نقد و بررسي مجموعه داستان«كوچه پريدخت» نويسنده«نازلي جمال‌پناه»،‌»هانيه تاج‌بخش»

چاپ تاریخ انتشار:

 

در سال­هاي اخير، رشد حيرت­آور حضور زنان در عرصه‌­هاي مختلف هنري از جمله ادبيات، فرصتي را در اختيار آنان قرار­داده­ است تا در ايجاد تعريف و تصويري از جنسيت خويش مشاركت نمايند. ويرجينيا­ولف معتقد است ادبيات حقيقي وقتي محقق مي­شود كه ما از نقش­ه‌اي جنسيتي خود فراتر رويم و اصطلاح (Androgyny) را مطرح مي­كند. وقتي التقاط بين دو جنس اتفاق مي‌­افتد، باروري حقيقي در ذهن و در ادبيات روي خواهد داد. يك شخصيت از نظر او نبايد «مردِ مرد» يا «زنِ زن» باشد، بلكه تلفيقي از اين دو است كه باروركننده‌­ي حيات ادبي است.* «نازلي جمال­پناه» در اولين مجموعه داستاني‌­اش «كوچه پريدخت» كه شامل هفت داستان‌كوتاه است و دستمايه‌­هاي اصلي آن تنهايي و كلنجار رفتن با رنجش‌­ها و سختي‌­هاي بشري است، همان نقش «زنِ زن» را انتخاب نموده است. زناني‌كه دغدغه‌­ي محيط خانه و خانواده را دارند، تنها، منزوي و بي‌حوصله هستند و بدون اين كه بدانند چرا درگير روزمرگي شده‌اند.

داستان اولِ مجموعه، چالش ميان انتخاب راه و روش زندگي سنتي يا مدرن را از طريق دوستي و رفاقت ميان دو نفر از ساكنين قديمي كوچه به‌­تصوير مي كشد. راوي داستان زندگي پرچالشي را انتخاب نموده­ است. او دائماً در حال تغييرِ خانه، همسر و شغل مي‌­باشد اما رسول، دوستِ دوران كودكي‌­اش، حال­ و ­هواي مغازه­ي عطاري با چهارپايه‌­اي كنار علاء­الدين و كتري روي آن‌را ترجيح داده است. تلاطم و طغيان زندگيِ راوي به‌خوبي قابل درك است اما از آرامش و خوشبختي زندگيِ رسول چيزي دستگير خواننده نمي‌­شود. نويسنده تشبيهات زيبايي ارائه مي­‌دهد. به‌راستي اگر زندگي سنتي همان راه آب باريكي پر از آب باشد و زندگي مدرن، جوي آبي كه خشك شده است ساكنين كوچه­‌هاي پريدخت بايد كدام يك را انتخاب كنند. آيا تلفيق ميان اين دو روش امكان­پذير است؟

«مراسم ناخن‌گيري»، روزمرگي در زندگي زنان و عواقب آن را شرح داده؛ زندگي‌­اي كه هنوز مثل گذشته است. «هنوز هم قرار ناهارهاي بيرون سرجايش بود، مسافرت­‌ها، مهماني­‌ها. روابط خصوصي‌شان خوب بود و شوهرش هميشه به او مي­گفت كه دوستش دارد.» آيا حق داشت به او شك كند. «او جزو پاك­ترين انسان­ها بود مخصوصاً كه زن هيچ چيزي از او نديده بود!» اين داستان تا حدودي هم‌­راستاي داستان اول است. همان انتخاب زندگي يكنواخت و سنتي. مادرِ زن او را قدرنشناس مي­‌داند. همه حسرت زندگي و آرامشش را مي‌­خورند. پس چه چيزي ته ذهن زن مبهم است. در اين جا بهتر بود نويسنده با انتخاب چنين موضوع زنانه­اي صرفا به طرح موضوع نمي­‌پرداخت بلكه با ارائه راه­ حل مناسبي از طريق تلنگري كه وارد ذهن راوي داستان كرده است او را ترغيب به حل مسئله­‌ي روزمرگي نموده و آرامش را به زندگي­‌اش باز­مي­گرداند.

«هم‌كلاس دانشكده حقوق» با ظريف كاري بسيار مناسبي هر آنچه را كه نويسنده لازم دانسته بيان كرده است. شلختگي ذهني و ظاهري زن به­‌خوبي نمايش داده شده‌­است. زني با ديدن يكي از هم­كلاسي­‌هاي قديمي دانشكده در ميوه­‌فروشيِ محل به­مثابه آيينه­اي در مقابل خود با واقعيت زندگيش مواجه مي­‌شود. زن با ديدن عكس قدي خود درون شيشه­‌ي بانك خيره مي­شود. آيا او نيز هم چون زنبيل خريدش از اين‌همه سال كار­كردن خسته شده است؟ در اين­جا نيز به مانند دو داستان اول ابهام در شخصيت آدم‌­هاي داستان وجود­­ دارد. براي خواننده ترديد شخصيت‌ها قابل درك نيست. آيا آنها دچار نوستالژي و روزمرگي شده‌­اند؟

داستان چهارم از اين مجموعه شايد ضعيف­‌ترين روايت را دارد. «سد خانم باجي» داراي موضوعي ساده و تكراري است. ساده‌­لوحي و خرافات­‌گرايي و گرفتار­شدن در دام فال­گير و كف­بين كه عواقب مالي و گاهي جاني دارد به­‌وفور به‌عنوان دستمايه‌­اي در داستان­هاي كوتاه نويسندگان جوان استفاده شده‌است و در اين­جا نيز هيچ بدعتي در آن وجود ندارد.

«دوستي قديمي» با موضوع دوستي و رفاقت و در­نهايت تنهاييِ انسان در جوامع امروزي و خصوصاً در كشورهاي توسعه‌نيافته به­دليل تهاجم ايدئولوژي­هاي غربي، مصرف­گرايي، خرافات­گرايي و احاطه­شدن انسان با وسايل الكترونيكي به­‌خوبي تشريح شده‌­­است. راوي داستان تنهاست اما او از تمامي اطرافيانش كه او را تنها گذاشته‌­اند انتقاد مي­‌كند. نويسنده در اينجا با تلنگري به انسان امروزي مي­‌فهماند كه به­‌خود بيايد و به­­جاي به­ چالش كشيدن اخلاقيات اطرافيانش كمي به خود رجوع كند.

«گنج نعمت» و فضاي داستان كه پاركينگي روباز است موضوعي بسيار بكر و جالب دارد. نويسنده با گنجاندن معمايي توانسته پي­رنگ داستان را از حالت يك روايت خطي درآورد. اما پايان داستان تا حدي سرهم­‌بندي شده­است. درحالي‌كه بهتر بود نويسنده به­‌خصوص از طريق موضوع دفترچه­‌ي نعمت و محتويات آن نتايج بهتري ارائه دهد.

شايد بتوان گفت بهترين داستان اين مجموعه، داستان آخر، «عكس خانوادگي» با موضوع دغدغه­‌هاي عاطفي و اجتماعي است. در اين داستان، تصاوير و توصيف­‌ها كافي و مناسب هستند و كاملاً به قوه تخيل خواننده كمك مي­‌كنند تا شخصيت‌­هاي داستان جنبه­‌ي بصري پيدا كنند. به­مانند راوي كه به سينما مي­‌رود تا جادوي تصاوير او را از آنچه هستند دور كند در اين جا نيز تصويرسازي مناسب به خواننده كمك مي­‌كند تا همان احساسي را داشته باشد كه مد­نظر نويسنده بوده است. استفاده از واژه­ي چسبيدن و جملات مربوط به آن كمي طنز در داستان وارد كرده؛ طنزي تلخ. «... با مهرباني توضيحاتي مي­دهد، اما من گوش نمي­‌كنم و تمام حواسم به چسبي است كه اين­قدر بي­‌موقع مرا به زمين چسبانده­است، و بالاخره رها مي­شوم...» دختر جواني كه به­دليل مشكلات رواني­اش از شروع روزي ديگر ابا دارد و با اين چسبيدن­‌ها به­‌نوعي مي­خواهد زمان را متوقف كند. ارتباط سرد و در عين‌­حال عاطفي ميان او و پدرش كاملا احساسات خواننده را تحريك مي­‌كند. ازدواج دوباره­ي مادرش در ديار غربت با مردي خارجي و نامه­‌هاي پياپي او به دخترش براي برقراري ارتباط و توجيه كارش يادآور داستان «زير آفتاب خوش خيال عصر» از «جيران گاهان» است. دختراني تنها كه قرباني ازدواج هاي ناموفق پدران و مادران خود شده‌­اند.

«نازلي جمال­پناه» از اين مجال براي بازنمايي جنبه­‌هاي ديگرِ زنان و ايجاد تجربيات و رخدادهاي چالش‌برانگيز استفاده نكرده بلكه آنان را به فضاي تنگ خانه محدود نموده است.او راه قصه‌­گويي را مي­داند اما راه و رسمش را هنوز درك نكرده­است. به ساحت قصه نزديك مي­‌شود و سپس با شتاب هر چه تمام­تر از آن دور مي‌­شود. فضا­سازي داستان­‌هاي اول، ششم و هفتم نقطه‌­ي قوت كار است. اما هماهنگي ميان داستان­‌هاي مجموعه كم است. بعضي از آن­ها پي­رنگي ساده و خطي دارند اما برخي ديگر با وارد كردن ابعادي جديد، كمي گسسته هستند. پراكندگي موضوعي و سوژه‌­ها متبحرانه نيست. در داستان سوم اشاره به ايستادن در صف اضافي است و تاثيري در روند آن ندارد: «عادت كرده‌­ام كه براي هر چيزي توي صف بايستم.» با‌توجه به غرابت موضوعيِ تعدادي از داستان­ها كه بيشتر به بحث دوستي و تنهايي مي­‌پردازند، شايد بهتر بود كه نويسنده، مجموعه‌­ي كاملي را به اين موضوع اختصاص مي­داد و با گسترده كردن هر يك از قصه‌­ها خصوصاً با تاكيد بر موضوع جنس دوم از اين گسست سوژه­ها و دخيل كردن موضوعي كليشه­اي هم­چون خرافات­‌گرايي پرهيز مي­كرد.

 انتشارات هيلا / چاپ اول / 1390



     وولف، ويرجينيا. اتاقي از آن خود، نوربخش، صفورا. چاپ دوم، انتشارات نيلوفر، .1384