خیمه شببازی که در سالهای اخیر با نام «نمایش عروسکی» شناخته شده و بیشتر برای کودکان بهکار میرود –و اینروزها با وجود تلویزیون و دیگر رسانهها کمرنگتر از قبل شده- در زمان قدیم اعتبار ویژهای داشت و در اصل نمایشی کمدی و انتقادآمیز بود که در خانههای اعیان و اشراف و آنهم در برنامههای مخصوصی از قبیل عروسیها، مولودیها و جشنهایی از این دست برگزار میشد.
طبق آخرین نظریهها نمایش عروسکی یا خیمهشببازی در اصل از ایران شروع شد؛ اما در زمان ترکهای عثمانی به ترکیه رفته و در آنجا قوت گرفته و تحت عنوان نمایش قرهگؤز (Karagöz) (چشمسیاه) معروف گشته است که میگویند خیمهشببازی در زمان بهرام گور، مقارن با کوچ بازیگران کولی هند متداول شد. این نمایش شاد به مناسبت جشنها، عروسیها، به اجرا درمیآمد. در خیمهشببازی تعدادی عروسک در اندازههای 20 تا 25 سانتیمتر از چوب ساخته شده بود و در محلی بهنام خیمه بهجای آدمها ایفای نقش میکردند. عروسکهای زن روسری، شلیته و چاقچور بر تن داشتند و عروسکهای مرد، کلاه نمدی، پیراهن آبی یا قرمز و شلواری سیاه و گشاد.
بر اساس نوع عروسکها و نحوه اجرای آنها، نمایشهای خیمهشب بازی به دو دسته کلی تقسیم شده است:
در حالت اول، عروسکها از کیسه ساخته میشد. انگشتان دست عروسکگردان در سر و دو دست عروسک جای میگیرد و آنرا بالای سر خود بهحرکت درمیآورد. در این حالت عروسکگردان پشت پرده روی زمین مینشیند.
در حالت دوم، عروسکها با نخ یا سیمی که از بالا به آنها وصل شده حرکت میکنند. بهطوری که خیمهشببازی در این حالت شب هنگام داخل خیمه برگزار میشد.
اما ابزاری که در ایران برای اجرای یک نمایش خیمهشببازي بهکار میبردند چه بوده؟
1.خیمه: برای اجرای نمایش، اول خیمهای در محل بر پا میکردند و نمایش در داخل آن برگزار میشد. این خیمه تقریبا ًحالت رازگونهای به نمایش میداد تا بر هیجان تماشاگران بیافزاید. صادق هدایت در یادداشتهای دستنویس خود که تاریخ اکتبر سال 1927 از خیمهی این نمایش تصویری بهدست میدهد که به اختصار نقل میشود: «خیمه چادر چهارگوشی است با ارتفاع 170 سانتیمتر و عرض 190 سانتیمتر که بهوسیلهی طناب و میخهای آهنی که در انتهای طناب است، به زمین ثابت میشود. بخش جلویی خیمه که در مقابل نظر بینندگان قرار میگرفته در حدود 55 سانتیمتر از کف زمین بالاتر است و با پارچهای سیاهرنگ پوشیده و ملیلههای ابریشمی کوچک به آن دوخته شده»
بهرام بیضایی در پژوهش ارزشمند خود میگوید: «خیمهشببازی یا شببازی شکل دیگری بود که شبها و در خیمهای که دو طرفش دو چراغ روشن بود، نمایش داده میشد. صحنه صندوقی بود به درازای سهربع و بلندی نیمذرع. یک طرف صندوق بهطرف تماشاییان باز بود و سهطرف دیگرش اتاقی را نشان میداد. صندوق در خیمه بود و نمایشگردان پشت صندوق مخفی میشد و عروسکها را با نخ یا بالهای نازک تکان میداد. در نمایشهای خیمهای که خاص طبقات بالا اجرا میشد، نمایشها مجلل و مفصل و خیمه فاخر و رنگارنگ بوده است.» پس خیمه در واقع صندوقی بود که از یکسو رو به تماشاگر داشت و از سهسوی دیگر دیوارهای اتاق را القا میکرد.
2.نطع: نطع عبارت از سفرهای چرمین یا سفرهای از جنس پارچهای نرم بود که عروسکها را به روی آن حرکت میدادند.
3.صندوق: همان که خیام از آن به «صندوق عدم» یاد میکند و آن عبارت از جعبهای بود که عروسکها را در داخل آن میگذاشتند، زیرا نمایشگران عروسکی پایگاه و جایگاه ویژهای نداشتند و چون دورهگردان ناگزیر بودند وسائل بازی را در صندوقی گذاشته و با خود حمل کنند.
4. عروسکها یا لعبتها: عروسکها قهرمانان اصلی نمایش بودند. صادق هدایت در مورد عروسکها در پژوهش خود چنین مینویسد:
«ساخت عروسکها اکثر از چینی و قسمتی از آن از چوب و پارچه ساخته میشوند. البسهی عروسکها را خود ادارهکننده در خانه میدوزد. ساخت هیکل و البسههای عروسک منوط به تأثیرات آن زمان است، بهطوریکه خود نگارنده در این تابستان مشاهده نمودم قزاقها کلاه مدل اخیری را که سربازی است و در ایران مرسوم شده برسر داشتند.
شخصیتهای مهم این عروسکها، پهلوانان کچل، پهلوان پنبه، ملا، عروس، مادر زن و دیو بودند. پهلوان کچل قهرمان زیرکی بود و سری طاس داشت. پهلوان پنبه فقط برای عروسکهای ضعیفتر از خود شجاع بود و عروس خجالتی و پر مدعا داشت.
گردانندگان یک نمایش خیمهشببازی دستکم دونفر بودند، یکی مرشد که در حقیقت همهکارهی خیمهشببازی بود، هم ضرب مینواخت و هم آواز میخواند و هم کنار خیمه مینشست و با عروسکها به گفتگو میپرداخت و دیگری عروسکگردان یا نمایشگردان که بهوسیلهی نخها، عروسکها را بهحرکت درمیآورد و بهجای آنها حرف میزد. او برای این کار معمولا ً سوتسوتکی بهنام صفیر -که از ارکان جداییناپذیر خیمهشببازی بود- در دهان میگذاشت و برای همین صدای عروسکهای خیمهشببازی بسیار زیر و نازک و اصطلاحا ً «زیغ زیغی» بود و برای تماشاگران نامفهوم مینمود. از اینرو مرشد در ضمن سؤال و جواب همیشه حرفهای عروسک را تکرار میکرد تا تماشاگران را به موضوع نمایش جلب کند و این گویه و واگویه به نمایش جذابیتی ویژه میداد.
مثلا ًعروسک میگفت: میخوام برم خونهی بابام. مرشد میگفت: میخوای بری خونهی بابات؟ چرا میخوای بری؟
- من دیگه تو این خونه نمیمونم، میرم خونهی بابام.
- تو دیگه تو این خونه نمیمونی؟ میری خونهی بابات؟ چرا؟ مگه چی شده؟
-شوهرم به من خرجی نمیده، هر روز کتکم میزنه.
-شوهرت به تو خرجی نمیده، هر روز کتکت میزنه؟ خوب تو چیکار میکني؟
- من گریه میکنم، میخوام برم خونهی بابام.
- تو گریه میکنی؟ تو میخوای بری خونهی بابات؟... و الیآخر
و به اینصورت بود که تماشاگران میتوانستند بفهمند میان مرشد و عروسک چه میگذرد و اصلا ً موضوع نمایش چیست.
بهخاطر همین سؤال و جوابها نقش مرشد بسیار حساس بود، چون میبایست مخاطب خود را بشناسد و نبض خواست او را در دست بگیرد و زبانی استعاری و طنز، درست موافق میل او بهکار برد و براساس کاستیهای جامعه، نوآوریهای خوشایند عرضه کند، تا هرچه بیشتر بازارش گرم شود و مشتریان انبوهتری فراهم آورد. چراکه خیمهشببازی که ظاهرا ً بر پایهی شوخی و شادی و خنده قرار داشت، واقعیت تلخ و ریشهداری را بر دوش میکشید.
منابع:
ویکی پدیا
وبسایت انسانشناسی و فرهنگ: http://anthropology.ir