• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • بررسي شخصيت‌پردازي در مجموعه داستان «حوالی کافه‌ی شوکا» نويسنده«يارعلي پورمقدم»،«ثريا داودي حموله»

بررسي شخصيت‌پردازي در مجموعه داستان «حوالی کافه‌ی شوکا» نويسنده«يارعلي پورمقدم»،«ثريا داودي حموله»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

«هنر نسخه دوم جهان واقعی نیست؛ از این نکبت همان یک نسخه کافی است» ویرجینیا ولف

 

وجه تمایز نویسندگان در دورهای مختلف ادبی زبان است؛ از ابوالفضل بیهقی گرفته تا صادق هدایت، صادق چوبک، گلشیری... زمان ادبی را با ساختار زبان نوشتار می‌سنجند.

من «حوالی کافه شوکا» را جز داستان‌های فلش (flash story) می‌دانم که البته بیش از این در ادبیات کلاسیک هم نوعی از آنها را داشته‌ایم. نثر سهل و ممتنع داستان‌ها از چند زاویه‌دید قابل تعمق و تأویل است. پورمقدم به‌شیوه‌ی «خود» می‌نویسد و مصلحت وقت در آن می‌بیند تا یک داستان بلندرا در چندقالب هنری (خاطره-نمایشنامه-داستان) بریزد تا خواننده تصور کند ارتباط ارگانیکی باهم دارند و یا جدا‌جدا می‌نویسد تا بگوید به‌هم مرتبط نیستند و زنجیره‌ی از هم گسسته‌اند که در این‌صورت شخصیت‌ها «تک‌بعدی»‌اند. به‌هرحال هر پازلی در هر قالب داستانی ویژگی منحصر به خود را دارد. در هر دو وجه «تک‌صدا»هایی شنیده می‌شوند که صدای راوی در متن شاخص شده و در ذهن باقی می‌ماند. به تعبیری پورمقدم به‌طور ضمنی و البته ذهنی در داستان هم«نمایش» را تصویر می‌کند. از این رهگذر خواننده با مضمون‌های چندمنظوره روبرو می‌باشد.

گرچه خوانش متن «حوالی کافه شوکا» لذت‌آور است و «خودگویی»ها پرداخت عالی دارند اما ذکر چند نکته ضروری می‌نماید. بیشتر داستان‌ها پیش‌درآمد داستان بعدی هستند و از نظر فضا و زبان و روایت به‌هم پیوستگی دارند. کافه شوکا مکانی برای ثبت حضور آدم‌هایی است که در زندگی مابه‌ازایی بیرونی دارند. ذهن مخاطبی را به‌خود مشغول کرده که دنبال محتوای زندگی هستند. متن روایی ریتمی تند دارد؛ به‌طوری‌که خواننده هم وادار می‌شود تند بخواند؛ به‌دور از سطح‌نگریی‌های پورمقدم روایت‌پروری یا روایت‌سازی در دایره‌ی زمانی محدود به نمایش درآمده است.

زبان متن دارای فصاحت و زیبایی ادبی و خوش‌ساخت و تکنیکی است. نثر موسیقی‌وار و پرطمطراق است و «زبان» عنصر شاخص متن است و به‌قول رولان بارت آغاز و پایان زبان است که خواننده را به‌دنبال اثر می‌برد. در «خالباز» زبان روایت گزارشی است و با حرف زدن و صغری کبری بافتن او را دعوت به آرامش می‌کند و برای راوی وراج مرتفع کردن بغرنج‌ها زیاد مشکل نیست.

آن‌هم با واژه‌هایی‌که خاص پورمقدم است زیرا او با واژه‌های منحصر به‌خود شخصیت‌ها را روی صحنه می‌آورد. زبان راوی در «فال‌گیر» زبان حیله‌گیری و رندی و در «شب‌های مسکو» زبان ذهنی-کابوسی و خاطره‌ای است. اما لحن در تمام متن یک‌دست می‌باشد و شخصیت‌ها با یک لحن به صحنه می‌آیند و می‌روند. چکشی و تیز به‌هم حمله می‌کنند. همدیگر را می‌کوبند؛ مثلاً در پرداخت «الماس» بسیار موفق است و با درایت و وسواس‌گویی روی کمر مار حرکت کرده است که در ذهن مخاطب بسیار تأثیرگذار و کشف متن آن‌را لذت‌آفرین کرده است.

شخصیت‌ها از نقطه‌نظر روایی و حالات درونی قابل تأویل‌اند و عواطف سرکوب‌شده‌ی آنها با وسواس توصیف شده است. از لحاظ فیزیکی سالم ولی از لحاظ ذهنی و فکری بحث‌انگیزند.

گرچه عشق و عقل در آنها دنبال جمع نمی‌شود، با همند و تنهایند. می‌خندند و در رنج‌اند، ارزش‌های «فردی» خاصی ندارند، سعی دارند در ارتباط با دیگران معنی پیدا می‌کنند. دل‌بستن‌ها و دل‌کندن‌های آنان لحظه‌ای و از لحاظ ناخودآگاه بیشتر به ذهنیات روان‌کاوی فروید و یانگ نزدیکند. شیوه روایت تک‌صدایی و دیکتاتورانه؛ ولی صداهای دیگر شخصیت‌ها را هم شنیده می‌شود؛ مقوله‌ی طنز به‌طور جدی به‌کار گرفته شده است. مخصوصاً در «الماس و فال‌گیر» هرچه نور را بیشتر بتابانیم فضایی پر از دود و دم و افیونی و تلخ...که با روحیات شخصیت‌ها عجین است. وقتی درون خود را نمایش می‌دهند و در موقعیت‌های خاص خود سردرگم می‌بینند. در «خاطرات یک قهوه‌چی» نویسنده در بیان خاطرات دیدگاهی تلخ دارد. فقط در این خرده‌خاطرات حس دلسوزی برانگیخته می‌شود. نوع نگاه جواد هفت‌ساله که در چهارسالگی مانده ملموس و پذیرش آن درحد طرح‌واره و درحد داستان‌های مینی‌مالیستی است.

در «فالگیر» فضا خوب توصیف شده است. رند و مکار است. او حرف نمی‌زند ولی موقعیت ترس و دلهره‌آور او در متن به‌وضوح شنیده می‌شود که به‌زعم من «فالگیر» بارزترین داستان مجموعه است؛ گرچه مقدمه‌چینی زیاد دارد. اغراق و مبالغه می‌کند. آسمان و ریسمان می‌بافد تا طرف مقابلش را فریب دهد.

البته طبق نوشتارهای پورمقدم حرکت تازه‌ای نیست، از کاه کوه ساختن وجه مبرز کارهای اوست. خودش را از تک و تا نمی‌اندازد. با ارائه تصاویر ملموس و متوسل شدن به نکته‌های تاریخی؛ افسانه‌ای و اسطوره‌ای چهره‌ی واقعیت را رنگ و لعاب تأویلی می‌بخشد.

در «استلا» نقشه قتل کشیده‌شده‌ای توصیف می‌شود. متنی‌که بیشترین حجم را به‌عهده دارد و مخاطب اصلی «‌حوالی کافه‌چی شوکا» است. بین بودن و مفهوم بودن سردرگم است. اما نفهمیدن مفهوم «بودن» درد عظیمی است که راوی با تشبیهات استعاره‌ای به آن اشاره می‌کند.

در واقع پورمقدم از گالری تشبیه و توصیف برای انتقال حس استفاده می‌کند. در «شب‌های مسکو» نوعی تعقید حس می‌شود. فضا توهم‌زا و رفتارها غیرمتعارف است. بازتاب کابوس‌ها در هاله‌ای از حرف‌ها و حرکات پنهان است. گرچه عمداً با مطرح کردن بعضی خاطره فرافکنی می‌کند. می‌خواهد بگریزد؛ شروع زیبا و پایان شعبده‌بازی پیدا می‌کند. «شب‌های مسکو» را طوری روایت می‌کند که خود را تبرئه کند اما خواننده تیزهوش پی به محکومیت راوی هم خواهد برد. به‌هرحال و نیتی شخصیت‌ها بین بدبینی و خوش‌بینی، سیاهی و سفیدی، تاریکی و روشنایی؛ مرگ و زندگی... دست و پا می‌زنند و برای رهایی از «فردیت» تلاش می‌کنند. موقعیت هر کدام خوب توصیف شده است. در کتاب بیشتر شخصیت‌ها شکست‌خوردگان عاطفه‌اند. گویی بند ناف همه را با قیچی نامرادی بریدند. البته روراستی صفتی است برای حسرت‌زدگان به آخر خط رسیده‌، در زندگی اجتماعی و فردی موفق نیستند. هیچ‌کدام متحول نمی‌شوند. بیشتر به احساس توجه دارند. در ضمن نویسنده از عنصر فلاش‌بک خیلی کم و لحظه‌ای استفاده کرده است. پیچیدگی رفتاری در «شب‌های مسکو» و «استلا» بیشتر است. در «خاطرات یک قهوه‌چی» شخصیت‌ها در مثلث استلا-لئون-روبرت (مارتا) بالا و پایین می‌شوند. به تلخی روی می‌آورند. شخصیت‌های تحقیر شده‌ی بدبخت روان‌پریش که هیچ دستورالعمل یا رفتار مشخصی ندارند و تحت‌تأثیر محیط و اطرافیان هستند. پورمقدم کلمات را چکش‌کاری و صیقلی داده و حرکات و جنات و سکنات شخصیت‌ها با زبانی نمود پیدا می‌کند که خاص اوست به‌طوری‌که خواننده با ولع خط سیر داستانی را دنبال می‌کند. بگذرم از آب و رنگ متن که به‌وسیله کنایه‌ها، ضرب‌المثل‌ها و مترادف‌ها و توصیف‌ها آهنگین شده است، حسی‌كه بعد از خوانش «حوالی کافه‌شوکا» به‌سراغ خواننده می‌آید بی‌اعتنایی است. شاید ذهنیت‌متکثر نقطه‌ی محوری روایت‌پردازی‌ها با چند تکنیک روایی که گاه هجویه یا اتوبیوگرافی و فلاش‌بک من‌گویی‌ها است. چندگانگی و هارمونیک متن نشان از انواع ساختارهای تصویری و شخصیت‌پروری و فضاسازی و لحن دارد.

جذابیت «حوالی کافه شوکا» به‌خاطر ترکیب چندگانگی ژانر و طرح مفاهیمی چون تنهایی، افسردگی، بیماری و خستگی‌های روحی و ذهنی و پریشانی‌های ذهنی و تألم‌های روحی-روانی است.

پورمقدم در خلق جهان داستانی موفق بوده اما در بروز سانتی‌مانتالیسم جلوتر از تا نوستالژیک‌های احساسی است، این نوع کابوس‌خوانی‌ها با حرکت فکری پورمقدم سازگاری بیشتری دارند؛ با زاویه‌دید متعارف و غیرمتعارف که تکرار نگاه نویسنده متن را تحت‌سیطره خود درآورده است.

با توصیفاتی‌که ارائه داده «حوالی کافه‌شوکا» را «رنج‌نامه» می‌نامم. گرچه به‌راحتی می‌توان کروکی داستانک‌ها را کشید و در آن موتیف‌های «حسرت» را نوشت، اتفاق‌های ریز و درشت را که کنار هم بگذاریم پازل کامل نمی‌شود بلکه به‌نظر می‌رسد نویسنده تکه‌هایی از ذهن و زبان اصلی را جاانداخته است، پورمقدم با به‌دنیا آوردن این شخصیت‌های معلول‌الحال دست خود را برای مخاطب رو می‌کند. زیرا نقطه عطف شخصیت داستان‌ها جرم و مجرم نیست بلکه بیماران جامعه‌اند؛ ثبات روانی ندارند و بیشتر اسکیزوفرنی‌اند که به‌نظر می‌رسد حداقل عقلانیت را دارند، کسانی‌که همدیگر را درک نمی‌کنند و چیزی به‌نام درک متقابل در وجود آنها مفهومی ندارد. پورمقدم این دیوانگان احساسی را در انواع اشکال ادبی و قالب ادبی-هنری ریخته تا مخاطب را به فراسوی تأویل ببرد.


نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692