زندگی و مرگ شاعران و نویسندگان و بهطور کلی انسانهایی که در یک جامعه صاحب شهرت و محبوبیت هستند، برای مردم آن جامعه حائز اهمیت است.
فروغفرخزاد بهعنوان یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین شاعران دوران معاصر، در زمرهی کسانیست که نحوهی زندگی و مرگش همواره مورد بررسی، کنجکاوی و قضاوت قرار گرفتهاست.
البته فروغ، علاوه بر تأثیر در شعر معاصر، اولین زن شاعر ایرانی بهشمار میآید که بیپروا و عصیانگرانه، سنتهای مردسالار حاکم بر ادبیات هزارسالهی فارسی را کنار زد و بیپرده از خود و از معشوق مردی که حق طبیعی او بود سخن به میان آورد، و همین مسئله توجه بیش از حد منتقدان و مخاطبان را نسبت به او برانگیخت.
حال بحث اینجاست که آیا شهرت و محبوبیت و حتی تأثیر یک شخص در جامعه، دلیل قانعکننده و موجهی بهشمار میآید که زندگی شخصی و خانوادگی او مورد نقد و کنجکاوی و قضاوت قرار گیرد؟
مسئلهای که امروزه رونق بازار عجیبی پیدا کرده است و در خاطرهها، مصاحبهها و حتی در نقد آثار نیز فراوان بهچشم میخورد.
فلان شخص به بهانهی منتقد بودن یا آشنایی دور و نزدیک با فلان شاعر و فلان نویسنده، مباحثی را عنوان میکند که زندگی خصوصی آن فرد را به چالش میکشد و نه تنها هیچ سودی به حال جامعهی ادبی و هنری ندارد، بلکه عامل اصلی تخریب چهرههای ادبی و هنری نیز بهشمار میآید.
درحالیکه ازدواج، طلاق، شام و ناهار، اعتیاد، نوع لباس و رختخواب و... آن نویسنده یا شاعر به حال مخاطب امروز هیچ تفاوتی ندارد.
آنچه مخاطب امروز خواستار آن است، مواجهه با یک اثر و تحلیل نگاه صاحب آن اثر است.
حتی در آثاری که به اصطلاح در زمرهی آثار درجه اول نقد کشور قرار میگیرند نیز با مطالبی روبهرو میشویم که بیشتر از نقد اثر به نقد شخصیت صاحب اثر میپردازند، نقدهایی که بیشتر نشاندهندهی قضاوتها و بینش شخصی منتقد است و نه تنها به تحلیل فنی اثر کمک نمیکند، بلکه بحث را بهسوی حاشیه و مطالب بیارزشی سوق میدهد که در ادبیات عامیانه به خالهزنک بازی مشهور است.
متأسفانه در چند سال اخیر شاهد اتفاقاتی در جامعهی ادبی کشور هستیم که رفتهرفته مخرب بنیهی فرهنگی و ادبی کشور خواهد شد، اتفاقاتی که بیشتر از روی قلیان احساسات و تعصبهای کورکورانه و منافع شخصی یک عده در حال وقوع است، و بهجای رشد سطح فرهنگی و هنری جامعه در بین جوامع دیگر، اعتبار و محبوبیت هنرمندان را زیر سؤال میبرد.
وقتی که نویسندهی صاحب سبک و بینظیری مثل صادق هدایت که یکی از چهرههای ادبی مشهور ایران در خارج از کشور نیز بهشمار میآید، بدون هیچگونه نقد فنی و اصولی، بیپرده مورد لعن و نفرین یکی از شاعران بهنام دهههای اخیر آقای موسوی گرمارودی قرار میگیرد، (1) و یا آقای سیروس شاملو، به بهانهی در هم شکستن بتهای فرهنگی و ادبی تابو شده در اذهان عمومی، پدر خود، احمد شاملو را مورد توهین و تحقیر قرار میدهد، (2) و آقای فرزانه به بهانهی نزدیکی و آشنایی با صادق هدایت، به خود اجازه میدهد که دربارهی روابط هدایت با کلفتها و خدمتکارانشان، اظهار نظر کند (3) شاهد رکود و بیارزشی فرهنگ نقد و نقادی در جامعهی ادبی خواهیم بود و آنچه از این رکود حاصل خواهد شد، به ترویج ابتذال و نقدهای ایدئولوژیک دامن خواهد زد.
همانطور که در ابتدا اشاره شد، فروغ فرخزاد نیز یکی از شاعرانیست که از زمان خود مورد نقد و کنجکاوی و قضاوت قرار گرفته است، نقدهایی که بیشتر شخصیت و زندگی خصوصی او را هدف قرار میدهند و نشانگر بینش و تعصبات شخصی منتقدان خود هستند.
احسان نراقی در مصاحبهای که چند روز بعد از مرگش منتشر شد، از خاطراتی یاد میکند که بیشتر، بیان نقاط ضعف شخصی شاعران و نویسندگان است.
گویا زندگی آزاد فروغ مورد پسند آقای نراقی نبوده و رفتار فروغ را در شأن یک هنرمند نمیدانسته و حتی در این زمینه به او هشدار هم داده است. (4)
گذشته از این خاطرهگوییها و اظهارنظرهای بیمورد شخصی، منتقدانی نیز هستند که در کتابهای معرفی و نقد آثار، بهجای نقد فنی و ادبی اشعار فروغ، خود او را با بینشی سطحی، غیرتخصصی و کاملاً شخصی مورد انتقاد قرار میدهند.
آقای کامیار عابدی در کتاب بهرغم پنجرههای بسته که در معرفی شاعرانزن معاصر و آثار آنها نوشته شده است، از عصیانگری فروغ، با الفاظی مثل بیقیدوبند و هراسآور یاد میکند.
علاوه بر این، بهعقیدهی نگارنده ایشان در نقد آثار فروغ نیز با تعصب و کوتاهی عمل کردهاند، و منظومهی ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را دارای ابهام، پراکندهگی و تلمیحات دور از دسترس عنوان کردهاند. (5)
آقای رضا براهنی نیز بهعنوان یکی از مشهورترین و متخصصترین منتقدان ادبی کشور، از این قافله مستثنی نیست.
ابراهیم گلستان در مصاحبهای با رادیو «دویچهوله» در سال 1389 که توسط الاههی خوشنام انجام گرفته است، به این مسئله اشاره میکند که آقای براهنی در چندین شمارهی مجلهی فردوسی، مقالات توهینآمیزی دربارهی فروغ بهچاپ رسانده بود و در عین حال چند روز بعد از مرگ فروغ، مقالهای در تمجید و تعریف از او نوشت. (6)
کتاب طلا در مس که یکی از کتابهای مشهور رضا براهنی بهشمار میآید نیز حاوی مطالب توهینآمیز به فروغ و دیگر شاعران معاصر کشور است.
او در این کتاب از سهراب با نام بچه بودای اشرافی یاد میکند و الفاظی مثل جنون، حماقت، سادهلوحی و... را در مورد او بهکار میبرد.
نصرت رحمانی نیز در بینش او، غول یک چشم است و شاملو و اخوان نیز از تیررس اظهارنظرهای غیرفنی، شخصی و تعصبهای ایدئولوژیک او در امان نمیمانند.
به اعتقاد براهنی، فروغ در دورهی اول زندگی در وقاحت و کثافت و پررویی فرو غلطیده بود و رفتاری جلف و فرنگیمآبانه داشته است. (7)
حال باید در پاسخ به آقای براهنی، از یکی از جملههای خود او در این کتاب بهره گرفت.
او در صفحهی 1043 مینویسد: «شعر احساساتی شدن دربارهی اشیاء و اشخاص نیست.»
به اعتقاد نگارنده، نقد هم احساساتی شدن در بارهی اشیاء و اشخاص نیست، و همانطور که آقای براهنی و دیگر دوستان منتقد بهتر میدانند، اصول و سیاق خاص خود را دارد و هیچکس اجازه ندارد، نظرات شخصی خود را با القاب و الفاظ توهینآمیز به صاحبان آثار ادبی نسبت دهد.
حال پرسش اینجاست که چرا ادبیات مذکر و شاهد بازیهای هزار سال ادبیات فارسی، جلف و کثیف و وقیح شمرده نمیشود؟
چرا هیچ نقدی بر آقایان شاعری که آزادانه از معشوق زن و مرد خود سخن به میان میآورند و تصاویر بیپردهای از همخوابهگیهای خود و معشوقانشان در آثارشان ارائه میدهند، وارد نیست؟
آیا سخن گفتن یک زن از احساسات و غرایز طبیعی خود تا این حد غیرطبیعی مینماید که به فرنگیها نسبت داده میشود؟
عجیب است که اگر آقای براهنی در قرن هشتم با شاعری مثل جهان ملکخاتون، شاعر همدورهی حافظ، روبهرو میشد بهجای فرنگیمآبانه از چه واژهای استفاده میکرد؟
«در میان من و تو پیرهنی مانده حجاب
با کنار آی که آن هم ز میان برخیزد»
البته بهجای منتقدانی از این دست، آن دوره هم ادیبان خاص خود را داشت.
کسانی مثل عبید زاکانی که درست مثل عصر جدید، تاب شنیدن سخنان طبیعی و انسانی یک زن را نداشتهاند.
عبید در یک رباعی که تنها بیت اول آن در اینجا قید میشود، با ایهامی که در کلمهی جهان بهکار میبرد، در حضور همسر جهان ملک خاتون، لب به فحاشی دربارهی او میگشاید:
«وزیرا جهان قحبهای بیوفاست
تو را از چنین قحبهای ننگ نیست؟» (8)
بههر حال آنچه مشهود است، فرهنگ نقد و نقادی بهشدت در جامعهی ادبی ما در حال رکود و افول است، و آنچه امروزه از ماشینهای نقدسازی اکثر دوستان منتقد بیرون میآید، ابتذال و خالهزنک بازیهای بیارزشی بیش نیست.
این نقدها هیچ کمکی به ارتقاء سطح فرهنگی و هنری جامعه نخواهد کرد و هنر و هنرمند ایرانی را بهشدت زیر سؤال خواهد برد.
تبعیض، تعصب و اعمال نظر شخصی به هیچ وجه در نقد آثار ادبی جایی ندارد و بهنظر میرسد بیشتر از منزلت منتقدان و هنرمندان، به سطح فرهنگی جامعه آسیب خواهد زد.
منابع:
1-www.isna.ir/fa/news/.../گرمارودی-شرم-می-کنم-اگر-بر-صادق-هدایت-لعنت
2-www.ettelaat.net/06-11/news.asp?id=17556
3- یغمایی،پیرایه.1390. جهان ملکخاطون شاعری از قبیلهی جسارت.www.iran-emrooz.net/index.php/farhang/more/30312/
4- www.shafaqna.com/.../30565-ناگفته-های-نراقی-از-نصر-و-فروغ-و-شامل...
5- عابدی،کامیار.1380. به رغم پنجره های بسته، شعر معاصر زنان. تهران:نشر کتاب نادر.
6- www.rezaabdolmaleki.blogfa.com/post/46
7- براهنی،رضا.1380. طلا در مس، در شعر و شاعری. چاپ اول. تهران: زریاب.
8- یغمایی ،پیرایه.1390. جهان ملک خاطون شاعری از قبیلهی جسارت.
www.iran-emrooz.net/index.php/farhang/more/30312/