تابلوي «جان تعمیدگر» اثر «كاراواجيو»، «امیر کِلاگِر»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

با تشت طلا به جشن بلا می‌روی

هیهات ای مرد خدا!

در روز 14 ژوئیه 1608، با قرار گرفتن ردایی با نشان صلیب ویژه‌ی مالت بر دوش کاراواجیو، این قاتل فراری رسماً به مقام شوالیه دست می‌یابد. در قبال آن متعهد می‌شود برای کلیسای شوالیه‌های مالت یک نقاشی بکشد و می‌کشد؛ گردن زدن جان تعمیدگر. با طول پنج متر و بیست و پنج سانتی‌متر که سراسر دیوار کلیسای کوچک مالت را می‌پوشاند. کاراواجیو این اثر را با خون جان تعمیدگر امضا کرده است.

بررسی چرایی و انگیزه‌ی ترسیم این اثر و تفسیر پدیدارشناختی و نقد تکنیکی آن منظور این مقاله نیست. بلکه قصد آن است به خود سوژه پرداخته شود که در کانون آن انسانی برای یک شهوت نامشروع و افسارگسیخته به قربانگاه برده می‌شود. آن قربانی احتمالاً یحیی تعمید دهنده است که معاصر عیسی، در کنار رود اردن مردم را تعمید می‌داد و موعظه می‌کرد و حتی بنا بر انجیل، عیسی را نیز تعمید داده است. در قرآن، حصور لقب گرفته است؛ یعنی کسی‌که غریز‌ها و هوس‌های دنیوی را ترک گفته.

یحیی نام پسر زکریا، از پیامبران سامی و بنی اسرائیل است که خود نیز در کودکی به مقام نبوت می‌رسد. مادرش حنانه، خاله‌ی مریم مقدس است. معیار قضاوت او کتاب تورات و احکام آن بوده اما مندائیان که او را پیغمبر خود می‌دانند، کتاب تعلیمات یحیی را منسوب به او دانسته‌اند. اما در نهایت با همان معیار و شاخص همیشگی قضاوتش؛ تورات، به‌سوی قربانگاه خود پیش می‌رود.

چطور؟

در زمان یحیی، حکمران هوسبازی به‌نام هیرودیس (هرود) در بیت‌المقدس فرمان می‌رانده که گماشته‌ی قیصر روم بوده است. فیلیپ برادر هیرودیس، دختری به‌نام هیرودیا داشته. بعد از مرگ فیلیپ، هیرودیس با همسر او ازدواج می‌کند. اما با گذشت زمان هیرودیس به‌جای مادر دلباخته‌ی دختر می‌شود که همان هیرودیا، برادرزاده و دختر همسرش است. هیرودیا هم بدش نمی‌آید. پس تصمیم به ازدواج می‌گیرند. این خبر به گوش یحیی تعمیدگر می‌رسد و یحیی بنابر محک احکام تورات، این ازدواج را حرام اعلام می‌دارد. چیزی نمی‌گذرد که این فتوای داغ و جنجالی بین مردم شهر گوش به گوش و دهان به دهان می‌گردد و مثل گرد طلسم پخش می‌شود. به‌گونه‌ای که تمام افکار عمومی را به‌سمت این ازدواج نامشروع جهت‌دهی می‌کند. هیرودیا در مواجه‌ی ناگهانی با این موانع شرعی و اجتماعی کینه‌ی یحیی را به‌دل می‌گیرد و مترصد آن می‌شود تا در وقت مناسب انتقام بی‌رحمانه‌ای به‌رنگ سرخ و طلایی از یحیی تعمیدگر بگیرد.

اما از این‌سو، در خفا و دور از چشم جامعه و تشرع، پشت دیوارهای کاخ هیرودیس، این رابطه همچنان ادامه می‌یابد و روز به روز بیشتر می‌شود به‌طوری‌که از تمام تالارها و دیوارها و پله‌های کاخ بوی شرم‌آور گناه و شهوت به مشام می‌رسد.

هیرودیا حالا آنقدر در دل هیرودیس جا گرفته است که بخواهد با خیال راحت آرزویی از دلباخته‌اش طلب کند. روزی هیرودیس در بستر گفت: «هیرودیای من! چه غمی است که این‌چنین چشم‌های بی‌قرار تو را با خودش برده؟ بگو تا هر آرزویی که در سینه داشته باشی برآورده سازم.»

و هیرودیا دریافت که زمان موعود فرا رسیده است. پس خودش را به آغوش هیرودیس افکند و با عشوه‌هایی دلربا گفت: «آه هیرودیس مهربان من! جز مرگ یحیی که مرا به تو خواهد رساند من آرزویی ندارم. چرا که او نام ما را به بدی در میان مردم پراکنده است.» و هیرودیا سر یحیی را در تشت طلا طلب می‌کند.

در روایتی آمده است که در سالروز تولد هیرودیس این عمل فجیع انجام می‌شود. یحیی تعمیدگر در محراب عبادت در مسجد بیت‌المقدس در حال دعا کردن بوده که دستگیر می‌شود. او را به مجلس هیرودیس می‌برند. هیرودیس دستور به گردن زدن می‌دهد. پس به قتلگاه برده می‌شود و سرش را در تشت طلا برای هیرودیا می‌آورند تا بخندد و بگوید: «حالا چه،یحیی؟»

روایت است که می‌گویند وقتی هیرودیا با هیرودیس فارغ از مزاحمت یحیی به بستر می‌روند، ناگهان صدایی از آن سر بریده بلند می‌شود که: ای تو! از خدا بترس، این زن بر تو حرام

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692