مجموعه داستان کاجهای مورب، نخستین تجربهی علی چنگیزی در زمینهی داستانکوتاه است، بعد از انتشار دو رمان موفق با نامهای پرسه زیر درختان تاغ و پنجاه درجه بالای صفر.
این مجموعه داستان در سال 1390 توسط نشر چشمه منتشر شده است و شامل هفتداستان کوتاه با نامهای کاجهای مورب، چال یخچال، مرمت، روبه غرب، معبدی در باغ، خوشتیپ و گربه در زیرزمین است.
فضاسازی و زبان و لحن علی چنگیزی متنوع است، بهطوریکه توانسته است 7 داستانکوتاه با 7 فضای کاملا متفاوت و شخصیتها و لحنهای مختلف را در مجموعهی خود تجربه کند. در اینکه در ساختن و پرداخت این فضاها تا چه اندازه موفق بوده است، البته جای تامل است.
بزرگترین مشکلی که با داستانها داشتم، پایانبندیهای سردستی و خام آنها بود. داستانها پراکندهگویی زیاد دارند و منسجم و بدون حفره نیستند. البته داستانهای کاجهای مورب، چال یخچال و گربه در زیرزمین روایت منسجمتر و داستانیتری دارند و پایانبندی آنها تقریبا به سرانجام رسیده است.
در فضای اکثر داستانها تم طنز دیده میشود. طنزی اجتماعی و تلخ.
فضای فقر اقتصادی و فرهنگی و جنگ زیاد دیده میشود. که بهخوبی پرداخت شده است. ولی شخصیتپردازیها قوی نیست. لحن هم در برخی داستانها متمایز و قابلباور نیست؛ مثلاً در داستان گربه در زیرزمین لحن پسربچهی راوی خیلی جاها از سن خودش بیشتر است و از متن بیرون میزند.
بهنظرم قویترین کار مجموعه کاجهای مورب است که بصورت روایت موازی در دو فضای سربازی و قبرستان بهخوبی جلو میرود. درهم آمیختگی و پرش بین زمانها و مکانها بهخوبی ساخته و پرداخته شده است و این چیدمان مناسب، تعلیق خوبی در کنار زبان روان نوشته که از تکلفات و پیچیدهگوییها دور است، ایجاد کرده است. در واقع نویسنده توانسته است با استفاده از تکنیک و نه زبان فاخر، به تعلیق قابلباور و خوبی دست یابد.
داستان چال یخچال ارتباط خوبی با مخاطب برقرار میکند. فضای خاکستری جنگ و مشکلات مالی را هنرمندانه بهتصویر کشیده است.
داستان مرمت خلأ فضاسازی چشمگیری دارد. اینکه راوی تصمیم به ماندن بگیرد یا برود، خودش گرهی داستانی قوی محسوب نمیشود. حال آنکه تعلیق و علامت سوال پایان داستان نیز روی این موضوع سایه افکنده باشد. بهنظرم، این داستان بیشتر مشقی است برای تمرین دیالوگنویسی و فضای آن برشی است از فضای یک داستان بلند یا رمان. کشش داستانکوتاه و گرهافکنی مناسب در آن دیده نمیشود.
داستان رو به غرب، دیالوگهای خوبی دارد. پرداخت شخصیت پیرمرد هم قابلقبول و خوب است ولی شخصیت پسر را خیلی واضح نمیبینیم. در واقع، شخصیت پسر بعد ندارد. کمی توخالی و خام است. انگار فقط برای مخاطب قرارگرفتن توسط پیرمرد انتخاب شده است و خودش نقشی در مسیر داستان ندارد.
داستان معبدی در باغ، ژانر جنایی-کارآگاهی دارد. ولی گرهی داستانی بهخوبی پرداخت نمیشود. توجه مخاطب به جریان قتل مردی که میفهمد پسر پیرمرد است، جلب میشود ولی متاسفانه درست در همان زمان داستان تمام میشود و افکار مخاطب قطع میشود. فضاسازی و گرهافکنی داستانی نیمهتمام باقی میمانند. شاید اگر بیشتر روی گرهی پدر آنهمه بچه بودن پیرمرد کار میشد، یا اگر بهنحوی داستان در جهت گرهگشایی و پردهبرداری از راز قتل مرد جلو میرفت کشش داستانی تاحدی حفظ میشد.
داستان خوشتیپ پایان خوبی نداشت. درگیر کلیشه بود و کل داستان در حد مطالب روزنوشت ژورنالیستی بود. به عبارت دیگر روایت از فرم داستانی خارج شده بود و لحن طنز آن نتوانسته بود بر فضا بنشیند و با آن پیوند بخورد.
سخن آخر اینکه، فضاهای داستانی خوب پرداخت شدهاند ولی از نظر تکنیکی و محتوایی هنوز بهشکل داستانکوتاه درنیامدهاند. که شاید بتوان علت آنرا در تجربهی نویسنده در رماننویسی دانست.