تابلوي «مرگ مارا» اثر «ژاک لوئی داوید»،‌ «امير كلاگر»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

تصویری که سی‌سال حبس خانگی بود! و هیچ‌کس جرأت آن‌را نداشت که نشانش بدهد، حتی شخصی‌که آن‌را نقاشی کرده بود؛ ژاک لویی داوید!

 

تابلوی «مرگ مارا» مسحورکننده‌ترین اثر داوید بود و زمانی همه در مقابلش از سر تا پا تمجید و تحسین بودند. نقاشی‌ای زیبا و تکان‌دهنده و درعین‌حال تهوع‌آور. همین نقاشی باعث منع به خاکسپاری داوید در فرانسه شد. وقتی کالسکه‌ی حامل جسد داوید در خیابان‌های بروکسل حرکت می‌کرد، دسته‌ی دانشجویان هنر را پشت سرش می‌دید که پلاکاردهایی با نام نقاشی‌های داوید را در دست داشتند به‌جز «مرگ مارا». این نقاشی رازی گناه‌آلود را در خود داشت که آن‌را هم شاهکار مسلم داوید و هم گناه بخشش‌ناپذیر او می‌کرد!

 

چرا بخشش‌ناپذیر؟! شخصِ در نقاشی کیست؟

 

ژان پل‌مارا! دیوانه‌ترین طرفدار و اهرم متعصب انقلاب فرانسه. او را در وان حمامش به قتل رساندند. مارا کسی بود که کشتار و تصفیه‌حساب و پاکسازی‌های انقلابی برایش تمامی نداشت. اما همین شخص برای داوید یک قاتل و هیولا نبود بلکه یک قدیس بود!!! در این نقاشی «مارا» به‌صورتی آسمانی معصوم و مقدس است و آنچنان‌که تبدیل به سرمشق فضیلت می‌شود. جوان و تروتازه است در میان ملافه‌های سفید شبیه به کفن، با پوستی همرنگ سنگ سرد که تطهیر شده و زخمی بالای سینه که شکننده و ظریف و درعین‌حال شکلی از نماد معصومیتی مظلومانه را به‌خود می‌گیرد؛ مثل شکاف پهلوی مسیح بر صلیب!

اما بالاتر از این زخم چهره‌ای را می‌بینیم که با آن پارچه یا دستار روی سر و حالت متمایل ظریف گردن و سر شاید ما را به‌یاد پرتره‌ی معروف حضرت محمد(ص) در جوانیش می‌اندازد! تابلو، عناصر و تداعی‌کننده‌های نیرومند پیامبرگونه‌ای را در خود دارد!

عصر داوید عصر لوئی شانزدهم است. عصر سلطنتی که با سفیدی خوش‌بینی و تغییر سلائق و سادگی شروع شد اما در سیاهی فقر و ظلم و مالیات‌های سنگین رو به‌سوی سرخی انقلابی گذاشت که عاشق خون بود و کشتار.

فرانسه به بهای کمک به استقلال آمریکا دچار ورشکستگی می‌شود و این به معنای افزایش مالیات‌ها بود و این بها را مطمئناً مردم بودند که می‌بایست می‌پرداختند؛ آن هم فقرا و مردم عادی که حالا با افزایش قیمت نان گرسنه و گرسنه‌تر می‌شدند. در این‌زمان اولین تحرکات انقلابی با اتحاد اشراف و روحانیون و بورژوازی برای خواست یک قانون اساسی سالم و عادلانه نمایان می‌شود. دوسال بعد داوید مانند میلیون‌ها هموطنش آمیزه‌ای از احساسات و تفکرات متضاد بود و فکر می‌کرد ملکه هیولاست اما هنوز پایبند این فکر بود که لوئی پادشاه مردم است. حتی موافقت می‌کند که پرتره‌اش را بکشد! تا اینکه با ژان پل‌مارا ملاقات می‌کند.

مارا مخترعی شکست خورده، ویراستار روزنامه و یک متعصب کوته‌فکر بود و دچار خارش‌هایی شدید و غیرقابل تحمل ناشی از بیماری پوستیش که او را عصبی و خشن کرده بود. همیشه از شر این خارش‌ها به وان حمامش پناه می‌برد و در همانجا کارهایش را انجام می‌داد؛ مقاله‌های تند می‌نوشت، عاشق جنجال بود و ناسزا می‌گفت و نقاب از رخ وطن‌پرستان دروغینی برمی‌داشت که آنها را خائن می‌نامید.

در 21 ژانویه 1793 لوئی شانزدهم اعدام می‌شود. جالب آنکه در میان رأی‌دهندگان به مرگ پادشاه در مجمع ملی شخصی‌که زمانی پرتره‌اش را کشیده بود نیز حضور داشته است! داویدی که زمانی از پادشاه سفارش می‌گرفت!

«اوایل انقلاب همیشه به شکل جنون‌آمیزی درحال نوسان است. از خلسه‌ی توده‌ها تا پارانویا، از در آغوش کشیدن‌های گروهی تا فشار و کشتارهای انتقام‌جویانه.» در این‌زمان مردم آمیزه‌ی غریبی از تعصب و دودلی‌اند.

در فرانسه دیگر زمان احساسات ظریف نبود. انسان‌های زیادی متهم به خیانت و دشمنی با انقلاب می‌شدند که در رأس این اتهام زنی مخوف، روبسپیر و مارا سررشته‌ی کار را دست داشتند و برای آنها سرهای گیوتین‌زده هنوز به اندازه‌ای نبود که خیالشان را راحت کند. اما کسی باید به آن خاتمه می‌داد. شارلوت کردوی دختری 25 ساله اهل نرماندی بود. یک انقلابی سرسخت اما سرسخت‌تر دشمنی‌اش با مارا و پیروانش بود. او خودش را قهرمانی تراژیک می‌دید که سرنوشتش نجات کشور بود. در 9 ژوئیه 1793، شارلوت کردوی به‌سمت پاریس حرکت می‌کند. در اتاق هتلی ارزان‌قیمت، متنی را می‌نویسد که در آن توضیح می‌دهد که چرا مارا را به قتل می‌رساند.

روز قبل از قتل داوید به دیدار مارا می‌رود و او را در وان حمامش می‌بیند که در آن از جعبه‌ی چوبی وارونه‌ای به‌جای میزش استفاده می‌کند. روز بعد شارلوت کردوی به‌سمت خانه‌ی مارا حرکت می‌کند. بار اول مانع از ورودش می‌شوند و او یادداشتی برای مارا می‌فرستد به‌همراه هشداری در مورد دسیسه‌های خائنان. عصر همان‌روز دوباره شانسش را امتحان می‌کند و راه می‌یابد. وظیفه‌ی خطیرش به انجام می‌رسد؛ کارد را بیرون می‌کشد و در سینه‌ی مارا فرو می‌کند. وقتی خبر پخش می‌شود، در مجمع ملی، نمایندگان به دروغ یا راست اندوه زده و گریان بودند.

 

یکی از نمایندگان بلند می‌شود و فریاد می‌زند: داوید، کجائی؟ یک کار دیگر هست که باید انجام بدهی! و داوید هم این کار را انجام داد؛ تابلویی را کشید که همدستی با ترور و وحشت بود بدون آنکه حتی در فکرش بگذرد که این کار خیانت به هنر است و دروغ بزرگی را در خود دارد که از چشمان زمان پنهان نمی‌ماند.

دیدگاه‌ها   

#1 پویا صالحی 1391-12-21 14:20
ممنون. با خوندن این مطلب یاد فیلمی به نام "GOYA'S GHOST" محصول سال 2006 افتادم. جالب بود.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692