عنوان کتاب:
- نمایشنامه (پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی)، نوشتهی ماتئی ویسنییک، ترجمهی تینوش نظمجو، نشر نی، چاپ سوم، تهران، 1390
درباره کتاب:
- این نمایشنامه دیالوگی است بین دو زن از دو جنس مختلف و از دو فرهنگ متضاد در مورد دردی مشترک. تجاوز در دوران جنگ، دغدغهای اجتماعی است که تبعات آن تا نسلها بعد ادامه خواهد داشت. مبارزین از روی شهوت افسار گسیخته یا عقدهیِ جنسی تجاوز نمیکنند، تجاوز نوعی استراتژی ارتشی برای تضعیف روحیهیِ دشمن است. در جنگهای میان ِنژادی اروپا، تجاوز همسنگ تخریب خانههای دشمن، کلیساها یا عبادتگاههای دشمن، آثار فرهنگی و ارزشهای اوست .
- نمایش (پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی) برای اولینبار در ایران، در جشنوارهی فجر 1384 توسط گروه اتوپیا به کارگردانی تینوش نظمجو و بازیگری مهشاد مخبری و فریبا کامران اجرا شد.
درباره نویسنده:
ویسنییک پس از مهاجرت به فرانسه از سال ۱۹۸۸ آثارش را به زبان فرانسوی مینویسد. او مهمترین نمایشنامهنویس رومانی بهحساب میآید. |
ماتئی ویسنییک، نمایشنامهنویس، در سال 1956 در شهر رادیوتس رومانی بهدنیا آمد. او در رشته تاریخ و فلسفه ادامه تحصیل داد و از سال ۱۹۷۷ نمایشنامهنویسی را آغاز کرد. ويسنييك در سال 1972 نخستين كتاب شعر خود را چاپ كرد و سپس به نمايشنامهنويسي روي آورد كه بهخاطر همان هم مجبور شد تا در سال 1987 بهعنوان يك پناهنده سياسي راهي فرانسه و از سال 1993، تبعه اين كشور شود. پس از سقوط حکومت کمونیستی رومانی، ویسنییک در دسامبر ۱۹۸۹ به کشورش بازگشت و افزون بر انتشار آثارش در رومانی، فعالیتهای ادبی و هنری را از سر گرفت.
تا امروز بیش از چهل نمایشنامه به زبان رومانیایی و بیست نمایشنامه به زبان فرانسوی نوشته است. ویسنییک پس از مهاجرت به فرانسه از سال ۱۹۸۸ آثارش را به زبان فرانسوی مینویسد. او مهمترین نمایشنامهنویس رومانی بهحساب میآید.
او اكنون در پاريس زندگي ميكند و بهعنوان خبرنگار راديو فرانسه مشغول بهكار است.
- نمایشنامههای ماتئی ویسنی یک:
ـ نان در جیب (۱۹۸۴)
ـ سه شب با مادوکس (۱۹۹۵)
ـ دستنویسهای قلابی (۱۹۹۵)
ـ داستان خرسهای پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد (۱۹۹۶)
- اسبهای پشت پنجره (۱۹۹۶)
ـ آخرین گودو (۱۹۹۶)
ـ تئاتر تیکه شده یا مرد زبالهای (۱۹۹۶)
ـ نامهای به درختها و پرندهها (۱۹۹۷)
ـ چهطور میتوانم یک پرنده شوم؟ (۱۹۹۷)
ـ پیکر زن، یک میدان مبارزه در جنگ بوسنی (۱۹۹۷)
- تماشاچی محکوم به اعدام (۲۰۰۶)
سبک نوشتاری نویسنده:
- ماتئی ویسنی یک، در اغلب آثارش رئالیسم جادویی و گاه فانتزی است. ولی بیشتر میتوان آثار او را رئالیسم جادوئی دانست، چرا که رگههای واقعیت در آن دچار تحریفنشده است و فقط بیان واقعیات بهکمک زبانی استعاری انجام شده است.
- این تمهای غالب در برخی نمایشنامههای او مانند تماشاچی محکوم به اعدام در لایههای زیرین روایت تزریق میشوند؛ به این مفهوم که تصاویر فانتزی و شخصیتهایی با عقاید و رفتار اغراقشده وجود ندارند، ولی فضای دادگاه و کلیت روایت کاملاً استعاری بیان شده است.
- در برخی آثار دیگر او، که از درخشانترین و پرمخاطبترینشان میتوان به نمایشنامهی داستان خرسهای پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد، فضاها، تصاویر، اعمال و رفتار شخصیتها کاملاً فانتزی و بهدور از دنیای واقعیت شکل گرفتهاند و تمام اجزای روایت در خدمت ایجاد این فرم و فکر مرکزی و واحد هستند.
- در مورد نمایشنامهی پیکر زن، یک میدان مبارزه در جنگ بوسنی، رئالیسم تلخ و گزندهی جنگ، کشتار و تجاوز، به نوشته فضایی رسمی، جدی و واقعگرایانه میدهد. در طول روایت، تقریباً به هیچ نشانهی استعاری برنمیخوریم. روایت مانند گزارشهای یک ژورنالیست از میادین جنگ بوسنی و بهصورت برشهایی کاملاً تصویری جلو میرود. گزارشهایی که بهدلیل روان و یکدست بودن نثرشان، ما را بهیاد فضاهای داستانی همینگوی میاندازد.
- نکتهی مهم دیگری که در مورد سبک نوشتاری ماتئی ویسنی یک، میتوان به آن اشاره کرد، این است که ویسنی یک قصه را فدای فرم و تکنیک نمیکند. قصه در روایت، بهوضوح دیده میشود. به همین خاطر، روایت کاملاً تصویری است و همین موضوع میتواند یکی از دلایل عمدهی کثرت طرفداران آثار او باشد.
- در واقع، ویسنی یک بهدنبال کسب رضایت مخاطب خاص نیست. سبک نوشتاری او استعارههایی عمیق و فلسفی دارد که ما را بهیاد فلسفههای پنهان اشعار و نثر کلاسیک ایران قدیم میاندازد. این شیوهی فلسفهپردازی در لایههای روایی، که شاید بتوان آنرا در گونهی ادبی نمایشنامهنویسی، مختص ماتئی ویسنی یک (و البته تا حدی اریک امانوئل اشمیت) دانست، سهل ممتنع است؛ یعنی مفاهیم استعاری آن توسط تمام اقشار جامعه؛ شامل مخاطبین خاص، مخاطبین عام و منتقدان، در حد درک و شعور خودشان قابل فهم است. در ابعادی وسیعتر، میتوان آنرا با خاصیت اشعار حافظ شیرازی مقایسه کرد که از طرفی بر اشعار او تفأل میزنند برای درک فضای کلی مثبت یا منفی آن، و از طرف دیگر اشعار او توسط اساتید زبان شناس و شعرا و فیلسوفان تفسیر و بررسی میشود تا بتوانند به درجاتی از درک لایههای معنایی و کلامی و نگارشی او برسند.
ژانر داستانی: درام – جنگی
گروه سنی مخاطبین: بزرگسال
خلاصهی داستان:
- داستان در مورد زنی پرستار و روانشناس است که برای کار کردن روی تئوریهای روانشناسانهاش همراه با یک گروه تجسس اجساد به کروواسی آمده است و در جریان این تجربیات با زنی آشنا میشود که در جریان جنگ بوسنی توسط پنج مرد مورد تجاوز قرار گرفته و باردار است.
- برای مثال به قسمتی از دیالوگ دورا توجه کنید:
دورا:
«ميخواي بدوني من توي دلم چه تصويري از كشورم دارم؟ كشور من تصوير يه سرباز مست و حيرون رو داره كه خنجرش رو روي پاچهي شلوار ارتشيش تميز ميكنه و توي غلافش ميذاره. بعدش روي جسد مرديكه خرخرهاش رو بريده تف ميكنه.
كشور من تصوير يه پيرمردي رو داره كه از صف پناهندهها بيرون ميآد و براي اينكه خستگيش رو دركنه روي علفها دراز ميكشه. روي علفهايي كه توش يه مين ضدنفر خاك شده.
قصه در روایت، بهوضوح دیده میشود. به همین خاطر، روایت کاملاً تصویری است و همین موضوع میتواند یکی از دلایل عمدهی کثرت طرفداران آثار او باشد.
|
كشور من شبيه اون مادريه كه ميبينه اونيفورم پسرش يه دگمه كم داره. با عجله دگمه رو ميدوزه و بعدش پسرش رو خاك ميكنه.
كشور من اون مادربزرگيه كه با شروع جنگ مجبوره فرار كنه و قبل از رفتن ميره خاك جلو خونهاش رو ميبوسه.
كشور من يه روستايي پيره كه به سربازهايي كه وارد روستاش ميشن نگاه ميكنه و ازشون ميپرسه: شما خودي هستين؟
كشور من اون پناهنده مسلمونه كه توي يه روستاي مجاري مرده، يه روستاي مجاري كه توش هيچ قبرستون مسلموني وجود نداره و هيچكي نميدونه چهجوري بايد يه مسلمون رو به خاك سپرد.
كشور من اين نوشته است كه همهجا توي سارايوو ميشه خوند: مراقب باشين، اينجا شليك ميكنن!
يا شايد تصوير اون سربازيه كه با يه اسپري قرمز روي در مينويسه: اينجا صربستانه. دو هفته بعد روي همون در نوشتن: اينجا كرواسييه.
اينه كشور من: يه سرباز 18 ساله كه اهل شوخي يه و مثل پاكتهاي شير روي گلوش نقطهچين كشيده و زيرش نوشته: از اينجا ببُرين.
كشور من تصوير يه سرباز جووني رو داره كه براي اولينبار آدم كشته. كنار مرديكه گردنش را بريده و هنوز داره جون ميده بالا مياره.
كشور من شبيه مادريه كه اين نامه رو براش فرستادند: «پسرت رو كشتيم. اگه ميخواي برات جسدش رو بفرستيم تا خاكش كني، برامون سههزار دلار تهيه كن.»
«كشور من يه دسته زندانيه كه قراره اعدام بشن و مجبورشون ميكنن خودشون قبر دستهجمعي خودشون رو بكنن و هنگاميكه دارن ميكنن، زير پاشون يه قبر دستهجمعي ديگه پيدا ميكنن كه توش سربازهاي جنگ جهاني دوم رو خاك كرده بودن.» ( ص 106 )
- پررنگترین تضاد دردناک پیرنگ داستان شغل و هدف کیت از حضور در جنگ کشوری بیگانه و تصمیم نهائی دورا است. کیت، همانطور که در یکی از دیالوگها میگوید برای شناسایی اجساد با یک تیم تجسس به این میدان نبرد آمده است؛ با این امید که شاید بتواند حتی یک بازمانده را نجات دهد. با این تفکر، شدیداً مخالف تصمیم دورا مبنی بر سقط جنین است. موجود زندهای که حق حیاتاش به تصمیم مادرش وابسته است. انسانیکه حتی مادرش هم نمیداند پدرش کیست، ولی باید برای انتخاب زندگی و تقدیری که دارد آزاد باشد.
در آنجائیکه کیت خطاب به دورا میگوید: «تو شكمت يه جسدگاهه، دورا. وقتي به شكمت فكر ميكنم يك جسدگاه ميبينم پر از جسد خشكشده يا پفكرده يا گنديده... حالا توي اين جسدگاه يكي داره تكون ميخوره... يه موجود زنده... ميون تموم اين مردهها يه موجود زندهست... تنها چيزيكه ميخواد اينه كه از اين تو بيرون بكشنش... محاله بذارم بكشيش، دورا. من اومدم كشورت تا ياد بگيرم جسدگاهها رو باز كنم. هر باري كه يه جسدگاه رو باز ميكردم، با اين اميد احمقانه اين كار رو ميكردم كه توش يه بازمانده پيدا كنم... اين بچه يه بازمانده ست. بايد نجاتش داد، بايد از اين تو كشيدش بيرون... همين.. به همين سادگي... بايد از اين جسدگاه كشيدش بيرون... » (ص 102)
فیلمهای اقتباسی در زمینه ژانر ضدجنگ:
ـ میتوان به فیلمهایی که در رابطه با جنگ ویتنام یا جنگ جهانی دوم ساخته شدهاند اشاره کرد اما در ژانر جنگ که دراماتیزه شده باشد و بار درام فیلم بالا باشد میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- 1)فیلم Schindler's List (فهرست شیندلر): کارگردان Steven Spielberg، فیلمنامه ازSteven Zaillianبا اقتباس از داستان Thomas Keneally، با بازی Liam Neeson ,Ralph Fiennes ,Ben Kingsley، محصول 1993 امریکا.
- 2)فیلم The Pianist (پیانیست): کارگردان Roman Polanski، فیلمنامه ازRonald Harwood با اقتباس از داستان Wladyslaw Szpilman، با بازی Adrien Brody, Thomas Kretschmann , Frank Finlay، محصول 2002 امریکا.
- 3)فیلم Apocalypse Now (اینک آخرالزمان) کارگردان: Francis Ford Coppola، فیلمنامه ازFrancis Ford CoppolaJohn Milius , با اقتباس از داستان "Heart of Darkness" نوشته Joseph Conrad، با بازی Martin Sheen, Marlon Brando , Robert Duvall محصول 1979 امریکا.
- 4)
پررنگترین تضاد دردناک پیرنگ داستان شغل و هدف کیت از حضور در جنگ کشوری بیگانه و تصمیم نهائی دورا است. کیت، همانطور که در یکی از دیالوگها میگوید برای شناسایی اجساد با یک تیم تجسس به این میدان نبرد آمده است.
|
فیلم Born on the Fourth of July: کارگردان Oliver Stone، فیلمنامه از Oliver Stone با اقتباس از داستان Ron Kovic، با بازی Tom Cruise, Raymond J. Barry , Caroline Kava، محصول 1989 امریکا.
- 5)فیلمBlack Book : کارگردان Paul Verhoeven، فیلمنامه ازPaulVerhoevenGerard Soeteman, با بازی Carice van Houten, Sebastian Koch , Thom Hoffman، محصول 2006هلند.
علل اصلی انتخاب:
- حجم نمایشنامه برای تبدیل شدن به فیلم مناسب است. (این نمایش در 30 پرده قابل اجراست.)
- پتانسیل نهفته در دیالوگهای قوی متن نمایشنامه برای تبدیل به دیالوگهای فیلم، بدون تغییر در نگارش و محتوای آنها. همانطور که در قسمتی از متن نمایشنامه که پیشتر ذکر شد قابل مشاهده است، متن نمایشنامه با تکنیک بالایی دراماتیزه شده است.
- روزهی سکوت زن و وضعیت وخیم روانی او و تصمیم او مبنی بر سقط جنین، فضای دیالکتیک عمیق و زیبایی ایجاد میکند.
- بار احساسی و باورپذیری و ارتباطی که با مخاطب برقرار میشود، با فرهنگ ایران همخوانی دارد.
- با توجه به تجربهی جنگ داخلی و جنگ 8 سالهی ایران و عراق، امکان بومی کردن روایت وجود دارد.
- همچنین معضل سقط جنین، که در این نمایشنامه با معضل جنگ و تجاوز درهم آمیخته است، یکی از جنجالیترین مسائل روز ایران است که بحث و روانکاوی آن از طریق هنرهای بصری مانند نمایش و فیلم، مسلماً تاثیری بمراتب بیشتر از مقالات، گزارشات، شعارها و مستقیمگوییها دارد.
- کشش مفهومی روایت بسیار بالاست. در واقع با نوعی از روایتهای جنگی درگیرکننده مواجهایم که با موضوعی زنانه درهم آمیخته است و آن را به یک درام جنگی قوی تبدیل میکند.
- نمایشنامه از نظر انتخاب فضا و موقعیت کمی شبیه به فیلم پرسونا از اینگمار برگمن است. ولی در ادامه تفاوتها بیشتر شده و راه دو داستان از هم کاملاً جدا میشود.
فضای نمایش در فضای اتاق بیمارستان شکل گرفته است ولی نکتهای که باعث میشود نمایشنامه توانایی تبدیل به فیلمنامه را داشته باشد فلش بکهایی است که در گذشتهی هر دو شخصیت بهکرات دیده میشود. در نمایشنامه بهدلیل محدود بودن امکانات تصویری و فضاسازی روایات کیت بوسیلهی خواندن دفترچه خاطرات روزمرهاش بازگو میشود، که در فیلم میتوان بهخوبی آنها را در قالب تصاویر نشان داد و از حالت مونولوگ و گزارش خارج کرد. در مورد دورا نیز خاطرات و تصاویر در قالب دیالوگ با کیت بیان میشود که در فیلم میتوان آنها را بهصورت فلشبک نشان داد.