«سينما، اقتباس»«غزلي از بورخس»، «بهروز انوار»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

اکتاویو پاز در مقاله­ای با عنوان ادبیات شالوده­ها(1) در بررسی ادبیات آمریکای لاتین درباره فضای نوشته­های بورخس نیز صحبت می­کند: «برای اینکه کسی به‌عنوان نویسنده امریکای لاتین در اروپا و ایالات متحده پذیرفته شود، راهی جز این نبود که فولکلور بنویسد. آنچه از یک چک (مثلاً کافکا) خواسته نمی‌شد از یک مکزیکی (مثلاً ری‌یس) خواسته می‌شد. حتی امروز نیز سازمان‌های بزرگی هستند ـ از جمله آکادمی سوئدـ که آستوریاس را بیش از بورخس لاتین آمریکایی می‌دانند. این حقیقت که بورخس چند زبانه و جهان وطنی است تنها بازتابی از واقعیت اصلی شهری است که او در آن متولد شده شهری که مانند نیویورک، جهانی و چندزبانه است.»

این‌که بورخس یک نویسنده جهان وطن است حرف تازه‌ای شاید نباشد چون بورخس بیش از هر نویسنده­ای شاید، به فرهنگ­ها و آئین­های مردم خود و دیگر ملل دنیا پرداخته است. اما این شاید دلیل اصلی جهان وطن بودن بورخس نباشد. چیزی‌که می­تواند یک داستان‌نویس را در میان تمام ملل دنیا به‌عنوان یک روایت‌گر اندیشمند مطرح کند به اشتراک گذاشتن آن وجه از تنهایی است که می­تواند جهان شمول باشد. آن وجه از تنهایی و تفکر در برابر دیگری. شاید آن دیگری مورد نظر هگل. اینکه بورخس با توصیف رودخانه پلات تصویری سوای رودخانه پلات به دست دیگری می­دهد نشان از این دارد که هدف او نه معرفی و به تصویر کشاندن دنیای حاضر بلکه ساختن دنیایی همزادگونه با دنیای حاضر است. برای همین داستان­های بورخس تصویری نه واقعی و نه فراواقعی، که تصویر واقعیتی دیگر در جلد واقعیت حاضر را رونمایی می­کند. این توصیفات گاهی هم به سمت گنگی می‌رود اما در نهایت ریشه­ی خودرا از واقعیتی گرفته که رندانه سعی در کد دادن یا شاید هم منحرف کردن ذهن به‌سمت واقعیت است.

کیمیایی در فیلم­هایی که مشخصاً در مسیر فیلم‌سازی خودش ساخته، به همین صورت با واقعیت روبرو می­شود. اکتاویوپاز در همان مقاله ادامه می­دهد: تقریباً تمام کارهای بورخس ـ مقصودم تنها آثار منثور او نیست بلکه بسیاری از اشعار او هم حاکی از عدم وجود آمریکاست. بوئنوس آیرس بورخس به اندازه بابل­ها و نینواهای او غیرواقعی است. آن شهر‌ها استعاره‌اند، کابوسند، فرضیه‌اند.

منظور از فیلم­هایی که مشخصاً در مسیر فیلمسازی کیمیایی است، بیشتر مقصود این است که فیلم­هایی همچون خاک یا حتی سرب را از این فیلم ها جدا کرد. تهران کیمیایی همواره تهرانی است برگرفته از تهران و نه خود تهران. داستان­هایش شبیه داستان­هایی است که می­تواند روزی اتفاق بیفتد اما فعلاً نه. این یعنی به نمایش درآوردن یک جور واقعیت نامانوس(2).

از قضا فیلم غزل ساخته­ی کیمیایی برگرفته از داستان کوتاهی است به‌نام مزاحم یا ناخوانده نوشته خورخه لوئیس بورخس(3). داستان فیلم درباره  دو برادر با نام‌هاي حجت -محمدعلي فردين- و زين‌العابدين -فرامرز قريبيان- که قرقبان جنگل هستند و در تنهايي روزگار مي‌گذرانند. دلخوشي آن‌دو اين است كه خاطرات سرزمين اجدادي‌شان كردستان را مرور كرده و روزهاي جمعه در شهر با خوشگذراني خلاء تنهايي خود را پر كنند. زين‌العابدين، حجت را تر و خشك مي‌كند و كار آشپزي، رختشويي و وصله كردن لباس‌ها را بر عهده دارد. آن‌ها يك روز متوجه مي‌شوند كه چندنفر مخفيانه درخت‌هاي جنگل را قطع مي‌كنند. روزي حجت به‌دنبال مهاجمان مي‌رود و با غزل -پوري بنايي- زني معروفه، به كلبه بازمي‌گردد. زين‌العابدين به غزل دل مي‌بندد، اما حجت نيز درمي‌يابد كه گرفتار عشق غزل شده است. دو برادر تصميم مي‌گيرند غزل را از ميان بردارند تا هيچ‌يك در اين معركه لطمه نبينند. آن‌ها پس از به قتل رساندن غزل، جسد او را در دل جنگل به خاك مي‌سپارند و پس از به آتش كشيدن كلبه‌شان، سوار بر اسب به‌دنبال سرنوشت نامعلوم خود مي‌روند.

یک تصویر هر چقدر هم گویا باشد در فاصله­ای خاص با مخاطب قرار می­گیرد. اینکه با دیدن تصویری پی به واقعیت پنهان در تصویر ببریم امری بیهوده است. این اتفاق حتماً برای متن هم می­افتد. هیچ متنی نمی­تواند تماماً همان تصویری را در ذهن مخاطب ایجاد کند که در ذهن نویسنده است یا در واقعیت وجود دارد. پس بورخس بودن چیز تازه‌ای نیست. بلکه چیزی بیش از گذشته و دیگران است. یعنی هر نویسنده­ای آن وجه­ بورخس گونه­ی خود را دارد. اما کیمیایی و مخصوصاً کیمیایی فیلم غزل همان‌چیزی را می­سازد که ذهن بورخس می­گذشته. این رابطه­ی تک‌سویه تنها با تغییراتی در راستای بومی شدن قابل انکار است وگرنه ما تماماً با همان داستان و فضای اثر بورخس طرفیم. چیزی‌که در اقتباس­های دیگر کیمیایی هم شاهدش هستیم. به‌طوری اغلب فیلم­های اقتباسی کیمیایی به‌نوعی متفاوت­تر از فیلم­های دیگرش هستند. یعنی او تن به داستان می­دهد و چیزی که برایش اهمیت دارد داستان است. کیمیایی بحث برانگیزترین کارگردان سینمای ایران است. به‌طوری‌که اغلب نسبت به او زاویه و جهت می­گیرند. چه موافق و چه مخالف. عده­ای او را بهترین فیلم­ساز ایرانی می­دانند و عده­ای او را حتی در حد کارگردان­های تازه‌کار هم قبول ندارند. دلیل این امر شاید همان نکته­ای است که بورخس را جز بحث برانگیزترین نویسنده­های آمریکای لاتین کرده است. اغلب مارکز را دوست دارند و ارنستو ساباتو را تحسین می‌کنند و اغلب مخاطبان و منقتدان یوسا را می‌ستایند اما موضع‌گیری­های متفاوتی در مقابل بورخس وجود دارد. این بیشتر به‌خاطر فضای عجیب و دور از واقعیت با این‌حال نشأت گرفته از واقعیت است. به‌طوری‌که انگار کسی در روز سال نو شخص دیگری را با کراهت در آغوش بگیرد. این در آغوش گرفتن امکان دارد به آشتی بگراید یا شاید هم به نو شدن کینه‌ای کهنه.

 

 

1.فصلی از کتاب مجموعه مقالات «درباره‌ی ادبیات» جمع‌آوری و ترجمه مرحوم احمدمیرعلایی

2-نامانوس صفت هر آن‌چیزی است که با هرگونه کاربرد روزمره ناهمخوان باشد و با نظام همگانی شده و انسانی شده (در معنای بورژوایی اش) بیگانه باشد. مانوسبه معنای انس گرفته، هم ریشه با انسان و مونس است. حال آنکه نامانوس، به لحاظ کلامی سرشتی هیولایی دارد. (از پاورقی‌های کتاب پس از بابل نوشته‌ی شهریار وقفی پور انتشارات مروارید)

3- مزاحم به ترجمه احمد میرعلایی و ناخوانده به ترجمه طاهر نوکنده از مجموعه داستان الف و داستان‌های دیگر بورخس.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692