مصاحبه با «جاناتان فرنزن» مترجم «شادی شریفیان»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

امیلی گولد سایت گود ریدز:

تصویر یک رمان نویس بر روی جلد هفته نامه تایم قرار گرفت. «لو گروسمان» مقاله‌نویس معروف تایم به مناسبت چاپ چهارمین رمان جاناتان فرنزن به نام "آزادی" که داستان آن درباره یک خانواده آمریکایی است، یک بیوگرافی برای او نوشته است.

روی جلد تایم و در زیر تصویر فرنزن این گونه آمده است: "او پولدارترین یا معروف‌ترین نویسنده نیست. شخصیت‌های داستانی او معماها را حل نمی‌کنند، قدرت‌های جادویی ندارند، یا در آینده زندگی نمی‌کنند. ولی جاناتان فرنزن در کتاب جدید خود، «آزادی»، شیوه کنونی زندگی ما را نشان می‌دهد."

گود ریدز: بعد از استفن کینگ در سال 2000 شما اولین نویسنده‌ای هستید که عکسش روی مجله‌ی تایمز چاپ شده است. جایی گفته بودید کتاب‌ها باید طوری باشند که حواس خواننده را کاملاً به خود معطوف کنند. ولی از طرفی نویسنده‌ها شکایت می‌کنند که فشار زیادی برای واضح‌نویسی روی آن‌هاست، چرا که رمان‌های رئالیستی خیلی بازاری‌تر و مورد پسندتر از رمان‌های سخت و فشرده‌نویسی‌شده هستند. آیا سطح کتاب‌ها برای اینکه هم سطح تلویزیون و اینترنت قرار بگیرند نزول کرده‌اند؟

زمانی بود که همه فکر می‌کردند باید رمان خواند. به رمان‌های ریچاردسون و دافوئه و بعد آستن و استاندال و بالزاک و سایر آثار قرن 19 نگاه کنید، حرفی در این مورد نیست. بعد نوبت به مدرنیسم رسید، که پس از سنت طولانی خواندن رمان‌ها امکان‌پذیر شد. مدرنیست‌ها شروع کردند به اینکه روایت را دیوانه‌وار بررسی کنند و به سوال‌های مهمی پرداختند، مانند اینکه "زمان چگونه می‌گذرد؟" و "ماهیت زمان چیست؟" که فاکنر در آثار بسیاری به این قضیه پرداخته است، پروست هم در این مورد نوشته است، و هر دو خیلی چالش برانگیز به این قضیه پرداخته‌اند. آن‌ها می‌توانستند اینکار را بکنند چون رمان فرم حاکم بود، و کاری که آن‌ها می‌کردند، در نهایت، تنها توسط قشر تحصیل‌کرده قابل درک بود.

"او پولدارترین یا معروف‌ترین نویسنده نیست. شخصیت‌های داستانی او معماها را حل نمی‌کنند، قدرت‌های جادویی ندارند، یا در آینده زندگی نمی‌کنند. ولی جاناتان فرنزن در کتاب جدید خود، «آزادی»، شیوه کنونی زندگی ما را نشان می‌دهد."

بعدها ادبیات مدرن تنها به قشر دانشگاهی اختصاص پیدا کرد. اما تقریباً اواخر دهه 80، وقتی که من هنوز مدرسه می‌رفتم، این پیش فرض وجود داشت که ادبیات برتر چالش برانگیز است. و نوشتن کتابی که خواندنش سخت باشد واقعاً برای من معنایی نداشت. ولی مدت‌ها، چند دهه، فکر می‌کردم این مشکل از من است. و واقعاً بعد از انتشار کتاب آخرم بود که آزادی خودم را با آنچه که محصولِ جایگاه خاصی در توسعه و رشد رمان در اوایل قرن بیستم است پیدا کردم، و این مسئله دقیقا ً مقارن شد با توسعه‌ی دپارتمان‌های زبان انگلیسی در دانشگاه. همه‌ی این‌ها را گفتم که بدانید مسئله این است که اگر بخواهید همه‌ی آنچه که قبل از 1900 نوشته شد را کنار بگذاریم، فکر نمی‌کنم مشکل خاصی برای قابل فهم بودن و همه‌خوانی وجود داشته باشد.

برای تمرکز روی کار عادات خاصی دارید، مثل غیر فعال کردن اینترنت روی لپتاپ‌تان. در مورد استفاده‌ی بیش از حد مردم از تلفن همراه گله کرده بودید. همه به زندگی موبایلی و تکنولوژی عادت کرده‌اند. آیا شما خودتان هم به این نوع از تکنولوژی عادت دارید؟

بله. من مخالف تکنولوژی نیستم. فقط دوست ندارم تمام زندگیم را بگیرد. البته باید اعتراف کنم که جلوی خلاقیت را می‌گیرد.

یکی از کاربران گود ریدز می‌پرسد: "جاناتان، بنظر می‌رسد دورنمای آزادی خالی از امید باشد. آیا واقعاً قصدت این است که ناامیدی را منتقل کنی، یا ما خوانندگان باید منتظر رستگاری باشیم؟"

خیلی ناراحتم که می‌بینم به‌نظر برخی از خوانندگانم ناامیدی را رواج داده‌ام. امیدوارم کسی پیدا شود که آن‌را بی‌پناهی و غم برداشت کند اما ناامیدی؟ نه... نه.

من نمی‌خواهم پیغامی منتقل کنم. اما به اتفاقات دنیا نگاه می‌کنم و سعی می‌کنم آن‌ها را صادقانه برگردانم. و اگر کسی اینطور برداشت کرده است که غم افزاست، تقصیر از من نیست، از شرایط است!

یکی دیگر از کاربران گود ریدز نوشته است: "من کتاب "مردی که بچه‌ها را دوست داشت" را بعد از خواندن مقاله‌ی آقای فرنزن در نیویورک تایمز انتخاب کردم. کتاب محشری بود، دیوانه‌کننده بود، و احساسم در این مورد این بود که کتابی را دوست داشته‌ام که در مورد آدم‌هایی است که واقعاً دوست ندارم. از آقای فرنزن می‌خواهم شاهکارهای دیگری را هم به ما معرفی کنند."

فکر می‌کنم هنوز هم برای اینکه به لیست شاهکارهای نخوانده‌ام اضافه کنم جا برای خواندن زیاد دارم. از میان این کتاب‌ها می‌توانم کتاب هالدور لکسنس، مردم مستقل را نام ببرم که یک رمان محشر ایسلندی است. کتاب دیگری هم هست که متأثر از این کتاب نوشته شده به نام The Greenlanders از جین اسمایلی. کتاب شرق باغ عدن از جان اشتاین‌بک را به شدت توصیه می‌کنم. متاسفانه آن‌طور که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفته است. و در آخر هم کتاب مورد علاقه‌ی دیگرم، که هنوز کسی پیدا نشده که از این کتاب خوشش نیامده باشد، اتفاق شخصی از Kenzaburo Oe است، که خواندنش را حتماً توصیه می‌کنم.

برای ما از یک روز معمولی که به نوشتن می‌گذرد بگویید. آیا عادات غیرمعمولی و خاصی دارید؟

نمی‌دانم هر نویسنده‌ای چه عادتی دارد که بتوانم بگویم عادات عجیب و غریب چه هستند. می‌دانم تنها کسی نیستم که وقتی می‌نویسد بلند بلند با خود بخواند، اما این یکی از عادات همیشگی من است.

نمی‌دانم هر نویسنده‌ای چه عادتی دارد که بتوانم بگویم عادات عجیب و غریب چه هستند. می‌دانم تنها کسی نیستم که وقتی می‌نویسد بلند بلند با خود بخواند، اما این یکی از عادات همیشگی من است. جالب اینجاست که کاملاً غیرارادی این‌کار را می‌کنم، و می‌دانم این‌کار را می‌کنم چون آخر روز از شدت ساکت بودن و حرف نزدن صدایم خش‌دار می‌شود. خب دیگر چه... فکر می‌کنم تنفر از نور خورشید وقتی می‌خواهم کار کنم هم عادت عجیب من باشد. همیشه از پرده‌های کلفت استفاده می‌کنم تا نور خورشید به داخل نیاید.

در حال حاضر مشغول خواندن چه کتابی هستید؟ کتاب یا نویسنده‌ی مورد علاقه‌تان کیست؟

الان در حال خواندن و لذت بردن از کتاب کوچکِ بزرگ از مایکل لوئیس هستم. او واقعاً نویسنده‌ی باارزشی است. علاقه‌ی زیادی به پول داشت، ولی علاقه‌ش درست و به‌جا بود. سیاست را بطور کل تعطیل نکرد، ولی مسکوت گذاشت. اخیراً کتابی خواندم به اسم "تبدیل شدن به فاکنر"، که یک اثر نیمه زندگی‌نامه است که به لحظات حساس زندگی فاکنر می‌پردازد و آن‌ها را به نقاط اوج کار او مرتبط می‌سازد.



نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692