نمایشنامه نویس،کارگردان و بازیگر
چند نمونه از نمایشنامههای او: اتاق، جشن تولد، شبی بیرون از خانه، مهمانی چای، منظره، سکوت، خیانت
مصاحبهکننده: از چه زمانی شروع به نوشتن نمایشنامه کردید، و چرا؟
هارولد پینتر: اولین نمایشنامه من «اتاق» نام داشت، در بیست و هفتسالگی آنرا نوشتم. یکی از دوستانم بهنام «هنری وولف» آن زمان در دانشگاه بریستول در دانشکدهی نمایش درس میخواند که تنها دانشکدهی نمایشی شهر بود. او فرصتی پیدا کرد نمایشنامهای را کارگردانی کند و از آنجائیکه قدیمیترین و صمیمیترین دوست من بود میدانست که من دستی به نوشتن دارم و ایدههایی دارم، ولی هنوز هیچ اقدامی نکرده بودم. او به من گفت یک هفته وقت دارم تا خودم را با برنامهاش هماهنگ کنم. به او گفتم مسخره است، شاید تا ششماه دیگر بتوانم خودم را برسانم. ولی نهایتاً طی 4 روز آنرا نوشتم.
مصاحبهکننده: آیا نوشتن همیشه برای شما کار آسانی بوده است؟
هارولد پینتر: خب، من سالها بود که مینوشتم، صدها قطعه شعر و قطعات کوتاه منثور. نزدیک به دوازدهتای آنها در مجلات کوچک چاپ شد. یک رمان هم نوشتهام، خیلی مناسب چاپ شدن نیست، واقعاً میگویم، هیچوقت مناسب نبوده است. وقتی «اتاق» را نوشتم، که تنها برای چند هفته اجرا شد، فورا ً مشغول بهکار روی «جشن تولد» شدم.
مصاحبهکننده: آیا معمولا ً نمایشنامههایتان را از شرایطی مینویسید که در آن حضور داشتهاید؟ بهعنوان مثال، سرایدار.
هارولد پینتر: خیلی کم پیش آمده... خب میدانید، در سیر طبیعی اتفاقات شاید، فکر میکنم یک کار خاص اینطور بود... خیلی او را (سوژهی داستان) نمیشناختم، وقتی او را میدیدم بیشتر او بود که صحبت میکرد. گاهی پیش میآمد که صحبتش را قطع کنم...
مصاحبهکننده: آیا خودتان هم در «اتاق» بازی کردید؟
هارولد پینتر: نه، نه– بازیگری یک فعالیت کاملاً متفاوت است. گرچه من «اتاق»، «جشن تولد» و «پیشخدمت احمق» را در 1957 نوشته بودم، ولی همیشه پشت صحنه حضور داشتم، همهکاری میکردم، به بورنماوت و تورکی و بیرمنگام سفر میکردم. «جشن تولد» را زمانی تمام کردم که در تور یک نمایش کمدی بودم، اسمش را یادم نیست.
مصاحبهکننده: در مقام یک بازیگر، آیا بهنظرتان نحوهی اجرای نقشهای نمایشنامههایتان قانعکننده است؟
هارولد پینتر: غالباً از نحوه اجرا راضی هستم. ثابت شده است که معمولاً تا حدودی هم اشتباه کردهام.
مصاحبهکننده: آیا با محدودیتهایی که برای نوشتن در تئاتر دارید مشکلی داشتهاید؟
هارولد پینتر: نه مسئله کاملاً متفاوت است. تئاتر حوزهی سختتری در نوشتن برای من است، در تئاتر کاملا ً محدودیت دارید. من چندکار مربوط به صنعت فیلم هم داشتهام، اما بهدلایلی هیچوقت نتوانستهام خودم را راضی کنم روی ایدهی اصلی یک فیلم بمانم. «مهمانی چای»، که برای تلویزیون کار کردم، در واقع یک فیلم سینمایی است، من به همین صورت آنرا نوشتم. تلویزیون و فیلم آسانتر از تئاتر هستند -اگر از یک صحنه خسته شوید میتوانید آنرا رد کنید و سراغ بعدی بروید. (البته که دارم اغراق میکنم) ولی چیزی که در مورد صحنه خیلی متفاوت است این است که شما همانجا باید بمانید، گیر میافتید- کاراکترهایتان روی صحنه گیر افتادهاند، باید با آنها زندگی کنید و کنار بیایید. من در مورد استفاده از وسایل فنی که بقیه نمایشنامهنویسان استفاده میکنند خیلی خلاق نیستم -به برشت نگاه کنید! من نمیتوانم از صحنه مثل او استفاده کنم، اینقدر خلاقیت ندارم، بنابراین خودم را با کاراکترهایی مشغول میکنم که نشسته یا ایستادهاند و مجبورند یا از در بیرون بروند یا داخل بشوند و این تنها کاریست که آنها انجام میدهند.
مصاحبهکننده: آیا فکر میکنید نمایشنامههایتان از لحاظ ساختاری موفق هستند؟ و اینکه توانستهاید با اصلِ ریتم برای نمایش ارتباط برقرار کنید؟
هارولد پینتر: نه، نه واقعاً، و نگرانی اصلی من هم همین است که ساختار را درست دربیاورم. من همیشه سه نسخه مینویسم ولی گاهی مجبور میشوم آنرا رها کنم. به نقطهای میرسی که میگویی تمام شد، دیگر هیچکاری نمیتوانم انجام بدهم. تنها نمایشنامهای که بهنظرم ساختارش نزدیک به آنچه بود که میتوانست مرا قانع کند «بازگشت به خانه» بود. «جشن تولد» و «سرایدار» متن طولانیای داشتند. باید کاملا ً از آن مطمئن بشوم که چه چیز را حذف میکنم. گاهی اوقات تعداد کلمات مرا آزار میدهد، ولی نمیتوانم کاری در اینمورد انجام دهم، همینطور پشت هم ردیف میشوند. از ذهنم بیرون میریزند. من واقعا ً کارهایم را خیلی بررسی نمیکنم، ولی معمولاً میدانم چه نوشتهام، البته بعضی از همکاران
میگویند که کار من افتضاح است!
دیدگاهها
این نمایشنامه ترجمه هم شده است.
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا