این مجموعه داستان توسط نشر روزنه و در ۹۴ صفحه در سال ۱۳۹۰ به بازار نشر عرضه شده است.
این مجموعه داستان مشتمل بر ۹ داستانکوتاه است با عناوین:
حیوانها، بازی نور، امید تمام این سوالها برای تو نیست، چه خوب که آشغالها را ساعت نه نمیبرند، تاوان، ساعت شنی، ممکن است خیلیها برای مردنش گریه کرده باشند، خاکریز، صدای هیچ.
مجموعه داستان بوی قیر داغ مجموعهی یکدستی است. اولین نکتهای که توجه مخاطب را جلب میکند همین یکدستی فرم و نثر در داستانهاست. نویسنده بهنوعی پختگی در نگارش داستانها رسیده است.
فضای رئال داستانها که مملو از خردهروایتها و دیالوگهای غنی است و از هرگونه پیچیدهگویی و فضاهای مبهم و سورئال بهدور است، نوعی پیوستگی در خطسیر داستانها ایجاد کرده که منجر به ایجاد پیوند بین مخاطب و فضای کلی مجموعه میشود. شاید به همین علت باشد که مجموعه را میشود در یک نشست خواند و لذت برد.
فضای داستانهای این مجموعه مدرن و معاصر یا سنتی و قدیمی است. ولی آنچه بین آنها مشترک است توجه به روابط انسانی است و پیچیدگی آنها. در واقع میتوان تم اصلی داستانهای مجموعه را همین پیچیدگی روابط و عواطف انسانی دانست.
مخاطب در پایان خوانش این مجموعه با شخصیتها و فضاهای خاص نویسنده آشنا شده و وارد دنیای برساختهی داستانی او میشود و بهواسطه عمق عواطف موجود در داستانها و میزان تأثیرگذاری آنها میتواند بهخوبی با شخصیتها همذاتپنداری کند.
داستانها:
حیوانها:
فضای این داستان برفی، تاریک، سرد و جغرافیای آن نامشخص است. با استفاده از این المآنها و ایجاد عدم قطعیت در دیالوگها و کنشهای بین شخصیتها، نویسنده به خوبی توانسته است فضایی کافکایی و پرتعلیق خلق کند.
در این داستان یک رابطهی متقاطع داریم. یک فضای برفی و تاریک و یک واقعهی بازدارنده از حرکت و سفر. درواقع موقعیت داستانی منجر به ایجاد یک سلسله از وقایع پیشبینی نشده میشود.
امید، تمام این سوالها برای تو نیست:
داستانی دربارهی واکاوی روابط انسانی در دل یک موقعیت تراژیک. نویسنده توانسته با نگاهی نو به پدیدهی قصاص و بخشش، هجومی از عواطف متضاد و متناقض را در دل یک روایت داستانی بگنجاند.
استفاده از نظرگاه من- راوی براری رسیدن به لایههای عمیقتری از عواطف و بیان نزدیکتر و ملموستر آنها بسیار موثر بوده است.
تاوان:
فضای این داستان قدیمی و سنتی است. نکتهی قابل توجه در این داستان، استفاده از ریتم و موسیقی کلام برای ایجاد حس در فضای داستانی است. بهعنوان مثال در قسمتهای پایانی داستان که به گرهگشایی بحران روایت نزدیک میشویم، جملات کوتاهتر و منقطعتر شده و ضرباهنگ انتظار و اضطراب قبل از وقوع حادثه را به مخاطب منتقل میکنند:
«هنوز بیدار نشده بود آن روز. رو کرده بود به دیوار. پرده را کشیدم. رفتم بالا سرش. صداش کردم. جواب نداد. دست گذاشتم سر شانهاش. برگشت... .»
ممکن است خیلیها برای مردنش گریه کرده باشند:
فضای این داستان در مقابل داستان قبلی قرار دارد؛ فضایی کاملاً مدرن. در این داستان علاوه بر المآنهای مدرنیته، عدم نامگذاری شخصیتها و خطاب کردن آنها با جنسیتشان به خوبی غریبگی و سرمای روابط دنیای مدرن را به مخاطب منتقل میکند.
جنس این رابطهی انسانی، همسو با نامگذاری و پرداخت شخصیتها در لایهای از ابهام، دوری و سرمای روابط ماشینی مدرنیسم باقی میماند.
صدای هیچ:
فضای خانواده، آماده شدن برای یک مهمانی؛ شاهد فراز و نشیبهای تراژیک در بستر محدود مکانی و زمانی داستان هستیم.
توانایی بالای نویسنده در ساختن فضا برای گنجاندن موقعیت و بحران داستانی در آن با استفاده از پرداخت بهجا و اندازهی شخصیتها و دیالوگهای تأثیرگذار، قابل تأمل است.
بازی نور:
نویسنده با استفاده از روایت اول شخص در کنار ایجاد دو فضای موازی با همان شگرد خاص دیالوگ بین شخصیتهای متعدد، فضاسازی خاص داستانهای خود را انجام داده است.
با توجه به این نکته که پرداخت فضاهای موازی را با استفاده از راوی اول شخص انجام داده است.
چه خوب که آشغالهارا ساعت نه نمیبرند:
در این داستان نیز مانند داستانهای قبلی با بحرانی در بستر یک خانواده مواجهایم؛ یک درام خانوادگی.
نویسنده موفق شده در داستانهایی با فضاها و مکآنهای مشابه و با استفاده از شخصیتپردازی و بحرآنهای متنوع، داستانهای مجزا و متفاوت برای مخاطب تعریف کند.
ساحل شنی:
در این داستان با تغییر فضای خانه مواجهایم. خانوادهای که به سفر رفتهاند و دچار بحران جدیدی میشوند. در واقع، تغییر مکان شگرد دیگری است که نویسنده بتواند در چارچوب قواعد شخصی داستاننویسی خودش و با حفظ سبک خاص داستانگویی خود، باز هم داستانی متفاوت برای مخاطب داشته باشد.
خاک ریز:
تغییر جغرافیا در این داستان به شکل جدید و تقریباً متفاوتی تبدیل میشود. یکی از شخصیتهای آشنا و تیپیک داستانهای حیدری که از خانه دور است، با وجود حضور فیزیکیاش در خاکریز در ذهنش هنوز در فضای خانه سرگردان است.
تناقض مورد نظر نویسنده اینبار نه در بستر یک درام خانوادگی بلکه با تمی جدید ولی در قالب همان دغدغههای خاص نویسنده تجلی مییابد.
حیدری در این مجموعه داستان که نخستین تجربهی داستانی اوست بسیار پخته و باتجربه عمل کرده است. ردپای امضای شخصی نثر، افکار و دغدغههای او در داستانهایش به خوبی بهچشم میخورد.
این مجموعه را نمیتوان اثری تجربهگرا دانست. نوعی وحدت و مرکزیت خاص در کل داستانها ایجاد شده که آنهارا مانند مهرههای یک تسبیح به هم متصل میکند.■