛ «مدرنوار» و «امروز قرار است بنویسی»، میتوان امکان پستمدرن بودن آنها را نیز بررسی کرد، ولی از آنجا که این مجموعه تلاشی بر منطق معمول داستاننویسی ندارد، بهنظر میرسد نویسنده حتی از پستمدرن شدن داستانهایش نیز میگریزد. با اینکه نشانههای ارجاعات برون متنی و کلاژ بهوضوح در این داستانها دیده میشود، ولی مشاهده میکنیم که نویسنده در داستان «امروز قرار است بنویسی» با لحن طنز و بهشیوهی سیلان ذهن ارجاعات بیش از اندازهای به شخصیتها و حوادث دارد و همچنین در داستان «مدرنوار» با تمهیداتی مانند غلطهای املایی، اشتباهات فاحش نگارشی، بههم ریختگی شکل پاراگرافها و نیز اشارهی مکرر به نقش منتقدان در بررسی اینگونه داستانها، در واقع سعی داشته روند پستمدرن نویسی در داستانکوتاه را هجو کند.
در سایر داستانهای این مجموعه نویسنده از فضاسازی، شخصیتپردازیهای اگزجره، استفاده از المانهای سورئال و عدم پیروی از منطق روابط علی و معلولی بین اجزای داستان برای تجربهگرایی و ساختارشکنی استفاده کرده است. که از نمونههای موفق آن میتوان به تحولات ظاهری و بعدتر، باطنی شخصیت در داستان «شهر فرشتگان» اشاره کرد. این جنس از تحول و تغییر که از ظاهر شخصیت آغاز میشود در داستان «واقعیت» نیز بهکار رفته است.
نویسنده در داستان «آخرین نامه» فضایی رئال و سانتیمانتال از جنس داستانهای کلاسیک را تجربه میکند. |
نویسنده در داستان «آخرین نامه» فضایی رئال و سانتیمانتال از جنس داستانهای کلاسیک را تجربه میکند که بهدلیل استفاده از گرهگشاییهای غیرمستقیم و دادن موتیفهای متعدد بهعنوان کلیدِ گرهگشایی به مخاطب، از کلیشهی اینگونه داستانها دور شده است.
نویسنده در داستانهای «قطار» و «راز پنهان من» به گونههای داستانی فانتزی و سورئال نزدیک شدهاست.
در پایان میتوان گفت نویسنده در اغلب تجربههای خلاقانه در این مجموعه بهطور نسبی موفق بوده و در بررسی و ارزشگذاری قاطع اینگونه آثار تجربی، نباید ارزش ریسکپذیری نویسنده در ایجاد خلاقیت و تنوع داستانها را نظر دور داشت. ■
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا