نگاهی به رمان «ابداع مورِل» نوشته ی «آدلفو بیوئی کاسارس»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

بهزاد عبدی

 

“هیچ وقت امید نداشته باش تا نا امید نشوی، خود را مرده بپندار تا از مرگ امان یابی” *

درباره‎ی ادبیات آمریکای جنوبی حرف های زیادی گفته شده و می‎شود. شاید خیلی از این حرف‎ها حالا دیگرتکراری هم به نظر بیایند، اما با وجود این علاوه بر آنچه ناگفته مانده، هستند حرفهایی که ارزش دوباره شنیدن داشته باشند.

اولین چیزی که از شنیدن نام ادبیات آمریکای جنوبی به اذهان خطور می کند،  گونه‎ی رئالیسم جادویی است که نویسندگان این قاره علاقه ی وافری به آن دارند و برای دفاع از آن، دلایل بسیار ادبی،  فلسفی و حتی بومی ارائه کرده‎اند  که البته پرداختن به آن در این مختصر نمی گنجد.

رمانی که در این نوشته بدان خواهیم پرداخت، از چند منظر قابل بررسی‎ست. بورخس در  نقدی که روی این رمان نوشته از منظر داستانی (مضمونی) با آن برخورد کرده و آن را در زمره‎ی داستان‎های ماجرا محور قرار داده و از این ویژگی داستان به شدت دفاع کرده است، در جایی دیگر اکتاویا  پاز آن را رمانی هستی شناسانه دانسته.

داشتن طرح سنجیده و تراشیده از خصوصیات این داستان است  و می توان آن را مهمترین شاخصه‎ی این اثر محسوب کرد. روی رمان ماجرا محور و رمان بی طرح و پیرنگ نظرات زیادی وجود دارد، دال بر برتری دادن یکی بر دیگری. اما به نظر چیزی که بیش از همه اهمیت دارد، این است که در روزگار ما داستانی که طرح مشخصی ندارد، قابلیت های بیشتری دارد برای نزدیک شدن به رمان مدرن، درحالی اثر داستان قصه محور خودش را به رمان کلاسیک نزدیک  می کند. البته نباید ناگفته گذاشت که نقد بورخس  روی  این رمان  و تاکیدی که او روی ویژگی ماجرا محور بودن آن دارد، برمی گردد  به سال ۱۹۴۰، یعنی پیش از پیدایش رمان مدرن.

بدیهی‎ست است که ما درهر دو گونه آثار شاخصزیادی سراغ داریم و نمی توان نظری قطعی دال بر تایید یکی و رد دیگری داد و این بحث اصولا راه به جایی نمی برد، مگر این که در مورد هر اثر خاص با توجه به نسبتی که با این گونه‎ها دارد مورد توجه قرار گیرد..

“ابداع مورل” را می توان هم رمانی فلسفی و هم رمانی روان‎شناختی در نظر گرفت. از بُعد روان‎شناختی قهرمان داستان شخصیتی میزان تروپ و مردم گریز است که ظاهرن برای فرار از قانون به جزیره ای ناشناخته پناه آورده و از منظر فلسفی مباحثی انسان شناختی دارد و میل به جاودانگی بشریت.

از نظر ساخت و فرم قصه ایستا و بی‎حرکت است. داستان یک تک گویی بلند و البته عاقلانه

به دور از جنون و بی خردی نویسندگان سیال ذهن است. قصه کلی را می توان به سه بخش عمده تقسیم کرد. در ابتدای قصه بعد فانتزی آن بسیار شدید است و نویسنده به شکلی سر سختانه سعی در عینیت بخشیدن به جزیره‎ای خیالی دارد و برای این کار بعضن دچار نگاره‎هایی ناتورالیستی یا همان “دقت بیهوده” شده است که برای به تصویر کشیدن جهان داستانی به کار گرفته شده.

در اواسط  قصه، روایت به یک ماجرای عاشقانه وصل می‎شود و ادامه پیدا می‎کند. رابطه‎ی قهرمان داستان با  معشوقه اش “فاوستین” عملن رابطه‎ای غیر مادی و فرا زمینی است. راوی از معشوقه اش نشانه‎هایی از دختری اثیری و و عشقی فرا واقعی می دهد. در انتهای داستان با باز شدن گره و معمای داستان توجیهی منطقی و داستانی پیدا می‎کند و دلیل دیده نشدن عاشق و بی‎توجهی معشوق روشن می شود. این اتفاق داستانی نه تنها  به داستان خدشه وارد نمی‎کند، بلکه در چیدمان اصلی عناصر داستان به خوبی جا پیدا می کند و معنا می گیرد. در انتها، داستان رنگ و بویی از آثار علمی تخیلی به خود گرفته است، همانند داستان‎هایی که در اوایل قرن بیستم خاص ” اچ جی ولز” نویسنده انگلیسی بود. با این توضیحات می توان گفت “ابداع مورل” یک رمان عاشقانه، علمی، خیلی، جادویی است که در عین حال حاوی مباحثی فلسفی و روان‎شناختی هم هست!

راوی داستان اول شخص است و نویسنده دفتر یادداشت قهرمانش را بهانه‎ی روایت قرار داده و خوشبختانه حضور دفتر یادداشت کمرنگ است و فقط جاهایی به کار نویسنده آمده که ناگزیر از استفاده از آن بوده.

نویسنده قهرمان تنهایش را در جزیره ای ناشناخته قرار داده.بی هویتی و ناشناسی خود قهرمان و جزیره، ایجاد معما و پیگیری مخاطب را در بر دارد و آن را از نگاه فلسفی می‎توان رویکردی دال بر معناباختگی قهرمان و جزیره و رفتاری هیچ انگارانه از سوی نویسنده به شمار آورد.

با توجه به مجرم و تحت تعقیب بودن قهرمان، پیدا و پنهان شدن انسان‎های مشکوک در جزیره (به عنوان مثال دو نفر در کلیسا، زنی که به تماشای غروب ایستاده و…).حوادثی طبیعی نظیر سیل و هم چنین بیماری در جزیره، هریک احتمال خطری را به احتمال های قبلی اضافه می‎کند و قهرمان بیش از پیش در موقعیت خطر قرار می‎گیرد. همه ی این ها از تمهیداتی است که نویسنده برای افت و خیز دادن به داستان و از بین بردن رکود قصه استفاده کرده است.

در نیمه‎ی اول رمان نویسنده با مطرح کردن بیماری موجود در جزیره یکنواختی داستانش را کم تر کرده و قهرمانش را در وضعیت خطر بیشتری  قرار داده. بیماری کشنده در جزیره و آگاهی قهرمان از آن و به جان خریدن این خطر، دو دستاورد داستانی دارد:

۱٫اینکه از در  موقعیت مرگ قرار گرفتن  قهرمان داستان، جاذبه داستان افزایش می‎یابد.

۲٫جهان خارج از جزیره آنقدر تحمل ناپذیر تعریف می شود که قهرمان برای گریز از آن حاضر است جانش را به خطر بیندازد و ماندن در جزیره و قبول مرگ وحشتناک را به برگشتن به کاراکاس ترجیح دهد.

در نیمه دوم داستان نیز پنج فرضیه از سوی قهرمان داستان برای احتمال دادن سرنوشت خود ودر نتیجه انتهای داستان مطرح می شود. می‎توان به این فرضیه نگاری ها ایراد گرفت چرا که هیچ کدام از آنها اجرا نمی شوند و نویسنده با انتخاب ساده ترین راه  تنها به بیان آنها اکتفا می کند.

در نهایت داستان روایتی ایستا و کند دارد. راوی یا همان قهرمان داستان به سمت حوادث داستانی نمی‎رود و در موقعیت‎هایی متفاوت‎تر از موقعیت کنونی اش قرار نمی‎گیرد. و داستان تنها به شکلی تک دوربین روایت می‎شود. قهرمان حدس و گمان‎های زیادی از فضای اطرافش می‎زند، اما هیچ یک از آنها کاربردی نمی شود و تنها از دور تماشاگر اطرافش است.

“ابداع مورل” از نظر ایستایی و بی‎حرکتی و هم چنین روانشناختی نظیر رمان “تونل” نوشته ارنستو ساباتو همشهری خود کاسارس است. هر چند ما در آن رمان با یک قصه‎ی عاشقانه روبروییم و در آن جا نویسنده بیشتر به مسائلی زمینی نظیر عشق و خیانت پرداخته اما در “ابداع مورل” حجم فشرده‎ای از فلسفه روانشناسی و همه‎ی رویاها و امیال بشری و علاقه‎ی وافرش به جاودانگی و زندگی ابدی مطرح است.

link

*بر گرفته از رمان ابدا مورل

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692