فرهادی در این فیلم هم مانند کارهای درخشان قبلترش ( به خصوص جدایی نادر از سیمین ) به خوبی توانسته از عنصر تعلیق در فضای روایت استفاده کند بی آنکه به ابهام برسد و فضا را مخدوش کند.
شخصیت پردازی ها پخته اند و دیالوگ ها درخشان. و همانقدر که دیالوگ ها به جا و موجزند، سکوت ها در جای خودشان قرار گرفته اند. (صحنه ی سکوت دو مرد در آشپزخانه و بلاتکلیفی و تشویش آنها)
به نظر من روایت داستان این فیلم مصداق بارز اجرای کامل و دقیق مرگ مولف است. شخصیت ها و مخاطبین تا لحظه ی آخر نمی دانند چه کسی مقصر است. در واقع گره ای که در ابتدای داستان ایجاد میشود، با پیشروی در فیلم، نه تنها باز نمی شود، بلکه هر لحظه کورتر می شود.
ریتم روایت با وجود عدم استفاده از موسیقی متن و سکوت ها و مکث ها مرتب در حال صعود است و کشش داستان در طول فیلم لحظه ای کم نمی شود. فیلم، هر لحظه نفس های تازه دارد و خرده روایت های جدید. از نظر خط روایی، با وجود توالی خطی زمان، چیزی از گذشته ی کاراکترها از دست نمی رود. دیالوگ ها فلش بک ها را می سازند و بار تصویرسازی و احساس و عدم قطعیت و ترس و پریشانی شخصیت ها را به دوش می کشند.
از نظر تکنیک تصویربرداری، تدوین و سایر المان های سینمایی نمی توانم نظر تخصصی بدهم، ولی فکر میکنم داستان فیلم یکی از درخشان ترین کارهایی است که تا بحال دیده ام..