بیوگرافی سيد فيلد
او در 19 دسامبر سال 1939 در هالیوود واقع در کالیفرنیا به دنیا آمد. به او لقب مرشد تمام فیلمنامه نویسان داده شده است. در سال 1960 مدرک لیسانساش را در رشتهی ادبیات انگلیسی از دانشگاه کالیفرنیا، دریافت کرد. سپس کارش را در واحد کشتیرانی وولپر پروداکشنز آغاز کرد و هفتهای 75 دلار دستمزد میگرفت. در ادامه شروع به تحقیق و نگارش فیلمنامه مجموعه تلویزیونی «بیوگرافی» کرد و همزمان در پروژههای دیگر وولپر پروداکشنز مشغول به کار شد.
سید فیلد؛ یکی از نظریهپردازان آمریکایی سینما در حوزهی فیلمنامهنویسی بود. او کتابهای گوناگونی دربارهی نحوهی نگارش فیلمنامه به تحریر درآورده و فیلمنامهنویسان زیادی در سراسر دنیا از سرمشق وی در فیلمنامهنویسی تبعیت میکنند. الگوی سید فیلد یکی از رایجترین الگوهای فیلمنامهنویسی در هالیوود است. وی در دانشگاه جنوب کالیفرنیا در بخش نگارش حرفهای فیلمنامه مشغول به تدریس بود.
سید فیلد از شهرت جهانی برخوردار است. او در سال ۱۹۷۹ با انتشار کتابی به نام "فیلمنامه" و طرح نظریه فیلمنامه "سهپردهای" به شهرت جهانی دست یافت. عدهای، از کتاب معروف سید فیلد با نام «فیلمنامه»، به عنوان «انجیل فیلمنامهنویسی» یاد میکنند؛ کتابی که به 23 زبان ترجمه شده و در 400 دانشگاه در سطح دنیا مورد استفاده قرار گرفته است. این کتاب در همان سال به عنوان پرفروشترین کتاب سال در این حوزه معرفی شد.
«در آن زمان، كتابهاي بسيار معدودي درباره هنر و فن فيلمنامهنويسي در بازار يافت ميشد. من در Sherwood Oaks Experimental College فيلمنامهنويسي تدريس ميكردم و صدها دانشجو داشتم. بسياري از اين دانشجوها از من ميپرسيدند كه چرا درسهايم را در قالب كتابي جامع، گردآوري نميكنم. در آن زمان تعداد افرادي كه داستاني جذاب براي گفتن داشته باشند زياد بود، ولي اكثر اين افراد نميدانستند كه داستانشان را چگونه بايد تعريف كنند. وقتي كتاب فيلمنامه به بازار آمد، همه چيز تغيير كرد. اين كتاب ظرف مدت كوتاهي به فروش بسيار بالايي دست يافت و جزو پرفروشترينهاي سال شد. دليل اصلياش هم اين بود كه من در آن كتاب، مفاهيم فيلمنامهنويسي را با ذكر مثال از فيلمهاي معروف روز، توضيح ميدادم و اين باعث قابل فهمتر شدن مفاهيم ميشد».
سید فیلد؛ کتابهای گوناگونی دربارهی نحوهی نگارش فیلمنامه به تحریر درآورده و فیلمنامهنویسان زیادی در سراسر دنیا از سرمشق وی در فیلمنامهنویسی تبعیت میکنند. |
تقسیم یک فیلم 120 دقیقه ای به 3 بخش:
اصلیترین سرمشقی که سید فیلد که از او به عنوان معلم همه فیلمنامهنویسان یاد میشود پدید آورده مربوط به ساختار سهپردهای در فیلمنامه است. او یک فیلم ۱۲۰ دقیقهای را به سه بخش ۳۰، ۶۰ و ۳۰ دقیقهای تقسیم کرد و در هر بخش وظایفی را به عهده فیلمنامهنویس گذاشت. در بخش نخست شخصیتها میبایست معرفی شوند و فضاسازی اتفاق بیفتد. سپس میبایست پیرنگ داستان مشخص و برای شخصیتها هدفی در نظر گرفته شود. آنگاه شخصیتها میبایست برای رسیدن به هدفشان تلاش کنند و سرانجام در بخش پایانی فیلم میبایست به نتیجه مشخصی دست یافت. در سرمشق فیلمنامه نویسی فیلد و بخصوص در ده دقیقه ابتدایی، فیلم ضمن معرفی شخصیتهایش باید بتواند تماشاگر را جذب و به تماشای ادامه اثر ترغیب کند.
تولیدکنندگان هالیوود از این طرح بسیار استقبال کردند و اعتقاد داشتند که چنانچه فیلمنامهای به این شیوه نوشته شود، پس از تولید فروش بیشتری خواهد داشت. اما فیلمسازان اروپایی، شیوه فیلمنامهنویسی به سبک فیلد را نپسندیدند. آنها اعتقاد داشتند که با این شیوه فقط میتوان فیلمنامههای متوسط با داستانها و پایانبندی قابل پیشبینی از کار درآورد.
سید فیلد با تکیه بر همین قاعده و قانون خودساخته، هزاران هزار فیلمنامه را روانه سطل آشغال کرد و فیلمنامهنویسان جوان و تازهکار بینوا تنها ۱۰ دقیقه وقت داشتند بخت خود را برای ورود به دنیای سینما امتحان کنند! در بخشهای دوم و سوم فیلمنامههای سیدفیلدی نیز باید به ترتیب مواردی چون نقاط عطف، بحرانها، موانع، گرهافکنی، نقطه اوج و گرهگشایی و به سرانجام رسیدن قصه و شخصیتها مورد توجه قرار میگرفت و لحاظ میشد.
دکتر مایکل بتی؛ دانشمند آلمانی علوم رسانهای، فیلمساز و متخصص بازیهای رایانهای، روش سید فیلد را وارد علوم رسانهای کرد و به صورت یک تز برای دانش رسانههای دیداری درآورد. مرگ سید فیلد گرچه به معنای پایان سبک فیلمنامهنویسی او نیست و تا دنیا دنیاست از روش تماشاگر پسندش بهرهها خواهند برد، اما از سوی دیگر نویسندگانی را به آزمودن شیوههای فیلمنامهنویسی دیگری ارجاع میدهد که متناسب با زمانه باشد. آنهایی که با تکیه بر فضاهای نوشتاری پستمدرن و اوضاع و احوال هزاره جدید، دیگر قواعد کلاسیک و روش سید فیلدی را بر نمیتابند.
آقای فیلد در دوران کاری خود که بیش از 50 سال ادامه داشت، رئیس کمیته روابط آکادمیک انجمن نویسندگان آمریکا و استاد دانشگاه کالیفرنیای جنوبی و موسسه فیلم آمریکا بود و به عنوان مشاور ویژه فیلمنامهنویسی با شرکتهای فاکس قرن بیستم، دیزنی استودیو، یونیورسال و تری-استار پیکچرز همکاری میکرد. او در عین حال برای دانشمندان جیپیال و ناسا کارگاههای آموزشی در حوزه هنر تجسمی در قصهگویی برگزار میکرد. او همچنین اولین عضو تالار مشاهیر انجمن فیلمنامهنویسی آمریکا و مشاور ویژه «گتی سنتر» در پروژه حفظ فیلم بود. او به دعوت وزرای فرهنگ کشورهای مختلف در سراسر اروپا، آسیا، آمریکای جنوبی و کانادا کلاسهای آموزشی برگزار میکرد.
این نظریه پرداز بزرگ؛ در طول عمر خود هشت کتاب منتشر کرد که از مهمترین آنها "فیلمنامه: اصول نوشتن یک فیلم" نام دارد. او همچنین خالق "ساختار سه پردهای" از نظریههای مهم در صنعت فیلمسازی است. از نوشتههای وی "راهگشای فیلمنامهنویسی" به ترجمه سید جلیل شاهرودی لنگرودی و همچنین "راهنمای فیلمنامهنویسی"به ترجمه عباس اکبری به فارسی ترجمه و منتشر شده است. از شاگردان برجستهاش میتوان به فرانک دارابونت؛ کارگردان فیلم "مسیر سبز" اشاره کرد.
نوشتهای به مناسبت درگذشت سید فیلد، به قلم سید آریا قریشی:
آقای فیلد در دوران کاری خود که بیش از 50 سال ادامه داشت، رئیس کمیته روابط آکادمیک انجمن نویسندگان آمریکا و استاد دانشگاه کالیفرنیای جنوبی و موسسه فیلم آمریکا بود. |
تئوری فیلمنامه سهپردهای (که حالا دیگر بسیاری آن را به عنوان «الگوی سید فیلدی» میشناسند)، نظریهای نبود که فیلد برای اولین بار وارد حوزه نگارش آثار نمایشی کند. این الگو را میتوان در بسیاری از مهمترین آثار نمایشی تاریخ هنر مشاهده کرد: از نمایشنامههای یونان باستان گرفته تا اکثر آثار کلاسیک سینمای آمریکا. از این نظر نمیتوان سید فیلد را یک مبدع نامید. اما نکته این است که تا قبل از تلاش سید فیلد برای ایجاد یک قالب تئوریک برای این الگوی قدیمی – حتی زمانی که فیلمنامهنویسی چون بیلی وایلدر این الگو را (شاید با دقتی بیش از همه پیشینیانش در عرصه فیلمنامهنویسی) به کار برد – الگوی سهپردهای بیشتر یک تکنیک غریزی بود؛ قالبی که بیشتر بر اثر گذر زمان و کسب تجربه به دست میآمد تا به واسطه مطالعه تئوریهای مدون. فیلد مهمترین کسی بود که موفق شد تجربه این همه نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس بزرگ را در قالب تئوریهای مشخص و طبقهبندی شده عرض کند؛ تئوریهایی که یک گام بزرگ برای تمام کسانی بودند که تمایل داشتند زیر و بم فیلمنامهنویسی را سریعتر از همیشه بیاموزند. فهرست کسانی که – مستقیم یا غیر مستقیم – از نظریههای مدونشده توسط سید فیلد الهام گرفتهاند جالب است. مرگ او باعث شد تا بسیاری از دستاندرکاران صنعت سینمای آمریکا تأسف خود را از درگذشت او ابراز کنند: از جاد آپاتو تا وس کریون؛ و همین نشاندهنده مقام و جایگاه والای سید فیلد است: کسی که موفق شد حتی فیلمهای کمدی و ترسناک را نیز به هم متصل کند! شاید یکی از دلایل دستیابی سید فیلد به چنین جایگاهی، این بود که او توانست این تجربیات را در قالب الگویی جهان شمول و در عین حال مؤثر و کلیدی در جزئیات ارائه دهد: شیوهای از فیلمنامهنویسی که از یکسو نه تنها آثار کلاسیک سینمای آمریکا، که بسیاری از فیلمنامههای خارج از این جریان را میتوان با آن تحلیل کرد و از سوی دیگر استفاده از آن، میتواند حتی به نظم یافتن ذهن فیلمنامهنویس منجر شود. نکته مهمتر این بود که خود سید فیلد بهتر از هر فرد دیگری میدانست که الگوی مطرح شده توسط او برای ایجاد یک فیلمنامه و در نهایت یک فیلم سینمایی خوب کفایت نمیکند: «آیا همه فیلمنامهها با این الگو (الگوی معروف به سید فیلدی) همخوان هستند؟ بله. ولی آن (الگو) چیزی نیست که آنها را به فیلمنامهها یا فیلمهای خوب تبدیل کرده است. این الگو یک قالب است، نه یک فرمول. تاریخ سینما پر است از فیلمنامههایی که به دقت از الگوی سهپردهای تبعیت میکنند اما در نهایت نتوانستند مایه کافی برای خلق یک اثر هنری ماندگار را فراهم آورند. با علم به این نکته است که سید فیلد در آثارش در کنار تأکید بر فواید استفاده از شیوه فیلمنامهنویسی سهپردهای، به نکات کوچک ولی مهم دیگری اشاره میکند که گاه میتوانند به اندازه توجه به قواعد فیلمنامهنویسی سهپردهای در خلق یک فیلم خوب مؤثر باشند. وقتی در کتاب «چگونه فیلمنامه بنویسیم» سید فیلد به شکلی متواضعانه و در قالب یک جمله کوتاه به این اشاره میکند که: «وقتی فیلم خوبی را به یاد میآورید، صحنهها را به یاد میآورید، نه تمام فیلم را»، در واقع دارد نکته بسیار مهمی را مطرح میکند: این که توجه به جزئیات در فیلمنامهنویسی صرفاً به رعایت ریزهکاریهای سیستم سهپردهای محدود نمیشود بلکه در عین حال مستلزم توجه به سکانسهای کلیدی و اثرگذار فیلم و تلاش برای پروراندن آنها است. حتی اگر این کار باعث شود تا برخی از سکانسهای دیگر فیلم که دارای اهمیتی کمتر هستند، به جایگاهی که پتانسیلاش را دارند، نرسند. نکتهای که فیلد در این جمله مطرح میکند، در درجه اول به کمک غریزه فیلمنامهنویس است که کشف میشود و نه تئوریهایی که آموخته است و این نکته بسیار مهمی در کارنامه فیلد به شمار میرود. سید فیلد که بخش مهمی از کارش، تئوریزه کردن عناصری بود که پیش از آن به کمک غریزه به مرحله اجرا درمیآمدند، در برخی از مهمترین نکاتی که به خواننده آثارش گوشزد میکرد، باز به غریزه تکیه میکرد. همه نکات کلیدی دوران کاری فیلد به کنار. اگر او حواسش به این نبود که یک فیلمنامه صرفاً با رعایت اصول تئوریک به یک فیلم خوب تبدیل نمیشود و یک فیلمنامهنویس تحت هر شرایطی نیاز به استفاده از غریزه قدرتمندش دارد، به «مرشد تمام فیلمنامهنویسان» تبدیل نمیشد. او دارای لیسانس رشته ی ادبیات انگلیسی از دانشگاه کالیفرنیا است و می توان از مسئوليت و مقامهای او اینگونه یاد کرد:
- کار در واحد کشتیرانی وولپر پروداکشنز
- رئیس کمیته روابط آکادمیک انجمن نویسندگان آمریکا
- مشاور ویژه فیلمنامهنویسی با شرکتهای فاکس قرن بیستم، دیزنی استودیوز، یونیورسال و تری-استار پیکچرز
- عضو تالار مشاهیر انجمن فیلمنامهنویسی آمریکا
- مشاور ویژه «گتی سنتر» در پروژه حفظ فیلم
- تدریس در دانشگاه
- فیلمنامه (۱۹۷۹)
- راهنمای فیلمنامهنویس (۱۹۸۴)
- فروش یک فیلمنامه: راهنمای فیلمنامهنویسی در هالیوود (۱۹۸۹)
- مطالعات در فیلمنامهی آمریکایی (۱۹۹۴)
- حل مشکلات فیلمنامهنویس (۱۹۹۸)
- راهگشای فیلمنامهنویسی (۲۰۰۳)
از افتخارات او می توان به کتاب فیلمنامه در سال 1979 که به عنوان پرفروشترین کتاب سال در این حوزه معرفی شد یاد کرد.
همچنین از آثار او میتوان بدین سان نام برد:
از افتخارات او میتوان به کتاب فیلمنامه در سال 1979 که به عنوان پرفروشترین کتاب سال در این حوزه معرفی شد یاد کرد. |
جستجو در فیلمها: یک سفر خصوصی در چهار دهه تاریخ فیلم مدرن (۲۰۰۱)
او در 17 نوامبر سال 2013 بر اثر ابتلا به بیماری کم خونی همولیتیک در خانهاش در بورلی هیلز درگذشت.
نقل قول و خاطرات سید فیلد:
معلم من، فیلمساز بزرگ فرانسوی، ژان رنوار همیشه به من یادآوری میکرد که: «سختترین چیز در نوشتن این است که بدانید چه چیزی را بنویسید!»
نوشتن یک کار روزانه است – 3 ساعت در روز. 5 یا 6 روز در هفته و بعضی روزها بهتر از روزهای دیگر هستند. (نوشتن) چیزی است که به طور مدام باید یادآوری شود. سردرگمی اولین گام به سمت وضوح است. در طول سالها، یاد گرفتم که چندان به شانس یا تصادف اعتقاد نداشته باشم؛ فکر میکنم همه چیز به خاطر یک علت مشخص رخ میدهد. هر لحظه، هر تجربهای که در طول مدت زمان کوتاه حضورمان در این سیاره به دست میآوریم، چیزی برای آموختن دارد. فرقی نمیکند که آن را تقدیر، سرنوشت یا هر چه که میخواهید بنامید. نوشتن باید یک ماجراجویی، پر از راز و رمز و عدم قطعیت باشد.
جاد آپاتو؛ نویسنده و کارگردان فیلمهایی مانند «Knocked Up»: «چیزی که از کلاس سید فیلد یاد گرفتم این بود که فیلمهایی چون «آنی هال» یا «شاهد» چطور درست از کار درآمدهاند. بعد به این فکر کردم که خب، الان من چطور میتوانم کاری متفاوت انجام بدهم؟ مفهوم «همیشه در حال یاد گرفتن» از آن روز تاکنون با من بوده است».
تینا فی؛ خالق و نویسنده سریال «30 راک»: «یک میلیون نسخه از داستان را نوشتم و بعد همان کاری را انجام دادم که همه انجام میدهند: کتابهای سید فیلد را خواندم».
فرانک دارابونت؛ نویسنده و کارگردان فیلم «رهایی از شاوشنک»: «اول کتابهای او را خواندم و بعد در کلاسهایش شرکت کردم. به خاطر اینکه همیشه برای من الهامبخش بوده، از او متشکرم».
صدای داستان
از كجا درباره جهان بدانم؟ از آنچه درون من است.
نويسندگی صحيح در صورتی برای نويسنده و مخاطب كاركرد درمانی پيدا میكند كه آن را دروناً از آن خود كنيد. چالشی كه همواره پيش روی شماست اين است كه صدای مخصوص خود را بيابيد، صدايی كه قدرت يك داستان خاص را منتقل می كند. احساسی كه نسبت به نوشته خود داريد، يعنی ارزشهای شخصی شما، بيانگر رابطهتان با مواد و مصالح (نوشتهتان) است. به سخن ديگر احساس است كه نقطه ديد شما را ميسر میسازد. در اينجا اصالت و سنديت اهميت بنيادی دارد.
صدای نويسنده
نويسندگان معمولا نقطه ديد خاصی نسبت به هر آنچه دربارهاش مینويسند دارد.
در آغاز طبيعی است كه از نويسندگان مورد علاقهتان يا آنهايی كه بر نسل شما تاثير گذاشتهاند تقليد كنيد اما در نهايت بايد صدای ويژه خودتان را پيدا كنيد و اولين جايی كه بايد به دنبال آن بگرديد،گذشته خودتان است، گذشتهای كه هر چه مشقتبارتر باشد بهتر است. بسياری از هنرمندان در خانوادههای مسئلهدار بزرگ شدهاند و به عنوان راهی برای بقای روح، ياد گرفتهاند كه زخمهای خود را به مجرای خاصی هدايت كنند.
حافظه به عنوان منبع
هيچ منبعی برای نويسنده غنیتر از حافظه خودش، چه شخصی و چه جمعی نيست، رجوع به خاطرتان تاثيری دارد كه باعث تبديل يك داستان تخيلی به يك داستان باورپذير میشود. لزومی ندارد كه اين خاطرات منطبق با آن چيزی باشند كه دربارهاش مینويسيد. حافظه از نوعی رمز و راز خاص و نيز نوعی شموليت حسی برخوردار است، خاطرات بر حافظه فرد حك میشوند و حتی بر آن حكومت میكنند، هيچ كس از قدرت آن در امان نيست، خصوصاً نويسنده داستان. خاطرات به رغم نيرويی كه دارند معمولاً به شكل قطعات جدا ظاهر میشوند. اين قطعات ممكن است در آغاز هيچ معنايی نداشته باشند ولی ما را در سفری هزارتو میكنند كه اگر وفادارانه طی شوند ما را به لايه عميقتری از روانمان باز میگرداند.
صدای شخصيت
انتخاب داستانی كه شما را تكان میدهد، بيانگر نقطه ديد شماست، نكتهای كه در يك داستان بزرگ اهميت زيادی دارد. زاويه ديد شما در واقع صدای شما و منعكس كننده ارزشهای شخصی شماست كه شباهتی به ارزشهای ديگران ندارد.
احساسی كه نسبت به شخصيتها، داستان و مضمون خود داريد همان چيزی است كه داستان شما را يكه و يگانه میكند. برای متمركز كردن داستان، آن را از نقطه ديد يا ديدگاه شخصيت خود نقل كنيد. اين معمولاً به معنای نقل داستان از ديدگاه شخصيت اصلی است، اما نه هميشه. گاهی نگاه يك شخصيت فرعی به يك انسان بزرگ به نمايش در میآيد.
پس چگونه بايد صدای خود را به عنوان يك نويسنده پيدا كنيد؟ برای اينكه صدای خود را به عنوان يك نويسنده پيدا كنيد، بايد در اسطوره شخصی خودتان كاوش كنيد. چه كسی و چه چيزی بر شما تاثير گذاشته؟ چه تاثيری را از دوران كودكی با خود داريد؟ چه زخمهايی؟ چه الهاماتی؟ ■
منابع:
ویکیپدیا
http://hamshahrionline.ir
http://www.radiozamaneh.com
http://ariaghoreishi.blogfa.com
http://www.aftabir.com
http://rasekhoon.net