• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • نگاهی بر "چرا که نبودی "/ لیلا کردبچه / نشر فصل پنجم/ 1392/ 72 صفحه ( به قلم سلبی ناز رستمی )

نگاهی بر "چرا که نبودی "/ لیلا کردبچه / نشر فصل پنجم/ 1392/ 72 صفحه ( به قلم سلبی ناز رستمی )

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

    "چراکه نبودی"مجموعه‌ای از کوتاه‌ سروده‌های عاشقانه‌ ی لیلا کردبچه می باشد. این مجموعه 66 قطعه از اشعار وی را دربرمی گیرد. می توان گفت درمقایسه با اشعارِ سه مجموعه پیشین؛ صدایم را از پرنده‌های مرده پس بگیر،حرفی بزرگتر از دهان پنجره وکلاغمرگی از نظر شاعرانگي بردیگراشعارش برتري ندارد، بلكه به نظر مي رسد با اين تجربه، بتوان راه را بر مخاطب اين مجموعه شعرعاشقانه نماياند تا راحت تر با آن هم ذات پنداري كند. از ویژگی‌های این کتاب زبان ساده و صمیمی و نزدیک به زبان روزمرۀ آن است، با توجه به تجربیات ریز روزمرۀ زندگی، توانسته به سادگی شاعرانگي خود را براي مخاطبش معني كند. به این معنا که نشاني این عاشقانه ها با هرمخاطبي زيسته وگریسته است. شاعرمي خواهد رجعتي شاعرانه وعاشقانه کسب کند.محصول این عاشقانه ها، درحقیقت کنش وواکنش ازدرگیری‌های ذهنی شاعر، اساس شکل گیری شعرهای این مجموعه را تشکیل می دهد. حتی می توان گفت؛تأثیرسه مجموعه ی وی به شکل بارزتری دراین دفتر خود را نشان میدهد. هرچه شعرها رنگ و جبروت عاشقانه به خود می گیرد بازهم مرگ عنصرلاینفکی است که درلابلاي اشعارکردبچه خودنمايي مي كند. اما این بار"مرگ" مرگ عاشقانه ای است که برخلاف"کلاغمرگی" که ازقالب گزاره های ویرانگر به فرم نزدیک می شود ، دراین مجموعه از"مرگ"به زندگی می رسد. به جریان سیالی که شاعربا دغدغه های خاص خود که از دنیای واژگان دارد،می کوشد به زعم خود زیباترین واژگان را درلباس فاخرشعربه مخاطبانش ارائه دهد. درحقیقت شعرهایی که اشاره به سیر تکاملی این مجموعه دارد،انگشت شمارند،

و آنانکه خیره در من می‌نگریستند /خبر را/کمی پیش از من شنیده بودند/و حالا به جستن جای خالی او/نگاهشان/داشت صورتم را/ شخم می‌زد/او/مرده بود/و داشتند قبرش را/توی صورت من می‌کندند.

    این شعراز بهترين اشعاراین مجموعه است که به زیور طبع آراسته شده وتلاش صبورانه ومستمر شاعردرتقابل بین زندگی ومرگ،‌انسانيتربه آفاق نگریسته است.این سروده حاصل همین نگرش ها به زندگی ومرگست که شعرهای شخصی شاعررا متشخص می کند وگاهی چنان عمومی می شود که گویی زمان مرگ وزندگی در بغل احساسی شاعر تولید می شود. به همین خاطرجهان بینی شاعربه مقوله ی شعرو شاعری کلاسه شده نیست. به عبارتی نمی توان گفت که کردبچه شاعرشعرساده یا پیچیده ،یا شعر زبان حجم یا محتوا اندیش و... است. گاهی این ملهمات به شکلی بروزمی کند، بی آنکه دست شاعردرکار باشد،جسورانه برمرکب قلم جاری می شود.البته برداشت ازاین نوع بینش را می توان به نوعی بر عهده ی مخاطب گذاشت تا خود هرگونه میخواهد با شعر به اتفاق و لذت برسد؛چرا که شاعراز موقعیت خود می گوید ، ازلذت ها،هوس ها ،مرگ،زندگی، تنهایی،سفر،می سراید. این شکل پارادوکس واروغیر فرموله بندی شده دراشعار کردبچه راهی ست که به شکل نمادینی به دل مخاطب بازمیشود.اما این دلیل براین نیست که شعر، یک شعر شاهکاراست، بلکه از آنجایی که مهم مخاطب است و لذت نوشیدن یک شعر،این وصول را آسان ترمی کند.

یک عکسِ کوچکِ تاخورده/از مردی که پیراهنش هنوز روشن است/چند شعر عاشقانۀ کوتاه/از شماره‌ای که چند سال ست/خاموش است/و یک جفت چشم/که هرشب تا صبح/به این هردو خیره مانده است/نگهبانِ شبِ کارخانه‌ای ورشکسته‌ام/گاهی آرزو می‌کنم/دزدی بیاید.../به‌جای دست‌ها و دهانم/چشم‌هایم را ببندد.

    زمانی که شاعرازحس های عاشقانه وگاه تا مرزاورتیک نفرت و لذت می گوید نفوذ مفاهیم هستی شناسانه درشعرش متفاوت رخنه میکند. تا"تفرد" به شکل بارزی معلوم نگردد.او از تفرد به ذات بیزارست، ولی شاعری که فکروتخیلش خوب کارمی کند، به دیگرجنبه های: اعم از ساخت و اجرا وهارمونی و فرم شعرهم فکرمی کند. به هرحال ازتلخی و تنهایی تا حس های عاشقانه و قیام برعلیه ی تعریف هایی که درهویت شاعرانه و پیرامونش زیسته، نوع نگاه شاعررا محسوس ترارائه داده است. دراین مجموعه کلمات بیشتر درمعنای اولیه خود بکارمیروند برخلاف کتاب"کلاغمرگی"که معنای ثانوی آن چهره ی تازه تری را ازخود متبارزمی کرد.شعراین مجموعه نیز مثل سایرمجموعه های خانم کردبچه روایتگر وراوی خود"من"شاعری ست. کردبچه با من شاعری بیشتر احساس راحتی می کند تا با راوی تو، آنها وایشان...اگر شاعربا ظرافت همینطورادامه دهد، درابداع با کلمات، فرصتی می یابد تا نوع روای ونوع نگاه وذهنیت خود را در بستری نوترپهن کند و اینکه اشباع شده گی راوی "من" در درونش راهی نداشته باشد.

وتنهایی آدم را/راحت‌تر از انجماد از پا درمی‌آوَرد/دست‌هایم یخ ‌زده بودند/گرمیِ جیب‌هایم برای ده قندیلِ لرزان کافی نبود/و ناچار بودم/دست‌های کسی را با دست‌های تو اشتباه بگیرم/چراکه نبودی/و تنهایی در زمستان/ماموت‌ها را هم از پا درمی‌آوَرد.

    روح زنانگی به شکل گسترده تری دراشعارش موج می زند.شاعردراین مجموعه هم زنی عاشق با چهره ای متفاوت است؛گاهی فقط یک زن با يك سر و هزار و يك سوداست،گاهی مادری دلواپس، وگاهی دختری که از بازی های تلخ روزگار به تنگ آمده است. روی هم رفته اتفاق تازه ای دراین مجموعه نیفتاده است. درواقع بسياري ازسروده ها درحدّ متوسط و ضعيف هستند، تا جايي كه برخي از اشعارتا حدّ يك كاريكلماتور ضعيف نزول داشته اند، و برخي نيز مانند اشعار بالا چيزي براي گفتن ندارند و فقط نقشي درحدّ يك خبررساني ايفا میكنند که گاه برای مخاطب آشناست وگاه آنقدردورکه عذاب دویدن دراین مجموعه مخاطب را با چیز تازه ی روبرو نمی کند.

گفتم:«خداحافظ!»/وخداحافظی/فرو/رفـ/تن.../بود/توآن بالا/کنارنرده‌ها ایستاده بودی/نگفتی «نرو»/نگفتی «بمان»/نگفتی /«برگرد»/و سکوتِ تو تنها «نگفتن» نبود/سکوتِ تو راه‌پلۀ مارپیچی بود/که به آن‌سوی زمین می‌رسید./عزیزم!/حالا که این نامه را برایت می‌نویسم، /تازه رسیده‌ام و نمی‌دانم آنجا چه ساعتی از روز است،/امّا می‌دانم که گلدان‌ها،/چند روزی‌ست بی‌آبند./صبح‌ها از خانه که بیرون می‌روی،/به گلدان‌ها آب بده و به آن‌ها بگو آن‌ سوی زمین هم شمعدانی‌ها،/دوستانِ مهربانِ زنانِ غمگین‌اند. /راستی به همسایه‌ها بگوحقوقِ سرایدار را بیشتر کنند. /نظافتِ راه‌پله کارِ آسانی نیست./باید یکبار پله‌ها را تا انتها رفته‌باشی،/تا بدانی چه می‌گویم...

    نمی توانیم بگوییم که دراین مجموعه با شعری زیبا وعمیق و پرازکشف و شهود رو به رو شدیم. اما به هرحال تجربه ی شاعراز زندگی آن را همراه با کشف پنهان ها ولایه های غیر متعارف شعر، گاهی با فراز و نشیب همراه می شود.همین پستی ها وبلندی های شاعربرای مخاطب گواراست.لذتی که شاعررا با درد و خشم هم مواجه میکند. این خشم گاهی با چرایی و چگونگی سکوت به نقش می نشیند.گاهی هم گونه های غریزی کلام تمام لحظه های شاعر را در برگرفته، به طور عینی در تجربه ی دردناک ویاس آلود زندگی شاعرمؤثربوده که از یک سو،روابط بینامتنی با اشارات مستقیم و تلویحی که یکی از ابزارهای بیانی است،به فهم اثرو تاویل مندی اشعارش کمک می کند. و ازسویی دیگر، این روالمندی به زیرو بم های اندیشه و ذهنی شاعر برمیگردد به میل جنسی واژگانی که با تمسخربه آن نگاه می کند. با این شعرسخنم را برجسته کرده و به پایان می برم وبرای سرکارخانم لیلا کردبچه درتمامی عرصه های زندگی به ویژه درشعر جاودانگی آرزو می کنم.

تنهایی‌ام را با لیوان‌های روی میز اندازه می‌گیرم/جایت در نیمه‌های پُـر، خـالی‌سـت/در نیمه‌های خالي ،خالی‌ست/دهانم را می‌بندد/تلخِ حرف‌هایی که از گوش‌های تو بزرگ‌ترند/چشم‌هایم را، خوابی عمیق که تعبیرش تو نیستی/و «نیستی» معلم سختگیری‌ست/که «میم مالکیّت» را/از تمام دستور زبان‌ها خط زده ا‌ست./«شب به‌خیر عزیزش»/فردا، دیگر تو را به یاد نخواهم آورد/و هر دو نیمۀ لیوانت را کسی پر خواهد کرد/که از موقّتی بودنِ دستورهای زبان/چیزی نمی‌داند.

 

دیدگاه‌ها   

#1 مهسا 1393-05-31 22:18
سلام خانم رستمی نقد های خوب ومنصفانه ای از شما می خوانم.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692