گزارش شب شيخ شهاب الدين سهروردي

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

گزارش شب شیخ شهاب‎الدین سهروردی                                ترانه مسکوب

شب شیخ شهاب‎الدین سهروردی عنوان صد و شصت و ششمین شب از شبهای مجله بخارا بود که با همکاری بنیاد فرهنگی اجتماعی ملت ، دایره‏العمارف بزرگ اسلامی ، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه پژوهشی ایرج افشار و انجمن حکمت و فلسفه در غروب یکشنبه 12 مرداد ماه 1393 در محل کانون زبان فارسی برگزار شد.

در ابتدا علی دهباشی از طرف برگزارکنندگان این شب به حاضران و سخنرانان خیر مقدم عرض کرد و گفت :

« جلسه بحث دربارۀ زندگی و آثار و اندیشه‎های فلسفی فیلسوف نامدار ایران، شیخ اشراق، شیخ شهاب‎الدین سهروردی را آغاز می‎کنیم.

شهاب‌الدین سهروردی در سال ۵۴۹هجری قمری در دهکده سهرورد از توابع شهرستان خدابنده واقع در استان زنجان ایران شد. وی تحصیلات مقدماتی را که شامل حکمت، منطق و اصول فقه بود در نزد مجدالدین جیلی استادِ فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد سهروردی بعد از آن به اصفهان، که در آن زمان مهم‌ترین مرکز علمی و فکری در سرتاسر ایران بود، رفت و تحصیلات صوری خود را در محضر ظهیرالدین قاری به نهایت رسانید.

سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر در داخل ایران پرداخت، و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد. در واقع، در همین دوره بود که سهروردی شیفته راه تصوف گشت در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی (سردار معروف مسلمانان در جنگ‌های صلیبی) دیدار کرد. ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی نیز که عشق شدیدی نسبت به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند. در همین شهر حلب بود که وی کار بزرگ خویش، یعنی، حکمةالاشراق را به پایان برد.اما سخن گفتن‌های بی پرده و بی احتیاط بودن وی در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان، و زیرکی و هوشمندی فراوان وی که سبب آن می‌شد که با هر کس بحث کند، بر وی پیروز شود، و نیز استادی وی در فلسفه و تصوف، از عواملی بود که دشمنان فراوانی مخصوصا از میان علمای قشری برای سهروردی فراهم آورد.

سرانجام به دستاویز آن که وی سخنانی برخلاف اصول دین می‌گوید، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند، و چون وی از اجابت خواسته آن‌ها خودداری کرد، به صلاح الدین ایوبی شکایت بردند. متعصبان او را به الحاد متهم کردند و علمای حلب خون او را مباح شمردند (اتهام او معاندت با شرایع آسمانی اعلام شد)

صلاح‌الدین که به تازگی سوریه را از دست صلیبیون بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تایید علمای دین احتیاج داشت، ناچار در برابر درخواست ایشان تسلیم شد.

به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در سال ۵رجب ۵۸۷هجری قمری به زندان افکند و شیخ همان جا از دنیا رفت. وی در هنگام مرگ، ۳۸سال داشت و مزار ایشان در مسجد امام سهرودی شهر حلب می‌باشد.

اما بحث دربارۀ شناساندن اندیشه سهروردی در ایران بیشتر به دوران اخیر بازمی‎گردد. در اینجا باید از کوشش‎های زنده‎یادان دکتر سید جعفر سجادی به خاطر ترجمه و تفسیر کتاب « حکمه‎الاشراق»، پروفسور هانری کربن به خاطر مباحث و ترجمه آثار شیخ اشراق و دکتر حسین ضیائی به خاطر کتاب « معرفت و اشراق در اندیشۀ سهروردی» یاد کنیم.

از استادان ارجمند جناب آقای دکتر غلامرضا اعوانی، دکتر سید حسین نصر و به ویژه از دکتر غلامحسین ابراهیم دینانی به خاطر تألیف کتاب ارزشمند « شعاع اندیشه و شهود در فلسفۀ سهروردی » و کتاب دکتر نصرالله پورجوادی که با عنوان « اشراق و عرفان» منتشر شد یاد کنیم. همچنین دکتر پورجوادی دو رساله از شیخ اشراق را نیز تصحیح کرده است . همچنین باید از کوشش‎های نسل جدیدتر محققان اندیشه‎های شیخ اشراق نیز یاد کنیم. از جمله خانم سیما سادات نوربخش که کتاب‎های « بررسی تطبیقی ملاصدرا و سهروردی » ،« نور در حکمت سهروردی « و کتاب « آیت اشراق» را که در واقع تفسیر قرآن سهروردی است تألیف کرده است و نیز باید به پژوهش‎های ارزشمند آقای حسن سید عرب و کتاب‎های ایشان« فرهنگنامه سهروردی» ، « آفاق حکمت سهروردی» و دو مجموعه مقالات بسیار خواندنی درباره سهروردی اشاره کنیم.»

سپس علی دهباشی از دکتر سید مصطفی محقق داماد به عنوان نخستین سخنران دعوت کرد که موضوع سخنرانی ایشان « سهروردی در دادگاه جهل مقدس» بود. اما دکتر محقق پیش از پرداختن به موضوع سخنرانی خود یادی کرد از بانی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار : " قبل از هر چیز من طلب مغفرت می‎کنم برای واقف این مؤسسه، دکتر محمود افشار و فرزند عالم بزرگوارشان، مرحوم ایرج افشار و فرزاندان ایشان و سپس برای فرزند دیگر دکتر محمود افشار، خسرو افشار که هم اکنون در بیمارستان به سبب بیماری بسیار سختی بستری هستند، طلب شفا می‎کنم از درگاه خداوند و از کلیه بیت رفیع ایشان که در رقاء اندیشه ایرانی در جغرافیای ایران تلاش می‎کنند و برای آن تمام وجودشان را گذاشته‎اند و با عشق به این مسئله برخورد می‎کنند مزید توفیق می‎خواهم."

و سپس دکتر محقق به موضوع سخنرانی خود پرداخت :

" پس از درتاریخ قضای اسلامی داوری ها وقضاوتهائی رخداده که بدون هرگونه تعصب وجانبداری غرور آفرین است.قضاتی که نه مراجع قدرت توانسته اند آنان را تحت فشار قراردهند ونه جوّ سازیهای تبلیغاتی درآنها موثر بوده است . بسیاری ازخلفاى اموى و عباسى در اوج قدرت خود، به احكام قضات پاكدامنى نظير ابن حاضر بلخى و ابو يوسف گردن مى‌نهند."

دکتر محقق داماد در ادامه به یکی از این قضاوت‎ها چنین اشاره کرد: "ابویوسف فقیه نامدار حنفی سالهای متمادی در سمت قضائی و دورانی ولانی نیز قاضی القضات در دوران خلافتهای مهدی ونیز هارون عباسی بوده است. او دارای آثار فقهی متعددی است از جمله کتاب «الخراج» که میتوان آنرایکی از آثار مهم در زمینه حقوق عمومی در تمدن اسلامی دانست.وی دراین کتاب آنجا که میخواهد از وظائف راس قدرت در حکومت اسلامی سخن بگویدبا کمال صراحت وبدون هیچ پروائی وحتی گاهی با تندی خطاب به شخص هارون اورا از مبادرت به جور بیم داده است.[1] او درجای دیگر با پای فشاری بر حقوق مالی خدشه ناپذیر مردم ،به صراحت تمام یاد آور شده که خلفاء حق ندارند مالی را از چنگ احدی بیرون آورند. او در زمانی درسمت قضائی و فتوائی قراردارد که خلفاء مایلند خود را جانشین رسول الله (ص) بدانند و از تمام اختیارات او برخوردار باشند. در چنین فضائی او کتاب دیگری تالیف میکند بنام «الرد علی سیر الاوزاعی» و به ترسیم خطوط کلی نظریه خود درباب حکومت میپردازد و میان پیامبر(ص) وامام ـ دراصطلاح او بمعنی خلفا ـ از حیث اختیارات، تفاوت قائل میشود. او به صراحت نوشته است که خلیفه حق ندارد در غنائم منقول جنگی تصرف کند و این از اختیارات خاص پیامبر(ص) است.

ولی باید تصدیق نمود که متقابلا موارد تاسف باری نیز وجود داردکه مورخان گزارشگر آنند. تلخی ماجرا به خاطر آنست که رای صادره قضائی به هلاک چهره ای از قبیله دانش وعلم منجر گشته وجهان را در غم آنان برای همیشه سوگوار ساخته است. تلخ ترین واقعه که میتوان آنرا فاجعه نامید وقتی است که اتهام صبغه دینی دارد یعنی شخص ،متهم به جرم علیه دین است وبه همین عنوان به مرگ محکوم می گردد .این بلیه عظمی وداحیه دحیاء در تاریخ بشریت سابقه دیرینه دارد .399سال قبل از میلاد مسیح سقراط دانای یونان در دادگاه آتن در حضور هيئت منصفه ا‌ی که مركب از 501 عضواست محاکمه می شود. سقراط در آن جا به جرم منحرف كردن جوانان و كفر حاضرشده و متهم است كه با فلسفه‌ی ويرانگرش، سنت‌ها را زير سوا ل برده و خدايانی تازه معرفی كرده است. هيئت منصفه متهم را با اكثريت 280 در برابر 221، به مرگ محكوم می‌كند. سقراط جام شوکران را به خاطر اطاعت از قانون مینوشد وتاریخ را برای همیشه به سوگ دانائی می نشاند که می توانست با افکار سازنده خویش جامعه بشری را تربیت کند .

یکی از نمونه های اسف بار دادگاه حکیم شیخ شهاب الدین سهروردی است که نامش چنان با حکمت اشراقی عجین شده که گوئی او چیزی جز حکمت نمیدانسته است ..حال آنکه کتاب «التنقیحات فی اصول الفقه» یکی از آثار وی که برای نخستین بار در سال 1418ه.ق در دانشگاه ریاض توسط دکتر عیاض بن نامی السلمی عضو هیات علمی آن دانشگاه تحقیق و انتشار یافته شاهد گویائی است بر تبحر وتسلط ایشان بر فلسفه فقه که در اصطلاح سنتی اصول الفقه عنوان داشته و دارد.

سهروردی ،شخصیت ،هویت و بالاخره ابعاد وجودی وی نیزاز آغاز سئوالانگیز بوده و شاید برای برخی کماکان چنین باشد. مناسب میدانم چند نقل قول از صاحب نظران گذشته و حال بیاورم تا درجه ابهام شخصیت وی را نشان دهد.

سبط ابن جوزی مینویسد:

من در حلب سالها به خاطر فراگیری دانش شریف (منظور علم الهیات است) اقامت کردم.دیدم که مردم آن دیار نسبت به وی {سهروردی} اختلاف نظر دارند و هر یک درباره او به اندازه میل وخواستش سخن میگوید؛ برخی اورا به زندقه والحاد منتسب می سازند و بعضی معتقدند که او مردی از اهل صلاح و دارای کرامات است.

ابن شداد می نویسد:

در حلب بودم دیدم مردم آن دیار نسبت به وی (سهروردی) اختلاف نظر دارند برخی او را پذیرفته و تصدیقش می‌کنند و بعضی او را تکفیرکردهاند."

دکتر محقق داماد سپس می‎افزاید:

" اختلاف در متون فوق را مشاهده می کنید و با چنین شرائطی چنانچه حکیم اشراقی ما را چنانکه باید و شاید نشناسند و ندانند که او افزون بر حکمت اشراقی خود در علم شریعت نیز دست بالائی داشته جای شکوه و اعتراض نخواهد بود.بخصوص آن که پاسخهای داده شده از سوی وی در بازجوئیهای قضائی که در اسناد بجامانده چنان مشهود است که گوئی از علم شریعت چیزی نمیداند و لذا راه نجات را نگزیده است. برای نمونه چنین منقول است که قاضی دادگاه از وی میپرسد :

«تو در برخی از تصانیف خود نوشتهای که خداوند قادر است که پیامبر دیگری بیافریند، صحیح است؟ گفت آری نوشتهام .قاضی گفت این امری محال است.سهروردی پرسید دلیل بر محالیت آن چیست مگر نه این است که خداوند قادر است بر تمام امور ممکن و این امری ممکن است؟ برغم این استدلال محکم عقلی و کلامی قاضی حکم به کفر و قتل وی صادر کرد».

استدلال فوق کاملا عقلی و محکم است .ولی علاوه برآن استدلالهای روشنی میتوانست مطرح شود زیرا جملهای که قاضی حلب به وی منتسب کرده چه دلیلی بر الحاد وکفر است؟ قاضی چرا او را کافر و مرتد دانسته است؟ انکار کدامیک از ضروریات دین است؟ لابد قاضی این جمله را مخالف با خاتمیت پیامبرحضرت خاتمالنبین (ص) دانسته است .درحالی که ناگفته پیداست امکان عقلی آفریدن پیامبری دیگر غیر از وقوع آن است. قاضی نادان چنین میاندیشیده که قول به ممکن بالذات بودن پیامبری دیگر همانند قول به ممکن بالذات بودن شریک الباری است .او نمیفهمد که ممکن بالذات منافات با ممتنع بالعرض ندارد.

سهروردی به آسانی میتوانست به میدان قاضی حلب آید و از دریچه عقل و نقل اورا مجاب و اسکات نماید.چرا چنین نکرده است؟

به نظرمیرسد سهروردی عمق فاجعه را دریافته بود. او فهمیده بود تمسک متهم برای دفاع به استدلالات قضائی در محکمهای معنی دارد که دادرسی عادلانه برقرار باشد و دادرسی عادلانه شرط نخستینش آزادی دادرس از هر گونه فشاراست."

و دکتر محقق چنین ادامه می‎دهد:

" به هرحال سهروردی حکیم اشراقی ایرانی ما که برغم جوانیش از چنان حکمتی برخوردار بود که پس از گذشت قرنها از مرگش از چنان جاذبهای برخوردار است که گروه زیادی از پیروان ادیان دیگر را به خود جذب کرده گرفتار و قربانی جهلی شد که من آنرا «جهل مقدس» نهادهام و فکر میکنم چنان جهنمی است که خدای متعال در وصف آتشش فرموده «اللتی تطلع علی الافئد» یعنی دلها و مغزها را فرا میگیرد و مغز استخوان جامعه را میسوزاند. نمونه این آتش را ما در منطقه خودمان و کشورهای پیرامونمان ،عراق ،افغانستان ووو...بدست گروههای جاهل تکفیری آنهم جهلی که با صبغه دینی شعلهور است مشاهده میکنیم ."

سخنرانی بعدی این شب دکتر غلامرضا اعوانی بود . دکتر اعوانی به بررسی تطبیقی تاریخ‎نگاری فلسفی از دیدگاه ارسطو، هگل، سهروردی و دیگر فلاسفه پرداخت و در این بررسی تطبیقی وجوه گوناگون تفکر او را بررسی کرد و در بخشی از سخنانش چنین گفت:

"سهروردی مسلماٌ در دورانی زندگی می‎کرد که هنوز از غرب جدید و سرآمدان فلسفۀ آن چون هگل اثری نبود اما باید گفت که سهروردی حتی فلسفۀ دوران خودش را چه در یونان و چه در ایران باستان و دنیای اسلام مورد بررسی قرار داده بود و خط بطلان بر نظریه فلسفی زمانه خود که متأثر از ارسطو بوده کشیده بود و در واقع طرحی نو در فلسفه و حکمت و سیر تاریخی آن درانداخت و پایۀ مبادی حکمت الهی در فلسفه را تأسیس کرد."

و سپس نوبت به دکتر نصرالله پورجوادی رسید که از « لغت موران» سهروردی سخن گفت:

" لغت موران کاملاٌ جنبۀ صوفیانه دارد و این رساله را سهروردی بنا به درخواست یکی از دوستان و یاران خود نوشته است. و موضوع آن به طور کلی سلوک راه باطن است. راهی که سالک باید طی کند تا از مکان جهات بیرون رود و به ساحت ملکوت و قرب حق تعالی برسد.

اولین تمثیلی که در این داستان به کار رفته گفتگوی چند مور است که نام رساله نیز از همان جا گرفته شده است.

این گفتگو درباره قطرات ژاله است که صبح روی برگ‎ها نشسته است. ژاله که نمود روح آدمی است و از آسمان به زمین آمده است و به صداقت طبع مایل است که به اصل خویش بازگردد.

تمثیل دوم داستان لاک پشتانی است که مرغی خوش و خط و خال می‎بینند و متحیر می‎مانن که این نوع مرغ، مرغ هوایی است یا آبی و بعد معلوم می‎شود که هوایی است . همانطور که ژاله هوایی بود. در واقع این مرغ نمود روحی است که از مکان بیرون می‎رود. "

دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی ، نویسندۀ کتاب « شعاع اندیشه و شهود در فلسفۀ سهروردی سخنران بعدی شب سهروردی بود که بخشی از سخنرانی خود را به « فرشته» در آثار سهروردی و تفسیر واژه‎های « ملک»، « ملکوت»،« مالک»، « مُلک» اختصاص داد. سپس دربارۀ « عالم مثال» از نظر سهروردی چنین گفت: " همانطور که می‎دانید عالم مثال، که آن را عالم برزخ می‎نامند، مرتبه‏ای از هستی است که ماده مجرد است ولی از آثار آن برکنار نمی‎باشد . سهروردی علت وجودی عالم مثال را برخی از عقول متکافئه که آنها را عقول عرضی می‏نامند به شمار آورده است.

حکمای اسلامی مثال را به دو بخش منفصل و متصل تقسیم کرده و آنها را خیال منفصل و خیال متصل تقسیم کرده است. خیال منفصل، دنیایی است که قائم به خود بوده و از نفوس جزئیه متخیّله بی‎نیاز و مستقل است. خیال متصل به عکس خیال منفصل قائم به نفوس جزئیه بوده و پیوسته در متخلیۀ افراد آدمی ظهور می‎پذیرد. باید توجه داشت که در عالم خیال متصل احیاناً صوری به ظهور می‎رسد که نتیجه دعابت نفوس بوده و دارای ملاک و ضابطه عقلی نیست."

دکتر دینانی در بخشی دیگر از سخنرانی خود کار سهروردی را احیاء تفکر حکمت خسروانی دانست.

سخنران بعدی دکتر صادق سجادی بود که به کتاب « حکمه‏الاشراق » پرداخت:

" حکمة الاشراق عنوان اثر پرآوازة شیخ شهاب الدین یحیی بن امیرک سهروردی مشتمل بر اصول دستگاه فلسفة اشراقی اوست که مصنفِ فیلسوف خود را زنده کنندة آن خوانده است.

در بارة تسمیة کتاب و نظامِ فلسفیِ موصوف در آن به حکمت اشراق، سهروردی و شارحان نامدار او با اشارات و تعابیر مختلف سخن رانده اند، همچون: حکمت به مثابه شراره های نور شروق- به شکل شهاب های قدسی از انوار روحانیِ سماوی بر نفس، بر حسب استعداد او، وارد می شود ؛ یا چون مبتنی بر حکمت کشفی و ذوقی مشرقیان- مردمِ مشرق،سرچشمة نور- یعنی ایرانیان است، به حکمت اشراقی، یعنی ظهور و تابش انوار عقلیه بر نفس به وقتِ تجرد آن، نامبردار شده است. سفر از شرق به غرب، استعاره ای برای انتقال از عالم عُلوی به عالم سُفلی و جهان هیولانی در قصة الغربة الغربیة هم رابطة میان حکمت مشرقی و حکمة الاشراق را نشان می دهد. آن شراره های نور-شروق- نیز همان است که حکمای کهن ایران از آن به «خُرّه» یا «فَرّه»- فیض و نور ایزدی- تعبیر کرده اند و سرچشمه های آن انوار مینوی است که بر دل حکیمْ - خسروان ایران، همچون کیخسرو وارد می شده است. جز آن، بعضی از تمثیلات و رموز حکمت اشراقی ملهم از اساطیر ایران است و این نیز پیوند لفظی و معنوی میان حکمت مشرقیان و حکمة الاشراق را تأیید می کند. اینکه سهروردی و دیگران حکمت اشراقی را حکمت خسروانی، حکمت مشارقه یا مشرقیه، فلسفة نوریه، وعلم الانوار خوانده اند، هم از اینجا بر می خیزد. سهروردی متذکر شده است که به روزگار جوانی و پیش از تصنیف حکمة الاشراق یا در فترت های میان تصنیف آن، کتابهایی دیگر برای دوستان یا به تعبیر او «اخوان» ، چون التلویحات، اللمحات؛ و به قول شهرزوری همچنین المشارع و المطارحات؛ و به گفتة قطب الدین علاوه بر آنها، کتابهای المقاومات، الالواح العمادیة، الهیاکل را به شیوة مشائیان تصنیف کرده و قواعد حکمت مشاء را به اجمال در آنها درج کرده است. بنابراین اشارة سهروردی به حکمة الاشراق در کتابهای دیگرش چون المقاومات، المشارع، و اللمحات به معنی تقدم تصنیف حکمة الاشراق بر آن کتابها نیست. اما آنچه در حکمة الاشراق آورده به شیوه ای دیگر یعنی ذوق و کشف و مشاهدة انوار است که خود آنرا نزدیکترین راه برای وصول به حقیقت، و آن کتاب را مهذب تر و منظم تر از آثار دیگر دانسته است. او همچنین آورده است که حکمت اشراقی، حاصل ریاضت های سخت و مجاهدت های پایدار و رنج آلود اوست و سپس حجت و برهان و فکر و نظر بر آن بار کرده است. قطب الدین هم از مهارت و چیره دستی شهاب الدین درحکمت بحثی و حکمت ذوقی سخن رانده است و حکمة الاشراق را جامع هر دو وجه به بهترین شیوه دانسته است؛ و البته اشاره کرده که حکمت بحثی هم در این کتاب رنگ اشراقی دارد و این همان شیوه ای است که حکیمان بزرگ متقدم، که خود در زمرة اصفیا و اولیاء و انبیاء بوده اند، آنرا بنیاد کرده اند. بدین سبب حکمةالاشراق ، گویی گنجی نهان و درّی ناسفته و نگینی بی رکاب است که از غایت ایجاز به اعجاز پهلو می زند .

باید گفت بسیاری از مباحث و نکات فلسفة اشراقی مندرج در کتاب حکمة الاشراق در دیگر آثار سهروردی نیامده است؛ یا اگر بعضی از آن به ندرت در کتابهایی چون التلویحات آمده است، غالباً به زبان و بیان و شیوة دیگر، بر اساس حکمت بحثی مطرح شده است. چنانکه مباحث مربوط به حقیقت نور، نور الانوار و فعل آن، انوار قاهره و ترتیب الوجود در حکمة الاشراق ، مشابه مباحث مربوط به واجب الوجود، مبادی و غایات و ترتیب وجود و کیفیت فعل آن در التلویحات است، ولی آن مبتنی بر دیدگاههای اشرقی، و این یکی بر اساس حکمت مشائی است.یا آنچه زیر عنوان اعتبارات عقلی و جوهر و عرض در حکمة الاشراق آمده است ، با آنچه در بارة جوهر و عرض و مقولات و اثبات عرضیت بعضی و جوهریت بعضی دیگر در المشارع دیده می شود، واجد همان نسبت است. البته بعضی نکات و قواعد اشراقی، مانند قاعدة امکان اشرف در حکمة الاشراق به تفصیل و در التلویحات به اجمال تمام و با بیانی دیگرآمده است.

     از بعضی اشارات شهاب الدین سهروردی پیداست که حکمة الاشراق را مهمترین اثر خود، و حاصل القاءات و الهامات روح القدس، و مشتمل بر «حکمتی شگفت و عاری از تکلف» که فطرت آدمی به درستی آن گواهی دهد می دانسته است. به همین سبب «اخوان» را به صراحت توصیه کرده که آنرا از دسترس کسانی که ارزش آنرا نمی شناسند و عمق معانی آنرا در نمی یابند، دور نگاه دارند، و جز به کسانی که محب نور الهی اند و در فلسفة مشایی و علوم ارسطویی هم کامل شده اند، ندهند.    

     سهروردی یادآور شده است که حکیمان چند دسته اند: حکیمِ بحاثِ متألّه، حکیم متوغل در تألّه و دور از حکمت بحثی؛ حکیم بحّاث که اهل تأله نیست؛ حکیم الهی متوغل در تأله و متوسط یا ضعیف در بحث؛ حکیم بحّاث و متوسط یا ضعیف در تأله. از این میان اگر حکیمی متوغل در حکمت الهی و هم متبحر در حکمت بحثی شناخته آید ، ریاست جهان باید از آنِ او باشد که خلیفة الله است؛ و اگر یافت می نشود، حکیم متألّهِ متوسط در بحث؛ و اگر او نیز پیدا نگردد، حکیمی که فقط متوغل در تألّه است. باید دانست که عرصة خاک هیچگاه از حکیمِ متألّه تهی نیست و از اینرو حکیم متوغل در بحث و دور از تألّه سزاوار ریاست جهان نیست. مراد از ریاست جهان، نه استیلای به قهر و زور، بلکه چیرگی آشکار {مانند کیومرث و فریدون و کیخسرو} یا نهان { دیگر حکیمان متأله مشهور یا گمنام} بر نفس و روح جهان است؛ و او همان است که جملة خلق او را «قطب» می خوانند. بهترین طالبان حکمت هم کسانی اند که هر دو وجه حکمت الهی و بحثی را می جویند.

     سهروردی کتاب حکمة الاشراق را به ابواب و فصول متعدد زیر عناوین مخصوص و البته مرتبط با نظام فلسفی خود تقسیم کرده است.«قسم» اول کتاب، در بارة «ضوابط فکر» یعنی منطق مشتمل بر 3 مقاله به مباحثی چون دلالت لفظ بر معنی،تصور و تصدیق، ماهیت، فرق میان اعراض ذاتی و غریب، وجود کلی در خارج، نقد قاعدة مشایی در تعریفات، حجت ها و مبادی آن، بحث در اقسام و جهات قضایا، بخصوص نظریة قضیة ضروریة بتاته که از ابداعات سهروردی است ، انواع قیاس، تمثیل، برهان های انِّی و لِمّی، و نقد این قاعده که همة قضایا به موجبة ضروریه باز می گردد، اختصاص یافته است. در بارة مغالطات و بعضی قواعد اشراقی و نقد بعضی قواعد مشایی در آن، بحث در مقومات شیء، بحث در صورت و هیولی، ابطال جوهر فرد، مُثُل، جواز صدور بسیط از مرکب، ابطال جسمانیت شعاع، از جمله دیگر مباحث قسم اول است.

«قسم» دوم از حکمة الاشراق در انوار الهیه و نورالانوار و مبادی وجود و ترتیب آن، شامل 5 مقاله است. او در این مقالات در بارة حقیقت نور و ظلمت، احتیاج جسم در وجود به نور مجرد، اقسام نور، اختلاف انوار مجرده به نقص و کمال نه به نوع ؛ صدور معلول واحد از واحد حقیقی، کیفیت صدور کثرت از نورالانوار، توجه قهری هر نور عالی به نور سافل و محبت هر نور سافل به عالی، ارباب انواع، علم خدا به قاعدة اشراقی، قاعدة امکان اشرف، کیفیتِ فعلِ نور الانوار قاهره و تکمله ای در بارة حرکات عُلوی، ازلیت فعل نور الانوار، قِدَمِ عالم و حرکات دوریة تامة افلاک، ازلیت زمان و مکان، و جعل ماهیت ، و نیز مباحثی چون حواس پنچگانة ظاهره، تغییر در کیف نه در صور جوهریه، نسبت میان نفس ناطقه و روح حیوانی، نا منحصر بودن حواس باطن به پنج حس، حقیقت صور مرایا و تخیل سخن رانده است.

     تا آنجا که می دانیم ظاهراً نخستین ترجمة فارسی حکمة الاشراق به قلم فرزانه بهرام پسر فرشاد، معروف به کوچک بهرام (متوفای 1048ق) و شاگرد آذر کیوان صورت پذیرفته بوده است. صاحب دبستان المذاهب در این باره آورده که بهرام « تصانیف شیخ اشراق شهاب الدین مقتول که در حکمت اشراق واقع شده، به پارسیِ معروفِ تازی آمیز ترجمه کرده» بوده است.

محققان به ترجمه ای از حکمة الاشراق به زبان سنسکریت هم اشاره کرده اند و گفته اند که مورد استقبال زردشتیان هند قرار گرفته بوده است.

ترجمه ای هم به زبان اردو از حکمة الاشراق همراه با خلاصه ای از شرح قطب الدین، به قلم مولوی میرزا محمد هادی (متوفای1350ق) به سال 1344ق/1925م در حیدر آباد دکن به چاپ رسیده است.

حکمة الاشراق به قلم هانری کربن به زبان فرانسه نیز ترجمه و منتشر شده است. حسین ضیایی و جان والبریج هم آنرا به انگلیسی ترجمه و چاپ کرده اند.

   اما ترجمة فارسی این اثر به زبان فارسی به قلم شادروان دکتر سید جعفر سجادی نخستین بار در تهران به سال 1355ش منتشر شد و تا کنون بیش از ده بار به چاپ رسیده است.

بحث در بارة امکان ترجمة دقیق آثار فلسفی، مخصوصاً آثار فیلسوفانِ مؤسس، به گونه ای که همة جوانب اندیشة مندمج در آثار آنها را به زبان مقصد بازگرداند، بحثی تازه نیست. بعضی ترجمه های مکرر یا تهذیب هایی که از ترجمه ها ی آثار فلسفی در قرن دوم و سوم هجری به عربی صورت پذیرفته است و نیز شروح متعدد بر آن ترجمه ها، مؤید این مطلب است. اما بحث در بارة ترجمة دقیق آثار فلسفة اروپایی به زبان فارسی در دهه های اخیر، به دنبال ترجمة بعضی از آثار فیلسوفان اروپایی یا تواریخ فلسفة غرب وجوهِ نظریِ دیگر را مطرح می کند وحتی بعضی آنرا نا ممکن می دانند، که اینجا از آن بحث نتوان کرد؛ در حالی که ترجمة آثار فلسفة اسلامی از عربی به فارسی از وجوه مختلف با ترجمة آثار فلسفی از زبانهای اروپایی غیر قابل قیاس است. چه قطع نظر از آمیختگی زبان فارسیِ عمومی با واژه ها و ترکیبات و حتی تعبیرات عربی، وجود بعضی آثار درجه اول فلسفی به زبان فارسی از قرن چهارم هجری به این سوی مشتمل بر بسیاری از اصطلاحات و تعبیرات فلسفی به فارسی و عربی که نخستین بار در برابر اصطلاحات یونانی آنها قرار داده شد و به تدریج هم انبوهی اصطلاح در فلسفة مابعد الطبیعه و حکمت عملی و عرفان نظری اصالتاً وضع گردید، موجب شد تا همة کسانی که به تحصیل این دانشها متمایل می شدند، با اصطلاحات و تعبیرات عربی آن مأنوس شوند و بر اثر تدقیق و مطالعات عمیق به فهمِ کنه مافی الضمیر فیلسوفان و متکلمان و متفکران عصر اسلامی نزدیک شوند. بنابراین دشواری ترجمة آثار فلسفی مهم از عربی به فارسی، اگر به قلم اهل فن و اصطلاح صورت پذیرد، کمتر در فهمِ اصطلاحات و باز گرداندن متن به زبان مقصد است، مگر فیلسوف معنایی نو از اصطلاحی رایج اراده کند یا کلمه و ترکیبی برای افادة فکر خود وضع نماید. دشواری ترجمه غالباً به سبب اختلافی است که در تحلیل و تفسیر متن و مراد فیلسوف، میان شارحان و فیلسوفان و متفلسان در آن متون وجود دارد. این معنی در بارة ترجمة آثار فیلسوفان مؤسس، که اختلاف در درک و تفسیر اندیشه های آنها بیشتر است، بارز تر است.

از سوی دیگر آشنایی متفکران قلمرو اسلام با آثار و آراء فیلسوفان یونانی و اسکندرانی سابقه ای بس کهن دارد و زوایای آن آثار و آراء طی قرنها مورد تحلیل و شرح و تدقیق قرار گرفته است؛ در حالی که توجه به نظام فلسفی اشراقی نسبتا متأخر تر است. سهروردی خود در قرن ششم می زیسته و ظاهرا نخستین شرح حکمة الاشراق او به قلم شهرزوری متوفای بعد از 687ق، پدید آمده است؛ولی چندان آوازه ای نیافته بوده تا قطب الدین شیرازی متوفای 710ق آنرا شرح کرد. با این همه آثار سهروردی و شرح بسیار مهم قطب از پایان قرن نهم و اوایل قرن دهم مورد توجه قرار گرفت. با این تفاصیل ترجمة آثار شیخ اشراق، مخصوصاً حکمة الاشراق به زبان فارسی دشواری های مخصوص داشته است که قسمتی مهم از آن دشواریها در فهم متن و اختلاف در شرح آنها را مرحوم پدرم دکتر سجادی کوشیده است در حواشی ترجمة خود بازنماید. از آنجا که جملة ترجمه ها از زبانی به زبان دیگر، مخصوصاً آثار متَرجَم فلسفی به لحاظ لفظ و معنی و زبان و بیان، محل نقد و ایراد تواند بود، این اثر هم از آن معنی مستثنی نیست و من خود اگر فرصتی دست دهد، بعضی از آثار ایشان و از جمله همین ترجمه را تهذیب خواهم کرد. اما در عین حال باید تأکید کرد که یقیناً قسمت عمده ای از توجه و اقبال اهل فلسفه و دوستداران حکمت اسلامی و ایرانی به آثار سهروردی و حکمة الاشراق، در کنار چاپهای منتقح هانری کربن و دکتر نصر، همین ترجمة فارسی آن بوده است که موجب تحقیق و تألیف و تصنیف دهها اثر گرانبها در بارة آراء و افکار سهروردی و همین کتاب حکمة الاشراق او شده است. چاپهای متعدد این ترجمه، گواه این اقبال و تأثیر آن بر جریان سهروردی شناسی است.

آخرین سخنران این مراسم دکتر نجفقلی حبیبی بود که چنین گفت:

به نظر من سهروردی اهمیتش در این است که مجموعه دانش و فرهنگ زمان خودش را درهم ادغام و تلفیق کرد و به خدمت گرفت.

سهروردی دیدگاه بسیار گسترده‎ای داشت. سهروردی بیان می‎کند که روح انسان از سلسله انوار الهی است و وظیفۀ اوست که یک انعکاس داشته باشد به منبع خودش. در تفکر سهروردی پس از آیین اسلام، آیین زرتشت از اهمیت والایی برخوردار است.

قطعاٌ کتاب مقدس عهد عتیق و جدید و کتاب‎های آیین‎های دیگر را خوانده بوده است.

من در اینجا جمله‎ای را از یکی از آثار سهروردی نقل می‎کنم که می‎گوید:« اندیشه ایرانی قطره‎ای بود که من آن را به دریای مواج تبدیل کردم.» این جمله شبیه شعر فردوسی است که می‎گوید:

رستم یلی بود در سیستان

منش کردمش رستم دستان

به اعتقاد من سهروردی در وهله اول یک فیلسوف است و نه یک متفکر.در واقع می‎توانیم بگوییم که سهروردی شهامتش در شکستن مرزهای حاکم فلسفی روزگار خود فوق‎العاده بالاست. خودش لغت می‎سازد و ابایی ندارد که این اصطلاحات چندان به مذاق و فضای روزگار خودش خوش نیاید.

مسئله دیگری که سهروردی به آن می‎پردازد مسئله نجات انسان است . او می‎نویسد که روح انسان از سلسله انوار الهی است و وظیفۀ او این است که یک انعکاس داشته باشد به مبداء خودش."

از دکتر داریوش شایگان که در شب سهروردی شرکت کرده بود نظرش را پرسیدم . دکتر شایگان گفت : « همانطور که در کتاب آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی نوشتم جسارت سهروردی در این است که با حضور خود برگشت گذشته به صورت آینده را موجب شد. به نظر من مجموعه آثار سهروردی یک پیام و هدف بیشتر ندارد و آن زنده کردن حکمت الاهی ایران باستان در ایران اسلامی است به هر قیمتی که شده، کتاب‎های سهروردی علیرغم مرگ زودرس او اهمیتی خاص دارد. چهار قرن پیش از فیلسوف بزرگ بیزانتی، ژه میست پله تون، سهروردی برای نخستین بار نام‎هایی چون افلاطون و زرتشت را به صورت یک متافیزیک اشراق که مُثل افلاطونی در آن به زبان فرشتگان مزدایی بیان شده‎اند، در آثار خود با هم می‎آورد.

در پایان این شب از شبهای بخارا، محمود محمدی، نماینده شورای شهر سهرورد از کوشش‎های این شورا برای تأسیس بنیاد فرهنگی علمی و پژوهشی سهروردی یاد کرد و از مسئولان و علاقمندان درخواست کمک و حمایت بیشتر کرد.

 


[1].ابویوسف ،الخراج ، صص 3، 106-107

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692