نقد و بررسي مجموعه داستان «گرامافون» نويسنده«مژده الفت»، «بهاره ارشد‌رياحي»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

مجموعه داستان کوتاه «گرامافون» اولین مجموعه داستان «مژده الفت» است که در 91 صفحه توسط انتشارات همشهری در بهار 1392 به بازار نشر عرضه شده است. این مجموعه شامل 13 داستان کوتاه است با عناوین:

  • عبور موقت
  • گرامافون
  • روزی‌که ماهی شدم
  • سبزی‌پلو‌با اره‌ماهی
  • قبض برق و نان بربری
  • مادربزرگ، دخترم فقط یه‌نفره!
  • اسپایدرمن
  • کاش بترکه!
  • سقوط
  • دعا
  • صدای کندلوس
  • منگنه
  • پشه‌ها باسوادند!

 

داستان‌های مجموعه همگی در فضایی رئال می‌گذرند و وقایع به‌صورت خطی و بدون به‌هم‌ریختگی زمانی بیان شده و در آنها پیچیدگی و بازی فرمی دیده نمی‌شود.

داستان‌ها کم‌حجم و خوش‌خوان‌اند. نثر سالم و دیالوگ‌های بی‌نقص دارند. ولی اکثر آنها از نظر محتوایی به کلیشه دچار می‌شوند و پایانی شتابزده دارند.

هنگام خوانش داستان‌ها، مانند عضله‌ای که منقبض می‌شود و لذت و آرامش را از بدن می‌گیرد، مخاطب احساس می‌کند نویسنده در آزاد و رها کردن فکر و خلاقیتش معذب است و از ریسک کردن می‌ترسد. شاید به همین دلیل باشد که داستان‌ها در سطح حداکثر خوب و قابل‌‌قبول باقی می‌مانند و به عالی و درخشان نزدیک نمی‌شوند. مشکل دیگری که از این عدم ریسک‌پذیری نویسنده در داستان‌ها ایجاد شده، نبودن پتانسیل کافی در روایت‌ها برای ارتباط با مخاطب است. مخاطب نمی‌تواند در روند روایت مشارکت کند. توانایی گره‌گشایی، استفاده از نشانه‌ها والمان‌های داستانی را ندارد، چون نویسنده و راوی به او اعتماد نمی‌کنند. این عدم اعتماد منجر می‌شود به عدم ریسک‌پذیری و غیرقابل انعطاف بودن و تک‌بعدی بودن مفاهیم در داستان‌ها. می‌توان گفت داستان‌های مجموعه تا حد زیادی دیکتاتور هستند. هم راوی هم نویسنده از نظرات خود و پایان‌های مشخص داستانی کوتاه نمی‌آیند و فرصت حدس و گمان و تفکر را از مخاطب می‌گیرند.

ضعف دیگری که در اغلب داستان‌های مجموعه دیده می‌شود، عدم استفاده از نشانه‌هاست. تصاویر به‌علت نداشتن کلیدها و المان‌های ارتباطی به‌هم پیوسته نیستند و خرده‌روایت‌ها اتصال محکمی با هم و با بحران اصلی روایت ندارند. چندگانگی در فضاهای داستانی به‌وضوح دیده می‌شود.

در بسیاری از داستان‌ها نوع بیان وقایع به خاطره‌نگاری نزدیک شده و وقایع، داستانی نشده‌اند.

تقریباً تمام شخصیت‌ها در حد تیپ مانده‌اند و در هیچ‌کدام از داستان‌ها شخصیت‌پردازی مؤثر نداریم.

 

  1. عبور موقت:

استفاده از نظرگاه دوم شخص دو ویژگی به داستان می‌دهد: می‌تواند خطاب به خود -هذیان و حرف زدن با خود- یا صحبت کردن روبه‌روی آینه باشد. یا حالت امری یا پیشگویی کاری که کاراکتر، لحظه‌ای بعد انجام می‌دهد؛ (می‌روی زیر دوش آب را باز می‌کنی... )

داستان‌ها کم‌حجم و خوش‌خوان‌اند. نثر سالم و دیالوگ‌های بی‌نقص دارند. ولی اکثر آنها از نظر محتوایی به کلیشه دچار می‌شوند و پایانی شتابزده دارند.

 

ولی باید دید در این داستان نظرگاه دوم شخص چه کارکردی داشته‌است. در طول روایت به‌جای اینکه نظرگاه در خدمت فرم روایت باشد، داستان زیر سایه‌ی نظرگاه قرار گرفته‌است. در واقع داستان به‌خاطر استفاده از نظرگاه دوم شخص روایت شده. در این حالت استفاده‌ی تکنیکی و ظریف از نظرگاه دوم شخص به حالت شعاری درآمده. اگر نظرگاه داستان سوم شخص محدود انتخاب می‌شد، روایت روشن‌تر و سرراست‌تر بود.

پایان داستان دچار شعارزدگی است و غیر قابل لمس و دور از مخاطب.

  1. روزی‌که ماهی شدم:

داستان شکل نگرفته. پلات ندارد و عناصر داستان‌کوتاه اصلاً در آن به‌چشم نمی‌خورند. با یک خاطره روبه‌رو می‌شویم (خاطره‌ی اولین جت‌اسکی سواری).

چه اتفاقی می‌افتد؟ چه چیز روایت می‌شود؟ چرا روایت می‌شود؟ و چرا باید آن‌را بخوانیم؟ تمام این سوال‌ها با پایان یافتن خوانش این روایت خاطره‌وار بی‌جواب می‌مانند.

 

  1. قبض برق و نان بربری:

اگر بخواهیم با تئوری حجم کم (حدود 1000 کلمه و کمتر)، این داستان را داستان کوتاه‌کوتاه بدانیم، در رعایت عناصر داستانی با مینیاتوری‌ترین شکل ممکن درمی‌مانیم. حتی پلات داستانی هم پیدا نمی‌کنیم؛ (حس دلتنگی زنی‌که بچه‌هایش بزرگ شده‌اند و تنها شده) نه بحرانی داریم، نه خط روایت و محور مرکزی واضحی. چیزی پائین‌تر از خاطره‌نویسی یک زن میانسال یا سالخورده.

 

  1. اسپایدرمن:

داستان، فضاسازی مناسب، دیالوگ‌های خوب و چینش روایی منطقی دارد. ولی آیا بحران روایت برای نوشتن یا خواندن داستان کافی است؟ علاوه بر ضعف در انتخاب بحران اصلی، جبر در انتخاب پایان داستانی توسط نویسنده (نه حتی راوی) و عدم غافلگیری به داستان ضربه زده‌است.

 

  1. سقوط:

عنوان داستان خیلی کلیشه و دم‌دستی است. ولی داستان، داستان خوبی است. هم از نظر محتوایی، هم از نظر انتخاب، پرداخت و چینش خرده‌روایت‌ها و فراز و فرودهای روایی.

احساس شرم راوی از داشتن همسری از طبقه‌ی متوسط، به‌خوبی در تاروپود روایت گنجانده شده و حس همذات‌پنداری مخاطب را برمی‌انگیزاند.

پایان داستان نیز هوشمندانه انتخاب و به‌خوبی پرداخت و اجرا شده‌است.

  1. صدای کندلوس:

داستان، فضاسازی مناسب، دیالوگ‌های خوب و چینش روایی منطقی دارد. ولی آیا بحران روایت برای نوشتن یا خواندن داستان کافی است؟

داستان، پرش‌هایی دارد که منجر به چندپارگی آن می‌شوند؛ قسمتی از داستان با خاطره‌ی آشنایی راوی با امیر موازی می‌شود و در صورت ادامه دادن این دو فضای موازی، نویسنده به‌خوبی می‌توانست فرم‌روایی منسجمی خلق کند، ولی متأسفانه در فضای جدیدی که گفتگو با روانپزشک یا روانکاو است، این محوریت از بین می‌رود و با نزدیک شدن به انتهای داستان، اثری از دکتر نیز نمی‌بینیم. بزرگترین ضعف این داستان، همین عدم حضور دکتر است. راوی هیچ دیالوگی با او ندارد و حضور او بسیار تصنعی و غیرقابل‌باور درآمده است.

راوی در دو صفحه‌ی پایانی داستان حذف شده و به‌جای او نویسنده صحبت می‌کند. این قسمت و پایان داستان از فضای داستان جدا و دور شده‌اند.

 

  1. پشه‌ها باسوادند:

طنز -چه در لفاظی‌ها و اظهارنظرهای راوی، چه در محتوای کلی داستان- خام است و در سطح مانده. طنز در قالب داستان جا نیفتاده. تناقض و تضاد که کلیدی‌ترین عوامل ایجاد موقعیت طنز هستند در روایت ساخته نشده‌اند.

به‌عنوان مثال در جمله‌های بلند و نفس‌گیر با کلمات ثقیل و استعاره‌های کلیشه و نخ‌نمای طنز، نمی‌توان به لایه‌های عمیق طنز دست یافت؛ (به‌خاطر تجاربی‌که از بی‌حاصلی نصیحت کردن نوگلان خندان این مرز و بوم پرگهر داشتم... )

استفاده از جمله‌های بلند و نفس‌گیر، داستان را از ریتم انداخته‌است.

خرده‌روایت‌ها چندپاره‌اند و در خدمت بحران روایت نیستند. ‌نوان مثال نخ کردن بال پروانه‌ها که تصویر ابتدایی داستان است، تصویر جالب و خلاقی است که از میانه‌ی داستان کاملاً حذف می‌شود و به‌عنوان نشانه نیز در گره‌گشایی‌های روایت مورد استفاده قرار نمی‌گیرد.

 

  1. گرامافون:

مشاجره‌ی لفظی دختر و پسری در کافه که نه علتش مشخص می‌شود، نه گذشته و نه آینده‌اش...

در این داستان، بیشتر از بقیه‌ی داستان‌ها روی شخصیت مانور داده می‌شود؛ شخصیت ندا به‌عنوان دختری پرسروصدا و برون‌گرا که همه‌چیز را به شوخی برگزار می‌کند ولی توضیحاتی که در مورد او داده می‌شود در طول داستان عملاً بدون استفاده باقی می‌مانند.

راوی از حرکات دختر شرمنده و کلافه است و می‌خواهد به او بگوید که رابطه از نظر او تمام شده است. علت خواستن و حالا نخواستن راوی برای ما مشخص نمی‌شود. (در احساسات و جهان‌بینی راوی تغییری نمی‌بینیم) آیا قبلاً دختر را دوست داشته و حالا نظرش عوض شده؟ آیا کسی در زندگی‌اش هست؟ و سوال‌های دیگری که به‌دلیل خساست نویسنده در دادن اطلاعات، پاسخ داده نمی‌شوند. از لابه‌لای مکالمه‌ی آنها نیز هیچ‌گونه اطلاعی به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم به مخاطب داده نمی‌شود. کنش داستانی وجود ندارد. داستان مثل یک خط صاف است با چند دیالوگ لوس و تصنعی در فضای کافه.

 

  1. سبزی پلو با اره‌ماهی:

داستان، داستان موقعیت است. مهم‌ترین عاملی که باعث جذابیت داستان شده رعایت ضربآهنگ آن است. از کم به زیاد. مثل سمفونی که اوج می‌گیرد، به بحران روایت می‌رسیم.

 

  1. مادربزرگ، دخترم فقط یه نفره!:

لحن راوی داستان مردانه نیست. درنیامده. حس زنانه در داستان پررنگ و قابل لمس است. تفکر راوی زنانه است.

مهم‌ترین عاملی که باعث جذابیت داستان شده رعایت ضربآهنگ آن است. از کم به زیاد. مثل سمفونی که اوج می‌گیرد، به بحران روایت می‌رسیم.

در توضیح اتفاقات افراط شده. با استفاده از نشانه‌های بسیار کمتر و جزئی‌تر می‌شد روایت را بیان کرد. به‌خصوص در نیمه‌ی پایانی داستان، توضیحات راوی و نتیجه‌گیری‌های او مخاطب را خسته می‌کند. راوی با فلسفه‌بافی و توضیح و تفسیر وقایع داستان را از شکل روایی خارج می‌کند، به‌جای ذهن مخاطب می‌نشیند و فرصت و امکان کشف و شهود را از او می‌گیرد.

 

  1. کاش بترکه!:

دغدغه‌ی راوی برای قسمت کردن خوشحالی‌اش با دوستان دوره‌ی دانشگاه که حالا هرکدام به‌نوعی درگیر زندگی متأهلی و شوهر و بچه‌هایشان شده‌اند، ایده‌ی جذابی برای داستانی با راوی زن است.

داستان خوبی است. همه‌چیز سرجای خودش است. روایت سالم است. دیالوگ‌ها به‌جا و فضاسازی و توضیحات در حد نیاز داستان هستند.

 

  1. دعا:

داستان، فضاسازی و توصیف‌های خوبی دارد ولی پایان خوبی ندارد. نویسنده به‌نوعی روایت را جمع و جور کرده و پایانی کلیشه برای آن نوشته است. پایانی که مانند نام داستان، اخلاق‌گرا و شعاری است.

 

  1. منگنه:

عنوان داستان نه ارتباط معنایی با داستان دارد، نه المان خاصی است که در داستان به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم مورد استفاده قرار گرفته باشد.

داستان دچار کلیشه و تکرار است. شخصیت‌های تیپیک مادر فداکار و دختر تازه به بلوغ رسیده‌ی سنگدل؛ مملو از نتیجه‌گیری‌های اخلاقی و دخالت‌های ذهن نویسنده.


 

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692