خلاصه 15 رمان و داستان بلند ايراني

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

1ـ تهران مخوف
مشفق كاظمی 1304 (رقعی، 2 جلد)
جوانی ا زیك خانواده فقیر (فرخ) دلباخته دختر عمه‌اش (مهین) از خانواده‌ای اشرافی و متعین است. پدر مهین به سودای مال و مقام درصدد است دختر را به خواستگار ثروتمند و هرزه‌ای (سیاوش میرزا) بدهد.
در پی حوادثی، فرخ در جریان هرزگی‌های سیاوش میرزا قرار می‌گیرد، وی به علت عنصر خیری كه دارد، یك بار جان او را از مرگ نجات می‌دهد و همزمان زن تیره روزی را كه به فحشا افتاده به خانواده‌اش باز می‌گرداند. در این مدت گرچه میهن از فرخ حامله شده اما مسئله زناشویی او با سیاوش میرزا همچنان مطرح است. مخالفان فرخ، یعنی خانواده مهین، سیاوش میرزا و دار و دسته‌اش، با طرح توطئه‌ای فرخ را به دست ژاندارم دستگیر كرده و به تبعید می‌فرستند. به دنبال این حادثه مهین فرزندش را به دنیا می‌آورد و خود از غصه میمیرد و ازدواج مصلحتی بهم می‌خورد.
فرخ در راه تبعید فرار می‌كند و به باكو میرود، مدتی بعد با انقلابیان روس به ایران برمیگردد و سپس به نیروی قزاق ملحق میشود و جزو آن‌ها در فتح تهران شركت میكند. كودتا آغاز شده و رجال خائن دستگیر و دستگاه‌ها تصفیه میشوند. فرخ كه در این دستگاه سمت مهمی دارد، ظاهراً به آرمان خود برای مبارزه با فساد نائل شده است. اما پس از یكصد روز كابینه كودتا سقوط میكند و اوضاع به حال اول برمیگردد. كاری از دست فرخ ساخته نیست، جز آن كه به تربیت فرزندی كه از مهین دارد دل خوش كند.
"در این اثر تهران مخوف در آستانه كودتانی معروف سید ضیاء همچنان كه بوده معرفی شده است. محیطی است كه فضل و كمال و پاكدامنی در آن ارزش و اعتباری ندارد. نادانی، هرزگی و نفوذهای نامشروع درها را به روی اشخاص لایق بسته و بر نالایق‌ها باز گذاشته است. جوانان هرزگی و جلفی و تجرد و آزادی كامل در عیش با زنان معروفه را بر زندگی خانوادگی ترجیح می‌دهند. آزادیخواهان و میهن‌پرستان در زندان بسر میبرند. روحیه فرخ و اعتراض فردی او درست روحیه اعتراض روشنفكران سال‌های پیش از كودتاست.
سبك نگارش رمان ادیبانه و استادانه نیست، ولی بهرحال ساده و قابل فهم است. نویسنده تصویرهای زنده و روشنی از وضع محلات، قهوه خانه‌ها، شیره كشخانه‌ها، اماكن فساد، راهها و چاپارخانه‌های عرض راه، مسافرت با گاری و درشكه و واگن شهری، لباس‌ها، اندیشه‌ها... بدست می‌دهد."1

2ـ جنایات بشر
ربیع انصاری 1308 (جیبی، 284 صفحه)
پس از " تهران مخوف" داستان‌های زیادی نوشته شد كه درونمایه آن را سقوط دختران بی‌گناه در منجلاب فساد و فحشا تشكیل می‌داد. " جنایات بشر" یكی از این دست آثار و از جمله پرخواننده‌ترین آنهاست. صورت داستان و نیز اسلوب نثر آن ارزش خاصی ندارد و اغلب به گزارش اداری یا انشای مدرسه‌ای شبیه است.
خلاصه داستان از این قرار است: راوی حكایت در بیغوله‌ای در كرمانشاه زنی "بدریه" نام را مشرف به موت می‌یابد. زن یادداشت‌های خود را به او می‌سپارد. مطابق این یادداشت‌ها بدریه دختری است معصوم و چشم و گوش بسته كه به اغوا و كمك دوست نامناسبش ا ز راه خانه در تهران ربوده و در شهرستان‌ها به فحشاء گمارده می‌شود. كشته شدن رئیسه فاحشه خانه بدست یكی از روسپیان عاصی فرصتی به بدریه می‌دهد تا بازمانده پیكر دردمند خویش را از خانه منحوس بدر آورد و در این بیغوله ساكن شود. در آخرین فصول كتاب، راوی حدیث، نامزد دختر را می‌یابد و دو عاشق در كنار هم جان می‌سپارند.
كتاب طبق رسم زمان سرشار از نوحه خوانی‌ها و نفرین‌های نویسنده و آدم‌های داستان خطاب به اجتماع منحط و عوامل فساد است. ولی هیچگاه به ماهیت ریشه‌ها و عناصر متشكله آن در اجتماع اشاره‌ای نشده است. مثلاً نویسنده ضمن یكی از پیام‌هایش قتل رئیسه فاحشه خانه را " بیهوده" تلقی می‌كند و پاداش " بد و خوب اعمال مردم" را به خداوند احاله می‌كند. در این صورت معلوم نیست كه "اصلاح اخلاق عمومی" به عهده كیست؟
داستان در عین حال بازتاب اخلاقیات زمان است. تهمت و افترا‌زنی، تصور غلوآمیز و چشم بسته نسبت به خطرات رابطه جوانی، بیم از شهوت‌زدگی و افسارگسیختگی جامعه‌ای كه گویی همه در آن دست به دست می‌دهند تا دامن عفت اشخاص نجیب و بی تجربه را لكه‌دار كنند. با این حال برخی از صحنه‌های كتاب، مثل وضع راه‌ها و مسافرت، جواز عبور و پست‌های پلیس، زندگی در خانه‌های فساد، روابط روسپیان و منشاء اجتماعی مشتریان، تصویری مبهم اما قابل استناد از روزگار گذشته به دست می‌دهد.

3- تفریحات شب
محمد مسعود 1311 (جیبی، 173 صفحه)
مسعود سه رمان دارد: تفریحات شب (1311)، در تلاش معاش (1312) و اشرف مخلوقات (1313) (گل‌هایی كه در جهنم می‌رویند داستان گونه‌ای است كه سبك اصلی مسعود را از دست داده است) اما آن سه رمان در واقع مكمل هم هستند و جمعاً طرحی كلی از سیمای زندگی و روابط اقتصادی و انسانی زمانش را با زبانی رك و بی پروا ترسیم می‌كنند. محیط این سه گانه كوچه و پسكوچه‌ها، میخانه‌ها، فاحشه خانه‌ها، بازارها، ادارات یا مدارس دلمرده است. آدم‌های قصه‌ها به امراض روحی و جسمی گرفتارند: بیماری‌های مقاربتی، سل، ترس از تنهایی، وحشت از آینده و میل به بی عاری و خودكشی. این آدم با اسامی مستعاری كه بازگوی شخصیت شان است نامیده می‌شوند. در مورد زبان، روحیه و ریست طبقه تحصیل كرده آن سال‌ها آثار مسعود سند است و قول نویسنده گمنامی كه در همان ایام اظهار عقیده كرده صحیح است كه " در آتیه وقتی بخواهیم نمونه‌ای از زبان محاوره‌ای امروزی جوانان كم تربیت شده پایتخت به دست آوریم (تفریحات شب) به طور كامل حاجت ما را روا خواهد كرد"2 عیب مسعود مثل اغلب نویسندگان هم عصرش دخالت نویسنده و در واقع روضه‌خوانی او در لابلای داستان است. خلاصه صافی شده تفریحات شب را در این جا می‌آوریم، كه به خصوص كثرت "عمل" را در كارهای مسعود نشان می‌دهد:
راوی داستان كه معلم است، به همراه رفیقش در سالن رقص مهمانخانه‌ای در كوك مردم هستند.
راوی و رفیقش سیاه مست، از خیابان‌های غم‌انگیز می‌گذرند و به كافه بسیار شیكی قدم می‌گذارند. در این جا رفیقش بعضی از مشتریان كافه را كه همه با كلاه‌برداری مال دار و سرشناس شده‌اند به او نشان می‌دهد.
با درشكه به فاحشه خانه می‌روند " محله كثیفی با مشتریانش، هزاران عمله، بنا، شاگرد دكان‌ها، عضوهای ماهی بیست تومانی ادارات، محصلین بی‌خانمان، در محله به چند نفر از رفقا بر می‌خورند، گوجه فرنگی، خرازی فروش، پكر ممیز نواقل، اسكلت شاگرد چاپخانه و فیلسوف پیر دیر". این‌ها را "لحیم بدبختی" به هم جوش داده است. در خانه‌ای نامزد سابق اسكلت را در میان فواحش می‌بینند.
پس از ساعتی وقت گذرانی سر خانم رئیس را كلاه گذاشته فرار می‌كنند.
یادی مبهم از گذشته، راوی داستان در موقعیتی كه امكان دزدی كلانی داشته خودداری نشان داده است. برای او هنوز افسانه كهنه شرافت زنده است.
راوی به تجارتخانه یكی از دوستانش می‌رود و چند چشمه از معاملات پرنیرنگ بازاری را می‌بیند.
به عیادت منصور رفیق می‌رود. در اتاقی محقر و كثیف. منصور برنشیت حاد دارد.
به دیدار چند تن از دوستان به اداره شان می‌رود، رئیس كارمندان خاطی را جمع كرده و دشنام می‌دهد " پدر سوخته‌های سیراب خور، لش و لوش‌های ولگرد!"
دوستان اشتباهاً به خیال عشرت خانه، وارد یك خانه معمولی می‌شوند.
راوی به مدرسه می‌رود. توصیف وضع اسف بار محصلان. ورود مفتش معارف و نطق پرطمطراق و پوچ او.
راوی كتاب‌های درسی را ورق می‌زند كه مطالبشان با زندگی بیگانه است. پیشخدمت حكم لغو قرارداد استخدامش را به دستش می‌دهد.

زیبا
محمد حجازی 1311 (قطع وزیری، 503 صفحه)
وقایع داستان قبل از سال 1300 شمسی اتفاق افتاده و سال‌ها بعد در زندان به شكل گزارش ماوقع از طرف شیخ حسین جهت وكیل مدافعش نگاشته می‌شود.
شیخ حسین روستازاده‌ای كه جهت ادامه تحصیلات مذهبی به تهران آمده دلباخته زن هوسباز و آشوبگری به نام " زیبا" می‌شود. سودای سوزان جسم، او را مرحله به مرحله به تسلیم سنگرهای اعتقادات و اخلاقیاتش می‌كشاند. شیخ به خاطر زیبا تغییر لباس می‌دهد، به توصیه او زیردست یكی از عشاق دلدارش در اداره‌ای استخدام می‌شود. به فشار زیبا وارد خدعه‌ها و بند و بست‌های سیاسی می‌گردد، قلم بمزد می‌شود، و افتراهای سیاسی او باعث خودكشی دختری بی گناه می‌گردد. در این سقوط ارزش‌ها كه شیخ حسین با آگاهی اما بدون قدرت مقاومت شاهد آن است، بر سر زیبا با دیگر دل باختگان می‌جنگد، نامزد عفیفش را به فحشاء می‌كشاند، رشوه می‌گیرد و اختلاس می‌كند، گاه مجاهد می‌شود و گاه مرتجع، گاه امروزی و گاه سنتی. به معنای كامل كلمه شیخ حسین بازیچه زیبا است.
فضای رمان سرشار است از هرج و مرج، مرض اداره سالاری، فساد و سقوط سردمداران قوم. روزگاری كه رمز پیشرفت روابط پنهانی و خصوصی است، مردمی گرگ صفت و بی اصول، مردمی كه بندی بند شلوار خویشند. خوشگلی بلا است و مایه پیشرفت. كتاب به روشنی نشان می‌دهد كه چگونه سازمان مشروطیت به مان سبك استبدادی اداره می‌شود و سهولت‌های قانون، در جامعه‌ای كه سرشار از خرافات و تبعیض و فریب است، چگونه فساد را تسهیل كرده است.
شخصیت زیبا خوب پرداخت شده، این روسپی اعیانی تا حدی شبیه نانا قهرمان كتاب امیل زولا است. البته زیبا باهوش‌تر است، چون جامعه شرقی زنان را تودارتر و آب زیركاه‌تر بار می‌آورد. او یادآور عصر "عزیز كاشی"ها است كه حتی در تغییر كابینه‌ها اعمال نفوذ می‌كردند.
شخصیت شیخ حسین، علاوه بر سوداوی مراجی و مالیخولیازدگی، نمایشگر شیخك‌هایی است كه فرصت طلبانه، با وسائل غیرقانونی و نامشروع، خود را از اعماق اجتماع بالا می‌كشیدند و از گوشه حجره مدرسه بر كرسی مقامات تكیه می‌زدند. در عین حال تضاد درونی شیخ حسین جالب است. او آگاه است اما تن در می‌دهد تا بازیچه زیبا باشد. شیخ بین تقوای مدرسه و شهوت سوزان، حس ایثار و فرصت طلبی، آونگ وار نوسان می‌كند.
سبك حجازی در این رمان گزارش گونه است. یعنی ماجراها را به طور كلی می‌گوید و كم‌تر به توصیف جزئیات و سایه روشن‌های صحنه می‌پردازد، و اغلب در صدد ساختن زبانی خاص برای هر یك از آدم‌ها برنمی‌آید. و البته چون قصه از قول شیخ حسین نقل شده این شكل قابل توجیه است.
زیبا واقعگراترین اثر حجازی است.

دختر رعیت
م.ا. به آذین 1327 (رقعی، 168 صفحه)
"احمد گل" رعیت اهل گیلان هدایایی (سورسات) برای ارباب به شهر رشت می‌برد، دختر هفت ساله‌اش "صغری" نیز با او همراه است. در خانه ارباب یكی از مهمانان (حاج احمد آقا) كه تاجر متمولی است ـ علیرغم بی میلی پدر ـ صغری را برای كلفتی خود انتخاب می‌كند.
اینك دختربچه همبازی بچه‌های ارباب است، اما از همان آغاز طعم تلخ تفاوت و تبعیض را می‌چشد و چون بزرگ‌تر می‌شود درست و حسابی خدمتكار خانه و جوركش خرده فرمایش‌های خانواده می‌گردد. صغری به شانزده سالگی می‌رسد. این ایام مصادف است با قحطی، پریشانی و آغاز نهضت جنگل در گیلان، كه احمدگل یكی از شركت كنندگان و پیشگامان آن است. حاج احمد گرچه رونق كارش را مرهون تأمین آذوقه ارتش‌های اشغالگر بیگانه است، اما در ظاهر از جنبش میهن‌پرستان حمایت می‌كند تا این كه به راهنمایی احمد گل، جنگلیان انبار پنهانی آذوقه حاج احمد را می‌یابند و اجناس آن را بین مردم قحطی زده تقسیم می‌كنند. سرانجام پس از فعل و انفعالاتی، و پس از چند برخورد نظامی، قشون دولت مركزی رشت را فتح می‌كنند و از همان آغاز دست به كار اعدام جنگلیان و سركوب هواداران آن‌ها می‌شوند. شایع است كه احمد گل نیز جزو معدومین است. فئودال‌ها و تجار محلی البته با این ارتش همكاری صمیمانه دارند.
مقارن این وقایع، مهدی پسر بزرگ حاجی كه دلباخته صغری است چند بار سعی می‌كند به وی دست یابد، اما دختر جوان مقاومت می‌كند. مهدی از طریق ستایش قهرمانی‌های جنگلیان، علاقه و شفقتی در دل صغری پدید می‌آورد، و سرانجام شبی او را تصرف می‌كند. صغری آبستن می‌شود. ماجرای صغری به گوش زن حاجی رسیده است. همخوابگی با كلفت خانگی البته حق آقازاده است، تا از گزند اطفای شهوت در بازار آزاد در امان باشد. اما نه این كه كلفت را آبستن و زبانش را دراز كند. بنابراین با پنهان كاری زن حاجی، مدت آبستنی صغری سپری می‌شود و او را می‌زاید. به دستور خانم، نوزاد را به مستراح می‌اندازند و هفته بعد نیز مواجب پس‌افتاده صغری را به دستش می‌دهند و او را از خانه بیرون می‌كنند.
در این هنگام نهضت جنگل به خاطر اختلافات درونی و فشار نیروهای اجنبی و تسلط ارتش مركزی به كلی از هم پاشیده است.
صغری به جایی راه ندارد. او به خواهر و شوهر خواهرش كه كارگر خوش طینتی است می‌پیوندد و به كار در باغ‌های توتون می‌پردازد. اینك او می‌تواند روی پای خود بایستد. در زندگی او فصل تازه‌ای آغاز شده است.
در " دختر رعیت" نویسنده با اسلوبی و صاف كوشیده است ابعاد عینی و درونی ماجرا با حوادث تاریخی ربط دهد. و گرچه، او نیز به شیوه نویسندگان قبلی گهگاه در مسیر داستان دخالت می‌كند، اما با توجه به سال انتشار كتاب، می‌توان گفت اسلوب وصفی رمان و گردش مرتبط وقایع، پیشرفتی در رمان نویسی ایران صورت داده است.

نیمه راه بهشت
سعید نفیسی 1331 (رقعی، 295 صفحه)
این رمان از لحاظ موضوع و طرح داستانی اعتبار خاصی ندارد. اما از نظر افشاگری‌های سیاسی اثری است ممتاز و تا حدودی كم نظیر. سعید نفیسی در نگارش رمان از اطنابات و طول و تفصیل‌های بالزاك مآبانه‌ای سود جسته است، ضمن آن كه جز در لحظاتی نتوانسته به تشریح كامل و ظریف روابط جامعه بالزاكی نزدیك شود.
داستان در طبقات و سطوح بالای جامعه سال‌های نگارش اثر جریان دارد. نام آدم‌های متعدد آن یا ترجمه به معنی و حروف درهم شده نام‌های واقعی سیاستمداران و متنفذان روز است، یا كلماتی ساخته شده بر وزن آن نام‌هاست. بنابر این با كمی دقت می‌توان هویت واقعی بازیگران صحنه را تشخیص داد. مثلاً فرازجوی (فرود)، روشن سفید بخت (نیر سعیدی)، دكتر طیبی (دكتر طاهری)، الك بدنی (ملك مدنی)، دكتر ادبار (دكتر اقبال)، علی اكبر دیپلماسی (علی اكبر سیاسی)، سید عنعناتی (سید ضیاء)، بالارو (ساعد)، باتنگان (بازرگان)، اختلاج (ابتهاج)، مسواك زاده (مصباح زاده)، روانگاه فاسد (جهانشاه صالح)، بدپوز خوش كیش)، عورتگر (صورتگر)، خسیل الكی (خلیل ملكی)، سپهبد زرمدی (سپهبد احمدی) همه از شخصیت‌های معروف عصرند. بیشتر صحنه‌های كتاب را ضیافت‌های مجلل، یا مجالس خصوصی مردم بالای جامعه از جمله فراماسون‌ها تشكیل می‌دهد. مردمی كه بهشت موعودشان فلان كشور خارجی است و به سوی سرزمین معبود سلوك می‌كنند.
نویسنده اطلاعات خود را از چگونگی محیط رشد، تربیت، ترقی و نیل آدم‌ها به مناصب عالی و شبكه روابط فاسد آنان ارائه می‌دهد: روزگاری كه تعیین وكیلان و وزیران با سفارش و تصویب سفارتخانه‌های خارجی، یا بر اثر مواضعه و تبانی عوامل ذی نفوذ و صاحبان امتیازات مادی انجام می‌گیرد. اعمال این قدرت بی مهار به آنجا می‌كشد كه چون بستنی فروش محله بی اختیار چشم در چشم یكی از متنفذان دوخته، به جایی می‌افتد كه عرب نی می‌اندازد. و بدین ترتیب ارزش رمان نفیسی در سندیت بخشیدن به افسانه‌هایی است كه در افواه عوام بود، اما هیچ كس بدان وزنی نمی‌نهاد.

چشمهایش
بزرگ علوی 1331 (رقعی، 287 صفحه)
استاد " ماكان" نقاش بزرگ كه یكی از مبارزان علیه دیكتاتوری رضاخان بوده، در تبعید درمی‌گذرد. جزو آثار باقی مانده او پرده‌ای است به نام "چشمهایش". چشم‌های زنی كه گویا رازی را در خود پنهان كرده است. راوی داستان كه ناظم مدرسه و نمایشگاه نقاشی است دچار كنجكاوی سوزانی است كه راز این چشم‌ها را دریابد. بنابراین سعی می‌كند "مدل" را یافته و درباره ارتباطش با استاد ا زاو بپرسد. پس از چند سال، ناظم مدل را می‌یابد و در خانه مجلل او با هم به گفتگو می‌نشینند. زن می‌گوید كه دختر خاندان متعینی بوده كه به خاطر زیبایی‌اش توجه مردان بسیاری را جلب می‌كرده است. اما مردان و عشق بازیچه او بوده اند. تنها در برخورد با استاد كسی را می‌یابد كه اساساً توجهی به جمال و جاذبه وی ندارد. زن برای جلب توجه استاد در تهران و اروپا با تشكیلات مخفی كه زیرنظر استاد است همكاری می‌كند، تا سرانجام به وی نزدیك می‌شود. اما استاد نه فداكاری او را جدی می‌گیرد و نه پی به كنه احساسات و عواطفش می‌برد. در عوض در برابر او، و بخصوص از چشم‌هایش هراسی گنگ ابراز می‌كند. در پایان استاد گرفتار پلیس می‌شود، و زن پیشنهاد ازدواج رئیس شهربانی را، كه یكی از خواستاران قدیمی اوست، می‌پذیرد به شرط آن كه استاد از مرگ نجاتی ابد. استاد به تبعید می‌رود و البته هیچگاه از فداكاری زن آگاه نمی‌شود. او تمام حسیات و تلقیات خود را در قبال زن در پرده‌ای به نام "چشمهایش" به یادگار نهاده است. در این چشم‌ها بطور كل زنی مرموز، اما به هر حال دمدمی مزاج و هوسباز و خطرناك متجلی است: زن می‌داند كه استاد هیچگاه به ژرفای روح او پی نبرده و این چشم‌ها از آن ا و نیست.
بزرگ علوی در این رمان روش استعلام و استشهاد را به كار برده، روشی كه چند اثر دیگر او را نیز شكل داده است. این شیوه بیشتر در ادبیات پلیسی معمول است. یعنی كنار هم نهادن قطعات منفصل یك ماجرای از دست رفته و ایجاد یك طرح كلی از آن ماجرا به حدس و قرینه. بدین ترتیب یك واقعه گذشته به كمك بازمانده‌های آن نوسازی می‌شود. اشارات تاریخی بزرگ علوی نیز بحث‌ها برانگیخته: استاد ماكان گاهی شبیه كمال الملك است. رییس شهربانی، سخت به "آیرم" شباهت دارد. اما هیچكدام دقیقاً الگوی واقعی شان نیستند. این كار فقط برای خلق فضا انجام شده است. نثر منظم و سیال نویسنده در قیاس با معاصرانش بسی امروزی می‌نماید. این كتاب از آثار معدود فارسی است كه در مركز آن یك زن با تمام عواطف و ارتعاشات روانی و ذهنی قرار گرفته است.

آفت
حسینقلی مستعان 1336ـ 1330
(این رمان به صورت پاورقی در بالغ بر 300 شماره مجله تهران مصور منتشر شده است)3
سال‌های پس از جنگ جهانی اول است. آقا بالاخان جوان خوشرو و خوش بنیه كه در فرنگستان تحصیلات نظامی كرده با زن فرنگی‌اش (ماریونا) به ایران باز می‌گردد، و در قشون با درجه سرتیپی استخدام می‌شود. طبع هوسباز آقا بالاخان در اولین روزهای بازگشت او را به دام عشق " فروغ" نامزد دوران كودكیش كه دختری شیطان و طناز و عشوه گر است می‌اندازد. در حالی كه مادر و خواهرش علیه عروس بیگانه جادو و جنبل می‌كنند آقا بالاخان خود نیز در می‌غلتد و در جریان توطئه‌ها چند تن (دو جوان ژیگولوی فامیل ـ یك مامور ـ یك تأمینات ـ پسر وزیر جنگ ـ یك رمال و یك فاحشه) را به قتل می‌رساند، بی آن كه دم به تله بدهد. البته خود او نیز ناگزیر دچار آلودگی‌های دیگری می‌شود. سیفلیس می‌گیرد، یا می‌كوشد همسر شرعی خود را به آغوش وزیر جنگ وقت بیندازد. سرانجام ماریونا از او طلاق می‌گیرد و با دختر خردسالش (زیبا) به اروپا می‌رود و آقا بالاخان با فروغ ازدواج می‌كند.
اما این موفقیت مشكل تازه‌ای آفریده است. آقابالاخان فریفته (نشاط) خواهر فروغ شده است تا آنجا كه در پی این سودا عشق نخستین خود (فروغ) را نیز به قتل می‌رساند. این بار نشاط كه از ماجرا بو برده او را از خود می‌راند و یگانه دختر خواهر مقتولش (فروغ كوچك) را نیز نزد خویش نگه می‌دارد و با مرد دیگری ازدواج می‌كند.
آقابالاخان كه سرش به سنگ خورده سعی می‌كند به نیروی محبت دختر كوچكش خود را اصلاح كند. در این میان دختر زیبایی به نام اقدس كه از ماجراهای آقابالاخان آگاه است تصمیم می‌گیرد او را به راه سلامت هدایت كند، و همسرش می‌شود. اما ورق برگشته است. شب عروسی آن‌ها مرگ فروغ كوچك جشن را به عزا مبدل می‌كند، و چند روز بعد آقابالاخان به اتهام اختلاس در وزارت جنگ به محاكمه كشیده می‌شود. خانه و اثاثش را برای پرداخت قروضش می‌فروشد و خود به پرورش سگ‌ها می‌پردازد. معهذا این خوشبختی كوچك نیز خود را از او دریغ می‌كند. بیماری سیفلیس عود می‌كند و اقدس همسرش فریب جوانی از خویشان را می‌خورد. آقابالاخان زنش و فاسق او را در بستر كامجویی شان می‌كشد و در محاكمه نیز تبرئه می‌شود.
سال‌ها می‌گذرد، آقابالاخان بیمار، رنجور، الكلی و تریاكی است و تنها امید او بازگشت همسر اولش ماریونا و دختر جوانش زیبا است. اما به نامه‌های التماس آمیز او جوابی داده نمی‌شود. از آن سو، سرانجام نفوذ دختر جوان مادر را وادار به تمكین می‌كند، منتهی نامه‌ای كه باید خبر خوش را به آقابالاخان بدهد به عللی به دستش نمی‌رسد، بالاخره شبی كه در بستر مرگ با كابوس قربانیانش محشور است، زن و فرزند به بالین او می‌رسند. آقابالاخان از مرض قلبی مرده است.
به طور كلی نویسنده در نقاشی مدارهای تباه و تیره جامعه‌ای كه بر محور سودجویی و كامروایی می‌چرخد موفق بوده است. گرچه آفتی كه ریشه‌های این نظام را پوسانده، هیچگاه تجزیه و تحلیل نشده، ولی عوارض آن كه روابط انسانی، اداری، تربیتی و سیاسی طاعون زده است با نمونه‌های فراوان و به طرزی مقنع پیش چشم خواننده گسترده است.
جبرگرایی نویسنده و برداشت‌های رومانتیكی كه دارد آدم‌ها را علی‌الاصول محكوم سرنوشت نشان می‌دهد، شاید هم نوعی بینش تحصلی در این داستان یافت شود، اما اگر به عمق و انگیزه اساسی این اعمال ننگریم، شكل ظاهری آن جز سرنوشتی كور نیست كه نویسنده با تسلط و آب و تاب بروزهای آن (یعنی سلسله‌ای از حركت‌های خشن و تب آلوده) را روایت كرده است.

یكلیا و تنهایی او
تقی مدرسی 1334 (رقعی، 153 صفحه)
داستان كه بر مبنای روایات عهد عتیق ساخته شده، در اسرائیل كهن می‌گذرد. یكلیا دختر پادشاه اورشلیم كه خود را به عشق چوپانی تسلیم كرده است، با افتضاح مرسوم از شهر طرد شده و اینك تنها و بهت زده در كنار رود باستانی "ابانه" پرسه می‌زند. غروب هنگام شیطان به سراغ او می‌آید و به مثابه دوستی جهان دیده، برای دلداریش قصه می‌گوید. قصه برخورد خدا و شیطان بر سر مخلوق:
" میكاه" پادشاه باستانی اورشلیم، با نیك بختی و عزت روزگار می‌گذراند و خداوند (یهوه) حامی اوست. عازار پسر میكاه كه از جنگی پیروزمندانه بازگشته در ضمن غنیمت‌های جنگی، زنی فتان به همراه دارد به نام تامار. عامه عقیده دارند كه تامار فرستاده شیطان است. علیرغم هشدارها و اخطارهای كاهنان، پادشاه كه دل در گروی عشق تامار نهاده او را به شهر خدا می‌پذیرد. تامار بر پادشاه و پسرش، عمویش و خلاصه بر همه پیرامونیان نفوذی عمیق و مشوش كننده دارد. یهوه به نشانه خشم خود توفان و بیماری را به سراغ اورشلیم می‌فرستد. مردم نیز از پادشاه تقاضای اخراج تامارا را دارند. میكاه، در این دوراهی تردید، زمانی چند مقاومت می‌كند، اما سرانجام حس وظیفه بر او غالب می‌آید و تامارا را از شهر بیرون می‌كند، توفان فرو می‌نشیند، روح یهوه شاه را فرا می‌گیرد و مردم به او درود می‌فرستند. او همان پادشاه محبوب گذشته است. مظهر خیرات است و تاریخ نویس شرح مناقب شرا می‌نویسد. لكن در درون او چیزی شكسته ست. او یكبار عشق خاكی را شناخته اما گویی شادی اقعی با ایمان به خداوند منافات دارد. او همه چیز را خود كشته، و اینك در برابرش آینده‌ای از تلخی و انزوا گسترده است. نه پادشاه كه همه پیرامونیان، پس از دیدن تامارا، اطمینان به نفس را از دست داده‌اند.
شیطان نتیجه می‌گیرد كه زمین و لذت‌هایش انسان را فراموش كرده، زیبایی را كنار نهاده، و عقل متوسط ـ عقل گدایان روح ـ بر آن حاكم است. آری بشر دچار تنهایی و ترس است. و این مشیت الهی است.
نثر تقی مدرسی در این كتاب، شفاف و زلال است و توصیفات تابلو مانند شاعرانه و رنگینی دارد كه گویی عطری كهن از آن برمی‌خیزد. این گونه نثر كه از ترجمه كتاب مقدس برداشت شده، به روزگار نگارش " یكلیا" كم سابقه بوده و بدنبال توفیق آن بسیار مورد تقلید قرار گرفته است.4

10ـ مدیر مدرسه
جلال آل احمد 1337 (جیبی، 170 صفحه)
معلمی دلزده از تدریس، مدیر مدرسه تازه سازی در حومه شهر می‌شود. در چند فصل كوتاه و فشرده با موقعیت مدرسه، ناظم و آموزگاران، وضع كلی شاگردان و اولیای اطفال آشنا می‌شویم. معلم كلاس چهار هیكل مدیر كلی دارد و پر سر و صداست. معلم كلاس سوم افكار سیاسی دارد. معلم كلاس اول قیافه میرزا بنویس‌ها را دارد. معلم كلاس پنجم ژیگولوست. ناظم همه كاره مدرسه است. بچه‌ها بیشترشان از خانواده باغبان و میراب هستند. در ضمن اشاراتی در لفافه‌ها را به هوای سال و روزگار حدیث، رهنمون می‌شود. بهر حال، مدیر ترجیح می‌دهد از قضایا كنار بماند و اختیار كار را به دست ناظم بسپارد كه "هم مرد عمل است و هم هدفی دارد." اما مجبور است كه در چند مورد راساً دخالت كند. مثلاً تماس با انجمن محلی برای "گدایی كفش و كلاه برای بچه‌های مردم". این چنین است كه مدیر شاهد ساكت وقایع است اما در دلش جنگی برپاست. او پیوسته درباره خودش قضاوت می‌كند، و وسوسه استعفاء رهایش نمی‌كند. وقتی معلم كلاس سوم را میگیرند مدیر از خود می‌پرسد كه چه كاری از دستش بر می‌آید. روزی كه معلم خوش هیكل كلاس چهارم زیر ماشین می‌رود، مدیر در بیمارستان بالای هیكل درهم شكسته او، برای نخستین بار اختیار از كف می‌نهد و چشمه‌ای از منش عصبی خود را نشان می‌دهد، به راستی آقا مدیر چه كاره است؟ در واقع او كارهایی جزیی صورت داده است: تنبیه بدنی را غدغن كرده، معلم زن به مدرسه "عزب اغلی‌ها" راه نداده، یا اختیار انجمن خانه و مدرسه را به دست ناظم سپرده تا به كمك تدریس خصوصی بتواند كمك هزینه‌ای به دست آورد.
حالت عصبی مدیر و لحن پرتنش او در طول حدیثش بالا می‌گیرد، سرانجام در اواخر سال تحصیلی واقعه‌ای ظرف شكیبایی‌اش را سرریز می‌كند. پدر و مادری به دفتر مدرسه می‌آیند و با هتاكی و داد و بیداد شكایت می‌كنند كه ناموس پسرشان را یكی از همكلاسی‌ها لكه دار كرده است. بین مدیر و پدر طفل برخورد و فحاشی تندی در می‌گیرد مدیر كه حسابی از كوره در رفته پسرك فاعل را صدا می‌كند و جلوی صف بچه‌ها به قصد كشت او را می‌زند. اما وقتی خشمش تخفیف یافت پشیمان می‌شود "خیال می‌كنی با این كتك كاری‌ها یك درد بزرگ را دوا می‌كنی؟� آدم بردارد پایین تنه بچه خودش را بگذارد سر گذر كه كلانتر محل و پزشك معاینه كنند تا چه چیز محقق شود؟ تا پرونده درست كنند؟ برای چه و برای كه؟ كه مدیر مدرسه را از نان خوردن بیندازند؟ برای این كار احتیاجی به پرونده ناموسی نیست، یك داس و چكش زیر عكس‌های مقابر هخامنشی كافی است."
پسرك فاعل كه بد طوری كتك خورده خانواده بانفوذی دارد. مدیر را به بازپرسی احضار می‌كنند. مدیر سرانجام كسی را یافته كه به حرفش گوش كند. به عنوان مدافعات ماحصل حرفهایش را روی كاغذ می‌آورد كه " با همه چرندی هر وزیر فرهنگی می‌توانست با آن یك برنامه هفت ساله برای كارش درست كند" و می‌رود به دادسرا. اما بازپرس ا زاو عذر می‌خواهد و می‌گوید قضیه كوچكی بوده و حل شده...
واپسین امید مدیر بر باد رفته است، هما نجا استعفایش را می‌نویسد و به نام یكی از همكلاسان پخمه‌اش كه تازه رئیس فرهنگ شده پست می‌كند.
در باره اسلوب نثری آل احمد در فصل قصه نویسی سخن گفتیم.

11ـ شوهر آهو خانم
علی محمد افغانی 1340 (وزیری، 863 صفحه)
ماجرا در شهر كرمانشاه از سال 1313 آغاز می‌شود و تا حوالی سال 1320 یعنی ورود متفقین به ایران ادامه می‌یابد.
سید میران سرابی مردی در حدود 50 ساله، كاسبكاری نسبتاً متمكن، با اصول و معتقدات مذهبی، اما آزاده و خیر، رئیس صنف خباز، شوهر كدبانویی زحمتكش و مهربان و بردبار (آهو خانم) و پدر چهار فرزن داست. این زندگی آرام را ورود زنی به هم می‌زند. روزی در دكان سید میران با زن جوانی (هما) كه به خرید نان آمده آشنا می‌شود. این زن كه وجاهت و طنازی خیره كننده‌ای دارد، از همان آغاز بر سید میران تأثیر می‌گذارد. هما می‌گوید كه شوهرش او را سه طلاقه كرده، فرزندانش را از او گرفته و از خانه بیرونش كرده است. سید میران در پرتو حسی كه خود آن را نوعدوستی می‌انگارد، هما را موقتاً به خانه خود می‌آورد و جایی به او می‌دهد. طبعاً آهوخانم نیز شكی در حسن نیت شوهر محبوبش ندارد و با ملاطفت از زن ناشناس استقبال می‌كند. ولی دیری نمی‌پاید كه ماجرا رنگ دیگری می‌گیرد. نفوذ هما بر سید میران بیشتر میشود و آهو خانم به طور مبهم حس خطر می‌كند . سرانجام سید میران به بهانه بستن دهان بدگویان هما را به عقد خود در می‌آورد. كم كم هما حقوقی بیشتر از آهوخانم به دست می‌آورد. بین دو هوو برخوردهایی روی میدهد. سلطه خشم و شهوت، سید میران را وادار می‌كند كه زن بزرگش را به طور مرگباری كتك بزند و همه روابط زناشویی را با او قطع كند. دورانی خوابناك و لذت بخش برای سید میران آغاز می‌شود. در برابر چشمان متعجب و گاه فضول همسایگان، همكاران، فرزندان و بخصوص دیدگان غمناك و مبهوت آهوخانم، سید چون گنجشكی كه افسون مار است به همه هوس‌های هما تن در می‌دهد. عشق پیری او را هر چه شیداتر، تك روتر و تسلیم‌تر كرده است. سید به كار و كاسبی‌اش نمی‌رسد، با هما شراب می‌خورد، اجازه می‌دهد كه او لباس‌های هوس انگیز بپوشد و به خیابان برود. به تدریج ثروتش را به شكل هدایای گوناگون به پای هما می‌ریزد. گرچه هما برای كسب هر كدام از این امتیازات ابتدا در برابر اعتراض شدید شوهرش، هوویش و حتی دیگر آشنایان قرار می‌گیرد، ولی برنده نهایی اوست كه سلاح دولبه هوش و جمال را با قدرت به كار می‌برد. "آهوخانم" در تمام مدت با سكوت و حسرت شاهد اندوهناك ویرانی شوهر و آینده كودكان خویش است. او و هما دو روی سكه زن ایرانی هستند كه در عین حال از نظر بی پناهی و بی آتیه بود نبا هم وجه مشترك دارند، یعنی تا وقتی عزیزند كه آب و رنگی دارند و در دل شوهر جا می‌گیرند.
در فصول پایان كتاب سید میران كه تقریباً همه چیزش را از دست داده خانه و دكانش را نیز حراج می‌كند، سهمی برای بچه‌ها و آهو خانم (كه فعلاً دور از خانه به حال قهر به سر می‌برد) می‌گذارد و با هما به قصد سفری بی بازگشت به گاراژ می‌روند. آهوخانم از ماجرا آگاه می‌شود، یكباره از پوسته انفعالی‌اش بدر می‌آید، خود را به گاراژ می‌رساند و سید میران را با آبروریزی به خانه می‌برد. سید میران منتظر است كه هما نیز به دنبال او به خانه بیاید، ولی به او خبر می‌دهند كه هما باز نخواهد گشت، هما با راننده اتومبیل كه یكی از عشاق سابق اوست شهر را ترك كرده و به دنبال سرنوشت دیگری رفته است. در این فرصت وضعی كه بارها عقل سید میران به او تلقین می‌كرد، اما عشقش به هما مانع بود، خود به خود پدید آمده است. هما رفته است و سید میران باید بار یك زندگی در هم شكسته را با كمك آهوخانم كه همچنان مهربان و وفادار است به دوش كشد.
گرچه این رمان گهگاه دستخوش اطناب ملال آوری است و بخصوص گفتگوها زیر تأثیر رمان نویسان اروپایی قرن 19 آمیخته با اساطیر و احادیث غرب و شرق است، و اغلب در حد معلومات گویندگان نیست؛ اما در ضمن نویسنده در چند خط اصلی موفق بوده است:
ـ سه قهرمان اصلی كتاب كاملاً برای خواننده آشنا و موجه هستند؛ این اطناب حداقل نكته ناشناسی در آدمهای رمان باقی نگذاشته، آنها كاملاً زنده با گوشت و پوست و حس وجود دارند.
ـ در لابلای داستان چشم انداز گویایی از زندگی و تاریخ كشور را در یك شهرستان در زمان سال‌های اثر ترسیم كرده است. در حاشیه حوادثی كه بر قهرمانان اصلی می‌گذرد، ماجرای تغییر لباس و كلاه، كشف حجاب، برخوردهای صنفی، انتخابات، نظام اداری و حكومتی، رابطه شهر و روستا و سلسله روابط مردم با قدرت جابرانه مستقر كشف و روشن شده است.
ـ آهوخانم در واقع غمنامه زن ایرانی است. و سند محكومیت سرنوشتی كه در سال‌های روایت شده برای زنان وجود داشته است.
12ـ سنگ صبور
صادق چوبك 1345 (رقعی، 400 صفحه)
شیوه نقل داستان، حدیث نفس آدم‌های كتاب است در ذهن خود. این التزام ساخت مشكلی را بر نویسنده تحمیل كرده و در عین حال بیان او را به قلمرو مطلوب و تخصصی‌اش رهنمون شده است. هر یك از آدم‌ها می‌توانند با آزادی كامل حرف بزنند (چون در خاطرشان حرف می‌زنند) اما هر یك از آدم‌ها مكلفند زبانی كاملاً مستقل (با لغات و كلمات طرد شده) و مسائلی متناسب با سجایاشان داشته باشند. صادق چوبك از پس این مشكل به درستی برآمده و یكی از رمان‌های استادانه ادبیات فارسی را پرداخته است.
داستان در شیراز می‌گذرد. حدود سال 1312. در خانه‌ای همسایه داری. گفتیم كه داستان حدیث نفس مستأجران است.
مستأجر نخست، احمد آقا، روشنفكری است با تلخ نگری و ذهنیت گرایی روشنفكران روزگارش، كه طبعاً از هر اقدام عملی معذور است. احمدآقا در كنج اتاقش با عنكبوتی كه به او "آقا مولوچ" نام داده بحث می‌كند و اغلب درباره وسوسه‌ها، دشواری‌ها و وظایف یك " نویسنده گداها".
مستأجر دیگر " گوهر" زن جوانی است كه برای عماش خود و پسر خردسالش "كاكل زری" تن فروشی می‌كند. گوهر در گذشته همسر حاجی متمكنی بوده است. روزی در شاهچراغ آرنج زائری به بینی كودك می‌خورد و او خون دماغ می‌شود. این پیش آمد، با تلقین و تفتین هووهای گوهر، یعنی اثبات حرامزادگی كودك. پس حاجی زن را طلاق می‌دهد و او را با فرزندش از خانه بیرون می‌كند. گوهر احمدآقا را دوست دارد و احمدآقا نیز ضمن آن كه گاه گدار از وصال او تمتعی می‌برد به او و كودكش علاقمند است اما هیچگاه نمی‌تواند تصمیم گیرد و برای نجات آن‌ها با گوهر ازدواج كند. ما حدیث نفس گوهر را در كتاب نداریم. ظاهراً داستان از جایی شروع می‌شود كه او به قتل رسیده، در عوض ذهنیات كاكل زری را داریم كه با زبان طفلانه و لهجه شیرازی قصه مشتریان هر شبه مادرش را با منطق ساده خود توجیه و تفسیر می‌كند.
مستأجر دیگر "بلقیس" زنی است زشت رو و حشری كه شوهرش عنین است. بلقیس عاشق احمدآقا است و گوهر و پسرش را مانع اصلی در راه وصال محبوب می‌بیند و از آن‌ها نفرت دارد. آخرین مستأجر " جهان سلطان" پیرزنی است افلیج كه روی لگن نشسته و همسایه‌ها (بیشتر گوهر) گاهی لقمه نانی به او می‌دهند و زیرش را تمیز می‌كنند. پیرزن در رویای خویش خاطره زیارت اماكن مقدس را دوره می‌كند و انتظار نجات‌دهنده‌ای را می‌كشد.
در بیرون از خانه نیز با اوضاع اجتماعی شیراز و با ذهنیات "سیف القلم" (قاتل معروف روسپیان) آشنا می‌شویم. و از این دریچه است كه می‌بینیم گوهر چگونه به وسیله سیف‌القلم با طرزی فجیع مسموم و مقتول می‌شود.
پی‌آیند این وضع تنها ماندن كاكل زری و مرگ جهان سلطان است. كاكل زری نیز مورد تجاوز قرار می‌گیرد و سپس در حوض آب خفه می‌شود. و احمدآقا كه بی تصمیمی، تزلزل و ضعف نفس خود را مسبب این وقایع می‌داند، در انزوای هدیان بارش گاه با بازپرس محاجه‌ای خیالی ـ واقعی دارد، گاه شاهنامه می‌خواند و می‌گرید، یا با بلقیس همآغوشی می‌كند.
در قسمت آخر رمان نمایشنامه‌ای داریم كه موضوع كلی آن در بحث‌های احمدآقا و آقا مولوچ مطرح شده: نمایشنامه‌ای در باره خلقت انسان اولین، كه حاوی فلسفه نویسنده نسبت به سرنوشت آدمی ‌است.
از بابت اسلوب نگارش این رمان باید گفت كه یكی از مشكل‌ترین ساخت‌های ادبی مورد آزمون قرار گرفته است. حداقل شش نوع زبان و لحن برای این داستان ساخته شده؛ به علاوه در استخدام لغات و تصاویر، اصطلاحات خاص زمان اثر در نظر گرفته شده یعنی هیچ لغت و تعبیری ساخت سال‌های بعد در آن راه ندارد. جریان‌های ذهنی اگر چه ظاهراً بی نظم می‌نماید ولی در آخر كتاب به خوبی همدیگر را تكمیل می‌كنند، و قصه با تمام ابعاد فاجعه آسایش در برابر ما قدم می‌افرازد. در این جا یك بار دیگر شاهد خونسردی تحسین‌انگیز صادق چوبك هستیم. كتاب خواننده را خون به دل می‌كند. اما نویسنده كاملاً خویشتن دار است. چرا كه علی الظاهر او فقط ذهنیات چند آدم را گزارش كرده است.

13ـ سفر شب
بهمن شعله ور 1345 (رقعی، 241 صفحه)
سفر شب بازگوی سیر آرمان‌های جوانی و سر به سنگ خوردن گروهی بچه محل است (مقصود بك ـ میدان تجریش و...) حدیث چند روشنفكر و چند یكه بزن. فضای اثر یادآور سال‌های قبل از 1340 است. آغاز رهایی روحی از ناكامی‌های سیاسی. روشنفكر از كسوت نزار و درمانده‌اش درآمده، كوهنورد و مشت زن و رفیق لات‌هاست. در عوض دعاوی بزرگش را عمداً به فراموشی می‌سپارد و گرد خوشی‌های بیعارانه تن می‌گردد.
در طول این سفر ـ سفر شب ـ با این حال، قضایا به عاقبت تاریكی می‌انجامد. دانشجوی سال آخر پزشكی در عین سلامت و نیرومندی خودكشی می‌كند. لات جوانمرد به دست پلیس اعدام می‌شود و راوی اثر (هومر) به بهانه تحصیل خود را به امریكا می‌اندازد و یك آنارشی روحی را می‌پذیرد. سیری از هاملت تا امیر ارسلان و بهلول.
رمان به صورت فصل‌های پراكنده، تك گویی، حدیث نفس و محاكات در فضایی آشفته پرداخت شده و از بابت تدارك یك زبان ذهنی قابل تعمق است. از سویی به طور مستقل آینه‌ای از وضع روحی جوانان و چشم انداز اجتماعی آن ایام به دست می‌دهد: مشروب خواری مدام، شاخ و شانه كشی، بحث‌های روشنفكری، همه و همه در صحنه اماكن تفریح عمومی. راوی اثر كه داعیه تعالی داشت در پایان تسلیم وضع موجود شده و از همان پدری تقلید می‌كند كه همواره مورد انتقادش قرار داده بود: " یك نیمچه فیلسوف هیچكاره و همه كاره و كله پاچه خور و زن دوست عین پدر".
به قول منتقدی كه به نسل پیشتر تعلق دارد: "سفر شب ادای یك ادیسه مسكین هم هست. نه به جستجوی هویت خوی شكه به قصد سر در آوردن از هرزآب بهلولی. نقطه شروعش اشربه خواری و نزول اجلال به "قلعه" و نقطه ختامش "رومسخرگی پیشه كن" و نزول اجلال دیگری به این قلعه بزرگ‌تر، غمنامه نسل جوان‌تری است كه در كلاس‌های ابتر ما درس خوانده اند، به پوچی..." 5
در آخرین فصل كتاب كه آشفتگی به منتها درجه می‌رسد، "هومر" نیمه مجنون خود را در جلد فاتحی، پیمبری و دیوانه كبیری كه وارد "مدینه" امروز شده می‌بیند و به پرسش‌های یك خبرنگار پنداری از قول همه بزرگان ریز و درشت تاریخ پاسخ می‌دهد. در همین جاست كه به رای العین مشاهده می‌كنیم "سفر شب" اگر از تولدی نشان دارد از مرگی هم خبر می‌دهد. آن نسل خوشفكر، بی امید، شوخ و هرج و مرج زده (كه در آثار بهرام صادقی نیز چهره می‌نماید) در تاریكی گم شده است؛ و یادگار او را فقط در قیافه برخی بازماندگان می‌بینیم، و نه ادامه‌اش را در نسل بعدی.

14ـ طوطی
زكریا هاشمی 1348(رقعی، 405 صفحه)
فصل‌های رمان ماجراهای یكنواخت و مشابه یك نفر یكه بزن "چیز فهم" و صاحب هیجانات عاطفی را به رشته تحریر در می‌آورد. یكه بزن (هاشم) به همراه رفیق همپالكی‌اش (بهروز) دور تسلسلی از خانه، میخانه، روسپی خانه را می‌پیمایند. اما در این سیر شتاب ناك، و ماجراهایی كه در پی هم از سیاه مستی و دعواهای هرز مرض و عشقبازی‌های سیری ناپذیر، در خیابان‌های آخر شب، كافه‌های پست، یا خانه‌های شهر نو ردیف می‌شوند چیزی زنده هم هست: یك تماشای سطحی از تیره روزی‌های اعماق. سحطی از این بابت كه خود رمان نیز داعیه تحلیل و تعمق ندارد. حتی ما هیچ چیز از گذشته آدم‌های كتاب نمی‌دانیم و نخواهیم دانست. در فرصتی از رمان با اینان ملاقات می‌كنیم، در بخار می‌ و گیجی بی‌خوابی، چهره‌های مبهمی می‌بینیم و بعد نزدیك سپیده دم، خداحافظ! آن چه برای نویسنده طوطی اهمیت دارد عمل است و تحرك. یك تحرك دیوانه وار به طرف جنون. یك جهش بلند به سوی نابودی و نسیان. در واقع این روانشناسی حاصل گذشته‌ای است كه ناخودآگاه قهرمانان از یادآوری آن ابا دارند. نمی‌توان این گذشته را تخمین زد اما نمی‌توان بدان فكر نكرد. این كه دو نفر آدم كتاب "انگل، و مثل كرم خاكی كه توی لجن بیفتند"، این چنین آلودگی‌های اعماق را بهم می‌زنند، و این چنین سودای مستی و همآغوشی و فراموشی دارند، این كه چرا دیگران این همه به قبول دعوت مجادله یا معاشقه حاضر یراقند ـ جز با اشاراتی ـ هیچ گاه در داستان توجیه نمی‌شود. آنقدر هست كه تكرار یكسان ماجراها، در انتها داستان را به سهولت خواب نزدیك می‌كند و به راستی سهولت میخواری‌های عظیم، معاشقات جنون آسا و جدال‌های پیروزمندانه سهولتی است كه از منطق رویا یا خودفریبی برمی‌خیزد.
جاذبه كتاب از سویی در گزارش روشن قواعد حیات در محلات پست، توصیف چهره‌های نیمه تاریك راندگان و گردش زندگی در عشرت خانه‌های آلوده است؛ و از سویی در گفتگوهای ریزبافت و كاملاً خونداری است كه بر گرد مسائل مبتذل شكل می‌گیرد. گفتگوهایی كه در این جهان بی‌فردا و بی‌امید، تماماً میان یكه‌بزن‌ها، روسپیان و گاه مأموران نظم روی می‌دهد.

15ـ سووشون
سیمین دانشور 1348 (رقعی، 303 صفحه)
داستان با جشن عقدكنان دختر حاكم آغاز می‌شود. شیراز در سال‌های آغاز جنگ دوم جهانی. جنوب ایران، منطقه‌ای كه در آن انگلیس‌ها سنت و سابقه اعمال نفوذ داشته‌اند و اینك دوباره در آن صفحات ظاهر شده‌اند، و قشون پیاده كرده‌اند.
میان مدعوین این مهمانی، بسیاری از آدم‌های مهم رمان را می‌شناسیم:
زری، زن جوان تحصیل‌كرده شهرستانی، با حس و عاطفه، مهربان و مسالمت‌جو. كه بزرگترین هم و غمش حفظ خانواده كوچك خود در مقابل تندبادی است كه وزیدن گرفته است. زری قدرت مشاهده دقیقی دارد و ما اغلب صحنه‌های حساس را از نگاه او می‌بینیم.
یوسف، شوهر زری، مالكی عصبانی مزاج و خوش قلب. كسی كه حاضر نیست محصول املاكش را به قشون بیگانه بفروشد. بخصوص كه اینك نشانه‌های قحطی نیز در منطقه بروز كرده است. مردی صریح اللهجه كه بر ارزش‌های بومی متكی است.
مسترزینگر، جاسوس سابق انگلیس كه پرده از رخسار اصلی‌اش برگرفته است.
مك ماهون، ایرلندی شاعری كه از میان مهمانان اجنبی سیمایی آگاه و دوست داشتنی نشان می‌دهد.
ابوالقاسم خان، برادر یوسف، مزدوری كه بر عكس برادر راه ترقی و صلاح را در سیاست بازی و همكاری با نیروهای حاكم می‌بیند.
عزت‌الدوله، پیرزن اشرافی بد چشم، بد قلب، پرمدعا و كینه توزی كه روزگاری خواستار زری برای فرزند عزیز كرده‌اش بوده است.
در فصل بعدی كتاب بقیه آدم‌های مهم داستان را هم خواهیم شناخت: خانم فاطمه خواهر بزرگ یوسف. عاقله زنی با همان صراحت لهجه یوسف، و البته عامی‌تر و حسی‌تر. كه خیال دارد به عتبات برود و در جوار قبر مادرش مقیم شود. و بعد كودكان زری و از جمله پسر بزرگش خسرو.
در این میان فضای سیاسی پیچیده‌تر و حادتر می‌شود. قشون بیگانه آذوقه می‌خرد و باز هم به آذوقه بیشتری نیازمند است و این امر در جنوب قحطی تولید كرده است. مقامات دولت در منطقه آلت فعلی بیش نیستند، ایلات نیز هر كدام به داعیه‌ای سر به شورش برداشته وضع را آشفته‌تر كرده‌اند. یوسف و گروهی از همفكرانش می‌كوشند ایلات را به وضع خطیر كشور متوجه كنند. اینان هم قسم شده‌اند كه آذوقه خود را فقط برای مصرف مردم بفروشند.
بخش‌های بعدی كتاب كه با هوشیاری تدوین شده روابط نیروهای متخاصم را هر چه روشن‌تر می‌سازد. رقابت مقامات محلی، تنگ نظری‌ها و آرزوهای حقیر، مردم فروشی‌ها و مبارزات، در متن بحرانی كه هر دم داغ‌تر می‌شود. در این جا تصویری دو بعدی نیز از شیراز آن روزگار ترسیم می‌شود: شهر باغ‌ها و عرق‌های معطر، شهر بحران‌های قحطی و تنگدستی.
در فصول آخر كتاب یوسف كه علیرغم هشدارها و اعلام خطرها در حفظ موضع خود سماجت می‌كند، به تیر ناشناسی كشته می‌شود و پاداش یكدندگی و لجاج خود را در سازش نكردن با بیگانگان و عوامل آنها می‌گیرد. آخرین فصل، ماجرای تشییع جنازه یوسف است كه به نظر هواداران و همفكران او باید به تظاهرات سیاسی بدل شود. اما این تظاهرات به وسیله ماموران حكومت در هم می‌ریزد و تابوت یوسف در دست‌های زنش و برادرش می‌ماند. كتاب با یادآوری شعری كه "مك ماهون" ایرلندی در ارزش استقلال و آزادی سروده به پایان می‌رسد.
"سووشون" در سلوك رمان اجتماعی ایران منزل مهمی محسوب می‌شود. گذشته از توفیقی كه نزد خوانندگان یافته، این اولین اثر كامل، در نوع6 رمان فارسی است. بینایی و شنوایی نویسنده او را به اكتشاف انگیزه‌های درون در رابطه با عمل برون، در سطح اجتماعی و تاریخی اثرش، رهنمون شده است. او رشته صحنه‌های شلوغ را به كوچك‌ترین بارقه‌ها و نجواهای آهسته و پچ پچ‌های فرو خورده متصل می‌كند؛ آن هم با بیانی هم وصفی و هم حسی كه به قول یكی از منتقدان معاصر "برودری‌دوزی خونین كلمات" است. 7
نمونه آوردن از سووشون با توجه به تنوع جیب صحنه‌ها و طبایع، و فراوانی حركت و عمل، كار آسانی نیست. با این حال آن جا كه زنان حرف می‌زنند داستان، برق و شعاع دیگری می‌گیرد.
 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692