• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • نقد جامعه‌شناسانه فيلم «گاو» فيلم «گاو»، كارگردان «داريوش مهرجويي»، «مسعود رياحي»

نقد جامعه‌شناسانه فيلم «گاو» فيلم «گاو»، كارگردان «داريوش مهرجويي»، «مسعود رياحي»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

کارگردان: داریوش مهرجویی (بر اساس داستان عزاداران بیل، نوشته‌ی غلامحسین ساعدی‌) محصول سال: 1348

بازیگران: علی نصیریان، عزت‌الله انتظامی، جمشید مشایخی، خسرو شجاع‌زاده، عزت‌الله رمضانی‌فر، پرویز فنی‌زاده، عصمت صفوی، مهین شهابی.

 

موفقیت‌های فیلم:

در رای‌گیری منتقدان سینمای ایران در سال‌های 1351، 1367‌، 1378 ‌این فیلم به‌عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران برگزیده شد.

این فیلم در جشنواره‌های کن، برلین، مسکو، لندن و لس‌آنجلس و دیگر نقاط به‌نمایش درآمده است.

 

خلاصه فیلم:

مش‌حسن شخصیت اصلی فیلم، علاقه‌ی عجیبی به گاو آبستنش دارد، تاحدی‌که به‌نوعی با او عشق‌بازی می‌کند، سر به‌سرش می‌گذارد و گاهی در غذا خوردن با او همراهی می‌کند.

در رای‌گیری منتقدان سینمای ایران در سال‌های 1351، 1367‌، 1378 ‌این فیلم به‌عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران برگزیده شد.

 

مش‌حسن در روزی‌که برای کار به صحرا می‌رود، گاوش به دلایلی نامعلوم می‌میرد و اهالی روستا تصمیم می‌گیرند که به مش‌حسن بگویند که گاوش گم شده است. زیرا که می‌دانند با شنیدن خبر مرگ، ضربه‌ی بزرگی به او وارد می‌شود، مش‌حسن از سر کارش می‌آید و نهایتاً از اسلام می‌شنود که گاوش فرار کرده و گم شده.

جنون و توهم مش‌حسن تا جایی پیش می‌رود که احساس می‌کند که گاو شده و این جنون و توهم اورا تا جایی پیش می‌برد که سرش را به در و دیوار می‌کوبد و رفتارهایی شبیه گاوها نشان می‌دهد. اهالی روستا تصمیم می‌گیرند که او را برای مداوا به شهر ببرند که در راه مش‌حسن فرار می‌کند و از تپه‌ای پایین می‌افتد و می‌میرد.

 

نقد جامعه‌شناسانه‌ی فیلم:

در زندگی روستایی، گاو و گوسفند هستی یک زندگی هستند و نابودی آن پیامدهای ناگواری را به‌همراه دارد آن هم گاوی که آبستن باشد. فیلم برگرفته از داستان چهارم از مجموعه‌ی عزاداران بیل، نوشته‌ی غلام حسین ساعدی است. علاوه بر داستان قدرتمند و ساختارمندش که درون یک بافت روستایی و بستری از جامعه‌ای تماماً ایرانی و بومی اتفاق می‌افتد، جهان اجتماعی و فرهنگی یک جامعه را با زبانی‌گیرا به نمایش می‌گذارد.

ترس از دست دادن، نیاز شدید و حیاتی و عشق به گاو، مش‌حسن را مجنون‌وار، دیوانه‌ی گاوش کرده است. از دست دادن چنین چیزی، قطعاً می‌تواند ضربه‌ای جبران‌ناپذیر به او وارد کند که این اتفاق رخ می‌دهد و او را دچار فروپاشی ذهنی تا مرز توهم گاوشدگی و نهایتاً مرگ پیش می‌برد.

خرافات و توهم دشمن از عمده‌ترین مسائلی است که در فیلم مطرح می‌شود. گاو مش‌حسن می‌میرد و دیدگاه‌های مختلفی مطرح می‌شود که در بین آنها: کار، کار بلوری‌هاست (دشمنان ابدی این روستا) از همه پررنگ‌تر است. در صورتی‌که وقتی بلوری‌ها برای دزدی به خانه‌ی مش‌حسن آمدند، از عدم وجود گاو جاخوردند که تأویل: «کار، کار بلوری‌هاست» را کمرنگ‌تر می‌کند و چیزی فراتر از توهم دشمن باقی نمی‌گذارد.

سایه‌های وهم و خرافه در جای‌جای این روستاست، زنان به رهبری پیری در بین‌شان، با اعمالی خرافه‌گونه، دست به دعا برمی‌دارند، وردی روی آب می‌خوانند و جرعه‌جرعه روی اهالی روستا می‌پاشند تا از شر شیطان و نفرین در امان باشند. آنها متوسل می‌شوند به دستانی‌که قدرتشان فراتر از جهان ماست (دستانی‌که به نوک پرچم وصل شده‌اند)، دستان ماورائی که شاید بتوانند این روستا را از دست شیطان (دشمن ابدی انسان) نجات بدهند.

سایه‌های این توهم (توهم دشمن) تا جایی است که عموم افراد روستا درگیر یک پارانویا هستند و همیشه آماده‌اند تا با توطئه‌ی دشمنانشان (بلوری‌ها) مقابله کنند. ریشه‌های این توهم و پارانویا را شاید بتوان ترسی دانست که سرتاسر جامعه را فرا گرفته است، ترسی که منبع و منشا آن می‌تواند به عقبه‌ی یک جامعه و اتفاقات تاریخی و سیاسی آن برگردد.

در صحنه‌ی پایانی فیلم شاهد هستیم که مش‌حسن با سه تن از هم‌ولایتی‌هایش برای مداوا به شهر می‌روند و او در راه رفتن نافرمانی می‌کند تا جایی‌که اسلام، منطقی و معقول‌ترین شخصیت داستان نیز گاو بودن او را باور می‌کند و با ترکه بر کمر مش‌حسن می‌کوبد و می‌گوید: برو حیوان.

انتخاب عدد سه، به‌نوعی طعنه‌آمیز و زیرکانه انتخاب شده و یک این همانی با عدد همیشگی دشمنانشان (بلوری‌ها) ایجاد می‌کند و بحث توهم دشمن را هرچه بیشتر و بیشتر، در جای‌جای فیلم بست می‌دهد.

فیلم علاوه بر بحث توهم دشمن و خرافات، نگاهی به روابط اجتماعی در روستا دارد، روابطی که در آن حریم خصوصی و زندگی شخصی معنای خاصی ندارد. سرها و چشم‌ها همه‌جا هستند، لای در، پنجره، بالای دیوار، پشت دیوار، پشت‌بام و دخالت در زندگی و فضولی، امریست بدیهی و انگار همگی باهم زندگی می‌کنند و فردیت هنوز به معنای مدرن آن شکل نگرفته و معنای خاص و واحدی ندارد.

در روستا، کدخدا صرفاً فردی است پیر که به‌لحاظ دانایی، برتری خاصی نسبت به دیگران ندارد و عمده مسائل با رجوع به اسلام (شخصیت فیلم) حل می‌شود.

سایه‌های وهم و خرافه در جای‌جای این روستاست، زنان به رهبری پیری در بین‌شان، با اعمالی خرافه‌گونه، دست به دعا برمی‌دارند، وردی روی آب می‌خوانند و جرعه‌جرعه روی اهالی روستا می‌پاشند تا از شر شیطان و نفرین در امان باشند.

در چنین جامعه‌ای، زنان نقش بسیار کمرنگ و به حاشیه رانده شده‌ای دارند، در تصمیمات هیچ نقش و جایگاهی ندارند و تمامی مسائل با مشورت و به دست مردان حل می‌شود.

زنان در این جامعه به‌جز غذا و چای‌دهی به مردان و زائیدن، هیچ نقش مهمی را ایفا نمی‌کنند و تنها عکس‌العمل آنها به وقایع و اتفاقات، گریه و ناله است.

در چنین جامعه‌ای زنان حق دخالت در کارهای جدی و تصمیمات حیاتی ندارند و خودشان نیز هیچ تلاشی برای بدست آوردن جایگاهی قابل قبول ندارند و به‌نوعی زندگی و ذهنشان شرطی‌سازی شده به‌طوری‌که امر غذا و چای‌دهی را اتوماتیک‌وار و مکانیکی انجام می‌دهند.

فضایی‌که فیلم از جامعه به نمایش می‌گذارد، فضایی غم‌زده و راکد است، جامعه‌ای که برای گریه کردن، برای ناراحت شدن و برای شنیدن خبر بد آبستن است.

این جامعه فقط زمانی شاد می‌شود که فردی را که معمولاً در موضع ضعف قرار دارد، مورد تمسخر و یا آزار و اذیت قرار دهد و از این کار لذتی سادیستی ببرد.

در چنین جامعه‌ای شاد بودن تعریف نشده است و ایجاد یک چنین چیزی کاریست دشوار. فیلم در صحنه‌ی ابتدایی‌اش، نشان می‌دهد که پسر مش‌صفر که ظاهراً فردی است که هنجارهای آن جامعه را تا حدودی رعایت نمی‌کند، آتش به دست می‌آید و شخصیت دیوانه‌ی روستا را که از قبل او را بسته‌اند، می‌ترساند.

بچه‌های روستا که نماینده‌ی آینده هستند، به‌شدت از این کار لذت می‌برند و با پسر مش‌صفر همراهی می‌کنند. در صحنه‌ی پایانی فیلم نیز، تصویر این‌گونه تمام می‌شود که باز اهالی روستا و بچه‌ها، همچون صحنه‌ی آغازین فیلم مشغول اذیت و آزار فرد دیوانه هستند و اسلام که نقشه‌ی نگفتن مرگ گاو را ریخته و پیشنهاد فراری شدن آن‌را داده بود، این‌بار به مصلحت خودش می‌گوید که مش‌حسن نیز فرار کرده است، یک دایره و یک گردش طنزآمیز.

 

انتخاب این فرم برای ابتدا و انتهای فیلم، برخاسته از درونمایه اثر دارد و همان اصطلاح «انگار نه انگار» را نشان می‌دهد. زیراکه با رفتن مش‌حسن، روال عادی و طبیعی به روستا برگشته و نوید می‌دهد که باز هم از این اتفاقات در پیش است. تصاویری‌که فیلم از نوع معماری و بافت روستا به‌نمایش می‌گذارد، معماری ایرانی و اصیل است. معماری پیوند عمیقی با فرهنگ و نوع زندگی خورده است. در اینجا پنجره فقط برای ورود و خروج هوا و یا ورود نور بنا نشده است و همیشه سرهایی پیدا و ناپیدا درون آنها می‌لولد، لای هر در چوبی امکان بودن چشم‌هایی است و پشت هر دیوار کوتاهی، سرهایی می‌جنبند.

حوض در اینجا، علاوه بر تأمین نیاز آب، نقش جمع‌کننده افراد به‌دور هم است که با گذر زمان و مدرن شدن معماری، این نقش را میدان و فلکه‌ی اصلی شهر یا روستا، بازی می‌کند.


دیدگاه‌ها   

#8 Hoda 1400-03-09 01:08
به نظر می‌رسید دیوانه شدن مش حسن در اصل به دلیل دروغ بزرگی بود که به او گفته بودن و نه مرگ گاو.گاهی ندانستن حقیقت و حس خیانت آزاردهنده تر از خبر بد هست.
ولی نقد شما از دید اجتماعی خیلی نقد قابل درک و دقیقی بود و بیهوده فلسفه بافی نشده بود .
ممنون
#7 غزال 1399-07-11 21:01
نکته دیگه فیلم قائل شدن نقش اغواگرانه برای زن ها بود. دوتا از دختران روستا رو نشون میده که مردها رو تر به ایجاد رابطه ترغیب میکنن.
#6 Reza 1399-01-12 20:24
نقد خیلی خوبی بود
میشه این برداشت هم اضافه کرد که اون صحنه ای که مش حسن میگه من مش حسن نیستم من گاو مش حسنم ،
منظور میتواند این باشد که خود مش حسن مثل گاو هست چون رفتار انسانی خودش رو کنار گذاشته بود و وجود خودش رو فراموش کرده بود . فقط گاوش را دوست داشت ولی آنچنان این کار را به درستی شاید انجام نداده بود
#5 شهین 1398-10-16 00:02
نقد خیلی خوبی بود فقط به پوشش خانم ها اشاره نشده بود از نظر من پوشش ولباس خانم ها تو فیلم اصلا درست نبود معمولا تو دهات خانم ها لباس های رنگی میپوشند یا اگر هم چادر سر کنن چادر گل گلی سر میکنند نه همشون چادر مشکی
#4 هادی 1398-08-11 23:31
هرچی باشه اون زمان محبت و مهر مردم بیشتر بود حالا میخواین بگین زندگی فردیت فلان بوده یا مرد سالاری بوده و این حرفا ولی اثر همین کار همدلی مردم روستا بوده

برعکس امروز
#3 محمد 1398-03-26 00:08
نقدی ارزشمند و گویا بود. به نوبه خود از زحماتتان سپاسگزارم.
#2 محمد جواد 1394-08-19 22:06
سلام
نقد مثمر ثمر، شیوا و کاملی بود
خداقوت بابت زحمات
#1 azadeh.nz 1393-02-08 02:59
نقد جامعه شناسانه و روانشناسانه کاملی به نظر میرسید.با سپاس فراوان.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692