گفتار پنجم: درگفتار پیشین به چیستی و چگونگی نثر پارسی در دوره تاریخی پیش از اسلام پرداختیم. در این گفتار وارد حوزه تاریخی ایران پس ورود اسلام خواهیم شد. از این پس در ادامه گفتارها در بررسی نثر در هر دوره طبق یک ساختار یکسان و بر اساس رابطه ناگزیر ادبیات و جامعه که در مقالات پیش به آن اشاره شد، ابتدا شرایط اجتماعی و فرهنگی هر دوره تاریخی تشریح خواهد شد و سپس کتب و آثار هر محدوده زمانی و مختصات سبکی آنها را تحلیل و تبیین خواهیم کرد. در این گفتار به سبب اهمیت و گستردگی مباحث، بخش نخست را تنها به بازنمایی برون متن اجتماعی و فرهنگی سه قرن اول هجری و چگونگی رسمیت یافتن لهجه دری به عنوان زبان رسمی ایرانیان اختصاص دادهایم.
- 1.چگونه لهجه دری زبان رسمی ایرانیان شد؟ (سهقرن اول هجری)
یوگنی ادواردویچ برتلس در کتاب تاریخ ادبیات فارسی خود معتقد است که در دورههای پیش از تاختوتاز تازیان در بسیاری از شهرستانهایی که مردمش از تیرههای ایرانی خاوری بودند، تلاشهایی شد که زبانهای بومی ایرانی را در تراز زبانهای ادبی بالا ببرند. او عنوان مینماید که حتی بعضی از این زبانهای بومی از رشد بزرگی برخوردار شدند و بعضی نوشتارهای باقیمانده از این دوران را دلیلی برای بهرهگیری از این گویشهای گوناگون نزدیک به دری پسین میداند که در نهایت با حملهی اعراب، رشد این گویشها متوقف شد.(1374: 177) البته این توقف تنها از جنبهی خلق آثار نوشتاری بود و در تمام دورهی تسلط عرب یعنی تا میانهی قرن سوم هجری (و طبعاً بعد از آن) در قسمتهای مختلف ایران به لهجههای محلی تکلم میشد و فقط طبقه خاصی بودند که برای مقصودهای خاص، زبان عربی را فرا میگرفتند.
یوگنی ادواردویچ برتلس در کتاب تاریخ ادبیات فارسی خود معتقد است که در دورههای پیش از تاختوتاز تازیان در بسیاری از شهرستانهایی که مردمش از تیرههای ایرانی خاوری بودند، تلاشهایی شد که زبانهای بومی ایرانی را در تراز زبانهای ادبی بالا ببرند. |
1- پهلوی: یعنی بازمانده لهجه رسمی و دینی و ادبی دوره ساسانی بهعنوان زبان نوشتار.
2- لهجههای مختلف ایرانی از آغاز فتحهای مسلمانان تا آغاز ادبیات فارسی دری که حد فاصل میان ادب پهلوی و ادب دری است.
3- دری: یعنی زبان آغاز ادبیات رسمی ایران در دوره اسلامی و زبان گفتار رسمی فارسی.
4- عربی: یعنی زبان و نثر و نظم تازی که بیشتر نویسندگان و گویندگان آن در این دوره ایرانی نژاد بودهاند به عنوان زبان دین. (برگرفته از زرقانی، 1388 : 242).
در مورد دستهی سوم یعنی ادبیات دری نکتهی قابل توجه این است که تا اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری اثر قابل توجهی به این زبان به عنوان یک زبان رسمی جدید و به خط عربی، در زمینه علمی و یا ادبی نوشته نشده است. «زبانشناسان دورهی فارسی جدید را از قرن چهارم هجری مقارن با قرن دهم میلادی بهحساب میآورند و آن را دوران هزار سالهی فارسی جدید میخوانند. علت وجود وقفهای چنین طولانی (حدود سهقرن) در پدید آمدن آثار علمی و ادبی به زبان فارسی جدید، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران بود. زیرا پس از استیلای تازیان بر ایران، همانند کشورهای دیگری که بهوسیلهی مسلمانان فتح شده بود، اهتمام فرمانروایان غالب بر رواج زبان عربی و استفاده از آن به عنوان زبان رابط بین دستگاه خلافت و نواحی تحت تسلط ایشان بود.» (باقری، 1375 : 108) و حتی چنانکه استاد فروزانفر و نیز برتلس مینویسند در این زمان این زبان و خط آن در هالهای از تقدس قرار گرفته بود و زبان عربی را زبان قرآن و زبان اهل بهشت (بهتصور عامه) میدانستند. (فروزانفر، 1386: 46؛ برتلس، 1374: 177).
1-1- مبدأ نخستین تحولات
بعد از رحلت پیامبر تا سال چهلم هجرت یعنی سال شهادت حضرت علی (ع)، دیانت اسلام تازگی و معنویت خود را چندان از دست نداد و قانون مساوات و عدالت در میان تمام ملل جاری میشد. اما با آغاز خلافت بنیامیه اوضاع تغییر کرد. عرب که پیوسته به تعصبات شدید شهره بود، حالا پس از وفات پیامبر و علی و خلفای راشدین و مغرور از فتوحات بسیاری که در زمانی کوتاه کسب کرده بود، بهویژه شکست دو دولت قدرتمند دنیای آن روز یعنی روم و ایران، دوباره به تفاخرات نژادی خود بازگشت و شروع به تحقیر ملل مغلوب خود نمود. بنیامیه که اجدادشان در صدر اسلام تا مدتها از مخالفین سرسخت دعوت پیامبر بود، حالا که زیر لوای اسلام حکومت را بهدست گرفته بودند خود را چندان متعهد به اصول تعالیم عالی اسلام نمیدانستند و از همان آغاز سیاست را بر پایهی فشار و انواع مختلف ظلم نهادند. ایرانیان که در دورهی ساسانی از متمولین دنیا محسوب میشدند جدا از تمام آسیبهای اقتصادی که میتوانست از حملهی تازیان بر آنان وارد شود، حالا مجبور به پرداخت مالیاتهای سنگین شده بودند.
در عهد عمر اگر چه هنوز جمعیت کثیری از ایرانیان اسلام را نپذیرفته و جزیه میپرداختند، اما در هر صورت از این جهت تفاوت بسیاری مابین ایندوره و زمان سلطنت ساسانیان نبوده است. اما بهتدریج که ایرانیان به اسلام تمایل یافتند و مسلمان شدند، مالیات جزیه در زمان بنیامیه رو به نقصان گذارد. اما عمال این حکومت جدید حریصانه درصدد بودند که میزان دریافتی خود را از ملل مغلوب به مقداری که درصدر اول اسلام بود، برسانند و از اینرو فشارهای عجیب و ستمگرانهای را بر ملل تابعه از جمله ایران وارد میکردند. نژادپرستی افراطی و تحقیر موالی از سویی و ظلم و استبداد بنیامیه از سوی دیگر، بیش از همه بر ایرانیان که قومی با تمدن قدیمی بودند و تا چندی پیش همین قوم غالب تحت نفوذ امپراطوری وسیع آنان و دست نشاندگان ساسانی قرار داشتند، گران میآمد و در نهایت موجب شورش و طغیان ملت ایران شد.
در عهد عمر اگر چه هنوز جمعیت کثیری از ایرانیان اسلام را نپذیرفته و جزیه میپرداختند، اما در هر صورت از این جهت تفاوت بسیاری مابین ایندوره و زمان سلطنت ساسانیان نبوده است. |
حکومت جدید یعنی عباسیان که به همت مردانی شجاع از شرق ایران پا گرفته بود از همان ابتدای کار متشکل از وزیران و دبیران و ندیمان و سرداران و حتی والیان و حاکمان ایرانی بود و «اصل تشکیلات دورهی عباسیان تقلیدی از دوره ساسانیان شد.»(فروزانفر،1386: 59)، چه آنکه ایرانیان دربار عباسی، میکوشیدند تا رسوم و آداب و سنتهای ایرانی و حتی بسیاری از آیینهای درباری عهد ساسانی را در دورهی عباسی اجرا کنند. حتی «خود خلفا در نوروز و مهرگان جشن میگرفتند [...] دربار بنیعباس را نیز ایرانیان به بغداد آوردند که نزدیک مداین بود و بدینوسیله حکومت ایرانی تجدید و نفوذ خود را زیاد کردند.»(همان: 58).
دکتر زرینکوب در اینباره مینویسد: «اعراب که ایران را به نیروی دیانت الهی خویش به آسانی فتح کردند اندکی بعد از فتح آن خود بیش و کم مسخر تمدن و فرهنگ اسلامی آن شدند و یک قرن بیش طول نکشید که ققنوس دیگری از خاکسترهای گذشته سر برآورد با آهنگ تازه.» (1383: 206).
1-2- شروع نخستین سلسلههای حکومتی ایرانی پس از استیلای تازیان
پس از براندازی خلافت امویان و انتقال حکومت به عباسیان با حمایت و پشتیبانی ایرانیان و بهدست سردار ایرانی ابومسلم خراسانی؛ مردم این سرزمین دریافتند که اگرچه بر بسیاری از مقاصد خود رسیدند اما با دستهی تازه و مزوری روبرو شدهاند که اگر همچنان بر قدرت خود باقی بمانند هیچگاه مقاصد اصلی آنان میسر نخواهد شد. خیانت عباسیان با ابومسلم و کشتن او و عدهای دیگر از دولتمردان ایرانی دستگاه خلافت، همچون ابنمقفع، خاندان برمک و فضلبن سهل و ابوسلمهی خلال نخستین وزیر ایرانی نژاد آلعباس، سیاست ادامهی نژادپرستی و دشمنی این خلافت جدید بغداد را آشکار ساخت و بار دیگر موجبات شورش ایرانیان را فراهم آورد. قیام اسپهبد فیروز معروف به سنباد (137 ه. ق.) از سرداران بزرگ ابومسلم در خراسان، پس از وی استاذ سیس نامی با دعوی پیغمبری باز در خراسان (150 ه. ق.) و نیز شورش المقنع هشامبن حکیم از دبیران ابو مسلم (159 ه .ق.) از نمونههای برجسته این طغیانها در این دوره است. (برگرفته از صفا، 1387. ج 1: 30-31).
علاوه بر آن حمایت ایرانیان از فرقه معتزله و نهضتهای مذهبی چون سپید جامگان در خراسان، خرم دینان در آذربایجان و قرمطیان در خوزستان و نظایر آنها، همه و همه بهشکلی اعلان جنگ رسمی و مخالفت آشکار ایرانیان با حکومت عرب در سرزمین خود بود. در واقع نتیجه اصلی قیام ابومسلم، احیاء و تجدید فرهنگ ایرانی و آماده ساختن ایرانیان برای پایان بخشیدن به دوران برتری نژادی عرب و باز پس گرفتن استقلال از دست رفته بود.
1-2-1-طاهریان
در سال 194 ه.ق. که مأمون مخالفت خود را نسبت به امین آشکار کرد، سردار ایرانی نژاد وی طاهر ذوالیمین که از طرف مأمون به این مبارزه مامور شده بود توانست بر سپاه امین غلبه جوید و در ازای این خدمت در سال 205 ه.ق. امارات خراسان و بلاد شرقی را از مأمون گرفت و به این ترتیب اولین حکومت تقریباً مستقل ایرانی را پس از دویست سال در خراسان پایهگذاری کرد و این نقطهی شروعی بود برای خراسانی که بهسبب وضع جغرافیایی و دوری ازمرکز خلافت و شاید هم به گفته دکتر رضازادهی شفق «به حکم اینکه نخستین منزلگه نژاد آریایی بوده»(1352:110)و حکومتهای ملی دیگر بعد از اسلام همچون صفاریان و سامانیان هم به نسبت در آن تأسیس یافتند، مرکز جوش و خروش ملی و نخستین و از موثرترین مراکز ظهور و انتشار ادب پارسی بعد از اسلام بشود. البته ناگفته نماند که فرمانروایان این سلسله با وجود تفاخر به ایرانی بودن خود، نسبت به زبان و فرهنگ ایرانی علاقه و عصبیتی نشان نمیدادند و چون «میکوشیدند که در خطه فرمانروایی خود از هر راهی اسلام را تحکیم بخشند و از همین رهگذر به گسترش زبان عربی و استوار کردن آن در نقش زبان ادبی یاری میدادند [...] و در دربار همان ادبیات عرب را تشویق میکردهاند» (برتلس، 1374: 178). در واقع شیوه سیاسی طاهریان در قبال فرهنگ و هویت ایرانی دوگانه بود؛ هم به خلفای بغداد خدمتگزارانه وفادار بودند و هم به احساسات ملیگرای ایرانیان پای بند... . اما در نهایت شاید بتوان گفت به عرب متمایلتر بودند. از سویی عوفی تصریح میکند که «ایشان را در پارسی و لغت دری اعتقادی نبود» (تصحیح 241:1335). با وجود این، آذر نوش (1385) موارد متعددی با استناد به منابع کهن نقل میکند که شاهدی بر رواج زبان پارسی بهعنوان زبان گفتار در دربار طاهریان است[1].
1-2-2- صفاریان
در ایام حکومت موروث طاهری، ایرانیان در نقاط دیگر همچنان به قیامهای خود بر ضد خلفای عباسی ادامه میدادند که این خود باعث تضعیف حکومت مرکزی عرب از سویی و ایجاد مقدمات شورشهای جدید و استقلال سایر نواحی ایران از سویی دیگر میشد. نخستین کسی که در این استقلالطلبیها توانست قسمت عظیمی از ایران را بهزور شمشیر تحت اطاعت خویش درآورد؛ یعقوببن لیث صفار از مردم سیستان بود.
روحیهی سرکشی حکام محلی این سرزمین از بدو فتح سپاهیان عرب و پس از آن قیامهای پیاپی بر ضد عرب و عمال خلفا، دوری از مرکز خلافت، بقای آیین و مراکز دینی زرتشتی در میان اهل این ولایت بهحد اعلای خود و تقدس دینی این سرزمین در این آیین... (صفا،1387. ج1: 34)، حفظ و حضور قسمت بزرگی از روایات حماسی ملی و داستانهای پهلوانی ایرانی(که با این ناحیه رابطه مستقیم دارد)، قیامهای مکرر خوارج در این سرزمین که چون از مرکز حکومت اسلامی دور بود، آن را از پناهگاههای خود قرار داده بودند و نظیر این عوامل؛ مردم سیستان را به طبع بهطور شدیدی میهنپرست و متوجه ملیت و متمسک به عادات و رسوم ملی و مدعی استقلال و بیتعصب نسبت به دستگاه خلافت اسلامی بارآورده بود و محیط مناسبی بود برای اینکه دومین حکومت ملی ایرانی پس از اسلام، از آنجا سربرآورد.
علاوه بر آن حمایت ایرانیان از فرقه معتزله و نهضتهای مذهبی چون سپید جامگان در خراسان، خرم دینان در آذربایجان و قرمطیان در خوزستان و نظایر آنها، همه و همه بهشکلی اعلان جنگ رسمی و مخالفت آشکار ایرانیان با حکومت عرب در سرزمین خود بود. |
ایجاد حکومت استقلالطلب صفاری که تنها از طریق مسائل دینی و رسوم و تشریفات ظاهری با بغداد ارتباط داشت، بنیانگذار سنت موثری در استقلال این سرزمین گردید، به این ترتیب که پس از این تاریخ سامانیان و زیاریان و بویهیان و غزنویان و دیگر امیران و پادشاهان ایران همه به ظاهر تابع دربار خلیفه و در حقیقت مستقل و دارای تشکیلات درباری و سلطنتی خاص خود بودند و با استقلالطلبی دلیرانهی آنان حکومت رسمی خلفا در ایران تبدیل به یک حکومت اسمی و تشریفاتی شد. در نهایت چنانکه دکتر فرشیدورد، میگوید: «زبان رسمی در هیچ کشوری از ابتدا گونه رسمی و ادبی نبوده است بلکه در آغاز لهجهای محلی و زبانی منطقهای بوده است که تحت تاثیر عوامل سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و ادبی به تدریج اعتبار اجتماعی یافته است و تبدیل به زبان رسمی ملی سرتاسری گردیده است [...] اگرچه زبان را مردم بهوجود میآورند اما اگر شاعران و نویسندگان را هم آفریننده زبان فارسی بنامیم مبالغه نکردهایم زیرا اینان در واقع زبان مردم و نماینده مردمند.» (1387 : 34).
1-2-3- سامانیان
در اواخر قرن سوم دولت قویتری در کنار جیحون و باز در شرق ایران بزرگ بهوجود آمد که از نظر نژاد و اصالت بیشتر مورد قبول ایرانیان قرار میگرفت و آن دولت سامانیان بود. این سلسله نسب خود را به بهرام چوبین سردار ساسانی میرساند. اجداد آنها از زمان مأمون در ماوراءالنهر مشاغل عمدهای را در دربارها بخصوص دربار طاهریان و صفاریان داشتند. سرانجام دربار بغداد اسمعیلبن احمد(سرسلسله سامانیان)، را بر ضد عمرو لیث دومین پادشاه صفاری که باعث نگرانی شده بود، برانگیخت. (بهار،1386.ج1: 194) اما با برآمدن سلسله سامانی اوضاع بیش از قبل برای دربار بغداد خراب شد. این دودمان ایرانی که از یک خانوادهی اشرافی بلخ برخاسته بود بهسرعت علاوه بر ماوراءالنهر، سیستان و خراسان را تا حدودی زیر نگین آورد. در عین حال، چنان قدرت و نفوذی در همه ایران یافت که حکومتهای محلی دیگر نواحی ایران مانند چغانیان و مأمونیان و سیمجوریان و نظایر آنان... در واقع در حمایت سامانیان فرمانروایی میکردند. (رضازاده، 1352: 117). ■
در اواخر قرن سوم دولت قویتری در کنار جیحون و باز در شرق ایران بزرگ بهوجود آمد که از نظر نژاد و اصالت بیشتر مورد قبول ایرانیان قرار میگرفت و آن دولت سامانیان بود. |
منابع:
1- آذرنوش، آذرتاش.(1385). چالش میان فارسی و عربی سده های نخست، چاپ اول .تهران: نشر نی.
2- باقری، مهری.(1375). تاریخ زبان فارسی . چاپ دوم.تهران : نشر قطره
3- برتلس، یوگنی ادواردویچ.(1374). تاریخ ادبیات فارسی .(ج.1). از دوران باستان تا عصر فردوسی . ترجمه سیروس ایزدی. چاپ اول. تهران: نشر هیرمند.
4- بهار محمدتقی.(1386). سبک شناسی ،تاریخ تطور نثر فارسی . چاپ دوم.3ج.تهران:ن شر زوار
5- تاریخ سیستان.(1314). نویسنده ناشناس، به کوشش ملک الشهرای بهار ، تهران: نشر مهر آیین به همت کتابخانه زوار.
6- رضازاده شفق، صادق.(1352). تاریخ ادبیات ایران.چاپ دوم. بی جا : انتشارات دانشگاه پهلوی
7- زرقانی، سید مهدی.(1388). تاریخ ادبی ایران و قلمرو زبان فارسی ، تطور و دگردیسی ژانرها تا میانه سده پنجم.چاپ اول.تهران: نشر سخن.
8- زرینکوب، عبدالحسین.(1383). دفتر ایام ، مجموعه گفتارها، اندیشهها و جستجوها. چاپ ششم.تهران: انتشارات علمی.
9- -------- .(1387). روزگاران، تاریخ ایران از آغاز تا سقوط سلطنت پهلوی. ویرایش فاطمه زندی.چاپ نهم .تهران : نشر سخن.
10- صفا، ذبیح اله.( 1387). تاریخ ادبیات در ایران. چاپ هیجدهم. جلد اول. تهران: نشر فردوس.
11- عوفی، سدیدالدین محمد.(1335). لباب الباب. به کوشش سعید نفیسی. چاپ اول. تهران: نشرابن سینا.
12-فرشیدورد، خسرو.(1387). تاریخ مختصر زبان فارسی از آغاز تا کنون. تهران: نشر زوار.
13-فروزانفر، بدیعالزمان. (1386). تاریخ ادبیات ایران،از آغاز تا پایان قرن هشتم هجری. به کوشش دکتر سید محمد دبیر سیاقی. چاپ اول. تهران : انتشارات خجسته.
14-همایی، جلالالدین.(1340). تاریخ ادبیات ایران، از قدیمیترین عصر تاریخی تا عصر حاضر. چاپ دوم.2ج.تهران: نشر کتابفروشی فروغی.