مجموعه داستان «سرطان جن» توسط نشر آگه در پائیز 1392 به بازار نشر عرضه شدهاست. این مجموعه داستان 142 صفحهای مشتمل بر 12 داستان است با عناوین:
- از دائم آباد تا پرستيژ
- عزيزالله، حلالات كردم
- ظن آباد
- داربي
- شليلا جان
- حالا ديگر يك لحظه هم تنهايم نمي گذارند
- رقصان روي شيب ملايم تپه
- يك لقمه نان و عسل، آن هم از سر حوصله
- ايستگاه مترو برج ميلاد
- كيك كشمشي، كافه نادري و مرگي كه حق است
- با همان رگههاي بنفش
- محدودهي تله گذاري حيوانات موذي
شاید همهی ما عادت کردهایم که ژانر ترس یا horror را به سینما و بخصوص سینمای هالیوود با آنهمه افکت و جلوههای ویژه و بدلکاری اطلاق کنیم. به همین خاطر اصطلاح Horror Movies از خود این ژانر مصطلحتر شدهاست. آوردن این ژانر در فضای ادبیات داستانی و آزمودن قدرت کلمه بهجای صدا و نور و تصویر ریسک بالایی میطلبد؛ آنهم در قالب کتاب اول یک نویسندهی جوان. شاید همان قدر جرات و شهامت میخواهد که شخصیتهای داستانهایش در مواجهه با موجودات وهم انگیز در دنیای پرسایه، تاریک، مهآلود و ترسناکشان.
همانطور که از عنوان کتاب و طرح جلد آن برمیآید، تم و فضای داستانهای کتاب حول موضوع وهمانگیز جن میگذرند.
بارزترین ویژگی داستانهای این مجموعه، قصه محوری و جذابیت و کشش روایی آنهاست. داستانها آنقدر لبریز از حادثه و کنش و شخصیتهای جذاب و فضاهای وهم انگیز هستند که مخاطب ناخودآگاه از قدرتمندترین ابزار نویسندهی آن غافل میماند؛ زبان. زبان داستانها، غنی و بسیار متنوع است. زبان شخصیتهای داستانی و لحن برساختهی آنها با توجه به کنشها و فضای مربوط به آن داستان، در هیچکدام از داستانها تکراری یا حتی نزدیک به هم نیست و همانطور که خود او در مقدمهی کتاب آورده: «من میراثدار بودم و میراثام روایتهای زبانی گذشتگان.»
عناوین داستانها هوشمندانه و پرکششاند.
نوع وهم و اضطراب هریک از داستانها با دیگری متفاوت است. خانلری هنرمندانه در ۱۲ داستان این مجموعه ۱۲ دنیای داستانی مجزا با جزئیاتی موشکافانه در حد داستانهای بلند خلق کرده است.
همانطور که از عنوان کتاب و طرح جلد آن برمیآید، تم و فضای داستانهای کتاب حول موضوع وهمانگیز جن میگذرند.
|
- از دائمآباد تا پرستیژ:
راوی با خونسردی و بعضاً با لحنی ناراضی و دلگیر و کسل در فضایی پو- وار، بیآنکه بخواهد، از گفتن موضوع اصلی داستان طفره میرود. گرهگشایی در پاراگراف آخر داستان اتفاق میافتد و مخاطب با غافلگیری وارد حوادث تسلسل وار داستانهای مجموعه میشود.
- ظن آباد:
فضای داستان ظنآباد بسیار نزدیک به فضای داستانهای ساعدی است.
این داستان پر از بدگمانی و ظن است. ظن اهالی روستای گرگزده به همدیگر، ظن آنها به راوی، ظن راوی به دیگران و در نهایت به خودش. مخاطب نیز با همذاتپنداری با راوی اول شخص این داستان، بههمراه او در فضاهای داستان حرکت میکند و فقط میتواند دیالوگهایی را که او قادر به شنیدن آنهاست بشنود و مکانهایی را که او میبیند، ببیند. در واقع انتخاب من- راوی برای این داستان به ایجاد تعلیق بسیار کمک کردهاست. اطلاعات بنا به ضرورت محدودیت دید راوی ناقص و حتی نادرست به مخاطب منتقل میشوند. و در آخر داستان این سرگردانی و گمانهزنیها مخاطب- انگار حلول کرده در جسم راوی داستان- در هول و شک باقی میماند.
- شلیلا جان:
فضا و کاراکترهای این داستان فانتزی و کمی برتونگونه است. فرم روایت آن نیز که دیالوگی یکطرفه است، همان تعلیق ناشی از قطره چکانی دادن اطلاعات را به مخاطب در فضای داستان ایجاد میکند. انگار دوربین پشت سر من- راوی کار گذاشته شده، با این تفاوت که میکروفون فقط به یقهی لباس راوی متصل است و ما جز پر حرفیهای او چیزی نمیشنویم.
- رقصان روی شیب ملایم تپه:
رهاشدگی در ناکجاآبادی در وسط بیابان، در مسافرخانهای قدیمی با یک مسافرخانهچی تسخیرشده و زمانهای از دست رفته که نشانی جز زخمهای غریب روی تنت ندارند. تصورش هم میتواند ترسناک باشد. فضای این داستان با توجه به شخصیت تنها و درونگرایی که دارد بستر مناسبی برای تخیلات افسارگریخته و بیمرز او (راوی) ساخته است.
قدرت تخیل نویسنده در ساختن تصاویر وهمناک، وارونگی تداخل خواب و رویا برای شخصیت این داستان و نشان دادن درد و شکنجهی جسمی و روحی او تحسین برانگیز است.
- ایستگاه متروی برج میلاد:
فضای وهمآور این داستان برای مخاطبین دنیای مدرن بسیار ملموس است. نویسنده علاوه بر استفادهی بجا در زمان و مکان مناسب داستانی از عنصر غافلگیری، در انتخاب فضاها و خلاقیت در ساختن المانهای وهمناک نیز از تبحر خاصی برخوردار است.
مکانها و فضاهای شهری این داستان ذاتاً دارای المانهای ترسناکی نیستند، ولی نویسنده قدرت خلق موقعیتهای خاص خود را بهکار گرفته و در همین فضاهای بهظاهر عادی و روزمره ترسی از جنس زندگی مدرن میسازد که برای مخاطب مدرن ملموستر و حتی وهمناکتر است.
- با همان رگههای بنفش:
این داستان که سهگانهای است برساخته از خلقت خاص جن از کالبد شخصیت داستان، میتواند شناسنامهای برای کل داستانهای این کتاب باشد؛ داستان خلقت و آفرینش آنها.
و بیگمان: وهمناکترین داستان این مجموعه.
- عزیزالله، حلالات کردم:
فرم روایت این داستان هندسهای شبیه به دایرههای تودرتو دارد که هیچ کدام بسته نمیشوند. به مرکزیت نقطهای که آنقدر کوچک و دور است که دیده نمیشود، با کمانی منحنی تا بینهایت دایرههای متحدالمرکز میسازد.
توالی تولد و مرگ راوی در این داستان، دنبالهای است بر همان سهگانهی سرآغاز خلقت روایهای داستانهای کتاب در داستان با همان رگههای بنفش.
فضای این داستان با توجه به شخصیت تنها و درونگرایی که دارد بستر مناسبی برای تخیلات افسارگریخته و بیمرز او (راوی) ساخته است.
|
بیشک داستان داربی، غنیترین روایت زبانی را در بین داستانهای این مجموعه دارد. بخشی از این داستان:
- «مرتیکهی فواره پیزی چش انداخت تو چش ما که هاشم کیسهکش، یا بگو تیمام سرور تیم ته یا بیا برو تو حموم خرابه کیسهتو بکش. براق شدم گفتم: تیمام سرور تیم ته، بیفت جلو، بیفت که بهت نشون بدم کس و کارت رو کجای اون حموم شستم.
خنده که انداخت ته حلقاش صداش شد مث صدای خورشیدی. گفت: نشتی داری هاشم شولاد؟! راست میگفت، میگن از سهتای بدن، دوتاش آبه حالا از سهتای ما یکیش از پیشونی و زیر بغل و خشتکمون چکیده، هنوز سرپاییم و آب داریم برا چکوندن. با دست هلام داد و لندید: بیفت جلو که بوی لیتههای ننه مو گرفتی.»
- حالا دیگر یک لحظه هم تنهایم نمیگذارند:
کوتاهترین داستان مجموعه که با اشارهی تیتروار به نشانههایی وهمناک و غیرعادی از اشیاء اطراف راوی، به شیوهای مینیمال، فضای روایت داستانی را میسازد.
- یک لقمه نان و عسل، آن هم از سر حوصله:
این داستان پر از خرده روایتها، شخصیتها و گره افکنیهای کوچک و بزرگ و جذاب است.
بعد از خواندن آن مخاطب احساس میکند فیلمی رنگی با تمام جزئیات روی پردهی سینما دیده است.
- کیک کشمشی، کافه نادری و مرگی که حق است:
داستان کیک کشمشی، کافه نادری و مرگی که حق است، علاوه بر داشتن مولفههای ترسناک نزدیک به فضاهای کلی داستانهای این مجموعه، دارای روایتی مدرن از بوف کور و نویسندهی آن است:
- «آقای شاپور هدایت ادعا میکند که برادرزادهی صادق هدایت است. هرروز بعدازظهر توی کافه نادری پشت یکی از میزهای کنار پنجره مینشیند، قهوهی فرانسه و کیک کشمشی سفارش میدهد و سعی میکند چیزی بنویسد. حالا بیشتر از صد قصه دارد که همه فقط اسماند و طرحی که برای همیشه در مخیلهاش مانده است.»
نظرگاه این داستان برخلاف سایر داستانهای این مجموعه، سوم شخص محدود است.
هم راوی شخصیتی درونگرا و منزوی است که دچار توهماتی در مورد زمینلرزههایی میشود که هیچکس جز خودش متوجه آنها نیست. سایهها و موجودات عجیب و غریبی که او میبیند و دیگران قادر به دیدن آنها نیستند، زندگی روتین و کارمندی او را از حالت عادی خارج کرده و او را وادار میکند به بیرون آمدن از پیلهی انزوا و روزمرگیاش.
|
لحن طنز تلخی که در این داستان استفاده شده، یادآور داستانهای کوتاه بهرام صادقی است.
- محدودهی تلهگذاری حیوانات موذی:
در این داستان هم راوی شخصیتی درونگرا و منزوی است که دچار توهماتی در مورد زمینلرزههایی میشود که هیچکس جز خودش متوجه آنها نیست. سایهها و موجودات عجیب و غریبی که او میبیند و دیگران قادر به دیدن آنها نیستند، زندگی روتین و کارمندی او را از حالت عادی خارج کرده و او را وادار میکند به بیرون آمدن از پیلهی انزوا و روزمرگیاش.
در پایان، بیگمان، حسی که بعد از خواندن داستانهای این مجموعه به مخاطب دست میدهد، نامی جز لذت نخواهد داشت. ■