گفته شد که بر اساس رابطه ناگزیر ادبیات وجامعه، در هر دوره ابتدا شرایط جامعه را در آنزمان تحلیل میکنیم و سپس چگونگی تحول نثر را در آن برهه زمانی شرح میدهیم. در گفتار پیشین بخش نخست را تنها به بازنمایی برون متن اجتماعی و فرهنگی سهقرن نخست هجری اختصاص دادیم. در این بخش شرایط اجتماعی و فرهنگی را در قرن چهارم مورد توجه قرار خواهیم داد.
1 - برون متن اجتماعی در قرن چهارم هجری
به اعتقاد یان ریپکا «فرمانروایی سامانیان که در زمان اسمعیل (279-295 ه.ق.) بخش بزرگی از ایران را متحد میسازد [...] بازپسین فروغ جلال و عظمت روزگار ساسانیان است.» (1385: 205)
- المقدسی جغرافیادان که در سال 383 ه.ق. به خراسان مسافرت کرده است، به علاقه و اعتقاد شدید مردم ایران و خراسانیان نسبت به آل سامان، در کتاب خود اشاره میکند. (به نقل از فروزانفر، 1386: 256) خود او نیز امرای سامانی را شایسته ستایش میداند و معتقد است که در حسن سلوک و دوراندیشی و احترام به دانش و دانشمندان نمونهاند و ادامه میدهد که این امیران علمای سنت را تربیت میکردند و از زمینبوسی معافشان میداشتند و بر مناظرات دینی آنان ریاست میکردند. (به نقل ازبازورث، 1385:26) استاد فروزانفر میگوید: «شعرا بعد از انقراض ایشان بسیار افسوس خوردهاند و تا قرن ششم نیز تذکر نوازشها و احسانها و محبتهای این خاندان و فضل پروریشان دیده میشود.» (1386 : 256)
- سامانیان در حسن تدبیر و سیاست و زیرکی و عدالت دوستی در درجهی اول از سلاطین دوران اسلامی ایرانند و تمامی مورخین به استحکام مبانی سیاست این خانواده شهادت دادهاند و غالب سلاطین و امرایی که بعد پیدا شدند، مانند آلزیار و آلبویه سر اطاعت و احترام در برابر آنان خم مینمودهاند و هرسال هدایایی به دربار سامانیان میفرستادهاند ولی سامانیان در عزل و نصبشان دخالت نمیکردند.
- بخارا و ماوراءالنهر و خراسان و بهطورکلی نواحی که دولت سامانی در آن مستقل شده است از بغداد بسیار دور است و این دوری جغرافیایی در هر صورت موجب وابستگی و تأثیرپذیری کمتری میشود. دولتمردان سامانی نیز پیشبینی میکنند که «بغداد همیشه قادر نخواهد بود از استقلال استانهای چنین دورافتادهای جلوگیری کند.» (ریپکا، 1385: 208) و بهتر است این فرمانروایان جدید به نفوذ مردم بومی ایران تن در دهند. نجیبزادگان قدیمی ایرانی پس از گذر اندک دورهای که مورد اهانت و بیتوجهی تازیان قرار گرفتند حالا مورد تکریم ملتی واقع شدهاند که اشرافیت نژادی آنان را بهعنوان شاهانی از سلالهی ساسانیان پذیرفته است. به همین سبب پادشاهان استقلال یافته میکوشند از سویی با اهمیت دادن به زبان و سنت و فرهنگ ایرانی و از سویی هم گام شدن با اندیشهی ضد تازی عموم مردم، حمایت آنان را برای خود جلب کنند و با تشویق و دامن زدن به تعصبات ملی گرایانهی ایرانیان پایههای استقلال و حکومت خود را تثبیت نمایند.
- تقریباً بیشتر حکومتهای محلی و امرای تابع دولت سامانی هم در سیاست نشر و ترویج ادبیات و احساسات ملیگرای ایرانی پیرو سامانیان هستند. حکومتها و خاندانهای محلی که با همه رونق و اعتبار ادبی و علمی دربار خود در دورههای بعد توسط ترکان تارومار میشوند، در این دوره همه از ایرانیان اصیل هستند و هر یک بهنوعی در رواج ادب و هنر و دانش ایران سهمی داشتهاند. آلعراق و پس از آنها مامونیه در دربار خوارزم، شاران غرجستان واقع در مشرق هرات و مغرب غور و شمال غزنین، دربار امرای چغانی یا آل محتاج و خاندان سیمجوری از جمله دربارهای محلی هستند که استادگنابادی درباره آنها میگوید: «در حقیقت بهترین مروجان شعر و ادب و دلسوزترین نگهبانان زبان دری و بزرگترین محافظان استقلال ایران بودند.» (1341. مقدمه: 37) امرای دیالمه آلزیار در حدود مازندران و گرگان و ری مردمی فاضل و دانشدوست و ادبپرور بودهاند. قابوس بن وشمگیر و کمی بعد از او عنصرالمعالی صاحب قابوسنامه از نمونه امرای دانشمند و ادیب این سلسله هستند. مرداویج بن زیار دیلمی از میان امرای این دوره در اقامه رسوم اعیاد ایرانی مبالغه شدید مینمود و حتی قصد داشت با فتح بغداد در آنجا به رسم انوشیروان تاجگذاری کند. در این میان دیالمه آلبویه که از حدود 325 تا 448ه.ق. و در ایام اقتدارشان مالک فارس و کرمان و خوزستان و همدان و اصفهان و تمام جنوب و مغرب ایران بودهاند. (همایی،1340: 267)، سیاستی به نسبت متفاوت را دنبال میکردند. «توجه به زبان و فرهنگ عربی یک ویژگی دوران فرمانروایی آلبویه محسوب است. در دربار آنها به زبان عربی غالباً بیش از زبان فارسی توجه میشد. [...] بر خلاف قلمرو سامانیان که در آنجا حکومت نسبت به خلیفه اظهار اطاعت میکرد اما روحیه ایرانی را در دربار خویش حمایت و تقویت مینمود، در قلمرو آلبویه نسبت به خلیفه تحقیر و بیاعتنایی میشد اما به فرهنگ عربی بیشتر توجه میشد.» (زرینکوب،1387: 454)
در واقع آلبویه بیشتر در تاریخ تطور نثر عربی بخصوص شکلگیری نثر آراسته عربی در نخستین مراحل شکلگیری خود بهدست نویسندگان ایرانی، موثر بودهاند. نباید نادیده گرفت که بیتوجهی آلبویه به زبان فارسی و پرورش ادبیات عربی نه تنها احتمالاً بهسبب رقابت با دربار سامانیان بود، بلکه این حکومت در موقعیت جغرافیایی خودخواسته و ناخواسته زیر نفوذ فرهنگ و زبان عربها قرار گرفت و اصولاً فاصله آنان با سرزمین خراسان مانع آشنایی با زبان دری میشد.
2- برون متن فرهنگی در قرن چهارم هجری
- مهمترین حادثه فرهنگی دوره سامانی آن بود که به تعبیر برتلس «یکی از زبانهای بومی [ایران] به پیروزی رسید [...] شکوفایی نیرومند این زبان، گسترش بزرگ آنرا همچون زبان ادبی در پی داشت. این گسترش از آنرو آسان گردید که دری زبان خویشاوند شهرستانهای همجوار بود و با هم واژگان مشترک داشتند.» (1374 :178-179)
- پادشاهان ایرانی که تمام توجه خود را مصروف احیای ملیت ایرانی و زبان پارسی خود کردهاند، توجه متعصبانهای به ظهور فرق و مذاهب مختلف اسلام نمیکنند. این پادشاهان تنها یک ارتباط ظاهری با حکومت بغداد دارند و مثل حکومت دورههای بعد مجبور نیستند مشروعیت خود را از بغداد کسب کنند که مطابق سلیقهی آنها بین مذاهب مختلف اسلامی آن روز قضاوت نمایند. بهدلیل همین عدمتعصب و فضای باز و آزاد جامعه، بستر مناسبی برای رشد علم و بحث و کتابت فراهم میگردد و این سبب میشود که دوره سامانی دوره طلایی رشد و گسترش بسیاری از علوم شرعی و عقلی شود، چیزیکه در دورههای بعد درگیر و دار تعصبات سردمداران ترک و عرب دچارکساد و رخوت شد. از اواخر قرن پنجم ایران در چنگال ایدئولوژی اشعری گرفتار آمد و بهمرور زمان سایر فرقهها و نحلههای فکری در تقابل امپراطوری تک میدان اشعری، نامشروع تلقی شدند. باید توجه داشت که یکی از سیاستهای موفق سامانیان که توانستند در عین حال که قدرت و استقلال خود را حفظ میکنند به احیاء زبان و سنن و آداب و رسوم ایرانی هم بپردازند، این بود که در پذیرش اسلام و هماهنگ نمودن خود با آن نیز تعصب خاصی نشان ندادند و در مقابل تحول عظیمی که خواه ناخواه جای خود را در جامعه باز میکرد نه مقاومتی میکردند نه همچون سلاطین بعد تعصب افراطی از خود بروز میدادند یعنی: «در عین احترام به دیانت اسلام رنگ ایرانی را هم حفظ میکردند.» (فروزانفر، 1386: 255)
- از دیگر رویدادهای مهم فرهنگی- ادبی این دوره توجه به زبان و ادب پارسی از سوی شاهان سامانی است. این خاندان علاقه شدیدی به زبان فارسی و نظم و نثر آن داشتهاند و شعرا را مورد تشویق و اکرام و انعام و احترام قرار میدادند و خود نویسندگان را به ترجمه کتب معتبری چون تاریخ طبری، تفسیر جامعالبیان طبری و کلیه و دمنه به نثر فارسی تشویق میکردند. بخارا پایتخت سامانیان مرکز فقها و ادبا و نویسندگان نامی بود. همچنین سمرقند به علم و ادب شهرت داشت و از این مراکز بهتدریج سخن پارسی انتشار یافت و رایج گشت. حمایت از زبان فارسی در این برش زمانی به مفهوم بر کناری و بیتوجهی نسبت به زبان عربی نیست. شعرا و نویسندگان عربیگو در این دوره زمانی پابهپای درینویسان از سوی دربارهای وقت مورد توجه و تشویق هستند. وضعیت تعاملات ایندو زبان را در تاریخ تطور ادبیات ایران، دکتر زرقانی در تقسیمبندی خود به خوبی نشان میدهد. او این تعامل را در چهار دسته مجزا میکند:
1- رقابت ستیزهجویانه (در مقطع زمانی قرن اول تا اوایل سوم)
2- همزیستی مسالمتآمیز
3- استعمار زبانی
4- بازگشت به خویشتن
ایشان در ادامه توضیح میدهد که دوره همزیستی مسالمتآمیز این دو زبان در ایران از اویل قرن سوم آغاز شد؛ «زمانیکه خطر اضمحلال زبان فارسی کاملاً برطرف شده بود و همگان خواه و ناخواه آنرا بهعنوان زبان دوم جهان اسلام پذیرفته بودند.» در این مرحله که میتوان آنرا شامل دوره ساسانیان، غزنویان، سلاجقه و تاحدود آستانه قرن هفتم در نظر گرفت، هرچه میگذشت قلمرو معنوی زبان فارسی در حوزه فرهنگی ایران فزونی میگرفت و به همان میزان از اقتدار زبان عربی کاسته میشد. (برگرفته از 1388: 452-453)
- در ایندوره رونق شعر و نثر پارسی بیش از سایر نقاط در مراکز ادبی شرق است و در مراکز غربی ایران تا اوایل قرن پنجم شعر و نثر فارسی رونق و رواجی چنان که باید نداشت، زیرا هنوز زبان و ادبیات دری در آن نواحی کاملاً انتشار نیافته بود و رقابتی هم که در این دوره میان امرای بویی و ساسانی وجود داشت مانع آن بود که زبان ادبی دربار آلسامان در قلمرو حکومت آلبویه رونق یابد. در واقع غرب ایران هنوز به شکوفایی ادبی نرسیده است. دری زبان سرزمین شرق است و مردم شرق بهتر از هر جای دیگر آنرا میدانند و بهکار میبرند و این زمان میبرد تا مردم نواحی غرب این زبان را بیاموزند و یا اصولاً بهعنوان یک زبان ادبی و رسمی آنرا بپذیرند.
- در اوایل ورود اسلام دانشمندان مسلمان بهشدت مشغول ترجمه و تألیف در علوم مختلف به زبان عربی هستند و حجم کثیری از کتب علمی به زبان عربی را بهوجود میآورند که اکثر برجستگان این گروه ایرانیان هستند. قرن چهارم و البته اوایل قرن پنجم، رونق علم و کتاب و درس و مدرسه است و تقریباً اکثر علوم مختلف شرعی و عقلی دوران طلایی خود را طی میکنند. «سرآغاز ادبیات علمی اسلامی در ایام امویان است اما در دو سده نخست عصر عباسی به شکوفایی کامل رسید در آن عصر زبان عربی تنها واسطه و رسانه بیانی بود و ایرانیان نیز از آن بهره میگرفتند و در توسعه و گسترش آن مقامی شامخ داشتند.» (فلیکس تاور، 1380: 163) باید توجه داشت که زبان عربی در ایندوره -که مسلمانان یکهتاز میادین مختلف علمی جهان شده بودند و دروازههای دانشهای متنوع روز را یکییکی فتح میکردند- برای دانشمندان ایرانی وسیلهای بود برای برقراری ارتباط با جهان گستردهی اسلام در آن روز، و آنان میتوانستند با اتخاذ زبان عربی برای تألیفات خود، دستاوردهای دانش خود را به اطلاع دانشمندان و مخاطبانی در سراسر سرزمینهای فتح شده اسلام برسانند.
- در اواسط این قرن با وجود اینکه زبان دری زبان نوپایی است که تازه مجال سخن در مقابل زبان تازی را یافته و هنوز لغات و اصطلاحات آن گسترده نشده است، نوشتن کتب علمی به زبان فارسی دری آغاز میشود. اما هنوز این زبان چنان که باید آماده بیان مقاصد علمی نیست. با این حال دانشمندان ایرانی همچون ابوعلیسینا و ابوریحان میکوشند در این فضای علمی عربی آثاری را به زبان ملی خود خلق یا ترجمه کنند و در این راه اصطلاحات علمی و فلسفی ارزشمندی را به پارسی ابداع میکنند و پیشرو نویسندگان بعدی ایران میشوند. شاید اگر شیوه آنان بهطور جدی توسط دانشمندان و فلاسفه دورههای بعد ادامه مییافت، چه بسا پارسی زبان علمی روزگار خود میشد. درباره ابنسینا باید توجه کرد که اگرچه کتابهای اساسی او به زبان عربی است، اما چنانکه برتلس نیز اشاره میکند او ضرورت بازگشت به زبان مادری را دریافته است و دانشنامه علایی او (که به زبان پارسی نوشته شده) برای بازکاوی تاریخ ادبیات ایران و زبان پارسی دری اهمیت زیادی دارد زیرا یکی از نخستین تلاشها برای پدیدآوردن واژگان علمی به زبان پارسی است. میگوییم یکی از نخستینها زیرا که پیش از آن بلعمی در برگرداندن و پرداختن تاریخ پرآوازه طبری کوشیده بود؛ زبان دری را در کاری تقریباً علمی استفاده کند. (برگرفته از برتلس، 1374: 190، 197؛ فروزانفر، 1383: 208)
در اوایل ورود اسلام دانشمندان مسلمان بهشدت مشغول ترجمه و تألیف در علوم مختلف به زبان عربی هستند و حجم کثیری از کتب علمی به زبان عربی را بهوجود میآورند که اکثر برجستگان این گروه ایرانیان هستند. |
- بهطور کلی حضور روحیه خردگرایی و علمگرایی از خصایص برجسته فضای فرهنگی ایندوره است که نمود روشن خود را در نهضتهای فکری این عصر همچون اخوان الصفا، معتزله و تا حدودی اسماعیلیه نشان میدهد. به پیروی از این روحیه حاکم، نهاد ادبی عصر نیز گرایش شدیدی به ستایش خرد مییابد که در شاهنامه فردوسی بهترین نمونه تجلی آنرا میبینیم. رفتهرفته هرچه به قرن ششم نزدیکتر میشویم با غلبه عنصر تصوف -دست در دست سایر عوامل اجتماعی و فرهنگی که در فصول آینده اشاره خواهد شد- به تدریج گرایش به علوم عقلی و تجربی رو به کاستی مینهد.
- حضور کتابخانههای بزرگ این دوره و بهوجود آمدن رقابتهای رجال سیاسی در جمعآوری و وقف این کتابها و کتابخانهها، همه و همه در جهت شکوفایی علوم و ادب پارسی است. یکی از نمونههای این کتابخانههای بزرگ کتابخانه بخاراست که ابوعلیسینا در دوره سامانی از آن استفاده کرده و شرح عظمت آنرا توصیف نموده بود. رواج و افزایش بیش از پیش کتاب، وجود مقدار زیادی از آنها در بازارهای وراقان هر شهر (بخصوص شهرهای بزرگی که مرکز ادبی این دوره بودند از جمله شهرهای سرزمین پهناور خراسان آن روز) تبدیل شدن این بازارها به محل اجتماع علما و حکما و بحث و تبادل نظر آنان، خصائص قابل ذکر این دوره درباره اوضاع کتاب است که از لابلای کتب مختلف آن روزگار در تاریخ ادبیات فارسی ثبت شده است. (برگرفته از صفا، 1387. ج1: 263) کتابخانههایی که با همهی ذخایر فرهنگی و ادبی و علمی خود در دورههای بعد لگدکوب هجوم و آتشسوزی سپاهیان ترک و مغول میشود.
- در قرن سوم عده بزرگی از مشایخ عالی مقام صوفیه در خراسان میزیستند. اما در قرن چهارم خراسان مرکز مردان بزرگ تصوف شد و کار آنان بیشتر از همهجا در خراسان رونق داشت. در ایندوره بوعلیسینا اصول تصوف و عرفان را با مبانی حکمت درآمیخت. تألیف کتب در مقامات صوفیه با تشریح مبانی تصوف هم از قرن چهارم شروع گشت و کتب معتبر صوفی چون التعرف، قوتالقلوب و اللمع در این دوره نوشته شد. (نیرومند، 1364: 144-148)
اما رونق تصوف در این دوره که پیروان بسیاری را از میان تودهی مردم بهخود جلب میکند بزرگان این طریقت را وادار میکند که از این پس برای فهم مخاطبین خود، اصول و مبانی این تفکر را به زبان سادهی فارسی بنویسند (اگرچه در ابتداییترین دوران تصوف کتب آنها هم به عربی بود) ادبیات تصوف تا زمان طولانی حتی دورههای فنیگرایی بعدی، پیشینه سادهنویسی فارسی خود را حفظ کرده و به این طریق آثار برجسته و بزرگی را در این زمینه به زبان ساده و اصیل پارسی به ادبیات ایران تقدیم میکند که حجم بسیاری از لغات و دستور کهن پارسی را در خود حفظ و به آیندگان منتقل مینماید. با وجود این، فرهنگ عمومی تا این زمان همچنان دنیاگرا و شادیپسند است. با اوجگیری تصوف و حوادث و مصائبی که پس از این رخ میدهد، این زاویهدید به نفع نگرش زهدگرا تغییر میکند.
- یکی از نکات فرهنگی مهم ایندوره ظهور نهضت شعوبیه است که در مسیر ادبیات ایران بیتأثیر نبود. شعوبیه از اوایل قرن دوم تا قرن چهارم سخت مشغول تبلیغ افکار و عقاید خود بودند و از میان آنان یا با خط فکری آنها، نویسندگان و شعرای بزرگی دست به خلق آثاری در مفاخر ملیتی خود زدند که استاد بهار ترجمههای ابنمقفع، مجلدات تاریخ طبری، سیرالملوک، عیون الاخبار و غرر الاخبار ملوک فرس ثعالبی را از کارهای شعوبیه میشمارد (1386. ج 1: 179) و استاد صفا فهرستی از افراد این گروه و نام کتب آنان را ذکر کرده[1] و میگوید: «آن کتب بر اثر تغییر روش فکری ایرانیان در اعصار بعد و نفوذ شدید اسلام و نظایر این امور از میان رفت ولی از آنها یک اثر مهم و جاوید باقی ماند و آن عبارت است از تحریک حس ملی ایرانیان و بیدار کردن آنان برای مفاخره و مقابله با قوم عرب و قیام برای تحصیل استقلال از دست رفته. » (1387 . ج 1: 29)
ایرانیان در ادامه این نهضت ملی خود که در تمام قرون دوم و سوم امتداد داشت و در پی بهدست آوردن استقلال سیاسی و ادبی، به فکر تدوین تاریخ قدیم و ذکر سرگذشت نیاکان خویش افتادند و در این کار بخصوص کسانیکه از خاندانهای بزرگ بودند، سمت پیشوایی و تقدم داشتند (چنانکه در مورد مقدمه شاهنامه ابومنصوری خواهد آمد).
فراموش نکنیم که نخستینبار ابنالمقفع به ترجمهی خداینامه یا سیره ملوکالفرس از پهلوی به عربی دست زد (همان: 185) و انتشار این خداینامه و سایر کتب پهلوی توسط او و دیگران -که معمولاً همه به تشویق و ترغیب برمکیان و آلسهل در قرن دوم ترجمه شده بود- در ظرف یک قرن در ایران باعث تأثیر شگرفی در قلوب مردان سیاسی این سرزمین شد که به نفرت درونی بزرگان ایران از مکر و خیانت دربار بغداد اضافه شد و باعث ایجاد فکر دولتی مانند دولت ساسانی ایرانی گردید. در نهایت اینکه، ظهور و رواج افکار شعوبیه یکی از مهمترین علل و عوامل تحریک اندیشههای ملی عموم مردم، پادشاهان، دانشمندان و نویسندگان و شعرا است. شعوبیه با افکار ضدعرب خود و تبلیغاتی که در جهت اهدافش انجام میدهد، دوباره حماسهها و آیینهای کهن ایرانی را زنده میکند و تعصب ایرانی را برمیانگیزد و اندیشهها و ذوقها را مملو از حس میهنپرستی و عشق به زبان پارسی میکند. دنیای عرب که مشغول گستردن شاخ و برگهایش در این سرزمین بود، لگدکوب افکار میهنپرستی شعوبیه میشود و رونق خود را از دست میدهد و اگر حکومتهای بیریشهی ترک در دورههای بعد برای مشروعیت بخشیدن به حکومت غاصب خود دوباره دست به دامان بغداد نمیشدند، شاید برای همیشه اسلام آسمانی میماند و عرب بدوی میرفت! و این محیط اجتماعی- فرهنگی سرزمین پهناور ایران در دوره قرن چهارم هجری بود.
***
حکومتهای ایندوره همه یک مقصد را دنبال میکردند و آن زنده کردن نام شهنشاهان فارس و احیاء آثار گذشته ایران و البته پرورش صاحبان علم و ادب و گسترش ادبیات ناب پارسی بود و این چنین بود که بنیاد نظم و نثر فارسی بعد از اسلام در این عصر نهاده شد.
ایندوره عهد مفاخرت به نژاد و ملیت ایران و آزادی افکار و عقاید فِرَق مختلف و عدم تعصب امرا و حفظ سیاست ملی و نژادی ایرانیان شمرده میشود. پایه و بنیاد حماسهها و داستانهای ملی ما در این دوره گذاشته شده است. قرن چهارم -و به پیروی از ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و ادبی آن، قرن پنجم- دورههای اوج حماسهسرایی در ایران و بهخصوص در شرق کشور است که البته جلال خالقی مطلق معتقد است که موضوعات حماسی و ملی مختص خراسان و طوس و نیشابور شیعی بود و در این دوره بخارا و ماوراءالنهر که مقر حکومت سامانیان بود با گرایش سنی خود بیشتر متوجه خلق آثار اخلاقی و دینی بود. (240:1355) به هر روی داستانهای ملی و موضوعات حماسی و پهلوانی، کهنترین موضوع در نثر فارسی دری است. (رستگار،1380: 354؛ رزمجو، 1382: 246) نکته جالب آن است که با افتادن حکومت ایران بهدست ترکان و ضعف اندیشه ملی و نفوذ روزافزون اسلام در ایران، حماسه دینی و تاریخی بهتدریج جای حماسههای ملی را در نثر پر میکند. اینجاست که درستی عقیده لوکاچ به نظر میرسد که «حماسه را متعلق به دورانی میداند که میان قهرمان و جهان هیچ جدایی و انکاری نیست.» (به نقل از عسگری، 1387 : 53)
امرا و وزراء ایرانی و صاحبان علم و ادب ایران در این دوره، بیشایبهی تعصب دینی و با جستجوی حقیقت و طلب دانش برای نفس علم مشغول کار و کوشش بودند و در طریق سربلندی ملت و تحکیم بنیاد افتخارات ملی مجاهدت میکردند. این احوال درست متناقض با اوضاعی است که از اوایل قرن پنجم به بعد در ایران ایجاد شد و بر اثر آن تمسک به ملیت و افتخارات قومی و توجه به آزادی عقاید و آرا، از قیود تعصب و.... متروک ماند و دورهای که با تحدید دایرهی افکار و ابتکارات علمی، تعصب در مذاهب، عدمتوجه به ملیت، فراموش کردن گذشتههای پرافتخار و احیاناً تحریم فلسفه و علوم توأم بود آغاز شد. بهطور خلاصه تمام تلاشهای فرهنگی، سیاسی و عقیدتی حکومتهای ایندوره حول سه مدار بود: فرهنگ ایران کهن، آموزههای دین تازه و زبان فارسی... و تقریباً همین ساختار اجتماعی در ساختار آثار ادبی منثور هم حضور دارد. به تعبیر دکتر زرقانی در آثار نام برده بهطرز چشمگیری «سعی در ترکیب و تلفیق فرهنگ آریایی با انگارههای اسلامی» اساس قرار گرفته است. (1388: 439) ■
منابع:
1- بازورث، کلیفورد ادموند. (1385). تاریخ غزنویان. ترجمه حسن انوشه. چاپ پنجم. تهران: امیرکبیر.
2- برتلس، یوگنی ادواردویچ. (1374). تاریخ ادبیات فارسی . (ج. 1). از دوران باستان تا عصر فردوسی. ترجمه سیروس ایزدی. چاپ اول. تهران: نشر هیرمند.
3- بلعمی، ابوعلی محمدبن محمد. (1341). تاریخ بلعمی. تصحیح محمد تقی بهار، به کوشش محمد پروین گنابادی. تهران: انتشارات اداره کل نگارش وزارت فرهنگ.
4 - بهار محمدتقی. (1386). سبک شناسی، تاریخ تطور نثر فارسی. چاپ دوم. 3ج. تهران: نشر زوار
5 - خالقی مطلق، جلال. (1355)، «طوس زادگاه دقیقی است؟»، در یادنامه دقیقی طوسی. چاپ اول . تهران: شورای عالی فرهنگ و هنر. صص221-248.
6- رزمجو، حسین. (1382). انواع ادبی و آثار آن در زبان فارسی . چاپ پنجم. مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد.
7- رستگار فسایی، منصور. (1380). انواع نثر فارسی. چاپ اول. تهران: نشر سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها(سمت)
8- ریپکا، یان. (1364). ادبیات ایران در زمان سلجوقیان و مغولان. ترجمه یعقوب آژند. چاپ اول. تهران : نشر گستره.
9- زرینکوب، عبدالحسین. (1387). روزگاران، تاریخ ایران از آغاز تا سقوط سلطنت پهلوی. ویرایش فاطمه زندی. چاپ نهم . تهران : نشر سخن.
10- صفا، ذبیح اله. ( 1387). تاریخ ادبیات در ایران. چاپ هجدهم. جلد اول. تهران: نشر فردوس.
11- عسگری حسنکلو، عسگر. (1386-1387). «سیر نظریه های نقد جامعه شناختی ادبیات». نشریه ادب پژوهی. شماره چهارم،زمستان و بهار86-87.
12- فروزانفر، بدیع الزمان. (1383). تاریخ ادبیات ایران، بعد از اسلام تا پایان تیموریان. با گفتاری از عبدالحسین زرینکوب. ،مقدمه و توضیحات و تعلیقات عنایت الله مجیدی. چاپ دوم. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سازمان چاپ و انتشارات.
13-. تاریخ ادبیات ایران. (1386)، از آغاز تا پایان قرن هشتم هجری. به کوشش دکتر سید محمد دبیر سیاقی. چاپ اول. تهران: انتشارات خجسته.
14- موریسن، جرج و دیگران. (1380). ادبیات ایران از آغاز تا امروز. ترجمه یعقوب آژند. چاپ اول. تهران: نشر گستره.
15- نیرومند،کریم [محقق]. (1364). تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن. چاپ اول. زنجان: کتابفروشی ستاره.
16- همایی، جلال الدین. (1340). تاریخ ادبیات ایران، از قدیمیترین عصر تاریخی تا عصر حاضر. چاپ دوم. 2ج. تهران: نشر کتابفروشی فروغی.
[1]- برای اطلاع بیشتر ر.ک. : ذبیح اله صفا ، تاریخ ادبیات در ایران ( تهران: فردوس، 1387 )، ج 1 ص 29.