سير تحول نثر پارسي «گفتار اول»/ «ندا امين»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

پيشگفتار

نثر دری در دوره‌های آغازین، فاصله زیادی با زبان گفتار زمان خود ندارد، اما آرام‌آرام و تحت تأثیر شرایط خاص فرهنگی- اجتماعی و نبوغ فردیت‌های خلاقاعصار مختلف و در روند طبیعی تکامل حاصل از آن‌ها از زبان محاوره فاصله گرفته و بر خصائصی که وجه ادبی آن را بیش از پیش می‌کنند، به مرور می‌افزاید. بررسی جریان تحولاتی که در نثر فارسی ایران از آغاز نگارش زبان دری و به‌خصوص از نثر ساده قرن چهارم(که نمونه عالی آن در تاریخ بیهقیتجلی می‌یابد) تا نثر متکلف و مصنوعکه در اواخر قرن هفتمرایج می‌شود (که نشانه‌های آن از تاریخ جهانگشاآغاز شده و در آثاری چون تاریخ وصافبه اوج خود می‌رسد) مبحث اصلی کتاب حاضر است. در این تحقیق از یک‌سو جریان تحولات نثر را در کتب مطرح  هر عصر یا هر سبک دنبال می‌کنیم و از سوی دیگر علل و عوامل مؤثر بر این تغییرات را در شرایط برون متنی و درون متنی می‌جوییم.

شیوه جریان شناسآن‌های که فراتر از محدوده ذکر شواهد و نمونه‌های کاربرد صنایع لفظی و معنوی و فهرست خصایص دستوری آثار و تمرکز بر تاریخ ولادت و وفات نویسندگان به بررسی «چگونگی و چرایی» تحولات سبک نثر کهن پارسی می‌پردازد.

اثر حاضر بیشتر متوجه به تحلیل رویدادها و رابطه علت و معمولی در توالی آن‌هاست. از این‌رو از گستره وسیع و دلگشای تاریخ نثر کهن پارسی و مسایل وحواشی مربوط به آن به اجمالی اکتفا کرده است.

اهمیت نویسندگان صاحب‌سبک و فردیت‌های خلاق در سیر تحول نثر پارسی

گذشت قرن‌ها در تاریخ ادبیات ایران نشان می‌دهد که، هم زبان گفتار و هم زبان نوشتار در طول حیات خود تا به امروز تحولات عمیق و وسیعی داشته است. در حیطه زبان نوشتار و شیوه نگارش این تحولات چشمگیرتر و راحت‌تر قابل پیگیری بوده و اصولاً از دو زاویه قابل بررسی است: یکی از دید زبانشناسی و یکی از زاویه سبک‌شناسی...

در آثار مکتوب هر دوره، در ابتداو در زمان معاصر آنان این تغییر و تحول غیرمحسوس است و به‌تدریج که این آثار انبوه می‌شود نتیجه آن محسوس‌تر می‌گردد و در پایان هر دوره دیده می‌شود که طرز تحریر و شیوه نثر تغییر یافته است. این شیوه‌ها در کنار علل و عوامل مؤثر بر آن، وقتی پی در پی تکرار یابد، ادوار و سبک‌های مختلفی را در مسیر تطور نثر و به‌طور کلی ادبیات به‌وجود می‌آورد. نثر دری در دوره‌های آغازین، فاصله زیادی با زبان گفتار زمان خود ندارد، اما آرام‌آرام و تحت‌تأثیر شرایط خاص فرهنگی- اجتماعی و نبوغ فردیت‌های خلاق اعصار مختلف و در روند طبیعی تکامل حاصل از آن‌ها از زبان محاوره فاصله گرفته و بر خصایصی که وجه ادبی آن‌را بیش از پیش می‌کنند، به‌مرور می‌افزاید.

علل و عوامل تحول نثر

گاهی دگرگونی‌های نثر به‌سبب علت‌های داخلی یا درونی زبان است، از جمله:

- اینکه لغات کهنه در مقابل لغات جدید - که می‌تواند، اصطلاح و ترکیبات نوساخته نویسندگان یا برگرفته از زبان‌های دیگر باشد- شرایط کافی بقا را ندارد. استاد بهار شرایط بقای لغت را سه گزینه عمده می‌داند: یکی تناسب لغات که شامل تناسب عمومی یعنی خوش‌آهنگی و سهل‌المخرج بودن و تمام بودن از حیث معنی است که با مقصود مردمی که بدان تکلم می‌کنند، کاملاً راست آید و رفع حاجت کند و تناسب خصوصی یعنی مناسب بودن آن لغت با سلیقه و نهاد زبان آن مردم، مثل قواعد صرفی و نحوی و غیره. دیگر سهل‌المخرج بودن کلمه است و مورد سوم افاده معنی کامل کردن که خود با واژه‌های مورد نیاز در هر زمان ارتباط مستقیم دارد[1]. (1386. ج 1: 214 ، 215).

- از دیگر عوامل درونی در تطور نثر و زبان، تراش خوردن کلمات و کوچک شدن و تخفیف یافتن آن‌هاست. هر زبانی به‌مرور زمان ساده‌تر و آسان‌تر و صرف و نحوش کمتر و سهل‌تر می‌شود. درخودِ لغات و ترکیبات نیز این حالت جاری است و از افعال گرفته تا لغات جامد و لغات مرکب یا مشتق همه دستخوش تراش خوردن و تبدیل و تصحیح حروف می‌باشند، چیزی‌که دکتر مهری باقری آن‌را تمایل به کم‌کوشی و صرف کمترین انرژی در گفتار، به‌عنوان یکی از علایق انسانی می‌داند. (1375: 16).

بعضی دیگر از عوامل دگرگونی زبان نثر وابسته به نویسندگان و خالقین زبان ادبی است:

     - بشر که به‌طور ذاتی مایل به چیزهای طرفه و تازه است، در گستره ادبیات که عموماً در ارتباط با احساسات و عواطف مخاطبان است، می‌کوشد چیزی بگوید که دیگری نگفته باشد و به این طریق پیوسته لغات واصطلاحات و ترکیب‌های لغوی در معرض تغییر و تحول و ابداع و انحلال قرار می‌گیرند. این تمایل به تازگی گاهی در میان عده‌ای ادیب‌نما به افراط کشیده شده و تبدیل به فضل‌نمایی می‌شود. این راه غیر طبیعی موجب تخریب زبان و ورود لغات بیگانه بسیار در آن می‌گردد. (بهار،1386.ج1: 251 ،254).

     - در راستای همین گرایش به تازه‌گویی، طبقه بزرگان به ویژه مترسلان و منشیان و ادیبان نسبت به بقیه پیشروترند. این‌دسته از جامعه همواره سعی دارند به زبانی غیر معهود در میان فرودستان سخن بگویند و بنویسند. در این میان یکی القاب و عناوین و تعارفات و دیگر واژه‌های خاص که مفاهیمی زشت و ناپسند یا برعکس مقدس و بزرگ دارند، بیشتر مورد نوآوری و ابداع این گروه واقع می‌شوند. به این شیوه همواره یک‌دسته لغات و ترکیبات و اصطلاحات تازه به‌وسیله این طبقات فضلا و ادبا به‌وجود می‌آید، سپس چیزی نمی‌گذرد که مورد تقلید عوام واقع گردیده و بین مردم شایع می‌شود و چون شهرت گرفت، باز این دسته در پی ایجاد لغات دیگر برمی‌آیند. توضیح بیشتر این مبحث و تأثیر این گروه در بخش دستگاه‌های ایدئولوژی‌ساز دولتی خواهد آمد.

     - علت دیگری نیز هست که گاهی در زبان‌های علمی و ادبی تأثیر بخشیده و موجب تحولات لغوی و دستوری آن می‌گردد و آن تأثیر لهجه‌هاست. لهجه‌ها یا با ورود و رواج نثر دری در حوزه خود و یا از طریق شاعران و نویسندگان برجسته این نواحی تأثیرات بسیاری را در نثر فارسی ایجاد کرده‌اند. از جمله فراموش کردن لغاتی که در لهجه‌های آنان نبوده و اضافه کردن واژه‌های جدیدی از لهجه خود به زبان و نثر دری... .

اما اضافه بر این، انقلابات سیاسی و دینی و اجتماعی و روابط علمی و ادبی با ملل بیگانه و پیدایش و گسترش علوم و فنون و صنایع تازه، نویسندگان صاحب سبک که خارج از روند طبیعی و رایج نثر دست به ابداع و خلاقیت می‌زنند و نفوذ و شیوع زبان‌های بیگانه، بیش از عوامل دیگر در تحول زبان و به تبعیت از آن ادبیات و نثر فارسی و به‌خصوص در حیطه سبک و شیوه نگارش، مؤثر واقع شده‌اند، در این نوشتار به اهمیت و تأثیر نقش نویسندگان صاحب سبک در سیر تحول نثر، خواهیم پرداخت.

فردیت­­های خلاق و سبک­های فردی

«سبک را شیوه بیان خاص یک فرد تعریف کرده‌اند. در واقع سبک، مجموعه‌ای از مشخصات زبانی و فکری است که یک متن را از دیگر متون متمایز می‌کند» (فتوحی،1387‌: 103). روشی که هر شاعر و نویسنده برای بیان افکار و اندیشه‌های خود برمی‌گزیند. این روش در چگونگی استفاده او از کلمات و ترکیبات و چگونگی کاربرد جملات و نحوه استفاده او از توانایی‌های زبان آشکار می‌شود. تعریف سبک شخصی دشوارتر از سبک دوره است. هر کدام از نویسندگانی که در یک دوره ادبی زندگی کرده‌اند دارای سبک خاص خود بوده اند و در واقع به تعداد نویسندگان، تفاوت سبکی وجود دارد، هرچند ما می‌توانیم ویژگی‌های سبکی آن دوره را در آثار آنان پیدا کنیم. اما گاهی در بعضی نویسندگان، نبوغ فکری و خلاقیت ادبی شخصی چنان برجستگی می‌یابد که از چارچوب سبک سنتی دوره فراتر می‌رود و دیگر نمی‌توان آن را یکی از مجموعه معاصرانش خواند بلکه باید برای آن یک سبک فردی در نظر گرفت. در طبقه‌بندی‌های سبک نثر به سبک فردی کم‌توجهی شده است و در آن‌ها جنبه فردی سبک گمنام است و یا در حاشیه مانده و به سود سبک کلی جمعی پنهان شده است.

برخی از نظریه‌های ادبی و صاحب نظران آنان معتقدند، شناختن سبک فردی نویسنده مستقل از هر سنت و هر اثر معاصر دیگر و با در نظر گرفتن کلیت آن به‌صورت یک نظام زبان‌شناختی و نیز شناختن جنبه‌های زیبایی‌شناختی آن، کوششی است که باید پیش از هر پژوهش تاریخی انجام شود. آنان می‌گویند که این بررسی باید بر اساس درون بود خودآگاه فرد آفریننده باشد، روشی که هیچ معیار بیرونی نتواند خود را بر آن تحمیل کند. ویکتور وینوگرادوف[2] از صاحبان این نظریه، این روش را سبک‌شناختی به‌شیوه کارکردی و درون بودی می‌نامد و در مقابل سبک‌شناختی با دیدگاه مطالعه تاریخی را، گذشته‌نگر و فرا افکن می‌نامد و معتقد است شیوه‌ای که در اکثر رساله‌های روسی اتفاق افتاده خلطی از این دو مبحث با هم است و از نظر روش‌شناختی رضایت بخش نیست.

در واقع این نظریه بر روی پویایی سبک فردی تمرکز می‌کند و در عین حال به تأثیر این آثار بر عادت زبانی محیط‌های روشنفکری دوره خودشان نیز توجه می‌کند و مناسبات این آثار را با سبک‌های دوره معاصر و سبک‌های زمان گذشته و آینده تبیین می‌کند و سایه‌های رنگ به رنگی را که این آثار بر دوره‌های پس از خود می‌افکنند و به این ترتیب آفرینش فرم‌های جدید زبانی را بر می‌انگیزند، مشاهده می‌کند. [3]

بخش دوم این نظریه با روش کارکردگرا در تاریخ ادبیات نگاری همخوانی دارد. در این روش موضوع کار مورخ ادبی بررسی نقش یک متن یا یک جریان ادبی، در زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم است. برخی شاهکارها پس از ظهور خود، نوع ادبی یا سبک و نظام و فرم تازه‌ای را در تاریخ ادبیات به‌وجود می‌آورند. تقلیدها و نظیرهای آن نیز زیاد می‌شود. مورخ ادبی با استفاده از روش کارکردگرا می‌تواند تاریخ حیات شاهکارها را به نگارش درآورد، روح زمآن‌های مختلف و افق انتظارات عصرها را در مواجهه با شاهکارها بشناسد و نقش ادبیات و آثار ادبی را در حیات اجتماعی هر قوم بررسی و تحلیل کند. نقشی که رنه ولک درباره آن می‌گوید: « فردیت چیزی را به تاریخ ادبیات وارد می‌کند[...] که پیش از آن وجود نداشته، بدون آن وجود نخواهد داشت و پس از آن به‌وجود خود ادامه خواهد داد» (ولک، 1379: ج 1/4: 59).        

تاریخ نشان می‌دهد که برخی از متون قدرت و قابلیت ارتباط با خوانندگان برخی از دوره‌ها را از دست می‌دهند، بسیاری دیگر تنها می‌توانند انتظار خوانندگان یک دوره خاص را برآورده کنند، اما آثار دیگری هستند که برای تمامی دوره‌ها می‌مانند و موردتوجه قرار می‌گیرند. شاهکارها و متون بزرگ ادبی تاریخ و زمان ندارند و در حافظه زمان پیوسته جاری‌اند و بر ذوق و سلیقه آیندگان تأثیر می‌گذارند.

تحقیق در کیفیت تأثیر و نفوذ آثار و شاهکارهای ادبی مسأله سنن را نیز مطرح و روشن می‌کند؛ آنچه از تفنن و ابتکارات گوینده و نویسنده‌ای مورد پسند و تقلید معاصران و آیندگان قرار می‌گیرد، رفته‌رفته به‌صورت مواضعه و قرارداد در می‌آید و به نام سنن بر مواریث ادبی افزوده می‌شود. پاره‌ای مجازات و استعارات و کنایات و امثال و تشبیهات که بر اثر رواج و قبول مورد تقلید و تکرار قرار گرفته در ردیف سنن ادبی درآمده است. مقبولیت عامه از مهم‌ترین دلایلی است که بعضی آثار را موردتوجه و تقلید گویندگان و نویسندگان قرار می‌دهد. (زرینکوب، 1388: 168-169).

در رابطه میان ادبیات و جامعه باید توجه داشت که اگر چه نویسنده و اثرش خواسته یا ناخواسته مولود و محصول شرایط اجتماع است اما گاهی در جریان تاریخ ادبیات فردیت‌های خلاقی ظهور می‌کنند که بیش از آنکه از جامعه تأثیر بپذیرند بر آن تأثیر می‌کنند. قدرت ابداع و ایجاد و برجستگی اثر آنان بسیار بیشتر از قدرت محیط در پدید آوردن آثار و پرورش ذوق‌ها مؤثر بوده است. بدیهی است هر چه جنبه فردی و نبوغ خلاقیت‌های شخصی در آن‌ها بارزتر باشد، این آثار اصیل‌تر و بدیع‌تر خواهند بود.

یک متن ادبی در هر صورت، اتفاقی است یگانه و منفرد که تا زمان خلق آن کسی مانندش را عرضه نکرده و در آینده نیز نخواهد کرد. با این نگاه حتی آثار تقلیدی نیز حاوی بهره‌ای از فردیت‌اند چرا که در هنر و ادبیات کسی نمی‌تواند حضور فردیت خود را کتمان کند، همچنان که از تأثیر دیگران در امان نیست. یک متن کاملاً ابتکاری و خلاق نیز از متون دیگر و شرایط برون متنی زمان خود متأثر است. اما هم اثر ابداعی و هم اثر تقلیدی نشانه‌هایی از فردیت را همواره با خود دارند.

فردیناند برونتیر[4]، مورخ ادبی فرانسه روشی به‌نام تاریخ درونی ادبیات را مطرح می‌کند. این روش «باید تحول و تطور را در ذات ادبیات نشان دهد؛ چرا که اصول و نیازهای کافی و وافی برای تطور خویش رادر درون خود دارد. کار مورخ ادبی، تبیین علیت درونی تطور در آثار ادبی است. در یک کلام، تاریخ درونی عبارت است از «تأثیر کارادبی، برکارادبی» که به نظر برونتیر، خواه مثبت باشد و خواه منفی اما بزرگ‌ترین نیروی عامل در تغییر و تحول ادبیات است. در درون ادبیات یک حرکت بر مبنای کنش و واکنش، سنت و بدعت وجود دارد.» (به نقل از فتوحی ،1387 : 130).

تمرکز بر روی عوامل درونی ادبیات نشان می‌دهد که گرایش‌ها در فرد می‌تواند سبک فردی را پدید آورد و اگر شرایط اجتماعی شدن داشته باشد و بر روی آثار معاصرین و دوره‌های بعد از خود مؤثر واقع شود به سبک اجتماعی مبدل خواهد شد. دکترکوروش صفوی در تأثیر نقش این اندیشه و سبک فردی می‌گوید:

«مسئله سبک هنری اگر در قالب اجتماعیش مورد نظر باشد، با نوعی تفکر در پیوند است این تفکر را نه می‌توان با جغرافیا محک زد و نه با تاریخ، اگر چه این عوامل بی‌تأثیر نیز نیستند ولی تفکر به ملاک‌هایی بیش از این نیازمند است. اگر اندیشه ای شکل اجتماعی بیابد، در سبک تأثیر می‌گذارد و در تمامی هنرها خود را می‌نمایاند.» (1380 : 49).

نقش و اهمیت فردیت‌های خلاق در مسیر تحول ادبیات

اما تا چه اندازه در بررسی سیر تحول ادبیات باید این اندیشه‌های منحصر به فرد را مورد توجه قرار داد؟

سنت بوو، منتقد فرانسوی[5] می‌گوید: «پیش و بیش از هر چیز باید به بازنمایی تطور، وحدت و کلیت یک دوران ادبی پرداخت ]...[ در تاریخ ادبی، سربازان چندان اهمیتی ندارند و فرماندهان تقریباً همه‌چیزند.» (به نقل از ولک، 1380. ج 3: 80-81).

در این رویکرد کلان‌نگر، بررسی سیر تحول ادبیات به بررسی فردیت‌های برجسته محدود شده است. این نگاه نخبه‌گرا که فقط تاریخ قله‌ها را بازکاوی می‌کند در نظریه‌های جهانی تاریخ ادبیات طرفدارانی دارد. کسانی مثل عزرا پاوند[6] معتقدند که «تاریخ هنر، تاریخ چهره‌های طراز اول استادان است نه حتی هنرمندان متوسط» و سایر موارد را تاریخ فرهنگ یا تاریخ نوشتار فرض کرده‌اند. (به نقل از زرقانی، 1388: 68). اما حقیقت این است که: «یک اثر ادبی هنگامی‌که به‌عنوان یک پدیده تازه عرضه می‌شود، با آنکه در نوع خود منفرد است اما صددرصد تازه نیست، بلکه محصول یک فرآیند آشکار و پنهان از تأثیر و تأثرهاست. روابط پنهان آن با متون پیشین به‌تدریج شناخته می‌شود و سابقه عناصر شکل‌دهنده آن که گاه ریشه در اعصار بسیار دور دارد روشن می‌گردد.» (فتوحی، 1387: 78).

نویسنده نوآور رابطه‌ای دوسویه با سنت دارد، چیزهایی از تاریخ ادبیات و سنت می‌گیرد و چیزهایی به آن می‌افزاید به این ترتیب جای خود را در زنجیره تاریخ ادبیات پیدا می‌کند. پس نمی‌توان گفت به ‌طور مطلق این فردیت‌ها هستند که روند تکامل و تطور ادبیات را در بستر تاریخ هدایت می‌کنند و فارغ از تمام عوامل بیرونی تطور را در محیط درونی موجب می‌شوند. این فردیت‌های برجسته و خلاق، قله نشینان مؤثری هستند که بر دوش معاصرین هم دوره خود می‌درخشند. هیپولت‌تن در این باره می‌گوید: « هنرمند وابسته به گروهی از معاصران خویش است که با او در یک مملکت و در یک زمان و در یک مکتب تربیت یافته‌اند. شکسپیر یا روبنسن هنرمندان منفردی نیستند که از آسمان آمده باشند بلکه آن‌ها فقط بلندترین شاخه شجره روزگار خویشند.» (به نقل از زرینکوب، 1388: 76).

در این میان رویکرد دیالکتیکی[7] شکل می‌گیرد؛ رویکردی که به این باور می‌رسد که جدال میان سنت و ابداع و کهنه و نو، تقابل سبک‌ها و فرم‌های ادبی، شالوده دگرگونی و تحول را در تاریخ ادبیات رقم زده است. بدون این جدال و جابجایی نمی‌توان برای ادبیات حیات و تکاملی تصور کرد. جریان‌ها و سبک‌های ادبی از منظر تقابلی با یکدیگر بهتر شناخته می‌شوند. تاریخ ادبیات با استفاده از مقایسه سبک‌های متقابل، تحلیل روشن‌تری از تحول ادبی به‌دست می‌دهد. مورخ ادبی، دوره‌های تاریخی را در تقابل با یکدیگر به مطالعه می‌گیرد و ویژگی‌های هر کدام را در مقابل دیگری بررسی و تحلیل می‌کند. سبک‌های فردی در تقابل با هم، و سبک‌های دوره‌ای نیز در تقابل با یکدیگر برجسته می‌شوند. اساس این منظر بر این اصل استوار است که حرکت تاریخ ادبی در دل یک فرآیند دیالکتیکی شکل می‌گیرد.

***

در نهایت اینکه سنت (ارزش‌های جمعی در یک دوره خاص) و نبوغ (استعداد فردی) با هم و در کنار هم قوای محرکه تاریخ ادبیات هستند. «فردیت هنری و سنت ادبی درهم تنیده و متکی به یکدیگرند. هر شاعر و نویسنده ناموری، تحت تأثیر سنت ادبی، شاهکارها و جریان‌ها و شرایط تاریخی به آفرینش دست می‌زند. او در درون سنت‌های ادبی دست به ابداع می‌زند. تداوم و پویایی سنت مرهون ابداع اوست و فردیت و یگانگی او در میان دیگر عناصر سنت و در دل جریان کلی ادبیات شناخته می‌شود.» (فتوحی، 1387: 49). امروزه بسیاری از سبک‌شناسان با ارتباط دادن زمینه و متن و تأثیر فردیت‌های خلاق در کنار هم، سبک‌شناسی نوینی را به‌وجود آورده‌اند. به‌ عبارت دیگر این شیوه نوین عوامل درون متنی و برون متنی را مکمل یکدیگر می‌داند. این دیدگاه جدید سبک‌شناسی را به ‌شیوه جامعی از نقد ادبی تبدیل کرده است.

منابع

1-       باقری، مهری. (1375). تاریخ زبان فارسی . چاپ دوم.تهران : نشر قطره.

2-       بهار محمدتقی.(1386).سبک شناسی، تاریخ تطور نثر فارسی . چاپ دوم.3ج.تهران: نشر زوار.

3-       تودورف، تزوتان.(1964/1385).نظریه‌ی ادبیات، متن‌هایی از فرمالیت‌های روس . مترجم عاطفه طاهایی.چاپ اول . تهران : نشر اختران

4-       زرقانی، سید مهدی.(1388). تاریخ ادبی ایران و قلمرو زبان فارسی ، تطور و دگردیسی ژانرها تا میانه سده پنجم.چاپ اول.تهران: نشر سخن.

5- زرینکوب، عبدالحسین. (1383). دفتر ایام ، مجموعه گفتارها، اندیشه‌ها و جستجوها. چاپ ششم . تهران : انتشارات علمی.

6-       .(1388). آشنایی با نقد ادبی .چاپ هشتم . تهران : نشر سخن.

7-    صفوی، کوروش. (1380). گفتارهایی در زبان شناسی.چاپ اول.تهران: نشرهرمس

8-       فتوحی، محمود .(1387). نظریه تاریخ ادبیات،با بررسی انتقادی تاریخ ادبیات نگاری درایران .چاپ اول.تهران: نشر سخن.

9-       ولک، رنه.(1388). تاریخ نقد جدید. ترجمه سعیدارباب شیرانی.چاپ سوم. جلد دوم. تهران: نشر نیلوفر.

______.(1380) .تاریخ نقد جدید.ترجمه سعیدارباب شیرانی.چاپ دوم.جلد سوم.تهران:نشر نیلوفر.

______.(1385).تاریخ نقد جدید.ترجمه سعیدارباب شیرانی.چاپ دوم.جلد چهارم ،بخش اول تهران:نشر نیلوفر.

 


[1] - برای توضیح بیشتر و مصادیق این موارد ر.ک.: محمدتقی بهار، سبک شناسی (تهران: زوار،1386)، ج1. ص 214-215

[2]- Viktor vinogrdov.(1895-1965) زبان شناس و فیلولوژیست روس ،

[3] - نظریه وینوگرادوف بر اساس مقاله وی با عنوان «کوشش‌های سبک‌شناسی» ارائه شده در سال 1922 م. است. برای متن کامل مقاله ر. ک: تزوتان تودوروف، نظریه­ی ادبیات (تهران: اختران، 1385‌)، ص 121-126 .

[4]- Ferdinand Brunetier.(1849-1906) نویسنده ، منتقد و مورخ فرانسوی،

[5] - Charles – augustin sainte-beuve . .(1804-1869) منتقد فرانسوی،

[6] - Ezra pound.(1885-1972) شاعر و منتقد ادبی آمریکایی

[7] - dialectic: شیوه استدلال بر مبنای بحث و مجادله، خلاف آوری و سازش است که در پی آشتی دادن آراء متناقض و متعارفی است. برای اطلاع بیشتر ر.ک.: سعیدسبزیان و میرجلال‌الدین کزازی، «dialectic‌» در فرهنگ نظریه و نقد ادبی (تهران: مروارید، 1388)، ص‌158‌.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692