مصاحبه اختصاصی چوک با «مهراب قاسم¬خانی» «ریحانه ظهیری»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

مهراب قاسم‌خانی فعالیت جدی‌اش در صدا و سیما را در سال ۱۳۷۸ و با برنامه ببخشید شما؟ که برنامه‌ای طنز به کارگردانی مهران مدیری بود آغاز نمود. اما به گفته خود او اوج کارهای هنری‌اش به مجموعه تلویزیونی پاورچین برمی‌گردد. در زمستان ۱۳۸۲ تا بهار ۱۳۸۳ مجموعه طنز نقطه‌چین را با نوشته‌های خود یاری رساندند.

پس از آن در پاییز و زمستان همان سال به همراه برادر بزرگ خود پیمان قاسم‌خانی و همسرش شقایق دهقان، مهدی مظلومی‌را در ساخت طنز کمربندها را ببندیم یاری رساندند.

پس از مدتی در پاییز و زمستان ۱۳۸۴ از فیلم‌نامه‌نویسان شب‌های برره شد و سال ۱۳۸۵ را با باغ مظفر به پایان رساند.

کار بعدی او در تلویزیون نیز مجدداً همکاری با پیمان قاسم‌خانی در نوشتن فیلمنامه سریال مرد هزار چهره به کارگردانی مهران مدیری بود که نوروز۱۳۸۷ از تلویزیون پخش شد. وی در تابستان و پاییز ۱۳۸۸ سریال مسافران را به کارگردانی رامبد جوان روی آنتن داشت.

یکی از موفق‌ترین کارهای مهراب، سریال ساختمان پزشکان به کارگردانی سروش صحت بود که تابستان ۱۳۹۰ از شبکه سوم سیما پخش شد.

از کارهای او همچنین می‌توان به سریال دزد و پلیس به کارگردانی سعید آقاخانی نیز اشاره کرد.

آخرین کار پخش شده از او سریال پژمان به کارگردانی سروش صحت است.

او در سال ۱۳۸۸ به همراه برادرش پیمان قاسم‌خانی فیلمنامه سن پطرزبورگ را برای بهروز افخمی‌نوشت.

مهراب قاسم‌خانى فيلمنامه‌نويسى است كه هميشه آنقدر كه طنز كار كرده كار جدى از او ديده نشده است... حال اگر شما بخواهيد با همان لحن طنزتان خودتان را معرفى كنيد چه مى‌گوييد؟

اگر من تا الان كار كمدى كردم به انتخاب خودم نبوده و شرايط به اين شكل پيش رفته است.

منظورتان از شرايط چه مى‌باشد؟

اينجا اگر شما توى يك فرمى‌جا بيفتيد يا مطرح شوید خيلى سخت مى‌توانيد تون فرم را تغيير بديد. يعنى اگر فيلمنامه كمدى بنويسيد و مورد توجه يا استقبال قرار بگيرد تهيه‌كنندگان و كارگردانان ديگر از شما كار كمدى می‌خواهند. تبديل مى‌شويد به كمدى‌نويس و نه فيلمنامه‌نويس. در نتيجه فرصت تجربه فرم‌هاى ديگر را به آسانى به دست نمی‌آورید. براى بازيگرها هم اين اتفاق زياد می‌افتد.

يعنى حتى اگر خودتان هم فيلمنامه‌اى غير از فيلمنامه كمدى ارائه دهيد چندان مورد استقبال قرار نمى‌گيرد؟ چون ذهن مخاطب درگير كارهاى قبلى است؟

كار به استقبال مردم نمی‌رسد معمولاً. شرايط اينجورى پيش مى‌رود كه مثلاً يكى از من فيلمنامه مى‌خواهد و من می‌گویم يكى دو تا طرح جدى دارم و می‌گویند: "به‌به چه قشنگن، حالا كمدى چى دارى؟" ولى به نظرم كار اگر خوب باشد مورد استقبال قرار می‌گيرد. مخاطب كارى ندارد كى انجامش داده.

پس در واقع سرمايه‌گذاران هستند كه دنبال كارهايى مشابه كارهاى گذشته هستند؟

سرمايه‌گذاران و تصميم‌گيران معمولاً جرات ريسك ندارند و ترجيح مى‌دهند از فرمول‌هاى جواب پس داده شده پيروى كنند.

اين عدم ريسك معمولاً از كجا مى‌آيد؟ بدليل اينكه ممكن است كار براى رسانه ملی باشد و نه سينما؟

فرقى نمى‌كند. اين ريسك نكردن را هم در سينما مى‌بينيم هم در تلويزيون. موضوع فقط نگرانى در مورد بازگشت سرمايه نيست. نگرانى از عدم استقبال هم هست. مثلاً كافي است كه شما يک كاراكتر جوان و جاهل و بانمك بنويسيد. نصف نويسنده‌ها هم از همان موقع نوشتن به امين حيايى فكر مى‌كنند. تهيه‌كننده و كارگردان هم اولين اسمى‌ كه بهش فكر مى‌كنند ايشان است. حالا يک سری بودجه امين حيايى را دارند و يا به ورژن‌هاى ارزان‌تر مى‌رسند كه قبلاً اين نقش را بازى كردند. كسى اين وسط به بازيگرى مثل شهاب حسينى فكر نمى‌كند. البته بحث مقايسه توانايى اين بازيگران نيست. اين شيوه باعث می‌شود بازيگرها هم امكان تجربه جديد پيدا نكنند. امين حيايى هم اين وسط شرايطى مثل من نويسنده پيدا مي‌كند. فيلمنامه‌هايى كه برایش فرستاده می‌شود يكسان می‌شوند و بالاخره مجبور می‌شود يكى از همان‌ها را انتخاب كند.

پس همانطور كه بازيگرها را به سمت كليشه كار كردن سوق مى‌دهند فيلمنامه‌نويسان را هم در خط‌كشى‌ها قرار مى‌دهند، فكر مى‌كنيد چطور مى‌توان با اين خط كشى‌ها مقابله كرد؟

بله. و البته اين عدم ريسك‌پذيرى مسري است. خيلى از بازيگرها هم ترجيح مى‌دهند ريسك نكنند و كارى را انجام بدهند كه قبلاً ازش جواب گرفتند.

به تازگی نوشته‌اى از شما خواندم كه گويا در حال نگارش فيلمنامه‌اى هستيد كه در یک بيمارستان يا آسايشگاه جانبازان دوران جنگ مي‌گذرد و البته طبق معمول هم لحن فيلمنامه كمى‌كمدي است. و شما هم همزمان در حال تحقيقى در اين باره هستيد. در اين تحقيق گويا متوجه شديد كه اين افراد در چه شرايط سختى زندگى مى‌كنند و اين شما را خيلى تحت تأثير قرار داده، شرايط و مشكلاتى از جمله هزينه‌هاى وحشتناك درمانشان، كمبود دارو و قيمت‌هاى وحشتناك آن، داروهاى ارزان دولتى كه اثر ندارند و عوارض جانبى وحشتناكى كه با مصرفشان به دنبال دارند و داروهاى اصلى كه پيدا نمي‌شوند. از روزى ٤٠-٥٠ قرص و چند اسپرى براى تنفس گرفته تا قبول نكردن درصد واقعى جانبازى آن‌ها براى نپرداختن هزينه‌هاى درمان، مشكلات بيكارى و خانوادگى و آسيب‌هاى روحى و روانى، حال اينكه فيلمنامه‌نويس اگر خودش تأثير نگيرد نمى‌تواند تأثير بگذارد و به گونه‌اى به عنوان يك سينماگر در واقع بايد صداى مردم باشد. براى بيان مشكلات جامعه آيا فكر مى‌كنيد سينما و يا تلويزيون ما در اين امر موفق بوده؟ توانسته به راحتى شعارها و كليشه‌ها را كنار بزند و صداى مردم باشد؟

نمي‌دانم. اين يک مشكل فرهنگی است. كار علمى‌و ريشه‌اى می‌خواهد. تغيير نسل احتياج دارد. بايد نسل‌هاى بعدى اينجورى تربيت شوند. نسلى كه الان دارد كار می‌کند قابل تغيير نيست، اين عادت تا مغز استخوانش نفوذ كرده است. ببينيد تلويزيون ما به هيچ‌وجه تصوير جامعه ما نيست. نه اين كه سعى می‌كند باشد و نمی‌تواند. به نظرم اصلاً چنين چيزى در سياست‌هاى تلويزيون تعريف نشده. تلويزيون تصويری است از آن چيزى كه دلشان می‌خواهد جامعه باشد.

در واقع منظورتان تصوير يك جامعه آرمانى است؟

آرمانى بر اساس ايدئولوژى تعريف شده در تلويزيون.

الان مشكلى كه هست سينماى ايران خيلى به سختى نسل جوان را در خودش راه مى‌دهد... در واقع نسلى كه به گروهى يا فردى وابستگى ندارد. آيا مى‌توان به حضور مافيا در سينما اعتقادى داشت؟

من شخصاً اعتقادى به مافيا ندارم.

تلويزيون ما به هيچ‌وجه تصوير جامعه ما نيست. نه اين كه سعى می‌كند باشد و نمی‌تواند. به نظرم اصلاً چنين چيزى در سياست‌هاى تلويزيون تعريف نشده. تلويزيون تصويری است از آن چيزى كه دلشان می‌خواهد جامعه باشد.

يعنى فكر مى‌كنيد افراد، بازيگران و فيلمسازان نسل جديد راحت مى‌توانند وارد سينما شوند و احتياجى نيست از فيلترها عبور كنند؟

ببينيد مشكل اين است كه ما اينجا آموزش آكادميك حرفه‌اى نداريم. چند درصد از كسانى كه دوره‌هاى بازيگرى و كارگردانى و فيلمنامه‌نويسى و غيره را می‌گذرانند واقعاً به توانايى كار حرفه‌اى می‌رسند؟ خروجى اين آكادمى‌ها چقدر قابل اطمينان هستند كه يک سرمايه‌گذار حرفه‌اى تمايل پيدا كند كه كارش را به آن‌ها بسپارد. آن جوان‌هايى هم كه وارد می‌شوند ثابت می‌كنند كه امكان ورود هست ولى با استعداد و توانايى و نبوغ شخصى.

ما خيلى شاهد تبليغ كلاس‌هاى سينمايى هستيم اين كلاس‌ها در واقعيت چقدر مفيد است براى سوق دادن افراد به جامعه سينمايى كشور؟يا فقط بحث سرگرم كردن يك سرى جوان است كه عشق سينما هستند و در واقع نمى‌دانند از چه راهى بايد وارد سينما شد؟ به دليل اينكه حتى در بعضى از موارد حضور پيشكسوتان در اين كلاس‌ها ديده مى‌شود در واقع نمى‌شود گزينشى روى دهد؟

خوب قطعاً كلاس‌ها هم از نظر كيفى درجه‌بندى دارند. آموزش آكادميك و آشنايى با اصول مقدماتى قطعاً خيلى مفيد است ولى به نظرم اين كلاس‌ها فقط در همان حد آشنايى مقدماتى تأثير می‌گذارند. هيچ تضمينى نيست كه كسى كه از اين كلاس‌ها و يا حتى دانشگاه‌ها فارغ‌التحصيل می‌شود به توانايى كافى و اشراف نسبت به آن رشته رسيده باشد. مهمتر از گزينش اين است كه در فارغ‌التحصيل كردن سخت‌گيرى شود.

شما به عنوان فردى كه سال‌ها در زمينه فيلمنامه‌نويسى حرفه‌اى در سينما مشغول به فعاليت هستید چه پيشنهادى براى افرادى داريد كه تمايل به حضور حرفه‌اى دارند؟

روى توانايى شخصى خودشان حساب كنند. روابط عمومى‌ خودشان را گسترش بدهند. مطالعه كنند و تا جايى كه مي‌توانند فيلم ببينند.

اجازه دهيد برگرديم به بحث قبلى، اگر سينماگرى بخواهد واقعيت‌هاى جامعه را تصويرسازى كند فعاليت‌اش جزو خط قرمزها قرار مى‌گيرد؟

خط قرمز كه قطعاً وجود دارد و كم هم نيست ولى مشكل اصلى من با سينما و تلويزيون خطوط قرمز نيستند.

مى‌توانم بپرسم مشكل كجاست؟

البته اين نظر من است ولى من حس می‌كنم اين مشكلى كه می‌گویم باعث شده كه حتى سؤال شما هم اشتباه باشد. كى گفته فيلمساز كارش اين است كه واقعيت جامعه را نشان بدهد؟

نه ببينيد منظورم از واقعيت جامعه تنها تلخى‌ها نيستند در واقع مشكلاتى كه مردم با آن‌ها دست به گريبان هستند. شايد مسئولين بهتر ببينند. شما بيایید يک واقعيتى را نشان بدهید تا چيزى را كه واقعيت نيست و به مردم بگويید جامعه اين است و نه آنى كه تو در آن زندگى مى‌كنى؛ فكر مى‌كنم در واقع يك جور توهين به مخاطب است.

بگذاريد حرفم را توضيح بدهم... در سينماى ما كلاً به نظر من يك ژانر وجود دارد. ژانر اجتماعى. حالا اين ژانر يک موقع می‌شود كمدى اجتماعى، يک موقع می‌شود خانوادگى اجتماعى... همه فيلمسازها هم همين كار را مي‌كنند. با اين تفاوت كه بعضى‌ها خوب انجامش مي‌دهند و اكثراً بد انجامش می‌دهند. در نهايت فضا به‌شدت بدون خلاقيت و نوآوري است و اين ربطى به سياست و خط قرمز ندارد. اين ضعف خود فيلمسازها است. ما ژانر وحشت نداريم توى اين سينما، فانتزى نداريم، فيلم تخيلى نداريم، ابر قهرمان نداريم، حتى قهرمان هم نداريم، كلاً ژانرى وجود ندارد. اين وسط فقط گاهى یک اتفاق كوچك خارج از اين دايره تكرار می‌افتد.

از ديد من مشكل اصلى سينماى ما اين است. تكرار. عدم خلاقيت. همين تكرار است كه باعث می‌شود سؤال شما هم اين باشد كه چطور می‌شود واقعيت جامعه را نشان داد. يک نگاهى به سينماى هاليوود بكنيد. چند درصد فيلم‌هاى هاليوودى دغدغه حل مشكلات اجتماعى يا نشان دادن واقعيت جامعه را دارند؟

بله حق با شماست... بيشتر فيلم‌ها تجارى هستند.

آنجا به اين مديوم در درجه اول به عنوان يک وسيله سرگرمى‌سازى نگاه می‌كنند و در نتيجه به مخاطب و خواسته آن نگاه می‌كنند و براى جذبش تلاش می‌كنند و در نتيجه احترام بيشترى به مخاطب می‌گذارند. از نظر فنى هم پيشرفت می‌كنند چون می‌خواهند مخاطب را راضى نگه دارند. اينجا سينما بيشتر وسيله بيان نظر شخصى فيلمساز است.

ما خيلى وقت است شاهد اين هستيم كه سينماى هنرى هر چه بيشتر و بيشتر دارد به حاشيه رانده مى‌شود در حالي كه سينماى تجارى روز به روز دارد در بين مردم و فرهنگشان جا باز مى‌كند، ولى متأسفانه سينماى تجارى ايرانى برخلاف سينماى كشورهاى ديگر مخصوصاً در سال‌هاى اخير حتى نتوانسته است در گيشه موفق باشد، فكر مى‌كنيد اين عدم موفقيت در چيست؟

نه، اسم تجارى نگذاريم. كار‌هاى به شدت هنرى و مفهومى‌ را هم در همان كيفيت انجام می‌دهند. حرف من اين است كه سينماى ما به مخاطب احترام نمی‌گذارد. فيلمساز به سينما به عنوان يک تريبون نگاه می‌کند كه نظر شخصيش را بگوید و نگرش اجتماعيش را. اين كار را می‌شود در یک سخنرانى هم انجام داد. در نتيجه كارى به مخاطب ندارد. نمی‌گویم اين اشتباه است. می‌گویم اشتباه اين است كه فقط توقعمان از سينما اين باشد كه بايد باهاش شعار داد و جامعه را اصلاح كرد و به مردم و مسئولين تلنگر زد. اين ژانر هم می‌تواند يكى از چندين ژانر باشد.

اين عدم توانايى در ارائه يك كار پر فروش چيست؟

براى اين داستان‌هاى اجتماعى خيلى هم نياز به توانايى نيست. اين يك‌نواختى محتوا باعث شده كه ما در ژانرهای دیگر تمرين نداشته باشيم و از نظر فنى هم درجا بزنيم. سينماى ما با دو تا بازيگر و دو تا خانه و چهار تا نماى داخل اتومبيل كارش راه می‌افتد.

اجازه دهيد كمى ‌در رابطه با سينمايى صحبت كنيم كه اين روزها خيلى باب شده است و سينماى زير زمينى نام دارد. در جايى در رابطه با اكران فيلم قصه‌هاى خانم رخشان بنى‌اعتماد از زبان خودشان خواندم "فيلم نساختنم جنبه اعتراضى داشت، من تا كنون كار خلاف قانون نساخته‌ام"، اما عده‌اى بر خلاف خانم بنى‌اعتماد بر اين باور نيستند. آن‌ها مى‌گويند ما فيلمساز هستيم و مى‌خواهيم حقايق گفته شود. پس كارها به صورت زيرزمينى ساخته مى‌شوند و اغلب هم در جشنواره‌هاى خارجى پخش مى‌شوند. اما سوالى كه الان پيش مى‌آيد اين است: اين فيلم ها به خودى خود چقدر مى‌توانند مفيد واقع شوند؟ چقدر در انتقال پيام جامعه ايرانى با همه مشكلاتى كه مردمش با آن‌ها دست به گريبان هستند موفق است؟ و جوايزى كه داده مى‌شود چقدر سياسى نيست؟

اين باز يک مسئله فرهنگى و ريشه‌ای است. اين نسل الان اين را بلد هستند. شكل ديگرى را بلد نيستند. بايد به نسل‌هاى بعدى ياد داد كه تو فقط قرار نيست بيانيه صادر كنى. يا اين كه مي‌توانى حرفت را در فضا‌هاى ديگر هم بزنى. روى قوه تخيل نسل جديد بايد كار شود. اين كه اشكالى ندارد قصه بگویی، مجبور نيستى آيينه جامعه باشى، بايد نسل‌هاى بعدى را با ژانر‌هاى ديگر هم آشنا كرد.

آيا فكر مى‌كنيد سينماى ايران در سطح جهانى توانسته حرفى داشته باشد؟ با وجود اينكه ما اين چند وقت شاهد حضور خيلى از سينماگران در جشنواره های بين المللى بوديم.

راستش من خيلى در اين مورد نظرى ندارم. اصولاً چون اين‌طور نگاه به فيلمسازى مورد علاقه من نيست و تماشاى اين فيلم‌هاى اجتماعى برایم جذابيت ندارد. الان يک چيزى نزديك ١٥ سال است كه نه سينما رفتم و نه فيلم ايرانى ديدم، و اين وسط شايد فقط ده تا فيلم ديده باشم. در سطح جهانى جايزه گرفتيم ولى مطرح نيستيم. مطرح بودن از نگاه من شكل ديگری است.

در واقع به سرعت فراموش مى‌شوند؟ جرقه‌اى كه زمانى بر حسب اتفاقى زده مى‌شود و چندان كارساز نيست؟

هم اين و هم اينكه بردن جوايز هر چند معتبر و هنرى قطعاً مهم و دوست‌داشتنی است ولى باز هم كمكى به شناخته شدن سينماى ما در سطح وسيع و يا كمكى به اقتصادى شدن و تجارى شدن سينماى ما نمی‌کند. ببينيد ما يک اصغر فرهادى داريم كه آن هم فيلم اجتماعى می‌سازد و اتفاقاً خيلى هم خوب می‌سازد. جايزه هم می‌گيرد كه حقش است و به نظرم اسكار فيلمنامه را هم بايد می‌گرفت. پس من با سينماى اجتماعى مخالف نيستم. خوبش را دوست دارم. حرفم اين است كه اصغر فرهادى با اين توانايى براى ما در اين ژانر افتخار و اعتبار كسب می‌كند. اشكال ندارد اگه در ژانر‌هاى ديگر هم به توانايى برسيم و خودمان را نشان بديم.

چطور با توجه به اينكه يك فيلمنامه‌نويس هستيد به تماشاى فيلم‌هاى ايرانى نمى‌رويد؟

من فيلم غير ايرانى ميبينم. با سليقه من بيشتر جور در مي‌آید.

نمي‌شود دچار خودسانسورى نشد. اول اين بحث هم گفتم كه خط قرمز وجود دارد و خيلى هم زياد است. ولى به نظر من مشكل اصلى سينما نيست.

به عنوان يك فيلمنامه‌نويس چقدر مى‌شود دچار خود سانسورى نشد؟ يا همه چيز به سانسور موجود در سينما بر مى‌گردد؟

نمي‌شود دچار خودسانسورى نشد. اول اين بحث هم گفتم كه خط قرمز وجود دارد و خيلى هم زياد است. ولى به نظر من مشكل اصلى سينما نيست، البته فكر كنم شما دوست داشتيد در مورد خط قرمزها حرف بزنيم و توقع‌تان بر آورده نشد.

نه مسئله‌اى نيست.

بايد بگویم كه اگر من در اين مورد حرف نزدم دليلش اين نبود كه از اين بحث فرار كنم يا بترسم كه بگویم. فكر می‌كنم تمركز زياد روى خط قرمزها اشتباه است. اعتقاد دارم كه زياد هستند و اين زياد بودنشان هم به سينماى ما خيلى لطمه می‌زند ولى اگه من بخواهم مشكلات اين سينما را بر اساس نگاه خودم درجه بندى كنم خط قرمزها در رتبه‌هاى پايين‌تر قرار می‌گيرند.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692