چنانکه دیدیم گردآفرید تنها در یک صحنه ظاهر میشود. در نبردی که همرزم پهلوان بیهمتایی چون سهراب است که رستم در دومین نبردش با او تنها با ترفند جنگی میتواند او را از پا درآورد. گردآفرید پس از اسارت هجیر که بهسرعت مقابل سهراب از پا درآمد به شتاب و با اطمینان به میدان رفت تا جهانجوی جوان را شکست دهد، نگهبان دژ را آزاد نماید و ایرانیان را از این ننگ برهاند.
گردآفرید در میدان نبرد، نمونهی زنی جنگاور و در عین حال زیرک و هوشیار و آشنا به فنون و حیلههای جنگی است. چه، آنگاه که در مییابد با همرزم خود بسنده نیست از در دیگری وارد میشود و همچو هجیر یکباره خود را تسلیم نمیکند. او غیرت ملی دارد. از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند تا ننگ بر نام ایرانی ننشیند.
ابتدا سهراب را در تیرباران خود فرو میبرد. او چنان در تیراندازی مهارت دارد که «نبُد مرغ را پیش تیرش گذر» سهراب با سپر به مقابله برمیخیزد. وقتی تیر کارگر نمیافتد گردآفرید با نیزه پیش میرود. در اینجا میبینیم گردآفرید در مقابل هر عمل سهراب، واکنش مناسبی نشان میدهد. در برابر نیزهی سهراب تیغ از کمر بر میکشد و نیزه سهراب را به دو نیم میکند بر اسب قرار میگیرد و به شتاب دور میشود. او اکنون دریافته که در جنگ با او بسنده نیست بنابراین نفوذ در همرزم قوی اما جوانش را در راهی دیگر میجوید. سهراب بهدنبال او میرود و خروشان و فریادکنان به او نزدیک میشود. کلاه از سر گردآفرید میافتد و سهراب در مییابد که تاکنون با زنی میجنگیده، شگفتزده میشود:
بدو گفت کز من رهایی مجوی چرا جنگجویی تو ای ماهروی؟
چیزی که هیچگاه در صحنه جنگ و مبارزه سابقه نداشته است. در واقع سهراب اینجا هم سنتشکنی میکند. گردآفرید بههر حال قصد شکست و به دام انداختن سهراب را داشت. میبینیم که او هرگز تن به دام و بند نمیدهد. او دامافکن است، صیاد است نه صید. او میدانست طرف مبارزهاش جنگجویی دلیر و در قدرت بیهمتا، اما جوان و ناپخته است و میدانست این ترفندیست که در او مؤثر واقع میشود:
بدو روی بنمود و گفت ای دِلیر
میاندلیرانبهکردارشیر
دو لشکر نظاره بر این جنگ ما
بر این گرز و شمشیر و آهنگ ما
کنون من گشایم چنین روی و موی
سپاه تو گردد پر از گفتگوی
که با دختری او به دشت نبرد
بدین سان به ابرم درآورد گرد
نهانیبسازیمبهتربود
خرد داشتنکار مهتربود
ز بهر من آهو[1]ز هر سو مخواه
میان دو صف برکشیده سپاه
کنون لشکر و دژ به فرمان تست
نباید بر این آشتی جنگ جست
دز و گنج و دزبان سراسر تراست
چو آیی بدان ساز دل کِت[2] هواست
او از هر لحاظ خیال سهراب را جمع میکند. ابتدا حریف خود را با جمله «میان دلیران به کردار شیر» به آرامش دعوت میکند. سپس به لحنی نرم میگوید: بهتر است عاقلانه رفتار کنیم و بگذار کارها نهانی سامان گیرد که برای هردوی ما بهتر است.
گویی سهراب نمیداند به این راحتی هرگز نمیتواند بر دژی ایرانی غلبه کند.
گردآفرید دختری است که هیچگاه در جنگ شکست نخورده و زمانه ز مادر چون او نیاورده, اما او تنها زن میدان نبرد و مبارزه نیست، او در عرصه زیبایی نیز چنان است که میتواند دلبر و محبوب باشد. یعنی زنی صاحب کمال و جمال:
چو رخساره بنمود سهراب را
زخوشاب بگشاد عناب را
یکی بوستان بُد اندر بهشت
به بالای او سرو دهقان نکشت
دو چشمش گوزن و دو ابرو کمان
تو گفتی همی بشکفد هر زمان
زگفتار او مبتلا شد دلش
برافروخت گنج بلا شد دلش
با این وجود گویی سهراب اندک تردیدی از وفای گردآفرید در دل دارد به همین خاطر:
بدو گفت: کاکنون از این برمگرد که دیدی مرا روزگار نبرد
اما آیا به عهدی که در جنگ بسته شود، امید عمل باید داشت؟ پس از آن:
عنان را بپیچید گردآفرید سمند سرافراز بر دژ کشید
پس از این گفتگو گردآفرید عنان سمند سرافراز را بهسوی دژ کشید و بازگشت. با عبارت «سمند سرافراز» در حقیقت در مییابیم که پیروز این مسابقه کسی جز گردآفرید نبوده اگرچه «به آورد با او بسنده نبود» ولی با زیرکی و فراست توانست جنگ را به سود خود پایان دهد.
اما واکنش جنگجویان دژ با گردآفرید که تن خستهاش را به درون دژ کشید درخور توجه است. همه بهخاطر آسیب و ناراحتی که به هجیر و گردآفرید رسیده بود غمگین و از سویی دیگر دنبال چاره و راهحلی بودند. اما همه رشادتها, جنگاوری و زیرکیهای گردآفرید را دیده و از قدرت دشمن آگاه شده بودند.
بگفتند: کای نیکدل شیرزن
پر از غم بُد از تو دل انجمن
که هم رزم جستی هم افسون و رنگ
نیامد زکار تو بر دوده ننگ
در واقع پس از نبرد او و محک زدن سهراب، همه دریافته بودند که تنها تهمتن است که از عهده این پهلوان جوان برمیآید و از دیگران کاری ساخته نیست.
پیداست گردآفریدِ همیشه به جنگ اندرون نامدار، از اتفاقاتی که بر او گذشته ناراضی است. او در حالیکه از سر خشم بلند و بسیار میخندد-که در واقع بیانگر حالت درونی و روانی اوست- بر سر قلعه میآید، سپاه را مینگرد. در سمتی دیگر سهراب را میبیند که منتظر بر پشت اسب نشسته به تمسخر به او میگوید:
ای شاه و فرمانروای چین
چرا رنجه گشتی کنون بازگرد
هم از آمدن، هم از دشت نبرد
بخندید و او را به افسوس گفت:
که ترکان زایران نیابند جفت
او به برتری ایرانیان آزاده بر تورانیان اعتقاد دارد و بر این باور است که تورانیان هرگز نمیتوانند از ایرانیان جفت و همسر برگزینند. گویی آنان را هرگز در شأن و سطح خود نمیداند و این مبارزه و عدم موفقیت و برتری او بر یک تورانی بر او گران میآید. سپس در ادامه میگوید: انگار تورانی هم نیستی. قیافهات درخور ستایش بزرگان است. گردآفرید به زیرکی دریافته که پهلوانی یگانه همچو او شباهت چندانی به تورانیان ندارد. زیرا که مادر او تهمینه دختر شاه سمنگان است و سمنگان ناحیهای است در بین ایران و توران، پدر او نیز رستم است و تاکنون پهلوانی همانند سهراب از میان تورانیان بر نخاسته:
همانا که تو، خود، زترکان نهای
که جز بآفرین بزرگان نهای
بدان زور بازوی و آن کتف و یال
نداری کس از پهلوانان همال
سپس به او میگوید: خیلی هم دلخوش مباش که رستم در راه است. باز به حالت تمسخر به او میگوید:
دریغ آیدم، کاین چنین یال و سفت همی از پلنگان بباید نهفت
بعد راه حلی به او پیشنهاد میکند:
تو را بهتر آید که فرمان کنی رخ نامور سوی توران کنی
زیرا اطمینان دارد که با آمدن رستم پهلوان ایرانی سهراب کاری از پیش نمیبرد. به حالت تحقیر به او میگوید بهزور بازویت هم تکیه نکن زیرا تو خود وسیلهای بیش نیستی که دیگران را به هدف برسانی. (اشاره به سیاست افراسیاب در فرستادن سهراب به جنگ با رستم) در حقیقت او با هوشیاری و ظرافت خاصی به هدف نهایی ترکان از فرستادن سهراب اشاره میکند. وقتی سهراب سخنان او را شنید عصبانی شد. باز در اینجا رفتاری نه از روی پختگی از او سر میزند. او عصبانیت و ناراحتیاش را اینگونه میخواهد تسکین دهد. به زیر دژ آمد و یکباره هرچه در آنجا بود خراب کرد و از بین برد. این یکی دیگر از کارهای سهراب بود که از روی خامی و احساسات تند و گریبان گیرش سر زد. رفتاری که از هیچ یک از پهلوانان دیده نشده است. در اینجا داستان گردآفرید به پایان میرسد. او در همین برخورد نمونه حقیقی زنی جنگاور، آشنا به آداب و فنون جنگ، غیور، زیرک، دوراندیش، با سیاست، موقعشناس، وطندوست، زیبا، محبوب، خوشبیان و هوشیار است.
گردآفرید یکی از زنان جنگجویی است که فردوسی او را در 79 بیت با قابلیتهای بسیار به تصویر کشیده است. او یکی از چهرههای مثبت شاهنامه است که تمام ویژگیهای یک ایرانی آزاده را در خود دارد.
هم جنگ میکند و حیلههای جنگی را میداند و هم صاحب زیبایی و جمال است و در هر موقعیت ترفندی مناسب آن از خود نشان میدهد و هیچگاه شکست را برای خود نمیپذیرد و تا لحظه آخر سرسختانه پیش میرود. ■
[1]- آهو: عیب
[2]- کت: که تو را
دیدگاهها
ارادتمند شما
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا