مصاحبه با «پيتر ارنر» مترجم «شادي شريفيان»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

مصاحبه از مجله ی Short Review

مصاحبه‌کننده: چه مدت طول کشید تا کل داستان‌های موجود در مجموعه‌تان را بنویسید؟

پیتر ارنر: من نویسنده‌ی کندی هستم. تا جائی‌که بخاطر دارم داستان‌های Esther نزدیک به هفت‌سال وقت گرفت. من فکر می‌کنم کار من با داستان‌ها هیچ‌وقت تمام نمی‌شود. حتی زمانی‌که چاپ می‌شوند هم هنوز برای من کاملاً تمام نشده است. به‌دلایلی این مسئله موجب می‌شود داستان‌ها زمان بیشتری برای من ببرند، مطمئن نیستم که معنای حرفم را درک کنید. معنایی دارد؟

 

مصاحبه‌کننده: وقتی آنها را می‌نوشتید به مجموعه داستان فکر می‌کردید؟

پیتر ارنر: بله، فکر کنم همین‌طور باشد. من دوست دارم داستان‌ها را یکی پس از دیگری بنویسم. وقتی در حال نوشتن یک داستان هستم معمولاًً داستان دیگری در ذهن دارم. خیلی از کاراکترهای من در داستان‌های Esther در داستان‌های دیگرم هم ظاهر شده‌اند. یادم می‌آید یک‌بار کاراکتر والت کاپلان را کشتم. حس خیلی بدی نسبت به این اتفاق داشتم، در داستان بعد او را دوباره و حتی چندسال جوان‌تر، زنده کردم.

 

مصاحبه‌گر: داستان‌هایتان را چگونه و بر چه اساسی انتخاب کرده‌اید؟

پیتر ارنر: این کار همیشه برای من سخت بوده است. شاید بتوان گفت مثل زدن یک سی‌دی است -مسئله این است که این داستان‌ها چطور باید در کنار هم باشند و نظم قرار گرفتن آنها کنار هم چگونه می‌تواند تاثیر بیشتری بگذارد. بنابراین وقت زیادی برای این کار می‌گذارم- چراکه همیشه احتمال قرار گرفتن داستان‌های متعددی کنار هم وجود دارد. ولی من از آن‌دسته آدم‌ها هستم که همه‌ی این تلاش را با خواندن بی‌نظم کتاب دیگران خراب می‌کنم- پس این‌همه تلاش برای چیست؟ مطمئن نیستم. فکر می‌کنم زیبایی مجموعه‌های داستان این است که آنها می‌توانند بدون ایجاد مشکل خارج از نظم آورده شدن آنها خوانده شوند. یادم می‌آید Mavis Gallant یکبار چیزی به این مضمون گفت که: یک داستان را بخوانید. کتاب را زمین بگذارید. ایرادی ندارد داستان‌ها منتظر می‌مانند. فکر می‌کنم همین مسئله نشان می‌دهد داستان عالی‌ست، آنها همیشه آنجا هستند تا شما به‌سراغشان بروید و آنها را بخوانید. دنیاهای کوچک ناشناخته. فکر می‌کنم دیگر از بحث دور افتاده‌ام!

 

مصاحبه‌گر: کلمه‌ی «داستان» چه معنایی برای شما دارد؟

پیتر ارنر: تنبلی مرا برای اینکه جمله‌ی خودم را بازگو می‌کنم ببخشید. اما جمله‌ی زیر از ستونی‌است که من در سایت Rumpus.net داستان کوتاهی به‌نام صدای تنها نوشتم، عنوانی‌که از فرانک اوکانر دزدیده بودم. به‌هرحال، این چیزی‌ست که من نوشته بودم:

«فرق بین داستان‌کوتاه و رمان درست مثل فرق بین حس کردن دردی در قلب در مقایسه با تراژدی کل زندگی‌تان می‌تواند باشد. مسئله این است که درد را چطور حس می‌کنید. یک داستان خوب بخوانید و همان لحظه متوجه تاثیر آن می‌شوید. رمان به شما فرصتی می‌دهد تا از زندگی شلوغتان فاصله بگیرید.»

معذرت می‌خواهم، تعریف از خود کار درستی نیست، اما فکر می‌کنم تا زمانی‌که در مورد داستان‌ها این‌طوری فکر کنم عادلانه است. باید اضافه کنم که فکر می‌کنم داستان، علی‌رغم باقی فرم‌ها (بجز شعر) نیازمند تمرکز بسیار بالایی ست. اخیراً من رمان‌های زیادی می‌خوانم زیرا مشکل تمرکز دارم. خواننده به‌هنگام خواندن داستان مجبور است تمرکز داشته باشد، متوجه منظورم هستید؟ مردمی‌که می‌گویند ما داستان نمی‌خوانیم نمی‌توانند یا نمی‌خواهند دقت و توجه کافی به‌خرج دهند. من آنها را سرزنش نمی‌کنم. اینجا پرحرفی می‌کنم. ببینید اینترنت چطور ما را بدعادت کرده است، ما می‌توانیم پیشرفت کنیم و صحبت کنیم و نظر بدهیم، برخلاف نوشتن و خواندن داستان‌هایی که نه تنها هرکلمه بلکه هر آوای آن اهمیت بالایی دارد.

 

مصاحبه‌کننده: آیا وقتی‌که داستان می‌نویسید خواننده‌ی خاصی در ذهن دارید؟

پیتر ارنر: هرکسی که بخواهد چند دقیقه‌ای وقت بگذارد و گوش دهد.

 

مصاحبه‌کننده: آیا چیزی هست که بخواهید از کسی‌که مجموعه داستان شما را خوانده است بپرسید، هر سوالی؟

پیتر ارنر: آیا کاراکترها برای شما زنده بودند؟

 

مصاحبه‌‌کننده: خریدن کتاب شما توسط مردم چه حسی به شما می‌دهد؟

پیتر ارنر: خیلی خوب است. آرزو می‌کردم توانایی بیشتری داشتم تا برای خلق داستان‌های جدید بیشتر بجنگم.

 

مصاحبه‌کننده: الان مشغول کار بر روی چه داستانی هستید؟

پیتر ارنر: من در مورد همچین سوالی کمی خرافاتی هستم. مادربزرگم هم خرافاتی بود. هیچ‌وقت از دری که وارد خانه‌ای شده بود بیرون نمی‌رفت. بنابراین وقتی به آپارتمانی در شهر نقل مکان کرد دچار مشکل جالبی شده بود.

 

مصاحبه‌کننده: سه‌مجموعه داستانی که اخیرا خوانده‌اید را نام ببرید.

پیتر ارنر: نورمن لوین،توانایی فراموشی. داستان‌نویس عجیب و کمتر شناخته‌شده‌ی کانادایی. جیمز آلن مک فرسون، تعقیب قاتل. اولین کتاب مک فرسون، داستان‌های امریکایی. من این داستان‌ها را دوباره و دوباره می‌خوانم. جنت فریم، مرداب، داستان‌های نویسنده‌ی اهل نیوزیلند. خوآن رولفو، دشت سوزان و داستان‌های دیگر. این چهار مجموعه از مجموعه‌های مورد علاقه‌ام هستند.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692