بررسی نمایش«سقراط» نویسنده و كارگردان «حمید‌رضا نعیمی»؛ «حسین حلاجی¬زاده»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

خود را بشناس؛ فراخوان سقراط از اعماق تاریخ

نمایشنامه‌ی «سقراط» نوشته و اجرای زیبا و اثرگذار حمیدرضا نعیمی در ایام نوروز برای دومین‌بار در تالار وحدت بر روی صحنه رفت. عوامل این اثر ساختارشکنانه و پر محتوا عبارتند از:

نویسنده و کارگردان : حمیدرضا نعیمی

طراح صحنه: رضا مهدی‌زاده/ طراح لباس: ادنا زینلیان/ طراح نور: رضا حیدری/ طراح حرکت: محسن گودرزی/ طراح گریم: مازیار حاجی‌ها/ آهنگساز: سیاوش لطفی

بازیگران: فرهاد آئیش، کتایون افشاری‌نژاد، بهناز نازی، لادن مستوفی، ایوب آقاخانی، رضا جهانی، بهمن عباسپور، پرهام دلدار، مجید نوروزی، بهار نوحیان، سیاوش چراغی‌پور و...

درباره‌ی نمایشنامه

نمایشنامه‌ی سقراط «حمیدرضا نعیمی» اساساً خطابه‌ای غرا در ستایش اخلاق و پیوند آن با سیاست و اجتماع است.

نمایشنامه‌ی سقراط «حمیدرضا نعیمی» اساساً خطابه‌ای غرا در ستایش اخلاق و پیوند آن با سیاست و اجتماع است. طراحی نمایشنامه اصالتاً فارغ از شیوه‌ی کلاسیک -ارسطویی و مبتنی بر سبک روایی- اپیزودیک می‌باشد و این نوع نگارش خودآگاه در خدمت انتقال مفاهیم به مخاطب از سوی نویسنده استفاده شده است و نشان از عمق شناخت نویسنده از شخصیت و نیز فلسفه‌ی تبشیری «سقراط» دارد. با نگاهی بر تاریخ فلسفه در می‌یابیم که اساساً فلسفه توسط سقراط از قالب برون‌گرای آن (شناخت طبیعت/ فیزیولوژی) رویکردی انسان‌شناسانه (اومانیستی) به خود گرفته و تاکنون نیز امتداد یافته است و خود بنیان دیگر شاخه‌های علوم انسانی از سیاست تا علوم اجتماعی (اخلاق، فلسفه، حقوق، روانشناسی و جامعه‌شناسی) گردیده است. حمیدرضا نعیمی با برکشیدن زبان مفهومی در مقابل زبان تعلیقی در اثر خود، آگاهانه شیوه‌ای از نگارش دراماتیک را برگزیده است که درآن دیالوگ‌ها نه به مثابه عوامل کنش‌زا در ایجاد تعلیق در اثر که خود به عنصری مفهوم‌زا در ارائه‌ی مانیفست درونی متن با تکیه بر انگاره‌های انسانی تبدیل گشته است.

از آن‌سو، در اجرا نیز نعیمیِ کارگردان با تلفیق شیوه‌های اجرایی کلاسیک و مدرن، خط روایی قصه را شکسته و با به کارگیری شیوه‌ی فاصله‌گذاری برشتی و تلفیق آن با عناصرپسامدرن به‌گونه‌ای موفق و تأثیرگذار امتداد اندیشه‌ی صائب سقراط از یونان باستان تا به امروز را نمایانده است.

نمایشنامه از طراحی تا نگارش

متن نمایشنامه‌ی سقراط در 10 اپیزود طراحی شده است. با شناخت نمادشناسی اعداد، این تعداد صحنه‌ی طراحی شده تصادفی نیست چرا که عدد 10 در نمادشناسی اعداد در میان دئیست‌ها (دادارباوران) عدد وحدانیت است. آنچه در کلام دینی وحدت وجود نامیده می‌شود و در نزد سقراط و فلاسفه‌ی باورمند او چونان زکریای رازی «خرد» نماد و نمود آن است. گویی نعیمی با هوشمندی خاصی سقراط را از آغاز تا انتها بر همین اسلوب صورت‌بندی نموده است تا در بازخوردی فرامتنی نیز باورمندی سقراط به خردورزی را نمایان کند.

در بخش محتوایی اثر نیز، عمق شناخت نویسنده از تاریخ فلسفه و بالاخص آرا و عقاید سقراط به‌خوبی نمایان است، علاوه بر اینکه درونمایه‌ی غنی متن نشان می‌دهد که نعیمی با تکیه بر تحقیقات وسیعی دست به نگارش اثر خود زده است. بیراه نیست که در ابتدای اثر، شخصیت‌های ماندگار و اندیشمندان بزرگ یونان (البته آنانی‌که در راستای آرای سقراط و پیش از او می‌زیسته‌اند) در رویای وی به بیننده نشان داده می‌شود. کسانی چون تالس، فیثاغورث، هراکلیتوس، دموکریتوس، آناکساگوراس، آرکلائوس، سافو در حقیقت نوابغی هستند که عقاید و آرائ انسان‌مدارانه‌ی سقراط از اندیشه‌های آن‌ها نشأت گرفته است و هر کدام از آن‌ها خود به تنهایی نخبگانی پیشرو و فراتر از زمان خود بوده‌اند. دموکریتوس، کسی‌ست که یک قرن قبل از سقراط می‌زیسته است و در سده‌ی هفتم قبل از میلاد تئوری اتمیستی بودن کائنات را ارائه کرد که هزاران سال بعد (در قرن 18 میلادی) اصالت تئوری وی اثبات شد و یا زنی اندیشمند و تحول‌خواه چون ساپو که صدسال قبل از سقراط در زادگاه خویش «لزبوس» برای برابری زنان و تعلیم و تربیت آن‌ها مدارس شعر، رقص و آواز دایر کرد و چنان اندیشه‌های درخشانی داشت که از سوی جامعه‌ی مردسالار یونان تکفیر گردید.

ساختار متن

ساختار متن متکی بر شیوه‌ی روایی- اپیزودیک است و بر خلاف شیوه‌ی کلاسیکِ دراماتیک، فاقد مقدمه چینی‌های رایج، گره‌افکنی‌های تعلیق گونه و در نهایت یک نتیجه‌گیری شسته و رفته می‌باشد.

ساختار متن متکی بر شیوه‌ی روایی- اپیزودیک است و بر خلاف شیوه‌ی کلاسیکِ دراماتیک، فاقد مقدمهچینی‌های رایج، گره‌افکنی‌های تعلیقگونه و در نهایت یک نتیجه‌گیری شسته و رفته می‌باشد و این به آن خاطر است که سقراطی که نعیمی خلق می‌کند قرار نیست یک بیوگرافی از سقراط در قالب تئاتر بر روی صحنه باشد، بلکه نویسنده با دستمایه قرار دادن آرا و عقاید سقراط، در بافتی تلفیقی از کارکردهای متفاوت زبان و روایت سعی دارد مفاهیمی جهانشمول چون اخلاق، سیاست، آزادی و برابری را دگرنویسی و دگرمعنایی کند، لذا مخاطب با اثری مواجه نیست که همه‌ی اجزای آن فرمولیستی (یا فرمالیستی) و قراردادی طراحی و نگارش شده باشد، بلکه در مواجهه با این اثر (حتی در شکل تأ‌لیفی آن) دنیایی از مفاهیمی فراتر از کلمات و معانی جاری آن‌ها را پیش روی خویش میبیند، به‌گونه‌ای که برای درک آن می‌بایست از پیش اطلاعات نسبی‌ای، لااقل در حوزه‌ی فلسفه و تاریخ فلسفه، اخلاق و مفاهیم اخلاقی، سیاست و مبانی آن و نیز فرهنگ غالب بر جامعه‌ی یونان باستان و ایران امروز داشته باشد و این امر در حد اعلای آن، سقراط را به اثری فاخر در عرصه‌های مورد ادعا بدل کرده است، هرچند در برخی بخش‌ها دچار افراط در سخن‌وری و در برخی دیگر از بخش‌ها دچار تفریط در استدلال گشته است.

شیوه‌ی دیالوگ‌نویسی این اثر نیز جالب توجه می‌باشد. نخست آنکه اصالت دیالوگ‌ها کنش‌زا و کنش‌گرا نیستند، به این معنا که داستان با تکیه بر دیالوگ شخصیت‌های اثر دچار چالش نمی‌شود و روند رو به جلو پیدا نمی‌کند و در حقیقت اثر تا به انتهای کار در عرض رشد می‌کند و حرکت طولی‌ای ندارد، یعنی اینکه هیچ‌یک از دیالوگ‌های اثر بهانه‌ای برای ایجاد تعلیق در اثر نمی‌شوند تا کاراکترهای قهرمان و ضد قهرمان را خلق کرده و در مواجهه با هم قرار دهد. از این منظر طراحی داستان بیش از آنکه سمت و سوی درامی با قراردادهای مرسوم باشد خطابه‌ای جذاب است که با چاشنی طنز و جملاتی مفرح‌بخش آراسته شده است و این نوع نگارش شاید به این دلیل رخ داده است که نویسنده می‌داند (یا لااقل این پیش‌فرض را دارد) که مخاطب، سقراط، عقاید وی و سرانجام کارش را می‌داند و دیگر لازم ندیده است که در لابه‌لای حوادث پیچ در پیچ و معلق، موقعیت‌هایی را طراحی کند که در عین جذاب بودن، اطلاعات مورد نظر نویسنده را به صورت قطره‌چکانی به مخاطب ارائه دهد، لذا نویسنده در همان ابتدای کار تکلیفش را با مخاطب روشن کرده است و شخصیت سقراط را به‌گونه‌ای باورپذیر شوخ و بذله‌گو به مخاطب معرفی نموده است تا در ورای این شوخ طبعی بتواند اندیشه‌ها و دغدغه‌های امروزی خود را به مخاطب ارائه دهد. لذا ساختار نمایشنامه سر راست است: در ابتدای متن، دو خواننده قطعاتی از ساپو را اُپراگونه می‌خوانند و از همان اول کار تکلیف مخاطب روشن می‌شود که آنچه درونمایه‌ی متن را شکل می‌دهد قرار است شکلی غنایی- طنازی با چاشنی‌ای از نقد و نظر باشد. از این شروع مسحور کننده که بگذریم، بدون اغراق تمامی طول زمان، اثر، یا دیالوگ‌هایی به شدت انتخاب شده و روتوش شده‌اند که آراء سقراط را در مواجهه با مخالفانش بازگو می‌کند و یا سخنانی حکمت‌آموز است که میان سقراط و شاگردانش (افلاطون و دیگران) رد و بدل می‌شود و یا خطابه‌های غرایی‌ست که در عوالمی میان خواب و بیداری میان سقراط و ساپو جریان دارد و در این میان برخی از مفاهیم چونان عدالت و آزادی و حقوق زنان نیز مطرح می‌شود و در نهایت بدون هیچ کنش روایی‌ای، سقراط به دادگاه کشیده می‌شود. همین!

بنابراین، چنانچه بخواهیم متن نمایشنامه‌ی سقراط را براساس متد توطئه و ایجاد کنش‌های منطقی و فعل و انفعالات کلامی-روایی و از منظر شیوه‌ی نگارشی کلاسیک- دراماتیک نقد کنیم، اثر خلق شده بسیاری از فکت‌ها و فاکت‌های اساسی در این حوزه را ندارد.

اما متن سقراط در هژمونی دیگری خلق شده است و آن تلاش نویسنده برای بازشناسی معرفت سقراط و معرفت‌شناسی سقراط گونه در دوران معاصر است تا از ورای آن بسیاری از دغدغه‌های حال حاضر را به چالش بکشد و از همین منظر است که ساختار متن تلفیقی از خطابه‌های فلسفی و دیالوگ‌هایی مفرح است که اساساً بر روایت اپیزودیک استوار است و نه بر پاشنه‌ی درامی کلاسیک و لذا از این منظر اثری‌ست درخور. هرچند نگارنده استدلال‌های مطرح شده از سوی سقراط در صحنه‌ی مناظره‌ی میان سقراط و گرگیاس را سطحی می‌دانم که نمی‌تواند در نهایت موجب خشم گرگیاس شود و نه ره به سرانجامی باورپذیر می‌برد (چنانچه در متن سعی می‌شود این‌گونه نشان داده شود) اما از این منظر که تلاشی بی‌سابقه برای نقد مفاهیم مسبوقِ تاریخی تا به امروز است برای آن احترام قائل می‌باشم. به‌نظر نگارنده در برخی صحنه‌ها نیز پرگویی‌های بی‌مورد اتفاق افتاده است و حتی به‌نظر بنده صحنه‌ی پایانی (دیدار زانتیپه و تئودوته با سقراط) و آن شکل پایان‌بندی (آمدن ساپو و گفتن این جمله که:استبداد،فقطتوروازحرفزدنمنعكرد،درحالی‌كهدموكراسیتوروكشت!) قدری از اصالت اثر فروکاسته است و شاید بهتر آن بود که همان تصویر غالب از مرگ سقراط بازنمایی می‌شد. (این نکته تنها یک پیشنهاد است و نگارنده بر این باور است که اثرگذاری تئاتر بیشتر می‌شد.)  

زبان

کارکرد زبان در اثر بسیار جذاب است. نویسنده با آنکه دارد متنی تاریخی می‌نگارد اما عامدانه و آگاهانه از زبان محاوره‌ای امروزین در اثر خود استفاده کرده است. این تمهید که از سوی نویسنده عامدانه و آگاهانه اتخاذ شده است از یک‌سو نوعی حلاوت را به کلیت اثر تسری داده است که مخاطب از یک‌سو در فهم جملات (هم در شکل آوایی و هم در شکل معنایی دیالوگ‌ها) با سهولت مواجه می‌شود و از سوی دیگر این باور غالب در اثر که فلسفه‌ی سقراط، انسانی کارآمد و فراتر از زمان و تاریخ تا به امروز دوام و قوام یافته است را در ناخودآگاه مخاطب می‌نشاند و نهادینه می‌کند علاوه بر اینکه استفاده از دیالوگ‌هایی تلمیح‌گونه، اثر را در عین تراژیک بودن مفرح کرده و به آن سمت و سویی کمیک بخشیده است و مگر نه اینکه اساساً فلسفه‌ی سقراط بر غنیمت شمردن دم و لذت بردن از نَفس زندگی، بدون وابستگی به پیرایه‌های آن است، پس این شادی مسری در بطن متن خود عاملی پنهان و در عین حال اصیل است که در بازگویی احوال و آراء سقراط، کوبنده و نهادینه شده عمل می‌کند و چونان نسیمی ملایم ذهن را می‌نوازد و اثر را دوست‌داشتنی و ماندگار می‌کند.

اجرا

شیوه‌ی اجرای نمایشنامه‌ی سقراط بدون‌شک منفک از شیوه‌ی نگارشی آن و شکل طراحی داستانش نمی‌باشد، حال آنکه نویسنده و کارگردان اثر نیز یک شخص است این شباهت کمی و کیفی میان اثر تألیفی و اثر اجرایی را بی‌بدیل کرده است.

شیوه‌ی اجرای نمایشنامه‌ی سقراط بدون‌شک منفک از شیوه‌ی نگارشی آن و شکل طراحی داستانش نمی‌باشد، حال آنکه نویسنده و کارگردان اثر نیز یک شخص است این شباهت کمی و کیفی میان اثر تألیفی و اثر اجرایی را بی‌بدیل کرده است. تئاتر با اُپراخوانی در بالکون‌های دوم سالن شروع می‌شود و سپس سقراط در رویای خویش پای بر صحنه‌ی تئاتر می‌گذارد. صحنه‌ای که در حقیقت اجتماعی از نام‌آوران و اندیشمندان اعصار گذشته‌ی یونان است که در میان تمامی آن‌ها «ساپو» شاعره‌ی یونان، نقش محوری و رابط میان صحنه‌ای-متنی را در کلیت اثر ایفا می‌کند. این صحنه بدون هیچ توضیحی این پیام را به مخاطب می‌دهد که سقراط درس آموخته‌ی چه کسانی‌ست و دل در ارادت چه کسانی دارد و از میان تمامی آن‌ها بیش از هر نخبه‌ی دیگری «ساپو» را می‌ستاید. ساپو حد میان و در عین حال ایده‌آل دو شخصیت زن دیگر این اثر است: از یک‌سو فراتر از زانتیپه (همسر سقراط) در فرزانگی می‌ایستد و از سوی دیگر جذابیتی فلسفی فارغ از جذابیت‌های جنسیتی به‌عنوان یک زن برای مردانی چون سقراط دارد و از این منظر هم در ورای «تئودوته» قرار می‌گیرد و وجودش، شخصیت، هویت، کارکرد و خواسته‌های زنان را در یونان باستان (بالاخص) و در تمام طول تاریخ تا به امروز (بالاعم) به چالش می‌کشد. او شاعره‌ای تحول‌خواه‌ست و مطرود جامعه‌ی مردان و به زعمی با تمایلات همجنس‌گرایانه که صدسال پیش از سقراط می‌زیسته است اما سقراط را چونان تشنه‌ای شوریده، عاشق و واله‌ی خود کرده است. این چالش نوعی مفهوم پیچیده به عشق می‌بخشد و آن‌را از ورای زمان و مکان بیرون می‌کشد. در شهر آتن در دوره‌ی سقراط، زن روسپی‌ای به‌نام «تئودوته» است که جذابیت‌های زنانه‌اش، مردان قدرتمند را در چنبره‌اش درآورده است ولی او نیز تشنه‌ی تحول‌خواهی و ترقی‌ست و مردان هم‌عصرش با او معاشقه می‌کنند حال آن‌که سقراط با زنی که یک قرن پیش از او می‌زیسته معاشقه می‌کند. این تضاد معنایی در واژه‌ی معاشقه و یا لاس زدن، مفهومی پیچیده و فراتر از زمان و مکان به عشق می‌بخشد که حتی نمی‌توان آن مفهوم را نیز کشف کرد بلکه فقط می‌توان درکش را به‌عهده‌ی مخاطب گذاشت. از این قبیل پارادوکس‌های معنایی و مفهومی در متن بسیار است که در اجرا بسیار نیکو از کار درآمده است. تلفیق شیوه‌ی فاصله‌گذاری برشتی با سبک اجرایی فرمالیستی- مینی‌مالیستی، بر بستر نگاه پسامدرن، چنان ظرفیت فراخی را برای اثر فراهم کرده است که از یک‌سو هر نوع آزاداندیشی در درک مفاهیم مطرح شده در اثر را برای مخاطب ممکن می‌سازد و از سوی دیگر المان‌های فراوانی را در لایه‌های عمیق اثر خلق می‌کند. این قابلیت در کنار طراحی لباس ابعاد تازه‌ای را برای اثر ایجاد می‌کند و اثر تا بدان‌جا فاخر می‌شود که رقص‌های هیپ‌آپ در آن و یا رقص مده‌آ و اجرای قطعه‌ای از اوریپید، جملگی در خدمت اجرا قرار گرفته و مخاطب را در فضایی سوررئالیستی و یا رئالیسم- هیستوریسم فانتزیک غرق لذت می‌کند و نه تنها این تلفیق تئاتر تاریخی- کلاسیک با فضای مدرن، خدشه‌ای در نمایش ایجاد نمی‌کند بلکه به‌گونه‌ای شگفت‌انگیز، تداوم اندیشه‌های سقراط از ابتدای پیدایی تا به امروز را نمایش می‌دهد. به عقیده‌ی نگارنده، حمیدرضا نعیمی در خلق اثر سقراط گام‌های بزرگی را در عرصه‌ی درام‌نویسی اندیشمندانه برداشته است و در عرصه‌ی اجرایی نیز ثابت کرده است که می‌توان اجرای نمایشنامه را فراتر از قراردادهای کلیشه‌ای عرضه کرد. می‌شود در قید فضاها و هژمونی‌های حاکم بر آثار دراماتیک نبود و با اندیشه‌ای خلاق اثری خلق کرد که در عین اینکه زیباست، ماندگار نیز باشد.

نمایشنامه‌ی سقراط، واگویی اندیشه‌ی بلند مردی اسطوره‌ایست که همواره تکه‌کلامش این بود:

«خود را بشناس»

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692