معرفي مجموعه شعر«ثانيه هاي گيج»اثر «فرناز جعفرزادگان» / امين فقيري

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 


اولین مجموعه شعر هر شاعری بیانگر ضعف­ها و قوت­های اوست. البته هر چه عناصر مثبت و جنبه شعر گونگی اثر بیشتر باشد، امید به آینده شاعر نیز بیشتر است. خواننده­ای که آگاه باشد خیلی زود می­تواند این مسأله را درک کند، زیرا خواندن آثار دیگر شاعران به او این شناخت را می­دهد که قضاوت کند و در نهایت حکم نیز صادر کند.
امر به صادرکردن جواز یا گواهینامه شعری فرناز جعفرزادگان در ابتدای امر توسط استادی چون بهاءالدین خرمشاهی صادر شده است که اتفاقاً بهترین و زیباترین شعر کتاب را دست­مایه قرار داده و با آن بهانه مطلب خویش را نگاشته ­است.
باور کن اتفاق افتاده است
شکل تازه­ای از من
شکلی شبیه باران
شکلی شبیه مه
اتفاق افتاده است
شکل کسی که جای من قدم می­زند
و هوا را می­بوسد
شعر عجیبی است! در این شعر ما به فضاهای متناقض و متفاوتی گام می­گذاریم که سرشار از امید و ناامیدیست. شاعر برای بیان حالات خود دست به دامان عناصری طبیعی و ملموس همانند باران و هوا می­زند و از «مه» می­گوید که ابهام و ایهام را توأما! در جان سیال شعر به ودیعه می­گذارد و ما را به جهانی رهنمون می­­کند که دریابیم شاعره­ای تنها و خسته مجبور می­شود اعلام وجود کند و بگوید منی که سایه وار درکنار جهان راه می­روم اتفاقی هستم که پنهان شونده نیست و شما مجبورید مرا قبول کنید هر چند که اغلب اوقات این من نیستم که در مقابل شماست بلکه روح ناآرام شاعره ایست که دلواپس جهان است.
در شعرهای فرناز جعفرزادگان پژواک صداهایی را می­شنویم که در نهایت دلسردی و ناامیدی سروده شده­اند. این غم عجیب و شاید دیرپا در واژه واژه شعرها فریاد می­کشد و شاید هم هشداریست به جهانی که دست خونریز و ظالم خود را از آستین آدمیان بیرون آورده است.
-1-
*باد عقربه­ها را چرخاند
زندگی اگر کودک می­شد
دیگر بزرگ نمی­شدم.
چرا شاعر  آرزوی دوران کودکی خود را دارد. چرا او می­خواهد کودک بماند. آیا هراس از دنیای بزرگترها این آرزو را در دل او زنده نمی­کند؟
-2-
*یادت باشد
پرنده هم که باشیم
یک روز آسمان تمام می­شود.
اشاره مستقیمی به پایان سختی­ها و ظلم­هاست. پس جهان هم برای ظالم تمام می­شود و هم مظلوم. این خود هشدار است شاید رجوع به نفس زیبای عشق و خوبی است!
*نه دریا
نه ابر
هیچ کدام
پیراهن خیس چشم­هایم نمی­شود
این شعر تفسیر و تحلیلی ندارد. همه چیز در ذات خویش آشکار است. و باز هم شعر اشک خود را با وسعت دریا و ابر و باران­های بی حساب گره زده است. مثل اینکه اخوان می­گوید: قاصدک، ابرهای همه عالم در  دلم می­گریند.
*ناگاه دیدم
آن قدر تشنه­ام
که باران در من سجده می­کرد
و آسمان می­گفت
بدون قطره هم می­توان دریا بود
شعر مفهوم فلسفی دارد. مثل «آب کم جو، تشنگی آور به دست» که تمام باران­های دنیا عطش شاعر را فرو نمی­نشاند و تشنگی بر باران غلبه پیدا کرده است. آیا قسمت دوم، و آسمان می­گفت/ بدون قطره هم می­توان دریا بود. در این شعر زیادی نیست؟ چون مفهوم تکرار می­شود!
*مترسک فکر نمی­کند
نه به باد
نه به وقت
نه به هیچ
حتی به تقدیری که برایش
پلک نمی­زند
بیهودگی و پوچی از سراسر شعر به بیرون تراوش می­کند. تشبیه نهاد انسانی به مترسک خستگی و اندوه ابدی را می­رساند. در اینجا شاعر به زمان و باد متشبث شده است تا منظور غایی خود را به ذهن ما دیکته کند.
*با سایه­ای
هم- سایه­ام
که ترس را هم
در من ترسانده است
این یکی از وحشتناک­ترین صورت­های زندگی است و در نتیجه یکی از زیباترین شعرهای کتاب. درد و هجران و هم زیستی ناگزیر و ترسی که به مرور در خون شاعر ریخته شده است تصویر انسانی مسخ شده در نهایت درد و شکنجه. زیباتر از این واژه­ها نمی­تواند مفهوم نهایت بدبختی را القا کند!
*هر سمت ردپاهای سنگی
دل تنگی
مرگ موریانه­ایست
که از لبان هر طرف می­آید
تشبیه مرگ به موریانه، زیباست. مگر مرگ و موریانه توأماً زیبایی و زندگی را نمی­جوند؟ این بار اگر «هر سمت رد پاهای سنگی/ دلتنگی» از شعر حذف می­شد، ضرب­آهنگ و تأثیر شعر بیشتر می­شد.
-30-
*امروز دستانم را بگیر
تا فردا را از خاک بردارم
-35-
*من هیچ چیز ندارم
جز تو
که ندارمت
-40-
*این روزها
ماندن درد است
این روزها
رفتن درد است
این روزها حتی هوای آفتابی
هم سرد است
-45-
*با کلمات ساده فکر فردا باش
که ماه با تو می­شکند
و اگر شعر نباشد
دریا هم در سکوتی عمیق
بخار می­شود
دو مقوله متفاوت! به فکر فردا بودن و شکفتن ماه و دیگر شعر و بخار شدن دریا! که فکر می­کنم دو سطر اول خود یک شعر است و اگر شعر نباشد دریا هم شعری ناب­تر که زیاد ربطی با یکدیگر ندارد. زیرا شاعر در بقیه شعرها هم از مفاهیم پسامدرن بهره نبرده است.
-52-
*نامی از دوزخ نمی­ماند
اگر دلی
در هوای من بسوزد
-54-
*یادم را تا آن روزها ورق می­زند
دیگر نمی­توانم، این باغچه شب زده
را آبیاری کنم
مرا ببخش
که نمی­توانم ببخشمت
-69-
*یکی یکی درها بسته می­شد
و من
به پنجره­ای فکر می­کردم
که رو به غروب باز می­شد
فرناز جعفرزادگان اگر به آرامی پیش برود و آثار درخشان شاعران معاصر ایران و جهان را عمیقاً مطالعه کند دور نیست که صدای متفاوتی در شعر معاصر ایران شود. البته خودش نیک می­داند به همین سادگی هم نیست. اگر اندیشه اش آن گونه تکامل یابد که دست از حدیث نفس و دلسوزی برای خودش بردارد آن وقت شاعری امروزین زیبنده نام اوست.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692