هم چنان که اوضاع و احوال دنیا عوض میشود، فکر هم با او در تحول است و ادبیات که حاصل تراوش فکر بشری است، در هر عهدی مناسب با همان زندگی و تغییرات آن، دارای تحول است.
تاریخ ادبی با تاریخ فرهنگ و سیاست و اجتماع و ارزشهای معنوی قوم گره خورده است. «تحقیق درباره نحوه ارتباط ادبیات با جامعه موضوع نقد اجتماعی است، شک نیست که محیط ادبی از تأثیر محیط اجتماعی بر کنار نخواهد بود. افکار و عقاید و ذوقها و اندیشهها تابع جریانهای اجتماعی میباشد. هدف نقد اجتماعی مطالعه تأثیرات متقابل ادبیات و جامعه میباشد» (زرینکوب، 1383: 220-221).
جامعهشناسی ادبیات دانشی است که مباحثی را درباره شرایط اجتماعی و فرهنگی دوره حیات نویسندگان و ارتباط آنها با این شرایط و نیز ارتباط آن شرایط با آثار ادبی مطرح میکند. جامعهشناسی ادبیات به موضوعاتی مانند جایگاه طبقاتی نویسنده، جنسیت و علایق شخصی او، طرز فکر و احساسات اجتماع در دوره شکلگیری اثر، شرایط اقتصادی و حرفهای نویسنده، طبقه اجتماعی، باورها و اعتقادات مخاطبین میپردازد. (سبزیان و کزازی، 1388: 456).
1- چگونگی رویکرد نظریههای جامعهشناسی ادبیات
توجه به رابطه ادبیات با نهادهای اجتماعی از حدود سال 1800 م. با کتابِ ادبیات از منظر پیوندهایش بانهادهای اجتماعی[1] اثر مادام دوستال[2] آغاز گردید. او در این کتاب سعی کرده بود تأثیر دین و آداب و قوانین را بر ادبیات و تأثیر ادبیات را بر دین و آداب و قوانین نشان دهد. اگر چه ولک معتقد است که بسیاری از مطالب کتاب به ادبیات ربطی ندارد و نمونه دیگری است از نگرش اجمالی به تاریخ مغرب زمین. (1388. ج 2: 260).
در این تردیدی نیست که هیچ نویسندهای در خلاء به آفرینش نمیپردازد و همین در اجتماع و زمان خاص واقع شدن خالق اثر ادبی، آگاهانه یا ناآگاهانه محتوا و فرم اثر او را شکل میبخشد. |
بعد از دوستال، در نظریه هیپولیت تن[3]- که تأکید اصلی نظریهاش بر روی سهمفهوم نژاد، محیط و زمان است- مفهوم محیط، در بردارنده عناصر اقلیمی و اوضاع سیاسی و اجتماعی حاکم بر یک ملت است. محیط همچنین به انسانهایی که در آن هستند، ویژگیهای خاص میبخشد که این ویژگیها هم از نظر محتوا و هم از نظر فرم، تأثیر خود را بر آفرینشهای ادبی میگذارد. مفهوم زمان در اندیشه هیپولیت تن به معنای روح حاکم زمان یعنی ذوق و گرایش بیشتر مردم یک جامعه در دورهای خاص است. خلق آثار ادبی در هر دورهای، تحت تأثیر سلایق و ذوق مردم آندوره قرار میگیرد. در این تردیدی نیست که هیچ نویسندهای در خلاء به آفرینش نمیپردازد و همین در اجتماع و زمان خاص واقع شدن خالق اثر ادبی، آگاهانه یا ناآگاهانه محتوا و فرم اثر او را شکل میبخشد.
صاحب نظران «جامعهشناسی ادبیات» همه و همیشه تابع یک نظر نبودهاند و در تطور تاریخی این نظریه، دستکم سهگونه رویکرد را تجربه کردهاند. رویکرد نخست، جامعهشناسی کتاب یا جامعهشناسی اثر ادبی است که مجموعه بررسیهای جامعهشناختی را درباره چاپ، پخش، دریافت و پذیرش آثار ادبی شامل میشود. نماینده شاخص این دیدگاه روبر اسکارپیت[4] فرانسوی است که خلاصه نظریاتش را در کتابِ جامعه شناسی ادبیات[5] مطرح کرده است.
این دیدگاه از موضع سود اقتصادی به هنر مینگرد و در شکل افراطی خود، اثر ادبی را تا حد کالایی که مؤلف آنرا برای منافع مادی خلق کرده، تقلیل میدهد. البته در ادبیات کلاسیک فارسی هم، شعر سیاسی از یکسو نفع اقتصادی برای شاعر داشته و از سوی دیگر منافع مادی از جانب این نوع شعر نصیب صاحبان قدرت سیاسی میشده است. مطلبی که دکتر زرینکوب آنرا اینگونه تأیید میکند: «در هر عصر، شاعر و نویسنده با مشتریان خاصی سر و کار پیدا میکند و برای ارضای پسندها و سلیقههای مردم گاه ذوق و تمایلات خود را عقب میزند. شاعر چگونه گذران میکند و مزد حرفه او را که میپردازد؟ سلاطین با مستمری و صله، روحانیون با مبرات و صدقات، اعیان با انعام و هدایا و این مسئله خود رابطه شاعر و نویسنده را با محیط و جامعه او مشخص میکند.» (1383: 220-221). پلخانوف[6] نخستین کسی است که نظر سوسیالیستی در جامعهشناسی هنر و ادبیات را تدوین کرد. او رابطه هنر با جامعه را از نوع رابطه روبنا با زیر بنا توصیف کرد و ادبیات را بازتابی از مسائل اجتماعی و مادی خواند. در نقد مارکسیستی که شکل پیشرفتهتر عقاید سوسیالیستی است، رابطه ادبیات و اقتصاد تشدید میشود، در این نظریه فرهنگ شکلی از روبناست که بیانگر منافع و ایدئولوژیهای کسانی است که زیربنای اقتصادی جامعه را تحت کنترل خود دارند. چنین برداشتی میتواند به تقلیلگرایی و جبرباوری اقتصادی منجر شود. (مکاریک، 1993/ 1388. نقد مارکسیستی: 409 ؛ زرقانی، 1388: 90 ؛ مصاحب، سوسیالیسم: 1387). ریپکا[7] در ارائه نظریات خود در روند تاریخ ادبیات ایران به اینگونه دیدگاههای مارکسیستی که تحولات و رویدادهای ادبیات را بر اساس مسائل اقتصادی توجیه میکند، گرایش زیادی دارد.
رویکرد دوم، وظیفه جامعهشناسی ادبیات را بررسی برخی جنبههای جزئی متون ادبی بهمنزله کدهای نشانه شناسیک و بازتابدهنده آگاهی جمعی میداند. طرفداران این رویکرد، بیشتر به موضوعاتی نظیر تاریخ زندگی یک هنرمند، محیط زندگی او و اظهار نظرهایش اصالت میدهند و نظریات و تحلیلهایشان را بر این اساس استوار میکنند. یکی از برجستهترین نمایندگان این گروه لئو لوونتال[8]، استاد جامعهشناسی دانشگاه برکلی است.
اما آنچه امروزه با عنوان جامعهشناسی در ادبیات شناخته میشود، علمی است که جورج لوکاچ[9]، فیلسوف و منتقد مجارستانی در اوایل قرن بیستم آنرا بنیان گذاشت و پس از او لوسین گلدمن[10]، دانشمند رومانیایی ساکن فرانسه آنرا بسط و گسترش داد. این رویکرد سوم که هم تخصصیتر است و هم برخلاف موارد فوق به ذات ادبیات و ساختار هنری هم اصالت میدهد، بهعنوان ساختگرایی تکوینی شناخته میشود. ساختگرایی تکوینی بر آن است تا رابطه ادبیات و واقعیت را بر حسب مؤلفههایی از قبیل قصد پدید آورنده اثر، زندگینامهاش، محیط اجتماعی و فرهنگی و منابع مورد استفاده او تبین کند.
یکی از مفاهیم اساسی نظریه گلدمن درباره فاعل آفرینشهای فرهنگی است. گلدمن بهصراحت تمام فاعل آفرینشهای فرهنگی و هنری را نه یک فرد، بلکه جهانبینی یک جمع میداند که سرانجام به دست یک فرد، با انسجام و شکل هنری ویژهای عرضه میشود. او در مقابل این سؤال که آفریننده واقعی اثر هنری چه کسی است؛ مسئله طبقات اجتماعی و ساختارهای اجتماعی را مطرح میکند و نویسنده را نماینده همان طبقه اجتماعی میداند که از آن برخاسته است یا بههر دلیل به آن طبقه گرایش دارد. در این صورت اثری که نویسنده میآفریند، نشاندهنده جهانبینی آن طبقه است.
در نظریه گلدمن پدیدههای ادبی دارای نظام هستند، نظامی منسجم که با سایر نظامهای اجتماعی تعاملی دو سویه دارند نه رابطه علی و معلولی. ادبیات معلول شرایط اجتماعی نیست، سیستمی است در ارتباط با آن. در آفرینش هنری یک فرد به تنهایی مورد نظر نیست بلکه اثر، بیان نوعی آگاهی جمعی است که هنرمند باشدت بیشتری از اکثر افراد در تدوین آن شرکت میورزد. در نظریه لوکاچ نقش هنرمند در تعامل با جامعه کمرنگتر از بیانات گلدمن است[11].
جامعهشناسی ادبیات در آرا اولین صاحبنظران خود همچون مادام دوستال فرانسوی و پس از او هیپولت تن و بعد در رویکرد سوم و نظریههای متکاملتر لوسین گلدمن و جورج لوکاچ به دیدگاه مورد نظر ما نزدیکتر است.
2- سیاست،عامل آغازین تأثیر جامعه در ادبیات
درونیترین و پنهانترین عامل دگردیسی ژانرها و سبکها در ادبیات، برون متن سیاسی- اجتماعی است. صاحب نظران ادبی در تحلیلها و نظرات خود در کتابهای تاریخ ادبیات و سبکشناسی نشان دادهاند که هر انقلاب سیاسی و مذهبی و آمیزش ملتی با ملتی دیگر انقلابهای ادبی در پی دارد. (همایی، 1340: 271).به طور کلی در ادبیات اغلب ملل الگوی دورهبندی بر اساس تاریخ سیاسی بیشتر موردتوجه بوده است. چرا که تاریخ سیاسی همیشه پسزمینه تاریخ ادبی تصور شده و عامل مهمی در دگرگونیهای فرهنگی است. تغییر سیاست حاکم در هر دوره به آرامی موجب تغییرات ساختار فرهنگی جامعه میشود و این تغییرات فرهنگی به نرمی زمینه تحول رخدادهای ادبی را فراهم میسازد. نکته اینجاست که ظهور یک سیاست جدید در اغلب موارد پای در سنتهای سیاست پیش از خود دارد و زمان طولانی سپری میشود تا این سیاست و حکومت جدید با بروز فرهنگ و عقاید و تعصبات خود آرام و بیصدا، ساختار اجتماعی- فرهنگی دوره قبل را زیر و رو کند. از آن آرامتر تأثیر این تغییرات در وضعیت ادبیات کشور است که گاه کندی روند این تأثیر بهحدی است که تحولات اجتماعی یک دوره در زمان خود اثرش را نشان نمیدهد و در دورههای بعد به طور نامحسوسی در ادبیات آن دوره نفوذ میکند.
باختین[12]بررسی ادبیات را مستقل از مجموعه فرهنگی یک دوران ناخوشایند میداند. اما در تحلیل ادبی بهنظر او زیانبارتر از آن، این است که ادبیات را در چارچوب صرف دوران آفرینشش محبوس کنیم، درحالیکه سرچشمههای آثار بزرگ ادبی در گذشته ریشه دارند. او معتقد است، بسنده کردن به درک و تشریح اثر بر مبنای زمانهاش، بر مبنای اوضاع دوره بیواسطه پیدایشش، در حکم آن است که راه دستیابی به ژرفاهای معنای آن را برای همیشه بر روی خود ببندیم ... .(به نقل از عسگری حسنکلو، 1387: 60).
3- گستره تأثیر جامعه در ادبیات
استاد فروزانفر میگوید: «در بعضی کشورها فقر ایجاد ادبیات میکند و در برخی نقاط ادبیات را از بین میبرد» (1386:293). در گریز از قطعیت بیچون و چرای کلام فروزانفر، میتوانیم بهعنوان نمونه به سه مقوله از حوزه ادبیات، که از جامعه و شرایط آن متأثر میشود، اشاره کنیم:
3-1-گستره واژه گان
یکی دیگر از رویکردهای جامعهشناسی ادبیات، جامعهشناسی محتوای اثر ادبی است. محقق جامعهشناسی ادبی، محتوا و درونمایه مطرح در آثار ادبی را بهمثابه وسیلهای برای بررسی میزان انعکاس تغییر و تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مطالعه میکند. |
زبان بهعنوان نهادی اجتماعی و نظامی وابسته به فرهنگ جامعه، از دگرگونیهای اجتماعی تأثیر میپذیرد و نسبت به عوامل اجتماعی برون زبانی واکنش نشان میدهد. به عبارت سادهتر، دگرگونیهای اجتماعی عامل مهمی در تغییر زبان است و این تغییر بیش از هر سطحی، در سطح واژگان زبان بروز میکند. بخشی از ویژگیهای فرهنگی یک جامعه به کمک واژههایی قابل تشخیص است که در گستره زبانی آن به کار میروند. بخشی دیگر از این ویژگیها با در نظر گرفتن اطلاعات معنایی درون زبانی برای واژههای موجود در زبان تجلی مییابد. در چنین شرایطی واژهها میتوانند بنا به فرهنگ حاکم بر سخنگویان زبان از اطلاعات ویژهای برخوردار شوند. میان اطلاعات فرهنگی و اجتماعی موجود در واژگان زبان تمایزی نه چندان قطعی وجود دارد. ایندسته از اطلاعات در زمانی خاص برای اجتماعی مشخص اعتبار مییابند و ارزش خود را در مجموعهای از واژگان زبان مینمایانند. به این ترتیب اطلاعات اجتماعی واژگان به شرایط زمانی و روابط اجتماعی حاکم بر جامعه زبانی وابسته است. این شرایط از نظر زمانی تا آن اندازه دوام نمییابد که به نوعی فرهنگ حاکم بر جامعه مبدل شود. بارزترین نمونههای اطلاعات اجتماعی را میتوان در تغییر بار معنایی اصطلاحات سیاسی یافت. (صفوی، 1380: 82-84 ، 114).
3-2- محتوا و انواع ادبی
یکی دیگر از رویکردهای جامعهشناسی ادبیات، جامعهشناسی محتوای اثر ادبی است. محقق جامعهشناسی ادبی، محتوا و درونمایه مطرح در آثار ادبی را بهمثابه وسیلهای برای بررسی میزان انعکاس تغییر و تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مطالعه میکند. از این رهگذر همچنین میتوان به پیوندی که میان متن ادبی و گرایشهای فکری و طبقاتی رایج در جامعه وجود دارد، پی برد. هانری زالامانسکی[13] با این رویکرد به بررسی آثار ادبی میپردازد. جامعهشناسی محتوا در حقیقت اثر ادبی را بهعنوان سندی اجتماعی بررسی میکند. به این ترتیب بسیاری از منتقدان کوشیدهاند، که علل و موجبات تحول اسالیب و انواع ادبی را از طریق پژوهش در اوضاع و احوال اجتماعی بیان نمایند. از جمله دکتر بهروز عزبدفتری معتقد است: «بر اثر تأثیر فلسفه و طرز فکر خاصی که در دورهای معین روی آثار ادبی گذاشته میشود، میبینیم که ادبیات ایران در عصر سامانیان و غزنویان لباس بزم یا خفتان رزم به تن میکند، در قرن پنجم و ششم هجری خرقه عرفانی میپوشد و پس از حمله مغول و کشتار تیمور لباس عزا در بر مینماید و در ناپایداری جهان و جهانیان نوبه و زاری میکند» (1381: 14).
3-3-سبک و شیوه نگارش
برخی صاحب نظران ضمن تأیید تأثیر جامعه و شرایط آن در ادبیات، این تأثیرات را از زاویه دیگر نیز موردتوجه قرار میدهند و آن ارتباط بین جامعه با سبک و شیوه نگارش نویسندگان است، به این معنی که «در دورهای که مردم رفاه نسبی داشتهاند و زمام امور مملکتی در دست فرمانروایان عادل و مقتدر بوده، گویندگان و نویسندگان آن دوره آثار برجستهای عرضه کردهاند و برعکس روزگاری که جامعه با انحطاط روبرو شده، آثار انحطاط به ادبیات نیز نفوذ کرده است. افکار دینی هر اجتماعی نیز بهنحوی در آثار ادبی انعکاس یافته است. در دورههایی که آزاداندیشی و بلندنظری بر جامعهای حاکم بوده، شاعر یا نویسنده آندورهها عقاید خود را بدون تکلف و تعقید لفظی و معنوی بیان کرده است و در دورههایی که اختناق بر جامعه حکومت میکرده، شاعران و نویسندگان و هنرمندان آن عهد آرا و هنر خود را در لفافه ابهام پیچیدهاند» (سبحانی ،1383 : 5).
در نهایت سومین مقوله ادبیات که با تحولات سیاسی و متأثر از اوضاع فرهنگی-اجتماعی جامعه، دچار تغییر و تحولات بنیادی میشود، «سبک نوشتار» است. نکتهای که ازاین پس در سلسله مقالات آینده میکوشیم مسیر تطور آن را باتوجه به تحولات فرهنگی و اجتماعی جامعه بازکاوی نماییم.
4- نقش و اهمیت رابطه ادبیات با جامعه
زمینه تاریخی اثر ادبی یعنی شرایط اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، تاریخی که اثر در آن خلق شده از ملزومات درک درست متن ادبی است. تاریخ عمومی، زمینه تاریخ ادبی است، اگر این زمینه را از تاریخ ادبی حذف کنیم، هویت تاریخ و سیر تطور دورههای ادبی نادیده گرفته خواهد شد و تاریخ ادبی به تذکره بدل خواهد گشت. در حقیقت یک تذکره بیشتر موارد تاریخ ادبیات را بهجز زمینه تاریخی و سیر تحول ادبی، در خود دارد. امروزه منتقدان به مباحث اجتماعی و تأثیر متقابل ادبیات و جامعه علاقه و توجه خاصی نشان میدهند. با آنکه درباره کیفیت این مسائل گفتگوها وجود دارد و جامعهشناسی و نقد اجتماعی ادبیات رویکردهای گوناگونی را پشت سر گذاشته است، با وجود این، رابطه جامعه و ادبیات تردیدناپذیر است. امروزه ادبیات را، هم یک حادثه اجتماعی و هم یک عامل اجتماعی میدانند. متن در شرایط زمانی و بافت تاریخی مشخصی آفریده میشود، پس از زمینه تاریخی خود جدا شده و همچون پدیدهای مستقل در گذر زمان بهراه میافتد و به جاودانگی میپیوندد و بیشتر اوقات بافت تاریخی- زمانی آن از نظر خوانندگان فراموش میشود.
سومین مقوله ادبیات که با تحولات سیاسی و متأثر از اوضاع فرهنگی-اجتماعی جامعه، دچار تغییر و تحولات بنیادی میشود، «سبک نوشتار» است. |
در پژوهشهای تاریخ ادبی باید ذوق تاریخی را به خدمت بگیریم. هر اثر ادبی را باید در سیاق تاریخی و اسلوب عصر خودش بررسی کرد. در هر عصری حقیقتی غالب است. محققی که سیر تحول تاریخ ادبیات را بررسی میکند، برای بازسازی روح گذشته باید به حقیقت مسلط و روح زمان در هر دوره نزدیک شود، معیارها و اصول زیباییشناسی اعتقادی، اجتماعی، فرهنگی روزگار مؤلف را شناسایی کند، آنگاه به نگارش تاریخ ادبی بپردازد. زمان در مفهومی که در مباحث مربوط به تاریخ موردنظر است حاوی روح عصر است. یعنی هر بخش از تاریخ که ویژگی و روح خاصی دارد از دیگر بخشها متمایز میشود. روح خاص هر عصری، زمانیکه در ادبیات قوم تأثیر میکند موجب یک دوره ادبی مشخص میشود. این دوره ادبی یک برش زمانی است که در آن مجموعهای از شیوهها و قواعد ادبی به یک هنجار رایج و غالب بدل شده است، چنان که بهسهولت میتوان پیدایش، گسترش، تنوع، یکپارچگی و ائتلاف و انحطاط و زوال آنها را ردیابی و ترسیم کرد. (برگرفته از فتوحی، 1387: 55 ،77، 140-142، 248).
در ساختار ادبی-اجتماعی کلاسیک ایران، بیشتر از ادبیات سایر ملل این تعامل دوسویه و بهویژه تأثیرپذیری ادبیات از وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه مشهود است و این رابطه تنگاتنگ ایجاب میکند که در این مقالات برای بررسی سیر تطور نثر در برههای از تاریخ ادبیات ایران، در هردوره اوضاع ایدئولوژی، سیاسی و فرهنگی و اجتماعی را فراخور تنگی مجال خود بررسی کرده و نقش آنها را در ارتباط با تحول نثر نشان دهیم.
4-1- دستگاه ایدئولوژی ساز دولتی؛ نظام ادبی حاکم
لویی آلتوسر[14]، فیلسوف فرانسوی نظریه ای تحت عنوان «دستگاههای ایدئولوژیک دولتی[15]» دارد و تعریف او از آن مفهوم این است: «نهادهایی که کارکرد عمومی آنها ساختن سوژههایی است که بهشیوهای خاص در جامعه عمل میکنند» (مکاریک، 1993/1388: 126). آلتوسر بر پایه مفهوم صورتبندی اجتماعی خود روبناها را به دو سطح سیاسی و قضایی (دولت و قانون) و ایدئولوژی (ایدئولوژیهای گوناگون مذهبی، اخلاقی، حقوقی، سیاسی و...) تقسیم میکند و دولت، دستگاه دیوانسالاری، ارتش و دادگاه و... را در دسته اول و کلیسا و مدرسه، احزاب سیاسی و نهادهای فرهنگی را در دسته دوم قرار میدهد. او معتقد است که دسته اول که او آن را دستگاه دولتی سرکوب میخواند و از طریق زور عمل میکند (بهزور بالفعل یا بالقوه)، ثبات شرایط سیاسی را تضمین میکند و دسته دوم عمدتاً شرایط باز تولید مناسبات تولید را فراهم میآورند (همان).
در روزگار گذشته، فرهنگ طبقه حاکم، خواص و عوام را در قلمرو ادبیات از هم جدا میکرد. ادبیات خواص که بهطور عمده به مفاهیم دین و مذهب و اخلاق - و در دورههای اولیه ملیگرایی- مربوط میشد متعالی و نخبهگرا بود و میکوشید در قالب شکلهای هنری سنجیده و مزین بیان شود. |
خود واژه ایدئولوژی را میتوان این گونه تعریف کرد: «مجموعه آرا و عقاید و تصورات و معتقدات (سیاسی، حقوقی، نژادی، هنری، مذهبی، فلسفی) ویژه یک دوره از جامعه یا یک طبقه از جامعه. [...] در معنای وسیع تر کلمه که خاصه امروز در مارکسیسم رایجتر است؛ اندیشهای نظری (تئوریک) که میخواهد بهطور انتزاعی بر روی مسائل شخصی خود رشد و توسعه یابد، اما در واقع، تعبیری است از امور اجتماعی، خاصه امور اقتصادی جامعه، که صاحب ایدئولوژی از آنها غافل است یا لااقل هوشیار نیست که اندیشهاش ساخته و پرورده آنهاست.» (نجفی و رحیمی ، 1348 : 241).
در روزگار گذشته، فرهنگ طبقه حاکم، خواص و عوام را در قلمرو ادبیات از هم جدا میکرد. ادبیات خواص که بهطور عمده به مفاهیم دین و مذهب و اخلاق - و در دورههای اولیه ملیگرایی- مربوط میشد متعالی و نخبهگرا بود و میکوشید در قالب شکلهای هنری سنجیده و مزین بیان شود. این ادبیات که به نهادهای قدرت وابسته بود، در حکم رسانه بزرگی در خدمت قدرتهای سیاسی و فرهنگی قرار داشت. دربارهای کوچک و بزرگ محلی و اصلی، خانقاه ها، انجمنها و محافل ادبی که در شهرهای بزرگ یا منازل بزرگان شهر تشکیل میشد، حامیان اصلی این نوع ادبیات بودند. اما ادبیات عامهپسند که به زبان ساده و بیتزئین عوام و حاوی خیالپردازی و سرگرمی و مفاهیم ساده مرتبط با زندگی توده مردم بود، بیارزش تلقی میشد و مجالی برای طرح و انتشار نمییافت و البته از عصر غزنوی -یعنی همان اواسط قرن پنجم که نظام یکسویه حاکم، تمامی ظواهر و از جمله صورتهای ادبی را با خود هماهنگ و یکسو میپسندید- به تدریج فاصله میان ادبیات خواص و عوام بیشتر شد.
بسیاری از صاحبنظران، نویسنده و به تبعیت از آن ادبیات را در بند یا دستکم پیرو ساختارهای ایدئولوژیکی عصر خود میدانند[16]. دکتر مهدی محبتی میگوید: «ادبیات بهخاطر نقش عظیم تبلیغی و اندیشهپردازی عام، ذاتاً یک امر سیاسی است.» (1388 : 192).
ایدئولوژی، مجموعه باید و نبایدهایی است که زندگی فردی و اجتماعی انسان را جهت میدهد، این تعریف به آنچه تری ایگلتون[17] میگوید که: «ایدئولوژی عبارت است از شیوههای پیوند گفتهها و عقایدمان با ساخت و مناسبات قدرت در جامعهای که در آن زندگی میکنیم.» (1976/1383 : 22)، بسیار نزدیک است.
جای انکار نیست که تمام آثار ادبی فقط و فقط نتیجه مستقیم ایدئولوژی نیستند، اما بهنظر میرسد که اثر هنری که یک سر نیز خالی از تأثیر و محتوای ایدئولوژیک باشد ، وجود ندارد و به تعبیر لوسین گلدمن: « هر اندیشهگری، آگاهانه یا ناآگاهانه و خواسته یا نخواسته، ایدئولوژی، مقولههای ضمنی، ارزشها و مفاهیم پیشساخته یک طبقه را میپذیرد ».(آدورنو و دیگران ، 1377:35). البته برخی از جمله لویی آلتوسر نقش ایدئولوژی در آفرینش اثر ادبی را مستقیم و آگاهانه میدانند.
دیدگاه پیرماشری[18] متعادل و متکامل تر بهنظر میرسد او بهجای بحث روی آگاهانه یا ناآگاهانه بودن این تأثیر میگوید: «متن ادبی بیش از آنکه بیان یک ایدئولوژی باشد (بیان واژگانی آن) در حکم نمایش و نشان دادن آن است» (همان : 152).
لوکاچ نظر خود را در این موضوع، به این صورت عنوان میکند: «من با آن دستگاه اداری که وظیفه ادبیات را تعیین میکند، مخالفم» (104:1356). اما حقیقت این است که در ادبیات کهن ایران این قضیه صادق است. فرایند تأثیر و دخالت دستگاههای ایدئولوژی ساز حکومتهای ایران در قرن چهارم تا اواخر قرن هفتم یعنی محدوده مورد نظر ما (و البته تا قرنها پس از آن) را، بر روی روند ادبیات و نثر فارسی در یک تحلیل کلی میتوان به این صورت شرح داد:
4-1-1-دیوان منشأت و منشیان درباری: در بررسی سیر تحول نثر فارسی، دیوان منشأت و مکاتبات از دستگاه دیوان سالاری دولت، بهطور شناوری بین ایندو دسته آلتوسر قرار دارد. بهعبارتی در توجه به نظریه آلتوسر، در تاریخ ادبیات ایران دیوان منشأت یکی از این تشکلهای ایدئولوژیک است، که شرایط بازتولید مناسبات را فراهم میکند. در این نظریه عنوان میشود که «دستگاههای ایدئولوژیک دولت این عمل را از طریق فراخوانی یا خطاب انجام میدهند که بهواسطهی آن، افرادیکه به این طریق مورد خطاب قرار میگیرند، خودرا (به اشتباه) در مقام سوژههایی میشناسند که ویژگیهای ضروری مناسبات تولید حاکم را دارا هستند» (مکاریک، 1993/1388 :126). دیوان منشأت در طی قرون متمادی تاریخ ادبیات ایران پیوسته سررشته تغییرات نثر فارسی را در دست منشیان و دبیران خود داشته است.
4-1-2-دستورنامهها: جدا از جنبه اعتباری- اجتماعی که این طبقه (منشیان و درباریان) در جامعه داشتند و به خودی خود موجب توجه و تقلید نویسندگان و ادیبان از آنان میشد، یکی از شیوههای اعمال این ایدئولوژیهای حکومتی بهوسیله این منشیان از طریق دستورنامهها بود. دستورنامه یا دستور دبیری (و یا نامهایی همچون؛ قواعد الرسایل، غنیه الکتّاب، رسوم الرسائل، ادب الکاتب و...) به رسالهها و کتابهایی گفته میشد که حاوی اغلب و بلکه تمام قواعد و موازین مرسوم و متداول انشا و ترسل - تا عصر نویسنده- بود و انواع و اقسام نوشتن و نوشتهها را معرفی میکرد.
در این کتابها مسئله نوشتن انواع نوشتهها از نظر ساختاری، صوری و محتوایی بهصورتی دقیق و گسترده مطرح میشود و تمام شرایطی که باید یک نوشته و نویسنده داشته باشند، و حتی نوع خطاب به افراد و گروهها و اقشار اجتماعی به تفصیل مورد بررسی و تحلیل قرار میگیرد. انگیزه نگارش و کاربرد خاص این نوع دستور نامهها، دقیقاً این است که باید همه، در همهجا همسان و هماهنگ عمل کنند تا به اصل ارتباط زبانی، زیانی وارد نیاید. طرح و ساختار صوری و درونی و دستورالعملهای ارائه شده این نوع نوشتهها در هر دوره نثر فارسی نزدیک به هم - و گاه حتی عین هم- است.
در مورد این دستور نامهها دو نکته دیگر نیز برای ما قابلتوجه است:
در بررسی سیر تحول نثر فارسی، دیوان منشأت و مکاتبات از دستگاه دیوان سالاری دولت، بهطور شناوری بین ایندو دسته آلتوسر قرار دارد. |
- نخست اینکه اغلب این دستورنامهها عمدتاً برگرفته و گاه برگردان کتابها و رسایلی از زبان عربی بوده است که خود این ادب الکاتبهای عربی برگرفته از شیوه دیوانسالاری امپراطوریهای بزرگ مغلوب در ادوار کهن بهویژه دولت ایرانی ساسانی است. با وجود این، تردیدی نیست که ساخت و بافت و غالب مباحث این دستورنامهها، عمیقاً عربی معرب و یا عربی وار است.
- نکته جالب دیگر این است که با اوجگیری تحول نثر فارسی از اواسط قرن ششم این رسالات و کتب بهصورتی پراکنده رخ مینمایند و دستورنامههای اولیه در حوالی همین سالهای میانی قرن ششم به قلم نویسندگان ممتاز فارسی نوشته شده اند. به موازات زمان، اینگونه کتب بیشتر و بیشتر میگردند بهحدی که در قرون هشتم و نهم - بهویژه با نفوذ ادبیات فارسی به شبه جزیره هند و آسیای صغیر- نوشتن چنین رساله یا کتابهایی در دربارها، ابزار خودنمایی شخصی وزیر، دبیر و حتی منشی خوب یا متوسطی میشود که میخواهد با جمع و تلفیق پارهای از مکتوبات و منشأت خود و بازگویی قوانین موجود کتابت و یا بسط و تقسیم و تکثیر قواعد ترسل و انشاء، نمونه عالی ترسل را به خواهندگان و جویندگان ارائه نماید (و البته این خود، اثبات صورتگرایی در ادبیات ایران است). (برگرفته از محبتی،1388: 973-976).
سردمداران حکومتی بهطور مداوم سرشت واقعی روابط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و ملاحظات سیاسی و تعاملات خود با مردم و دولتهای دیگر را آرام و پنهان از مجرای دیوان مکاتبات به باور عمومی القا میکنند. سلیقه دولتها و سیاستهای آنان در این دیوان دولتی اعمال میشود. افراد این دیوان که قشر باسواد و اهل علم جامعه محسوب میشوند، با استفاده از ابزار ادبیات، کنشی اجتماعی در سطح اندیشههای عموم جامعه ایجاد میکند که در نهایت تأمین کننده مناسبات لازم جهت بقای حکومت وقت میگردد. پس موجی که این دیوان بهدنبال اهداف و اغراض سیاسی و مذهبی و فرهنگی دولت در جامعه ایجاد کرده است، صاحبان ادب در گوشه و کنار جامعه را بهعنوان مخاطب خود برمیانگیزاند و آنان خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه وارد میدان رقابتی میشوند که در آن هر کدام از این نویسندگان با اثر یا آثار نثری که میآفرینند به گسترش و تشدید این گونه رقابت دامن میزنند.
4-1-3-حمایتهای مالی دربارها: از سویی دیگر تا زمانی طولانی منبع درآمد شاعر یا نویسنده، صلهها و هدایا و کمکهای مالی دربارهای مختلف معاصرش بوده است. حتی خانقاهها و مدارس مذهبی که دیگر سیستمهای اندیشهساز و فرهنگ گستر جامعه بودهاند و خود بهطور مجدد بر روی ادبیات مؤثر واقع میشدهاند، نیز تابع و مورد حمایت دستگاههای دولتی وقت هستند. طبیعی است که در چنین شرایطی شاعر یا نویسنده ناچار است اندیشهها، آثار و حتی صورت ظاهری کلام خود را مطابق پسند دستگاه حاکم، هم آهنگ و همسو کند و به اصطلاح ژان پل سارتر[19] در ایدئولوژی طبقات ممتاز غرق شود. (1947/1348 : 128). کلام آخر اینکه به گفته دکتر عبادیان (1384): «هنر حاکم همیشه مبلغ جهانبینی و ایدئولوژی فرهنگ حاکم بوده است، شواهد اثبات این واقعیت چندان در گذشته و حال فراوان است که نیاز به استدلال خاص ندارد.».
با وجود این ما میکوشیم در حد مجال این مقالات مصادیق تأثیر نظام حاکم دستگاههای ایدئولوژی ساز دولتی را که بهطور معمول و پیش از همه از طریق منشیان درباری به گستره ادبیات هر دوره وارد میشود، نشان دهیم.
منابع:
1-آدورنو،تئودور ودیگران.(1377).در آمدی بر جامعه شناسی ادبیات.تهران:نقش جهان.
2- ایلگتون،تری(1976/1383).مارکسیسم و نقد ادبی.ترجمه اکبر معصومی بیگی.چاپ اول.تهران: نشر دیگر.
3-زرقانی ، سید مهدی.(1388). تاریخ ادبی ایران و قلمرو زبان فارسی ، تطور و دگردیسی ژانرها تا میانه سده پنجم.چاپ اول.تهران: نشر سخن.
4 -زرینکوب، عبدالحسین .(1383). دفتر ایام ، مجموعه گفتارها، اندیشهها و جستجوها. چاپ ششم . تهران : انتشارات علمی.
5 -سارتر ، ژان پل. (1947/1348).ادبیات چیست ؟. ترجمه ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی.چاپ اول. تهران: نشرکتاب زمان.
6-سبزیان .م،سعیدو کزازی،میرجلال الدین .(1388).فرهنگ نظریه ونقد ادبی،واژگان ادبیات و حوزههای وابسته.چاپ اول.تهران:نشر مروارید.
7-صفوی ، کوروش. (1380). گفتارهایی در زبان شناسی.چاپ اول.تهران: نشرهرمس.
8-عسگری حسنکلو، عسگر. (1386-1387). «سیر نظریههای نقد جامعه شناختی ادبیات».نشریه ادب پژوهی . شماره چهارم،زمستان و بهار86-87.
9-فتوحی ، محمود .(1387). نظریه تاریخ ادبیات،با بررسی انتقادی تاریخ ادبیات نگاری درایران .چاپ اول.تهران: نشر سخن.
10--------------. (1386). تاریخ ادبیات ایران،از آغاز تا پایان قرن هشتم هجری . به کوشش دکتر سید محمد دبیر سیاقی.چاپ اول. تهران : انتشارات خجسته.
11-گریس،ویلیام جوزف .(1381). ادبیات و بازتاب آن.مترجم بهروز عزبدفتری. چاپ اول. تبریز : انتشارات فروزش.
12-لوکاچ،گئورگ.(1356)."اندیشه و واقعیت ".گزیده و ترجمه مصطفی رحیمی.در ادبیات واندیشه (مجموعه مقالات). چاپ دوم. تهران : انتشارات زمان .ص 95-105.
13-محبتی،مهدی.(1388).از معنا تا صورت .(ج.1).چاپ اول.تهران:انتشارات سخن.
14-معماریان،جهانداد.(1384). « اعتلای زندگی روزمره:زیبایی شناسی لوکاچ ».[مصاحبه با محمود عبادیان].همشهری30مرداد1384.
15-مقدادی ،بهرام.(1378). فرهنگ اصطلاحات نقد ادبی ، از افلاطون تا عصر حاضر . چاپ اول . تهران: نشر فکر روز.
16-مکاریک،ایرناریما.(1388). دانش نامه نظریههای ادبی معاصر. ترجمه مهران مهاجرومحمد نبوی . چاپ سوم.تهران: نشر آگاه.
17-ولک،رنه.(1388).تاریخ نقد جدید.ترجمه سعیدارباب شیرانی.چاپ سوم.جلد دوم.تهران:نشر نیلوفر.
18-هاشم پورسبحانی،توفیق.(1383).تاریخ ادبیات ایران(1). چاپ اول. تهران : دانشگاه پیام نور.
19-همایی،جلال الدین.(1340). تاریخ ادبیات ایران،ازقدیمی ترین عصرتاریخی تا عصرحاضر.چاپ دوم.2ج.تهران: نشرکتابفروشی فروغی.
[1]- De La Litterature consideree dansles rapports avec les institutions sociales
[2]- Madame De stael. (1766-1817) رمان نویس و منتقد ادبی فرانسوی ،
[3]- Hippolyte Taine. (1828 – 1893)منتقد فرانسوی،
[4]- Robert Escarpit. (متولد 1918 م)
[5]- Sociologie de la Litterature
[6]- Georgi valentinovich plekhaov. (1857 -1918)فیلسوف مارکسیست روسی،
[7]- Yan Rypca. (1886), مستشرق چکوسلواکیایی
[8]- louenthal Loo. (1900 -1993).
[9]- Georg Lukacs. (1885 -1971).
[10]- Lucien Goldmann. (1913 – 1970).
[11]- مطالب این بخش برگرفته از: تئودورآدورنو و دیگران، درآمدی بر جامعه شناسی ادبیات ،ترجمه محمدجعفر پوینده (تهران : نقش جهان،1377).
[12]- Mikhail Bakhtin.(1895-1975)
[13]- Henry Zalamansky
[14]- Louis Althusser.(1918-1990) فیلسوف مارکسیست فرانسوی ،
[15]- Ideological State Apparatuses
[16]- برای اطلاع بیشتر از مکتبهای ادبی که به این دیدگاه گرایش دارند، ر.ک : بهرام مقدادی ، فرهنگ اصطلاحات نقد ادبی ( تهران : فکر روز ، 1378)، ص 300 .
[17]- Terry Eagleton.(متولد 1943.م)
[18]- Pierre Macherey.(متولد1938.م)
[19]- Jean-paul Sartre.فیلسوف و نویسنده فرانسوی ( 1905-1980. م )
برای اطلاع بیشتر از نظریههای سارتر در این مورد ، ر.ک. : ژان پل سارتر ، ادبیات چیست ؟ ( تهران : کتاب زمان ، 1947/1348 )، بخش " نوشتن برای کیست ؟" . ص 101-234.