مصاحبه با «براد كسلر»، مترجم «صفورا شويكلو»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

«بزها و نزدیک شدن به حقیقت»

سارا لیونز. مارس 2011

 

«تمام جسم تبدیل می‌شود به چمن». براد کسلر در شرح حال «آواز بز» می‌نویسد: یک زندگی فصلی، یک تاریخ کوتاه گله و هنر درست کردن پنیر. این لازمه‌ی کشف رابطه بین چوپانی و شعر است- که رابطه‌ی دشواری‌ست. به‌هرحال کسلر گذشته از اینها مؤلف رمان‌های «زبانه‌ی نهر» (انتشارات اسکیریبنر2001) و «پرندگان در پاییز» (انتشارات اسکیریبنر2006) است.

او دریافت‌کننده جایزه‌ی رم از آکادمی هنر و ادبیات آمریکا، تندیس سفید نویسندگی، بورسیه NEA و جایزه‌ی صلح ادبی دایتون است. آثار کسلر در مجله‌ی نیویورک تایمز، نیشن، بمب، مینیان رویو و نیویورکر دیده می‌شود.

او در ورمونت همراه همسرش زندگی می‌کند و علاوه بر نوشتن، لبنیات و شیر بز تولید می‌کند. کار کسلر «نان‌آوری» است. نوعی تلاش که به ما نیرو می‌بخشد و تقویت‌مان می‌کند: درست کردن پنیر و نوشتن کتاب. جزئیات را با دست به‌دقت هنرمندی کردن. با او به‌پای صحبت نشستم. هنگامی‌که چتمن را به‌عنوان سخنران میلانی براون در مارس 2011 ملاقت می‌کرد.

 

فورس‌ریور: من به‌شدت علاقه‌مند این توانایی دوسویه‌ای هستم که شما هم در خیال‌پردازی و هم در واقعه‌نویسی دارید و شما آن‌را به‌عنوان نویسنده کودکان شروع کردید.

براد کسلر: خوب من در حقیقت از واقعه‌نگاری شروع کردم. تجربه من در روزنامه‌نگاری، بلکه در واقعه‌نگاری و «خلق واقعه» بود. قبل از آن اصطلاح «خلق واقعه» اصلن وجود نداشت. اولین‌باری که من “CNF” را شنیدم فکر کردم خط راه‌آهن است و حالا دیگر “CNF” اینجا نمی‌ایستد (خنده). نویسندگی کتاب کودک واقعاً یک راهی برای پول درآوردن بود و همچنین امتحانی برای نوشتن داستان‌های تخیلی.

 فورس‌ریور: با داشتن نویسندگی واقعه‌نگاری، چه چیزی شما را به‌سمت داستان‌های تخیلی کشاند؟

براد کسلر: در نهایت، من از داستان‌سرایی همچون زبان و موسیقی لذت می‌برم. قالب کمتر از خود نوشتن اهمیت دارد و نباید مهم باشد. شما در واقعه‌پردازی محدود به اصول خاصی هستید، مگر اینکه خودتان آن‌را بسازید که در این صورت به‌راستی آن‌هم یک واقعه‌پردازی نیست.

من همیشه نمی‌توانم آنچه را که دوست دارم در واقعه‌پردازی توضیح بدهم و به این نتیجه رسیده‌ام که قالب این نوع نوشته‌ها بسیار محدود است. شما مجبورید از احساساتتان بنویسید. در داستان‌های تخیلی شما همیشه می‌توانید چیزی را بیافرینید و این اعجاب‌انگیزترین مورد در تخیل‌پردازیست. آفرینش. من در «آواز بز» خوش‌شانس بودم چون مثل ظرفی از چیزهای مختلفی شد که من مدت‌ها در زندگی‌ام به آن فکر کرده بودم.

 

فورس‌ریور: به‌نظر شبیه قله‌ای در رمان‌هایتان و یا ردپایی از آنها می‌آید.

براد کسلر: اگر شما به نوشتن مثل فنجانی فکر کنید، هربار که کتابی می‌نویسید آن فنجان را پر می‌کنید که دوباره خالی می‌شود. پس مجبور می‌شوید ظرفی دیگر، پروژه‌ای دیگر، احساسی جدید و کتاب بعدیتان را بیابید و این زمان‌بر است. هستند نویسنده‌هایی که می‌توانند کتابی را به‌پایان برسانند و روز بعد دیگری را شروع کنند. اما من از آن‌نوع نویسنده‌ها نیستم. برای من به غایت مدت زیادی طول می‌کشد تا ظرف خالی را پر کنم.

 

فورس‌ریور: تاحدی آنچه که انجام می‌دهید نوشته‌های لایه‌ایست. می‌توانم ببینم که پژوهش زیادی وجود دارد. در «آواز بز» می‌توان چیزهای مختلفی را نشان داد: حقیقت و علم داستان شخصی خودتان، آداب و رسوم اجدادی، علم صرف و نحو- خیلی چیزها در یک مهره گنجانده شده است. به‌طور کلی شما چگونه به فرایند پژوهش برای یک کتاب دستیابی دارید؟ آیا این روند قبل از نوشتن اتفاق می‌افتد؟

براد کسلر: در ابتدای کار رخ می‌دهد. یک ایده یا فقط درحد یک تصور و یا یک سرنخ است. یا مثل یک‌تکه از یک آهنگ در سرتان است. من مثل یک موسیقی در موردش فکر می‌کنم، همچنان‌که به‌صورت یک آوا یا یک ملودی نیز در موردش فکر می‌کنم. چیزی است که شما می‌خواهید در موردش توضیحاتی بدهید اما نمی‌توانید چون واقعاً هنوز در موردش نمی‌دانید. بنابرین ورای همه‌ی آن ناتوانی، تنها چیزی‌که می‌توانید انجام دهید خواندن زیاد و شروع به تحقیق پیرامون آن است که شامل شناسایی‌های فراوان و احاطه‌شدن بر آن است و شاید سال‌های بیهوده‌ی اندکی هم صرف ملبوس‌کردن آن بکنید. چون شما حتی قالب آن‌را نیز نمی‌دانید! شما فقط جامه و تکه‌های کوچکی از آن‌را می‌بینید- یک شال‌گردن یا یک کفش، یا فقط بند کفش را!

در داستان‌های واقعی بسیار ساده‌تر است زیرا شما قصه را دارید و خیلی نمی‌توانید آن‌را تغییر بدهید. شما پایه اصلی داستان و شخصیت‌ها را از قبل دارید. برای مثال در «آواز بز»، من به شخصیت‌های اطرافم مظنون شدم، برخی از آنها به‌جای دوپا چهار پا داشتند و اطلاعات و اخبار خودش ارائه می‌شد. در داستان تخیلی کاملاً متفاوت است چون شما می‌توانید هرکاری انجام بدهید و هر کجایی بروید. تحقیق قسمت مفرح آن است. کار نیست، فراغت است، زمانیست که شما به خودتان برای خواندن و تعمق و تفکر می‌دهید. قسمت سخت مسئله نوشتن است. من در ابتدا زمان زیادی را برای تحقیق صرف می‌کنم و مدت زیادی را هم از الگوهای کاذب پیروی می‌کنم. ولی دستِ آخر، هیچ‌کدام از آنها بیهوده تلف نمی‌شود. یک‌بار شما الوار کوچکی شناور روی آب دارید، بار دیگر می‌توانید شروع به ساخت یک قایق کنید و مهارت و هنرتان را به‌وجود آورید. سپس قسمت هیجان‌انگیز هنگامی‌ست که خود قایق شناور می‌شود اما مدتی طول می‌کشد.

 

فورس‌ریور: در مرحله پیشنویس داستان، آیا برای انسجام عناصر مختلف زمان سختی داشتید؟

براد کسلر: خوب، «آواز بز» کتاب سریعی برای من بود. من آن‌را شاید در 2 سال یا کمتر نوشتم. درمقابل یک رمان، که پنج‌سال مرا برای نوشتنش درگیر می‌کند. انسجامی‌که شما در موردش در «آواز بز» صحبت می‌کنید خود به‌خود آمد چون من روایت شخصی و یا هنر شخصی داشتم. (چیزی‌که در آواز بز قصه‌ی خود ماست) و موارد دیگر واقعاً جذابیت علم، اسطوره‌شناسی، موسیقی، یا علم صرف و نحو است. بنابراین فقط موضوعِ هنر ترکیب و پیوستن روایت از یک لایه به لایه‌ی دیگر با یک رشته‌ی محکمیست که همه عناصر را نگه دارد. در داستان تخیلی. موضوع کمی سخت‌تر است زیرا شما چشم‌داشتی به یادگیری و مواردی در علم یا اسطوره‌شناسی یا انسجام و پیوستگی وقایع در روایت ندارید.

 

فورس‌ریور: «پرندگان در پاییز» واقعاً به همین دلیل عالی بود.

براد کسلر: من مجذوب سرزمین‌های بین واقعیت و تخیل هستم. رمان‌های صریح و بی‌پرده یا رمان‌های اجتماعی و کمدی بزرگ واقعاً مرا به‌وجد نمی‌آورد. من عاشق ترکیب قالب‌ها هستم. هرچند کار پرزحمتی‌ست، چون مثل اینست که شما هر زمان بایستی قالبی را برای نوشتن کتابی بشکنید. اولین رمان من «زبانه‌ی نهر» بیشتر از یک رمان سنتی بود. جایی‌که هنر واقعی وجود دارد و اتفاق می‌افتد. جایی‌که در «پرنده‌ها در پاییز» کمتر به آن برخورد می‌کنیم.

 

فورس‌ریور: این نوع تراژدی در نوشته‌های شما وجود دارد. حتی در کلماتی‌که در تمامی کتاب‌هایتان می‌آید.

براد کسلر: تا به‌حال به آن فکر نکرده بودم.

 

فورس‌ریور: و «پرنده‌ها در پاییز» همانطور که گفتید بر پایه‌ی یک تراژدی یونانی بود؟

براد کسلر: بله، در افسانه‌ی روز آرام که به‌خوبی توسط اوید بازخوانی و بازنگری شده، درباره‌ی ملکه آلسون و پادشاه سیک است که چگونه به عشق تمام عیارشان بالیدند و اظهار داشتند عشقشان بالاتر از عشق زئوس و هرا است که درمقابل عشق خدایان هیچ بود. پادشاه به سفری دریایی رفت و همسرش را ترک گفت. خدایان برای کشتنش توطئه چیدند. آنها کشتی را غرق کردند و پادشاه نیز مرد. جسدش به کناره دریا بازگشت و ملکه آلسون جسم بی‌جان همسرش را شناور دید. ملکه تبدیل به پرنده‌ای شد و بعد از آن پادشاه هم به پرنده‌ای تبدیل شد و آنها باهم به پرواز درآمدند. آنجا بود که افسانه‌ی مرغی‌که دریا را آرام می‌کند بیان شد. هالیسن (Halcyon) نوعی مرغ ماهی‌خوار است و من همیشه این داستان را (مثل خود پرنده‌اش)دوست داشته‌ام و برای سال‌ها درگیرش بودم تا جایی‌که به‌صورت داستانی پنهان در کتاب نمایان شد. یک بازگویی معاصر و نو از یک افسانه.

 

فورس‌ریور: با همین فکر هم شروعش کردید؟

براد کسلر: مطمئن نیستم که فرآیندش از همانجا شروع شد. اما تاحد زیادی همراه اتفاقی‌که رمان مبنی بر آن است شروع شد: سقوط پرواز شماره 111 که در سال 1998 به اعماق دریای نوآ فرو رفت.

آن قسمت بر پایه‌ی واقعیت بود. پرواز روی اقیانوس از فرودگاه کندی بلند شد و به‌سمت جنوا در حرکت بود و در خلیج پگی در نوآ سقوط کرد. همه‌ی مسافران کشته شدند. پرواز بین‌المللی بود، مسافرانی از همه نقاط جهان. یکی از دوستان خانوادگی من هم در همان پرواز بود و چیزی‌که در خلال رمان اتفاق می‌افتد تصوریست از آنچه بعد از آن رخ داد: همه افراد از سراسر جهان آنجا برای شب زنده‌داری گرد هم آمدند و منتظر خبری از عزیزانشان بودند. این چیزی بیشتر از تأیید پیدا کردن اجسادشان بود. دوستانِ ما مدت زمان زیادی را در ساحل سپری کردند. فقط انتظار! علاقمند شدم که در مورد نزدیکی زیبایی گیج‌کننده ساحل نوآ و رویداد وحشتناکی که اتفاق افتاد چیزی بنویسم. نزدیکی بین این مکان منفرد و روستایی و ارتباط جهانی که بعد از سقوط ایجاد شد. تمام اینها منجر به لایه رویین داستان کتاب شد. قسمت زیرین داستان هم که همان افسانه بود.

 

فورس‌ریور: در قسمت لایه‌زیرین داستان من مجذوب شخصیت دیانا المستد شدم. به‌نظر می‌رسد او نشانه‌ای از نماد صلح است. بعد از آن هم «پرندگان در پاییز» جایزه صلح ادبی دایتون را به‌دست آورد.

براد کسلر: فکر می‌کردم زمانی‌که داستان‌را می‌نویسم نمی‌توانم منحصراً از دیدگاه کسانی‌که شوهرانشان یا زن‌هایشان یا بچه‌هایشان را از دست داده‌اند، داستان را نقل کنم. احتیاج به شخصیت‌های کمتری داشتم که کمی از مصیبت دور شده‌اند تا به‌عنوان یک راهنما عمل کنند. دیانا یک شاگرد بودایی، یکی از همان شخصیت‌ها بود. همانطور کوین کرینز، صاحب مسافرخانه که وقتی شروع به نوشتن کردم، یک شخصیت خردمند بود. اما بعدها وقتی کتاب پاگرفت مهم‌تر شد، من به کسی احتیاج داشتم که بتواند کمی به عقب برود، کسی‌که دید همه‌جانبه‌ای داشته باشد. چارلز باکستر این‌را داشت «قافیه‌ساز». جایی‌که در خود زندگی کوین زودتر از سقوط هواپیما اتفاق افتاده بود. اولین ضربه‌ی روحی هنگامی بود که کوین در شهر نیویورک زندگی می‌کرد و همه‌ی دوستانش بر اثر بیماری ایدز مردند. بعد از آن او سعی کرد با رفتن به جزیره وسط ناکجاآباد از این وقایع بگریزد. با این‌حال آنجا هم مرگ را در آستانه‌ی شب پیدا می‌کند. دیانا المستد هم دید منحصر به‌فردی از مرگ خواهر بیمارش پیدا کرد، کسی‌که به خبرهای مرگ با یکدلی، تعادل و آرامش واکنش نشان می‌داد. به‌هر جهت فکر می‌کنم او یک نمونه‌ی ایده‌آلی است که ممکن است برای رسیدن به آن کوشش کنیم اما به‌ندرت به آن می‌رسیم...

 

فورس‌ریور: شما در «آوار بز» اشاره به مطالعه‌تان در مورد داراما سالا (یکی از شهرهای کانگارا- هند) دارید.

براد کسلر: بله، وقتی حدود 20 سالم بود. برای یک‌سال تحصیل را ترک کردم و به هند رفتم. کارهایی انجام دادم که به هیچ وجه حالا نمی‌خواهم در موردش صحبت کنم (خنده). من از کناره کوچکی در دامنه‌ی کوه‌های هیمالیا جایی‌که همه‌ی این راهب‌های تبتی زندگی می‌کردند شروع کردم. داراماسالا جایی است که دالایی لاما وقتی‌که از تبت رانده شد به آنجا گریخت. (و بعدها جایگاه تبعید شد). می‌خواستم چندروزی را آنجا بگذرانم اما چندماهی آنجا ماندگار شدم چون راهب‌های اطرافم بسیار عجیب بودند، یک آرامش عجیب و زیادی از انرژی در داراماسالا وجود داشت.

 

فورس‌ریور: در «آوار بز» شما در مورد طعم پنیر صحبت می‌کنید، اما یک‌همزمانی آشکاری در نویسندگی هم وجود دارد. شما چگونه طعم نوشته‌هایتان را وصف می‌کنید؟

براد کسلر: اوه خدایا. واقعاً سوال زیرکانه و سختی است. چون شما می‌دانید و دیگری نمی‌داند. اگر شما در داخلش باشید، نمی‌دانید. پس بحران فکری هم نخواهید داشت. بنابراین من واقعاً نمی‌دانم.

 

فورس‌ریور: به‌نظرم قطعاً جذابیت زبان و علم صرف و نحو است.

براد کسلر: بله، اما خیلی نزدیک... یک بخشی از شماست. خیلی ذاتی و درونی که می‌تواند به بحران برسد. اما به‌نظر من یک طعم خاصی در نویسندگی هست و می‌توانید آن‌را در یک نوشته‌ی خاص وقتی‌که مردم به محیطش وصل می‌شوند حس کنید. در نوشته‌های آمریکایی می‌توانید در آثار فاگنر، تونی موریسون پیدایش کنید. هر نوشته‌ی خوبی به سرزمینش وصل است و طعم و میوه‌ی خودش را دارد.

اعتقاد دارم بیشتر نوشته‌ها همان حس زمینی‌را که از آن پرورش می‌یابند را دارند چون بالاخره نوشتن تکه‌ای از تاریخ طبیعی است. زبان چیزیست که از فرهنگ زاده شده. چیزی‌که خارج از زمین متولد شده. مجموعه مقاله‌های خوبی از گری‌اشنایدر در رابطه با تاریخ طبیعی و داستان‌سرایی وجود دارد که از یک زمان و مکان و فرهنگ ایجاد شده. اما نه فقط داستان. هر عنصری از فرهنگ به واحدهای کوچکی برمی‌گردد، مثلاً موسیقی پاپ. قارچ‌ها همگی یک شب از یک قاعده‌ی مشخص وقتی‌که رطوبت کافی، ماه یا هرچیز دیگری که وجود دارد سبز می‌شوند. بالاخره ماهم مخلوقاتی هستیم که از همین عناصر زمینی به‌وجود آمده‌ایم. پس چرا نباید فراورده‌های فرهنگی ما اثری از آن عناصر را حفظ نکنند. هیچ اهمیتی ندارد که چطور آنها از خاک برداشته شده‌اند؟ من واقعاً مجذوب این قسمت از رابطه هستم، «آواز بز» چیزی در این مورد است، در باره‌ی فرهنگ و زراعت.

فورس‌ریور: خیلی جالب است شما در مورد تأثیر کشاورزی روی نویسندگی خیلی صحبتی نمی‌کنید.

براد کسلر: خوب چون چیز زیادی از آن پیدا نمی‌کنید. به‌خاطر همین است که من به گری اشنایدر اشاره می‌کنم: او یکی از نویسنده‌هاییست که در این‌باره صحبت می‌کند و برای من یک الهام برای نوشتن کتاب «آواز بز» بود. من همزمان دوکار در زندگیم می‌کردم: هم می‌نوشتم و هم بز پرورش می‌دادم و به‌طور عجیبی هم احساس جدایی نمی‌کردند، گرچه مردم آن‌را متوجه نمی‌شدند. حتی خودم هم متوجهش نبودم که چطور و چرا به‌هم مربوط شدند.

بعد کشفش کردم، «اوه بله» یک چیزی هست به‌نام «شعرهای شبانی» که قالب اولیه ادبیات محسوب می‌شود و به تمدن بین‌النهرین برمی‌گردد. قالب اولیه نوشتار ادبی که شامل دو مورد است: گله‌داری و شعر. هنر پرورش حیوانات و هنر پرورش کلمات. هردو در سطحی متفاوت و نو که پیشتر تجربه شده، دو قالب هنری، یکی با کلمات و یکی با چهارپاهای سم‌دار و همین یک کشف باورنکردنی و معتبری برای من بود. همین درک و چگونگی وابستگی آنها به‌هم بخشی از کاوش در کتاب شد.

 

فورس‌ریور: «آواز بز» به آنی دیلارد تقدیم شده است، می‌توانید بگویید چرا کتاب را به او تقدیم کردید؟

براد کسلر: وقتی بچه بودم شاگردش بودم در دانشگاه وسلیان. او معلمم بود. و من... یک جوان ولگرد بی‌ارزش! او برایم الهه بود، می‌دانید. من در سن 20 سالگی به اندازه کافی عاقل بودم که تشخیص بدهم او یک نویسنده‌ی شگفت‌انگیز است. کارش را دوست داشتم. اما کاملاً از او می‌ترسیدم. چون 20 سالم بود (خنده) ما تا سال‌ها باهم در ارتباط بودیم و این حداقل کاری بود که می‌توانستم انجام دهم. بدون هیچ خودنمایی و خودخدمتی، اهدای کتاب «آواز بز» برای او بود چون یک داستان واقعی است و این چیزی بود که او به من یاد داد. من تا قبل از آن رمانی ننوشته بودم. مگر وقتی‌که به عشق اصیل و حقیقیم برگشتم.

فورس‌ریور: کدام نویسنده‌های دیگری روی شما تأثیرگذار بودند؟

براد کسلر: بیشمار، فلابرت، کیتس، ناباکو، ریکله، وولف و نویسنده‌های معاصر. جان برگر کسی است که فکر می‌کنم زودترین و شاید ادامه‌دارترین تأثیرگذاری را دارد: یک نویسنده‌ی انگلیسی، منتقد هنر و نویسنده‌ی واقع‌گرا. او همه کاری می‌کند و من بیشتر تحت‌تأثیر شعرهایش قرار گرفته‌ام.

 

فورس‌ریور: چیزی بود که برای من لذت‌بخش بود. شما غزل هم در کتاب «آواز بز» نوشتید. نثرتان معمولاً شعرگونه است. شما شعر هم زیاد می‌گویید؟

براد کسلر: نه، منظورم این است که امتحانش کرده‌ام ولی موفق نشدم. دستِ آخر دوستش دارم. من اقتصادی بودن و کم‌واژگی شعر و چگونگی نفوذ و ضربه زدنش، وقتی‌که یک‌راست بدون هیچ واسطه‌ای به‌سمت قلب می‌رود را دوست دارم. اما هنرش را خیلی ندارم. یک سطح آسودگی در قالب هست که آن‌را توسعه می‌دهد. من کاملاً با خواندن شعر و تجزیه و تحلیلش راحت هستم اما نه به اندازه‌ی نوشتنش! همیشه همین بوده است. این به آن معنی نیست که کوششی نکرده‌ام. شعرهایی نوشته‌ام اما اکثرشان افتضاح هستند. آن‌ها پنهانند. خیلی هم دور.

 

فورس‌ریور: چیزی‌که به‌نظر من می‌رسد این است که «آواز بز» کاملاً به‌موقع در سال 2010 بیرون آمد که به جنبش زمین و غذای آهسته برمی‌گردد. موقع نوشتن کتاب از این جنبش‌ها آگاه بودید؟

براد کسلر: من همیشه هرجاکه زندگی کرده‌ام یک باغچه داشته‌ام. وقتی در ویرجینیای‌شرقی زندگی می‌کردم یک راهِ کوچکی برای «زندگی در خارج زمین» یاد گرفتیم: ما خودمان سبزیجات کنسرو می‌کردیم و یک باغچه‌ی بزرگی هم پرورش دادیم. بعد به ورمونت نقل‌مکان کردیم؛ یکی از دلایل این‌کار امکان ساخت خوراک و غذا بود. این چیزی بود که درست انجامش دادیم.

فورس‌ریور: علوم «پایدار» در سال‌های قبل واقعاً وجود نداشت...

براد کسلر: ما در آکادمی آمریکا در روم بودیم وقتی‌که نسخه‌ی خطی کتاب را داشتم. رفتن به روم برای دیدن اتفاقاتی بود که داشت برای ایالت می‌افتاد. آشپزخانه در آکادمی آمریکا به‌وسیله‌ی آلیس واترز طراحی شده بود چون آنها نظریه‌ای به‌نام پروژه‌ی غذای پایدار روم داشتند که همه‌ی غذاهایی که برای مهمان‌ها سرو می‌شد و توسط دانش‌پژوهان دیده می‌شد همگی پایه‌ای ارگانیک داشتند. به‌هرحال این یک هدف بود. آشپزخانه واقعاً جای جالبی بود چون شما تمام کارورزهای آمریکایی و آشپزهایی که حداقل همسطح من بودند می‌دیدید. به‌نظرم چیزی‌که دریافت کردم مواردی بود که به‌وسیله افراد جوان آمریکا و فرهنگ غذایی و پرورش حیوانات رخ می‌داد. مردم می‌خواستند تا چیزهای فراموش شده را دوباره یاد بگیرند که واقعاً مهیج بود.

فورس‌ریور: پایانِ «آواز بز» تقریباً فراخوانی برای اقدام و حرکت است.

براد کسلر: خوب، پایان داستان یک‌سال بعد از انتشار کتاب نوشته شد و ناشر از من خواست تا آن‌را بنویسم. چون خارج از محدوده‌ی کتاب بود. چون خود کتاب مسلماً فرم روستایی توداری بود. می‌توانستم الفاظ را کمی گوش‌خراش‌تر و سیاست‌مدارانه‌تر تغییر بدهم.

 

فورس‌ریور: معلوم است. این چیزی است که شما همیشه به آن توجه زیادی دارید و مطمئناً انصافانه آن‌را در این کتاب گنجانده‌اید. اغلب حس نمی‌کنید که در موضوعات سیاسی فعالیت داشته باشید؟ این غذاهای سیاسی و... شاید هم می‌دانید...

براد کسلر: احتمالاً

 

فورس‌ریور: بله

براد کسلر: حدس می‌زنم باید بپرسیم در چه فرم و قالبی تا انجام دادنش. این یعنی فعالیت داشتن؟ سوال خوبیست. اما من در حقیقت یک نویسنده هستم و هیچ‌کس از من نخواسته که سخنرانی یا سیاستی را بسازم که من هم با آن راحت نیستم چون به‌قدر کافی نمی‌دانم. فقط می‌توانم درحد تجربیاتم صحبت کنم. اما به‌عنوان مزرعه‌دار و زحمت‌کش، بديهیست که از آن دفاع خواهم کرد. در موردش احساساتی هم هستم. چون این اشخاص کسانی هستند که زندگی ما را می‌سازند و به‌طور آشکار و افتضاحی زیر خط فقرند!

 

فورس‌ریور: ما در دستورکارمان علاقه‌مند به طبیعت و محیط پیرامونمان هستیم ولی هرکس چیزی برای دوست داشتن نیز دارد. دقیقاً وظیفه‌ی ما به‌عنوان نویسنده چیست؟

براد کسلر: بله. سوال خیلی مهمی است. جورج اوول هم در موردش می‌گوید. اگر او در سنی دیگر زندگی می‌کرد، می‌توانست رمان‌های سخت و دقیقی بنویسد یا می‌توانست بازی کند. اما خوب او در زمان سخت و دوگانه‌ای زندگی کرده که مجبور بوده مثل یک روزنامه‌نگار بنویسد. من فکر می‌کنم برای خیلی از نویسنده‌ها سوال بزرگی است: واقعاً شما خالصانه فعالیت می‌کنید؟ یا تفکری خالصانه دارید؟ این یک سوال است و به‌طرز جالبی به رهبانیت و وجدان برمی‌گردد. برنارد مقدس می‌گوید: «هر انسانی تفکری می‌شود» کمال او در این بود که واقعاً این آن‌چیزیست که هر انسانی می‌تواند بشود.

در زندگی من این سوال بزرگی است. نویسنده‌ها تفکری ذاتی دارند؛ و این چیزیست که انجام می‌دهند. آنها واقعا کار نمی‌کنند. پشت یک میز می‌نشینند و... اومم... فضا را می‌گیرند (خندیدن). این یک کشمکش واقعی است. من فکر می‌کنم انجام دادن همزمانشان سخت است و هنوز غیرممکن. به‌نظر من شما به اندازه‌ی موهبت و استعدادتان کاری انجام می‌دهید. اگر شما در سازمان دادن خوب هستید یا در برانگیختن مردم یا با آنها خوب هستید، اگر در کارهای اقتصادی خوبید، خوب این کاریست که واقعاً می‌کنید و اگر هم که نه، کارهای دیگری را می‌کنید. به‌قول گاندی که می‌گوید: «همان دگرگونی باش که می‌خواهی در جهان ببینی»

 

فورس‌ریور: چه چیزی شما را بیشتر از همه در نوشتن به‌وجد می‌آورد؟

براد کسلر: این یک کشف است. یک سفر. یک جستجو. هر کتاب یک سوال است، همچنان که جوابی برای یک دغدغه‌ی ذهنی. چیزیست که شما سعی در حل معمای آن دارید، مثل یک معادله که سال‌ها یا تمام زندگیتان را برای پیدا کردن جوابش می‌گیرد یا شاید واقعاً هیچ‌وقت نتوانید حلش کنید. حتی اگر هر لحظه بسیار به آن نزدیک شوید. با هر کتاب است که می‌توانید به آن نزدیک‌تر و نزدیک‌تر شوید.

 

فورس‌ریور: پس این نوع راه اکتشاف را دوست دارید؟

براد کسلر: به‌طور قطع قسمتی از آنست. نوشتن فقط کاریست که من می‌کنم و اگر هم دوستش داشته باشم نمی‌دانم. من هیچ ارزش قضاوتی در مورد اینکه «من به این دلیل دوستش دارم» یا «من به این دلیل از آن لذت می‌برم» ندارم. به‌خاطر اینکه همیشه این موضوع جذاب یا همیشه دوست‌داشتنی نیست و این تنها چیزیست که تا پایان انجامش می‌دهم چون نمی‌دانم چطور جور دیگری انجامش بدهم! آیا من موسیقیدان بهتری بوده‌ام یا شاید به اندازه‌ای یك موسیقیدان یا یک نقاش می‌توانستم باشم. من فکر نمی‌کنم که قالب هنر اهمیتی داشته باشد. در پایان هنر راهی برای دیده شدن اشیا است.

 

فورس‌ریور: بسیار خوب. به‌عنوان آخرین سوال، علاقه شما به علم صرف و نحو یکی از چیزهایی است که خواندن کتاب‌هایتان را جذاب و مفرح می‌کند. می‌توانید اشاره کنید به اینکه این جذابیت شما در به‌کارگیری کلمات از کجا می‌آید؟

براد کسلر: فکر می‌کنم اگر شما نویسنده باشید ذاتاً عاشق کلمات هستید. این حداقل متوسط هنر و توجه شماست. چطور می‌توانید علاقه‌مند به آراستن کلمه نباشید؟ لایه‌ها و پوسته‌های کلمات کدامند؟ هر کلمه سایه‌ای از خودش دارد که طبیعی به‌نظر می‌رسد. شاید من خیلی صریح یا متظاهر در قرار دادن کلمه در یک کتاب هستم یا بیشتر از خود جایگاه اصلی کلمه به آن اشاره کرده‌ام. فکر می‌کنم شعرهای خوب زیادی از علم صرف و نحو بدون توضیح و تفسیر بر روی آن استفاده می‌کنند. آنها به کلمه و تمام معناهایش اجازه می‌دهند تا با تمام وجودش طنین‌انداز شود. همیشه همین بوده است. یک‌بار شما عاشق کلمه‌ای می‌شوید و بار دیگر به‌دنبال آنید که چه چیزی در قلب کلمه است.

 

سارا لیونز نامزد کرسی دانشگاه «ام‌اف‌ای» در برنامه‌های نویسندگی خلاقانه است. او هم‌اکنون در پیتسبرگ زندگی می‌کند.


 


نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692