آخرين مصاحبه با «كورت ونه گات»نوشته «تيم فريس» مترجم «شادي شريفيان»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

ونه گات یکی از معدود نویسندگان مورد علاقه ی من است و همینطور یکی از شاعر- فیلسوف‌های درجه یک. زمانی‌که او در Sag Harbor زندگی می‌کرد من در نزدیکی او بزرگ شدم و از سبک نوشتن او از اوایل دوران دبیرستان لذت می‌‌بردم، آن زمان پیش خودم امید داشتم روزی جرأت این را پیدا کنم که او را ببینم.

اما حالا دیر شده است، او در 11 آپریل 2007 فوت کرد.

من مصاحبه‌ی جی.رنتیلی را از مجله امریکایی Airways ادیت کرده‌ام و سوالات و پاسخ‌هایی که به‌نظرم جالب بوده‌اند را برای شما در اینجا آورده‌ام. در این مصاحبه دیدگاه‌های او بر روی خلاقیت، جدیت، قدرت (یا کمبود آن) نوشته و غیره را می‌خوانید. امیدوارم به اندازه‌ی من لذت ببرید...

-         ممکن است دلایلی که شما را به زندگی خلاقانه، چه در نقش نویسنده و چه در نقش یک هنرمند، جذب کرده است برای ما توضیح دهید؟

من همه‌ی عمرم نقاشی می‌کشیدم، فقط برای لذت بردن، بدون اینکه بخواهم تظاهر کنم یا هر چیز دیگری. انجام این کار رضایت‌بخش است و من آنرا به هرکسی پیشنهاد می‌کنم. همیشه به مردم گفته‌ام که برای تمرین هنر، اهمیتی ندارد تا چه اندازه حرفه‌ای آن را انجام می‌دهید، زیرا که بعدها ناخودآگاه حرفه‌ای‌تر خواهید شد، این تجربه روح شما را رشد می‌دهد. این تجربه می‌تواند خواندن آوازی، رقصیدن، نوشتن، کشیدن طرحی و یا نواختن قطعه‌ای موسیقی باشد. یک مسئله که باعث می‌شود من از انجمن‌های مدرسه‌ای امروزی بدم بیاید این است که آنها برنامه‌های هنری را از برنامه درسی جدا می‌کنند زیرا بر این عقیده هستند که هنر نمی‌تواند راه امرارمعاش باشد. خب، خیلی چیزها هست که ارزش آنها خیلی بالاتر از این است که به جنبه‌ی امرارمعاش آن نگاه کرد. با اینها می‌توان زندگی را راحت‌تر کرد.

-         طی روند تبدیل شدن شما، شما به دنیا گرما و رضایت بخشیدید. این مسئله مهم است، درسته؟

من از پسرم مارک پرسیدم به‌نظر او زندگی یعنی چه، او گفت: «ما اینجائیم که به یکدیگر کمک کنیم این مسیر را طی کنیم، حالا هرچه که می‌خواهد باشد.» به‌نظرم این جمله حق مطلب را می‌رساند. می‌توانی در نقش یک کمدین، نویسنده، نقاش یا یک موسیقیدان ظاهر شوی. او پزشک متخصص اطفال است. راه‌های بی‌شماری هست که ما می‌توانیم به هم از این طریق کمک کنیم. بعضی چیزها هستند که کمک می‌کنند. موسیقیدان‌ها واقعاً به من کمک کرده‌اند. آرزو می‌کردم خودم هم موسیقیدان بودم. آنها به ما کمک می‌کنند ساعات بسیاری را بگذرانیم.

-         حدود چهل‌سال بعد از سلاخ‌خانه‌ی شماره 5، مردم هنوز دوست دارند کتاب‌های شما را بخوانند. به‌نظر شما دلیل این جذابیت چیست؟

قبلاً هم گفته‌ام: من با صدای یک کودک می‌نویسم. همین باعث می‌شود دبیرستانی‌ها هم بتوانند آثار مرا بخوانند. جمله‌هایم آنچنان طولانی نیست. اما امیدوارم ایده‌های من دیالوگ‌های زنده و پرحرارتی داشته باشند، حتی اگر جملاتم ساده است. جملات ساده همیشه به کار من آمده‌اند. هیچوقت از نقطه ویرگول استفاده نمی‌کنم. خواندنش به‌هر حال سخت هست، خصوصاً برای بچه‌های مدرسه‌ای. همینطور، از طعنه انداختن پرهیز می‌کنم. کاری که مردم می‌کنند، یک چیز می‌گویند و منظورشان چیز دیگریست را دوست ندارم.

-         وقتی «زمان‌لرزه» ده‌سال پیش منتشر شد، شما گفتید که در حرفه‌تان به‌عنوان یک نویسنده بازنشسته شده‌اید. از آن‌زمان دو مجموعه مقاله منتشر کرده‌اید، یکی دکتر کوورکیان و دیگری کتاب پرفروش مرد بی‌سرزمین. ولی نمی‌دانم آیا هنرهای بصری جایگزین نویسندگی برای شما شده‌اند یا خیر.

خب، این چیزی‌ست که من می‌خواهم در سنین میانسالی‌ام انجام دهم. {می‌خندد} همانطور که می‌دانید، من از یک کمپانی سیگارسازی شکایت کرده‌ام چراکه محصولات دخانی آنها هنوز مرا نکشته است.

-         آیا این یک روند خلاقیت متفاوت برای شماست؟ اینکه بنشینی بنویسی و یا قلموی رنگ را برداری؟

خیر. قبلا ً در دهه 60 در دانشگاه Iowa کارگاه نویسندگی داشتم و در ابتدای هر ترم می‌گفتم: «مدل نقش این واحد درسی وینسنت ون‌گوگ است که دو نقاشی را به برادرش فروخت.» {می‌خندد} من فقط می‌نشینم و نگاه می‌کنم ببینم چه چیزی در من است و این تنها مسئله‌ی نوشتن و طراحی کردن است. وقت‌هایی هم هست که هیچ اتفاقی نمی‌افتد. از جیمز بروکس، اکسپرسیونیت انتزاعی، پرسیدم نقاشی برای او یعنی چه و او پاسخ داد: «اولین ضربه‌ی رنگ را روی بوم می‌زنم و بعد این بوم است که نصف کار را انجام می‌دهد.» این بدین معنی‌ست که نقاش‌ها تا چه اندازه جدی هستند. آنها صبر می‌کنند که بوم نصف کار را انجام دهد.

-         ما در یک دنیای بصری زندگی می‌کنیم. آیا هنوز هم قدرتی برای کلمات باقی مانده است؟

چندسال پیش با دوستانم جوزف هلر و ویلیام استایرون در نمایشگاهی بودم، هر دوی آنها الان فوت کرده‌اند و ما درباره‌ی مرگ رمان و شعر صحبت می‌کردیم و استایرون اشاره کرد که رمان همیشه شکل نخبه‌گرای هنر بوده است. این مدل از هنر مختص عده کمی از مردم است، زیرا عده کمی می‌توانند خوب بخوانند. من قبلا هم گفته‌ام که شروع کردن یک رمان مثل رسیدن و وارد شدن به یک تالار موسیقی است انگار که یک ویولن بزرگ به شما داده باشند. شما باید اجرا کنید. خیره شدن به خط‌های افقی نشانه‌های فونتیک و عددهای عربی و توانایی اجرا در ذهن‌تان، همه‌ی این‌ها نیازمند آن است که خواننده دست به‌کار شود. اگر شما می‌توانید این کار را انجام دهید پس می‌توانید در اقیانوس جنوبی با هرمان ملویل نهنگ صید کنید، یا تماشا کنید چطور مادام بوواری در پاریس زندگیش را بهم می‌ریزد. با عکس‌ها و فیلم‌ها، تنها کاری که لازم است انجام دهید این است که آنجا بنشینید و به آنها نگاه کنید و اتفاق بخودی خود می‌افتد.

-         سال‌ها پیش شما گفتید که وظیفه ی نویسنده این است که زمان، یک غریبه را طوری در دست بگیرد که او فکر نکند این زمان را هدر داده است. این روزها راه‌های متعددی برای یک غریبه هست که زمانش را بگذراند.

درست است. خیلی کارها هست که می‌شود برای گذران وقت انجام داد. گذشت آن‌روزها که مردم وقت می‌گذاشتند تا ببینند زمستان چه‌کار باید بکنند. آنوقت یک کتاب بزرگ بیرون می‌آمد -یک کتاب بزرگ شگفت‌انگیز و همه آنرا می‌خواندند که زمان هم بگذرد. تجربه‌ی اولیه بود، قبل از تلویزیون، وقتی که مردم باید جوهر روی ورق را می‌خواندند. من خودم زمانی بزرگ شدم که رادیو نقش مهمی بازی می‌کرد. وقتی از مدرسه به خانه می‌رسیدم رادیو را روشن می‌کردم. به کمدین‌های خنده‌دار و موزیک‌های فوق‌العاده گوش می‌کردم، نمایشنامه هم می‌خواندند. عادت داشتم وقتم را با رادیو پر کنم. حالا لازم نیست آنقدرها هم باسواد باشی تا زمان خوبی داشته باشی.

-         شما گفته اید که تلویزیون یکی از زنده ترین فرم های هنر در دنیاست.

بله همینطور است. مثل رویاست. راهی‌ست برای نگهداشتن توجه و کاملا ً خوب عمل می‌کند. برای خیلی از مردم، تلویزیون خود زندگی‌ست. کلیساها مردم را با سرگرمی‌ای بهتر از آنچه در خانه داشتند سرگرم می‌کردند اما حالا اهمیتی ندارد روابط شما با همسایگانتان یا خانواده‌تان چگونه است تلویزیون را روشن می‌کنید و خانواده پیدا می‌کنید، دوست پیدا می‌کنید. انسان‌ها انواع چیزهایی را باور دارند که حقیقت ندارد و این مسئله ایرادی ندارد. تلویزیون هم بخشی از آن است.

-         آیا کتاب دیگری هم قرار است منتشر کنید؟

نه. نگاه کنید، من 84 ساله‌ام. داستان‌نویسان معمولا ً بهترین کارهایشان را تا 45 سالگی نوشته‌اند. نویسنده‌های زیادی هستند که داستان‌های خوبی می‌نویسند. بگذاریم آنها کار کنند.

-         وقتی یک نفر یکی از کارهای شما را می‌خواند، دوست دارید چه برداشتی از این تجربه داشته باشد؟

خب، من دوست دارم طرف کتاب را زمین بگذارد و با خود فکر کند «این مرد بهترین آدمی بود که روی زمین زندگی می‌کرد.»

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692