مصاحبه با «هوواردگلدبلت»/ مترجم «شادي شريفيان»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

ژانت سیور روزی را بخاطر می‌آورد که شوهرش، ریچارد سیور، موسس انتشارات Arcade، دست‌نوشته‌ای از «جمهوری شراب» (The Republic of wine) اثر Mo Yan را به خانه آورد. قطعه‌ای از آن را برای او خواند و گفت: «این نویسنده روزی برنده‌ی جایزه‌ی نوبل خواهد شد، خواهی دید.» این سومین رمان از Yo Man بود که به انگلیسی ترجمه می‌شد و پنگوئن، ناشر اصلی او، اخیراً از چاپ آن خودداری کرده بود. سیور سریعاً قرارداد آن‌را امضا کرد و Arcade اقدام به انتشار جمهوری شراب، بعنوان چهارمین رمان او با ترجمه‌ی هووارد گلدبلت کرد. او و Mo Yan هر دو با هم به خانه‌ی سیورها آمدند، ژانت از این اتفاق خیلی خوشحال شد. او به من گفت: «ترجمه نوعی هنر است. باید بتوانی کل یک فرهنگ را به فرهنگ دیگری منتقل کنی. عبارات مصطلح؛ زبان عامیانه و حالت گفتار. مسئولیت بزرگی است و نقش مترجم بسیار کلیدی است. هووارد فوق‌العاده است و Mo Yan ترجمه‌ی او را ستایش می کند.»

هووارد گلدبلت قهرمان پرسابقه‌ی آثار Mo Yan، و مترجم آثار متعددی از داستان‌های معاصر چین، برای صحبت در مورد هنر ترجمه، رابطه‌اش با Mo Yan و اینکه او دوستی‌اش با این نویسنده را مدیون یک سیگار است با قرار من موافقت کرد.

 

مصاحبه‌کننده: آیا قبل از اینکه شروع به ترجمه‌ی آثار Mo Yan بکنید با آثارش آشنایی داشتید؟

HG: بله. سال 1985 یک‌سالی را در Manchuria در Hardin زندگی کردم. در مورد ادبیات طی اشغال ژاپن می‌نوشتم و دیگر خیلی خسته‌کننده شده بود. بنابراین شروع به خواندن کتاب داستانی کردم که بتازگی منتشر شده بود، نام آن «داستان‌های چینی در سال 1985» بود. گردآوری ضعیفی داشت. شش یا هشت داستان از نویسنده‌هایی گردآوری شده بود که بعدها مشهور شدند، او یکی از آنها بود. تنها چندسال پس از انقلاب فرهنگی بود و نویسنده‌ها سعی داشتند راه خود پیدا کنند. داستان Mo Yan داستانی فوق‌العاده بود، عجیب و نامتعارف، و تقریباً انقلابی. دو یا سه‌سال بعد، وقتی به کلرادو برگشتم، یکی از دوستانم در هنگ‌کونگ بخشی از یک مجموعه داستان چینی را برایم فرستاد. The Garlic Ballads‌ بطور کامل در آن شماره منتشر شده بود. خیلی تعجب کردم. تا بحال هیچ قطعه‌ی ادبی مرا تا این حد شیفته‌ی خود نکرده بود. بنابراین فوراً نامه‌ای به Mo Yan نوشتم و به او گفتم که مایلم آنرا به انگلیسی ترجمه کنم. او هم پاسخ مثبت داد.

 

مصاحبه‌کننده‌: اما کار ترجمه‌ی اولین کتاب او به همین‌جا ختم نشد.

HG: نه. من کار بر روی آن‌را شروع کردم، بعد سفری به Taipei رفتم و بطور وحشتناکی مریض شدم. نزد یکی از دوستانم اقامت داشتم و کاری جز خواندن نداشتم. او چند کتاب جدید خریده بود. خوشه‌ی ذرت قرمز یکی از آنها بود. فکر می‌کردم «این همان کتابی‌ست که ما باید با آن شروع کنیم، این همان کتابی‌ست که می‌تواند راه ادبیات چین را به غرب باز کند.»

 

مصاحبه‌کننده: چندتا از آثار ایشان را شما ترجمه کردید؟

HG: هفت‌رمان، یک مجموعه داستان و یک سرگذشت کوتاه.

 

مصاحبه‌کننده: کار کردن با او چطور است؟ وقتی از او سوالی دارید چگونه مطرح می‌کنید؟

HG: او در ارتباط با زمان و دانش‌اش خیلی سخاوتمند است. او یک خودآموخته است- تا مقطع چهارم یا پنجم تحصیل کرده و بعد او را از مدرسه اخراج کرده‌اند. اما او همه چیز خوانده است و در حد هر نویسنده‌ای که نام ببرید با ادبیات کلاسیک چین آشنایی دارد. مسلماً کارهای بسیار دیگری هم کرده است که من اطلاع ندارم. ما نوشتن را با یکدیگر تجربه می‌کنیم. کنایات مخفیانه و بی‌قاعدگی فرهنگی. مردم معمولا ً از من می‌پرسند چگونه با زبان او کنار می‌آیم، ولی زبان او مرا آزار نمی‌دهد. اگر کلمه‌ای را متوجه نشوم می‌توانم در فرهنگ لغات آنرا ببینم یا از کسی معنای آنرا بپرسم، مشکلی پیش نمی‌آید. چیزی‌که من با آن مشکل دارم آن اشارات یا تصویرهایی هستند که برای او کاملاً واضح و مشخص است، ولی برای من نه. پس برایش می‌نویسم و او برایم شرحی طولانی و توصیفی کامل می‌نویسد، مسلماً بدون اینکه ترجمه‌ی آنرا ارائه کند. حتی در گذشته گاهی بوسیله‌ی فکس نقاشی‌هایی برایم ارسال می‌کرد، زمانی‌که استفاده از فکس رایج بود. او خیلی بخشنده است. اما حالا به نقطه‌ای از رابطه‌ی کاری‌مان رسیده‌ایم که کمتر سوال می‌پرسم و او هم کمتر پاسخ سوال‌های مرا می‌دهد. گاهی هم اتفاقی می‌افتد که او یکی دو سوال مرا بی‌پاسخ می‌گذارد، فکر می‌کنم به این دلیل باشد که می‌خواهد من خودم آنها را تصور کنم.

 

مصاحبه‌کننده: اولین بار کی با او ملاقات کردید؟

HG: من او را تازمانی‌که دو یا سه کتابش به انگلیسی منتشر شد ندیده بودم. یکی از بهترین دوستانم به چین رفت و با او ملاقات کرد و او برگشت و به من گفت: این آقا خیلی مهربان است، برای مهمانش همه‌کاری می‌کند. بنابراین فکر می‌کنم این نشانه‌ی خوبی برای من بود چراکه می‌خواستم شش‌ماه بعد از آن برای صحبت در مورد «جمهوری شراب» نزد او بروم. این سومین رمان او بود که روی آن کار می‌کردم. من به آنجا رفتم و برای شام یکدیگر را ملاقات کردیم و می‌توانم بگویم نتوانستیم هیچ ارتباطی برقرار کنیم. خیلی ساده ما اصلاً حرفی با یکدیگر نداشتیم. پس در سکوتی عجیب نشسته بودیم و او سیگاری روشن کرد. من سال‌ها بود سیگار نکشیده بودم، اما با خود فکر کردم: «خب چرا که نه؟» پس گفتم: «ممکن است یک‌دانه هم به من بدهید؟» و او سیگاری به من داد و از آن‌زمان به بعد ما دوستان خوبی برای هم شدیم. البته این‌را هم بگویم که من به آمریکا بازگشتم و دوسال طول کشید تا توانستم دوباره سیگار را کنار بگذارم! او دیگر سیگار نمی‌کشد، اما آن‌زمان دائم می‌کشید. اینطوری بود که یکی از بلندترین رمان‌هایش را نوشت. نصف میلیون کلمه در هشتاد و سه‌روز. او با یک قلم چینی نشست و هشتاد و سه روز نوشت، چای نوشید و سیگار کشید.

 

مصاحبه‌کننده: آیا جنبه‌هایی از کار هستند که غیرقابل ترجمه باشند؟

HG: هم بله و هم نه. جنبه موسیقایی آن یکی از آنهاست. آوای چینی را به هیچ‌عنوان نمی‌توانید منتقل کنید. وقتی او صحبت می‌کند، من به صورت مخاطب نگاه می‌کنم و گویی آنها هیپنوتیزم شده‌اند. یکی از رمان‌های او نمونه‌ی خوبی عنوان کرده است. یک رمان وحشیانه است، هم زیبا و هم درعین‌حال ترسناک. داستان این رمان در اوایل قرن نوزدهم اتفاق افتاده است و در مورد «شورش بوکسر»ی‌ست در برابر مافیای غرب. یکی از کاراکترهای اصلی آن یک جلاد است و بعضی از این صحنه‌های خشونت بطور باورنکردنی تصویری هستند، خواندن آنها سخت است و به‌زحمت می‌توان آنرا ترجمه کرد ولی بطرز غریبی زیباست. بخش دیگر این رمان در مورد اپرای محلی است. آنچه که اینجا اهمیت بالایی دارد صدای کلمات است، بدون موسیقی. اپرای چینی تقریباً در هر خط قافیه دارد و زبان چینی خیلی راحت‌تر از زبان انگلیسی قافیه می‌سازد. یکی از راه‌های دست یافتن به آن این بود که در مورد قافیه‌ها نگرانی نداشته باشم و فقط معنا را ترجمه کنم. اما این راه به نتیجه نرسید. من ذخیره‌ی قافیه‌هایم را خراب کردم. گاهی ده‌تا پانزده قافیه در یک پاراگراف دیده می‌شد و من باید با حفظ معنا قافیه را هم حفظ می‌کردم، یا اگر کلمه‌ای پیدا نمی‌کردم که دقیقاً همان معنی را داشته باشد آنرا با ملایمت تغییر می‌دادم. بنابراین تاحدودی غیرقابل ترجمه بود، اما می‌شد برایش چاره‌ای اندیشید. شوخی، جوک گفتن و مسایلی از این قبیل هم غیرقابل ترجمه هستند. مخصوصاً جناس: مواقعی بوده که من باید از آنها صرف‌نظر می‌کردم. اما دوباره، در برخی موارد، می‌توانید راه‌حل‌هایی پیدا کنید. در یکی از رمان‌ها من می‌خواستم جوکی را ترجمه کنم که واقعاًً خنده‌دار بود و شما را به قهقهه می‌انداخت ولی هیچ راهی نبود که آنرا به انگلیسی برگردانم. دو خط پائین‌تر روایتی آورده شده بود که مرا به‌یاد جوکی در انگلیسی انداخت. پس تنها کاری که کردم این بود که آن تکه را حذف کردم و دو سه خط پائین‌تر جوکی را که در انگلیسی مفهوم را بطور کامل می‌رساند نوشتم. چیزی که مهم بود این بود که باید یک تکه شوخی و طنز آورده می‌شد.

 

مصاحبه‌کننده: جی رابین، مترجم موراکامی یک‌بار گفت خوانندگان مدیون او هستند. چرا که هرچه آنها می‌خوانند از فیلتر مغز او گذشته و این کتاب‌ها فی‌الواقع کلمات اوست که می‌خوانند. آیا با این اظهار موافق هستید؟

HG: کاملاً. هرکسی که آثار Mo Yan را به انگلیسی بخواند در واقع آثار گلدبلت را خوانده است. منظورم از این حرف حس ابراز غرور و خودخواهی نیست. حقیقت است. می‌توانم بگویم در مورد همه‌ی زبان‌ها صدق می‌کند اما در مورد بعضی از زبان‌ها، مثل چینی یا ژاپنی بیشتر مصداق دارد. هرکسی که کتاب‌های Mo Yan را به انگلیسی بخواند در واقع کتاب گلدبلت را خوانده است. در زبان اسپانیایی یا فرانسه نویسنده تا حد زیادی به شما راهکار ارائه می‌دهد که چطور جلو بروید. ولی در زبان چینی و ژاپنی نویسنده امیدوار است که شما نکته را خوب بگیرید. در ژاپنی، بعنوان مثال، خبر در آخر جمله آورده می‌شود. ولی شما نمی‌توانید در انگلیسی همچین کاری بکنید. کلمات مال من هستند، اما این چیزی نیست که با افتخار اعلام کنم. هدف من در ترجمه‌ی زبان چینی این است که طوری خوانده نشود که گویی یک امریکایی آنرا نوشته است، بلکه بعنوان نوشته‌ی یک نویسنده‌ی چینی خوانده شود که به زبان انگلیسی مسلط است.

یکی از چیزهایی که برای تصمیم‌گیری روی آن مشکل دارم و از کتابی به کتاب دیگر آنرا تغییر می‌دهم، این است که تصاویر و نقل‌قول‌ها تا چه اندازه باید به سبک چینی باقی گذارده شوند. خصوصاً بهنگام کار با Mo Yan که از تصویرسازی حیوانات و مزرعه لذت می‌برد- او روستایی بوده است، طبیعی‌ست که در آثارش از این صنایع استفاده کند- بسیاری از نقل‌قول‌های او غیرقابل فهم هستند مگر اینکه آنها را کامل توضیح بدهد. اگر بخواهم به همان صورت ترجمه کنم مسخره می‌شود. این مشکلی‌ست که در زبان‌های چینی و ژاپنی و بسیاری از زبان‌هایی که نقل‌قول در آنها زیاد استفاده می‌شود وجود دارد.

 

مصاحبه‌کننده: آیا وقتی با سبک کار کردن او آشنا شدید کار کردن با او آسان‌تر شد یا سخت‌تر؟

HG: سوال‌تان کمی پیچیده است. من آثار چند نویسنده را ترجمه می‌کنم، تحت تأثیر Mo Yan هستم و بعد می‌روم سراغ یک نویسنده دیگر و بعد دیگری و این تأثیر یا افزایش می‌یابد یا از بین می‌رود. منظورم این است که، من با سبک Mo Yan خیلی راحت هستم ولی خواننده‌های زیادی هستند که برای آنها اینطور نیست. او هیچگاه به صفتی برنخورده که از آن استفاده نکرده باشد یا دوست نداشته باشد. او یک نویسنده‌ی دیکنزی‌ست. طرفدار جمله‌های بلند و برخلاف بقیه، چیزهایی‌ست که بیشتر ادیتورها آنرا حذف می‌کنند. مسلماً او ادیتورهایی از این قبیل در چین ندارد، اما ادیتورهایی هستند که با اجازه‌ی خود او این کار را می‌کنند و بعد من برای پست کردن رمان‌های او مورد انتقاد قرار می‌گیرم و این مسئله دیگر مرا آزار نمی‌دهد چراکه حقیقت را می‌دانم. ولی وقتی کتابی از او ترجمه می‌کنم احساس آزادی بیشتری می‌کنم، می‌دانم با چه چیزی می‌توانم خودم را آزاد احساس کنم و با چه چیزی نه. وقتی زبانی چون چینی و انگلیسی در کنار هم قرار می‌گیرند ترجمه‌ی ادبی نامفهوم درمی‌آید. بنابراین باید یک جمله را بفهمم و بعد آنرا دوباره به انگلیسی خلق کنم و مسلماً با زبان اصلی متفاوت است، اما امیدوارم از لحاظ کلی و تأثیری که می‌گذارد بهمان صورت باشد. الان خیلی بیشتر با او احساس راحتی می‌کنم تا نویسنده‌های دیگر. Mo Yan در تنظیم لحن در دیالوگ و روایت واقعاً ماهر است. کمی طول کشید تا این موضوع را فهمیدم!

 

 متن زبان اصلي برگرفته ازسایت Granta

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692