مجموعه داستان «خواهران چاه» نوشتهی «مژده ساجدین» چاپ فرهنگ ایلیای رشت از مجموعه داستانهای «عصر چهارشنبهی ما»ست که زیر نظر کارگاههای داستاننویسی کیهان خانجانی به چاپ رسیده است و داستان «خواهران چاه» از همین مجموعه نیز برندهی جایزهی ادبی گلشیری در سال 90 شده است.
این مجموعه شامل 5 داستان است که هر کدام نزدیک به 20 صفحه بلکه بیشتر ادامه مییابد و این درحالی است که اکثر داستانهایی که با آنها روبرو میشویم، کمتر از 10 صفحه است و خوب یا بد این نخستین ویژگی کتاب است که جلب توجه مینماید.
و اما داستانهای این مجموعه:
«عمه شمسی» اولین داستان این مجموعه است که در ابتدای کار ما با خوابی نمادین روبرو میشویم که به گونهای تلمیحی از گرهگشایی طرح داستان است. نویسنده با شرح دیداری اتفاقی به عنوان نقطه اتصال دورهی جدید و خواب خود، ما را با گذشتهی راوی، شخصیت نیمهاثیری عمه شمسی و فضای خانهای مرفه و قدیمی آشنا میکند. جزییات دقیق و روایت شیرین کار کشش و تعلیق لازم برای تشویق خواننده به خواندن ادامهی داستان را فراهم میکند. اما آنچه در این داستان نیاز به پرداخت بیشتر داشت فرم گرهافکنی و گرهگشایی است. ما تا دو قسمت اول داستان با گره افکنی و جزییات دقیق و تصاویر و فلاشبک روبرو هستیم و در قسمت پایانی با زبان باز کردن «فاطمه» همان شخصیتی که به عنوان نقطه اتصال وارد داستان شده بود، به گرهگشایی و تکمیل شخصیت عمه شمسی میپردازد که شتابزدگی و جدا افتادگی نوع روایت این قسمت داستان اثر را از داستانی مطلوب فاصله داده است.
«عمه شمسی» اولین داستان این مجموعه است که در ابتدای کار ما با خوابی نمادین روبرو میشویم که به گونهای تلمیحی از گرهگشایی طرح داستان است. |
دومین داستان این مجموعه «بادبادک» است که کوتاهترین داستان این مجموعه محسوب میشود روایت دختری سرکش و جسور است که این ویژگیاش او را از دختران اطرافش و آنچه از «دختربچه» در ذهن داریم متمایز میکند. روایت یکدست و خونسردانه پیش میرود و با زبانی صمیمی و سالم روایتی متناسب با سن کودک پیش روی ما قرار میدهد. شخصیت برادر در این داستان نماینده مردان جامعهی مرد سالار است با همان شانههای پهن و همان طرز فکر که باید حامی دختر کوچک در برابر جامعه باشد و آنچه در انتهای داستان اتفاق میافتد ایستادن و سرکشی دختر در برابر همین امنیتی است که از جامعهی مرد سالار نصیب زن میشود و همزمانی این «سرکشی کودکانه» با «عادت ماهانه» دختر سرکش داستان ضربهی به موقعی است که خط حسی شخصیت راوی و احساست وی را با «چرایی و توصیف» آن به اوج میرساند و به لایههای زیرین کار معنی میبخشد. آگاهی نویسنده از زمان گرهافکنی و بحران و گسترش آن از ویژگیهای مثبت این داستان محسوب میشود.
«خواهران چاه» داستانی که عنوان مجموعه از همین اثر گرفته شده است؛ داستانی است که به توصیف چگونگی مواجه انسان با مسایلی که پاسخ منطقی برایشان ندارد به خرافات پناه میبرد و حتی با اعتقاد به همان خرافه تصمیم میگیرد. تصمیمی برای زنده بودن یا نبودن نوزادی که تازه به دنیا آمده... خط سیر داستان اینگونه پیش میرود که ابتدا و انتهای داستان کودکی است ناظر بر ماجرا و پارهی میانی داستان را پیرزن همسایه روایت میکند که در واقع توجیهات وی از اتفاقات، بر کل داستان سایه انداخته است. روایت منسجم و قرارگیری درست «لحن» و «دید» شخصیتها، از ویژگیهای مثبت این داستان است که اطناب آن برای خواننده شیرین و خواستنی است. در این داستان نیز مانند بقیه آثار با کودکی روبرو هستیم که خلاف جهت تمامی شخصیتهای داستان حرکت میکند و به نوعی روایت و دیدی دیگر از ماجرای داستان به خواننده ارایه میدهد.
این داستان جزو 14 داستان برگزیدهی جایزهی ادبی گلشیری در سال 90 نیز شد.
داستان «بانو» با توصیفی کودکانه از عروسکی شروع میشود که همسایهای از آدم بزرگها با دیالوگی این تصویر را میشکند: «نجس میشی!»
در پاراگرافهای بعدی ما هنوز تصویری از «بانو» نداریم. اما سایهی وی را به کمک عکس العمل و رفتار شخصیتهای دیگر داستان درک میکنیم. بچهای که دلبستهی بانوست و مادربزرگی که او را شخصیتی منفور میداند. فضاپردازی به موازات جریان داستان پیش میرود. «..روزی که بانو آمد آفتاب نزدیک بود و داغ و هر کجا میرفتی بالای سرت بود...»و باز راوی کودک دیدی متفاوت نسبت به ماجرا نشان میدهد: «...اشیا حالت همیشگی خود را داشتند، مثلاً لامپ مهتابی ایوان خاموش بود، درحالیکه وقتی انتظار مهمانی را میکشیدیم مهتابی حتی وسط روز روشن میماند...» و همین المانها تا پایان داستان ادامه مییابد. به گونهای که ما برای اولین بار پس از سه داستان کودکی میبینیم که نقشی ندارد و تنها ناظر بر ماجراست. ناظر بیطرفی که رفتارها و عکسالعملهای شخصیتهای داستان را گزارش میکند و در چنین ماجرای داستانی بیشک بهترین انتخاب برای راوی، همان بیطرفی و صمیمیت راوی کودک است به گونهای که داستان در کنار روایتی سالم دچار گنگی لازم برای به بازی گرفتن ذهن خواننده و سپیدخوانی میشود.
این داستان جزو 14 داستان برگزیدهی جایزهی ادبی گلشیری در سال 90 نیز شد. |
در داستان «نعل» ما با زنی روبرو هستیم که با 12 بچه از شوهرش، میفهمد که وی در تهران نیز زنی دیگر دارد و زن، زمام زندگیاش را خودش به عهده میگیرد... روایت این داستان همانند سایر داستانها از زبانی یکدست و روان برخوردار است. اما آنچه اینکار را در سطح پایینتری نسبت به سایر آثار مجموعه قرار داده شتابزدگی در روند اتفاقات داستان است. داستان دورهی طولانی از زندگی را در برمیگیرد و موج اتفاقات در داستان نمیگنجد و خواننده در پایان احساس میکند نویسنده تنها بر آن بوده که داستان را به نقطهی پایان برساند و این نقطهی پایان به اندازهی کافی پرداخت نشده.
اوج این داستان شبی است که زن در مواجه با چرخ خیاطی قرار میگیرد، بی آنکه چیزی از دوخت و دوز بداند. همزمانی این اتفاق با رفتن شوهرش به خوبی توانسته شرایط سخت را به تصویر بکشد. اما شیرینی این تصویر دیری نمیپاید! چرا که پرداخت کم ماجراها و شخصیتها داستان را به پلهی پایین پرتاب میکند و اثر را دچار فاصله با تصویر مطلوبی میکند که لحن داستان ایجاد کرده است.
شاید به جرأت بتوان گفت «خواهران چاه» مجموعهای است که تلاش میکند یک پله بالاتر از مجموعه داستانهای امروزی قرار بگیرد. چرا که در میان شخصیتهای داستانی محدود به آپارتمانها و منفعل که سایههای روشنفکری امروزی بر آنها افتاده و بیشتر تکنیک محور هستند تا شخصیت محور؛ راویهای این داستانها در تلاشاند با روایتی ساده به نشاندادن تضادهای فکری و کنش و کنشگری بپردازند و ما با شخصیت سازی، قصه و ماجرا روبرو هستیم و این تلاش آگاهانه نویسنده ستودنی است. ■