يادداشتي بر جنبة پژوهشی رمان از ميشل بوتور/ مترجم رضا سيدحسينى

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

1

 

رمان شكل خاصى از روايت، (Recit) است.

 

روايت پديده‏اى است كه به‏طور قابل ‏ملاحظه‏‌ا‌ى از قلمرو ادبيات فراتر مى‏رود و يكى از سازندگان اصلى برداشت ما از واقعيت است. تا دمِ مرگ‌مان، و از زمانى‏كه درك سخن كرده‌‏ايم، به‏طور دائم در روايات احاطه شده‏‌ايم، نخست در خانواده، سپس در مدرسه و بعد از طريق شنيده‏‌ها و خوانده‏‌ها.

 

ديگران براى ما، فقط آن چيزهايى نيستند كه ازشان به‌‏چشم ديده‌‏ايم، بلكه آن‌چه هم كه آن‌ها از خودشان براى ما تعريف كرده‏‌اند، يا آن‌چه ديگران از آن‌ها براى ما تعريف كرده‏اند. تنها آن‌هايى نيستند كه ديده‏‌ايم، بلكه همه آن‌هايى هم هستند كه ازشان براى ما سخن گفته‏‌اند.

 

اين فقط در مورد آدم‌ها صادق نيست، بلكه درباره اشيا و به‏‌عنوان مثال مكان‌هايى هم صدق مى‏كند كه من نرفته‏‌ام، اما ديگران براى من وصف كرده‏‌اند.

 

اين روايتى كه ما در آن غوطه‌‏وريم، اشكال گوناگونى به‏‌خود مى‏گيرد: از روايات خانوادگى، از اطلاعاتى كه افراد خانواده سر ميز غذا درباره آن‌چه آن‏روز صبح انجام داده‏‌اند به همديگر مى‏دهند، تا اخبار روزنامه يا كتاب‌هاى تاريخى، هر يك از اين اشكال ما را با يكى از عرصه‏هاى خاص واقعيت مربوط مى‏كند.

 

همه اين روايات حقيقى خصيصه مشتركى دارند و آن اين است كه، به‏‌طور كلى، قابل تحقيق‌‏اند. بايد من بتوانم آنچه را كه فلانى به من گفته است‏با اطلاعاتى كه از ديگرى گرفته‌‏ام تاييد كنم و اين كار را الى‏غيرالنهايه ادامه دهد. درغيراين‏صورت با نوعى اشتباه يا امر خيالى سروكار دارم.

 

در ميان همه اين رواياتى كه قسمت اعظم زندگى روزمره ما در سايه آن‌ها شكل مى‏گيرد، رواياتى وجود دارند كه قطعاً ساختگى هستند. اگر براى پرهيز از هرگونه شبه‌ه‏اى، به‌‏حوادثى كه تعريف مى‏كنند خصوصياتى بدهند كه آن‌ها را پيشاپيش از حوادثى كه ما عادت داريم ببينيم جدا كند، در برابر ادبيات وهمى، اساطير و قصه‏‌هاى پريان و غيره قرار داريم. رمان‏نويس حوادثى را به ما عرضه مى‏كند، شبيه حوادث روزمره مى‏خواهد به آن‌ها تا حد امكان چهره واقعى بدهد، تا آن‌جا كه در اين كار مى‏تواند تا حد گول‏زدن پيش برود (دانيل دفر).

 

اما آن‌چه رمان‌‏نويس براى ما حكايت مى‏كند قابل تحقيق نيست و در نتيجه، كافى است كه گفته او بتواند به آن‌چه تعريف مى‏كند ظاهر واقعيت‌‏بدهد. اگر من با دوستى روبه‏‌رو شوم و او خبر حيرت‏آورى را به من بدهد، براى اين‌كه اعتماد مرا جلب كند، پيوسته اين دستاويز را دارد كه بگويد كه فلانى و فلانى هم شاهد بودند و خودم هم مى‏توانم بروم و تحقيق كنم. برعكس، وقتى كه نويسنده‌‏اى روى جلد كتابش كلمه «رمان‏» را مى‏نويسد، عملا اعلام مى‏كند كه دنبال چنين تحقيقى رفتن بيهوده است. تنها با اتكاء به گفته اوست كه شخصيت‌هاى داستان بايد پذيرفته شوند و زندگى كنند، ولو اين‌كه آن‌ها وجود خارجى هم داشته باشند.

 

فرض كنيم كه ما نام‌ه‏اى از شخص قابل اعتمادى در قرن نوزدهم پيدا كنيم كه به‏مخاطبش نوشته است كه او باباگوريو را بسيار خوب مى‏شناخته است و اين شخصيت‌‏به‏ هيچ‏‌وجه آن‌گونه نبوده است كه بالزاك براى ما وصف كرده است و مثلا در فلان و فلان صفحه اشتباهات بزرگى وجود دارد. اين ادعا مسلماً كوچك‌ترين اهميتى براى ما نخواهد داشت. باباگوريو همان است كه بالزاك برايمان وصف مى‏كند (و همان است كه مى‏توان با توجه به اثر بالزاك درباره او گفت و نوشت) من مى‏توانم ادعا كنم كه بالزاك در قضاوت‌هايش درباره شخصى كه خود ساخته است، اشتباه مى‏كند و فلان جنبه او از نظرش دور مانده است، اما براى توجيه ادعاى خودم بايد به جملات متن خود بالزاك استناد كنم، نمى‏توانم شاهد ديگرى بياورم.

 

درحالى‏كه روايت‏ حقيقى متكى به يك منبع خارجى است، رمان بايد براى قبولاندن آن‌چه به‏ما مى‏گويد بسنده باشد. بدين‏سان رمان قلمرو پديدار شناختى فوق‌العاده‏‌اى است، محل بسيار مناسبى است‏براى مطالعه در اين‌كه واقعيت چه‌گونه بر ما ظاهر مى‏شود يا مى‏تواند ظاهر شود. از اين‏رو رمان آزمايشگاه روايت است.

 

-2

 

بنابراين، در رمان كار بر روى فرم در درجه اول اهميت قرار مى‏گيرد.

 

در واقع، روايات حقيقى، به‏تدريج كه عمومى و تاريخى مى‏شوند، ثابت مى‏مانند، متحجر مى‏شوند و طبق اصول معينى اهميت‌شان را از دست مى‏دهند. (اين مساله امروزه در مورد رمان‌هاى سنتى نيز صادق است، رمان‌هايى كه مساله‏اى مطرح نمى‏كنند) جاى ادراك اوليه را برداشت ديگرى مى‏گيرد كه غناى كمترى دارد و به‏تدريج جنبه‏‌هايى را از دست داده است. اين برداشت كم‏كم تجربه واقعى را تحت‏الشعاع قرار مى‏دهد و خود جاى آن را مى‏گيرد و سرانجام به ‏فريب تعميم‏‌يافته‏اى بدل مى‏شود. كاوش در فرمهاى گوناگون داستانى مى‏تواند در اين فرمى كه براى ما عادى شده است، آنچه را كه تكرارى و بى‏اهميت است آشكار كند، از آن نقاب بردارد و ما را از آن نجات دهد و به ما امكان بدهد كه در وراى اين روايت ثابت، هر آنچه را كه پرده‏پوشى كرده يا درباره‏اش سكوت كرده است و تمام آن روايت عمقى را كه همه زندگى ما در آن غوطه مى‏خورد، بازيابيم.

 

از سوى ديگر، روشن است كه فرم، اصلى است انتخابى (و سبك در اين ميان يكى از جنبه‏ هاى فرم است و شيوه ارتباط جزئيات زبان با يكديگر است، يعنى انتخاب فلان كلمه يا فلان طرز بيان به‏ جاى كلمه و طرز بيان ديگر). فرم‌هاى تازه در واقعيت، چيزهاى تازه‏اى كشف مى‏كنند تا آن‌جا كه انسجام درونى آن‌ها نسبت‏به فرم‌هاى ديگر پذيرفتنى‏تر باشد و به همان نسبت نيز فرم به‏ دست‏ آمده جدي‌تر باشد.

 

برعكس، براى واقعيت‌هاى مختلف، فرم‌هاى روايت مختلف متناسب است. بارى، روشن است كه دنيايى كه ما در آن زندگى مى‏كنيم با سرعت زيادى در تحول است. تكنيك‌هاى سنتى روايت ناتوان‏اند از اين‌كه همه گزارش‌هايى را كه به اين ترتيب مى‏رسند دربر بگيرند. نتيجه آن نارسايى مداوم است. براى ما غيرممكن است كه در درون‌مان همه اطلاعاتى را كه بر ما هجوم مى‏آورند منظم كنيم؛ زيرا ابزارهاى مناسب را كم داريم.

 

جستجوى فرم‌هاى تازه داستانى كه قدرت تلفيق‌شان بيشتر است، در مورد آگاهى كه ما از واقعيت داريم، نقش سه‏ گانه افشاد، بهره‏ بردارى و بازآفرينى را بازى مى‏كند. رمان‏نويسى كه از اين كار ابا دارد، چون عادت را بر هم نمى‏زند، از خواننده‏اش هيچ كوشش خاصى را انتظار ندارد، او را وادار نمى‏كند كه به خويشتن بازگردد و در ديدگاه‌هايى كه از مدت‌ها پيش پذيرفته است ترديد كند، طبعا به موفقيت آسانى دست مى‏يابد، اما شريك جرم اين نارسايى عميق و اين شب ظلمانى مى‏شود كه در آن دست و پا مى‏زنيم. عكس‏العمل‌هاى ضمير را باز هم كندتر و بيدارى آن را دشوارتر مى‏كند، خفقان درون را چنان دامن مى‏زند كه حتى اگر مقاصد نيك‌خواهانه هم داشته باشد، اثرش سمى بيش نخواهد بود.

 

ابداع فرم در رمان، برخلاف آن‌چه اغلب منتقدان كوتاه‏ بين تصور مى‏كنند، به‏ هيچ‏ وجه خلاف واقعگرايى نيست، بلكه شرط ضرورى واقعگرايى پيشرفته‏ تر است.

 

-3

 

اما رابطه رمان با واقعيتى كه احاطه‏مان كرده است، تنها محدود به اين نيست كه آن‌چه رمان براى ما شرح مى‏دهد، برشى خيالى از اين واقعيت‏ باشد، برشى مجزا و دست‏ يافتنى كه مطالعه آن از نزديك امكان دارد. تفاوت بين حوادث رمان و حوادث زندگى تنها در اين نيست كه حوادث زندگى قابل تحقيق و تحقق است و حال آنكه حوادث رمان فقط از طريق متنى كه آن‌ها را ايجاد كرده است، قابل دسترسى است؛ بلكه حوادث رمان، به اصطلاح عامه، بسيار «جالب‌تر» از حوادث واقعى است. پديدآمدن اين حوادث خيالى، پاسخگوى ضرورتى است و كاركردى دارد. شخصيت‌هاى خيالى خلأهاى واقعيت را پر مى‏كنند و درباره آن‌ها به ما آگاهى مى‏دهند.

 

نه تنها آفرينش، بلكه خواندن رمان هم نوعى رؤيابينى در بيدارى است؛ از اين‏رو پيوسته مستلزم نوعى روانكاوى به مفهوم وسيع كلمه است. از سوى ديگر، اگر من بخواهم يك نظريه روان‌شناختى، جامعه‏شناختى، اخلاقى و غيره را شرح دهم، اغلب براى من راحت‏تر است كه مثالى ساختگى بياورم. شخصيت‌هاى رمان اين نقش را به بهترين وجه بازى مى‏كنند؛ و اين شخصيت‌ها را من مى‏توانم بين دوستان و آشنايانم بشناسم و رفتار اين اشخاص را با توجه به ماجراهاى آن شخصيت‌ها ايضاح كنم، الخ ...

 

اين انطباق رمان با واقعيت، داراى پيچيدگى فوق‏العاده‏اى است و «رئاليسم‏» آن و اين امر كه رمان مانند برشى خيالى از زندگى روزمره جلوه مى‏كند، فقط جنبه خاصى از آن است، جنبه‏اى كه به ما اجازه مى‏دهد آن را به عنوان نوع ادبى، از واقعيت جدا كنيم.

 

من مجموعه روابط موجود را بين آنچه رمان براى ما شرح مى‏دهد و واقعيتى كه در آن زندگى مى‏كنيم «سمبوليسم رمان‏» نام مى‏دهم.

اين روابط در همه رمان‌ها مثل هم نيستند و به نظرم مى‏رسد كه وظيفه اصلى منتقد آن است كه آن‌ها را از هم جدا كند و چنان روشن‌شان كند كه بتوان از هر اثر خاص همه آموزشى را كه دربر دارد بيرون كشد.

اما چون در آفرينش رمان و در آن بازآفرينى كه خواندن دقيق است، نظام پيچيده‏اى از روابط دال و مدلولى بسيار متنوع را تجربه مى‏كنيم، اگر رمان‏نويس بخواهد صميمانه ما را در تجربه‏اش شركت دهد، اگر واقع‏بينى او بسيار ژرف باشد، اگر فرمى كه به‏كار مى‏برد به‏قدر كافى فراگير باشد، به‏ضرورت، اين روابط متنوع را در درون اثر خود قرار داده است. سمبوليسم خارجى رمان تمايل دارد كه در نوعى سمبوليسم درونى منعكس شود. از اين‏ رو قسمتهايى از رمان در رابطه با مجموع، همان نقشى را بازى مى‏كنند كه اين مجموع در رابطه با واقعيت.

 

-4

 

اين رابطه عمومى «واقعيتى‏» كه رمان وصف مى‏كند با واقعيتى كه ما را احاطه كرده است، به‏خودى خود تعيين‏ كننده آن چيزى است كه درونمايه يا موضوع آن ناميده مى‏شود و اين موضوع به‏ منزله پاسخى است ‏به وضع خاص آگاهى. اما ديده‏ايم كه اين درونمايه، اين موضوع، از طرز ارائه‏اش، از فرمى كه براى بيان آن به‏كار رفته است، جدايى‏پذير نيست. در موقعيت تازه‏اى، با آگاهى تازه‏اى از وضع رمان و روابطى كه رمان با واقعيت دارد، موضوع‌هاى تازه‏اى متناسب است و در نتيجه فرمهاى تازه‏اى در سطوح مختلف، زبان، سبك، تكنيك، طرح و ساختار. برعكس، جستجوى فرم‌هاى تازه‏اى كه موضوع‌هاى تازه پديد مى‏آورند، روابط تازه‏اى را نيز ايجاد مى‏كند.

 

بر مبناى درجه خاصى از تفكر، رئاليسم و فرماليسم و سمبوليسم در رمان چنان جلوه مى‏كنند كه وحدت جدايى‏ناپذيرى را تشكيل مى‏دهند.

 

رمان طبيعتاً تمايل دارد و بايد داشته باشد كه خود را توضيح دهد. اما خوب مى‏دانيم، موقعيت‌هايى هستند كه نمى‏توانند منعكس شوند و فقط بر اثر تصورى كه از خود باقى مى‏گذارند برجاى مى‏مانند. آثارى كه آن وحدت نمى‏تواند در درون‌شان ظاهر شود درگير چنين موقعيت‌هايى هستند، و نيز رمان‏نويسانى كه نمى‏خواهند درباره طبيعت كارشان و اعتبار فرم‌هايى كه به‏كار مى‏برند بينديشند. فرم‌هايى كه به‏محض منعكس ‏شدن نسنجيدگي‌شان و دروغين بودنشان ظاهر مى‏شود؛ فرم‌هايى كه تصورى از واقعيت‏به ما مى‏دهند، در تضاد آشكار با آن واقعيتى كه به آن‌ها جان داده است و درباره آن خاموش مانده‏ اند. در اين كار تزويرهايى وجود دارد كه منتقد بايد آن‌ها را افشا كند، زيرا چنين آثارى، با وجود جاذبه‏ ها و قابليت‌هايشان، تاريكى را نگه مى‏دارند و غليظ‌تر مى‏كنند، آگاهى را غرق در تضادهايش باقى مى‏گذارند و بيم آن است كه اين رفتار كوركورانه آن را به مشئوم‌ترين بى‏نظمي‌ها برساند.

 

از همه آن‌چه گفته شد نتيجه مى‏گيريم كه هر تحول حقيقى فرم داستانى، هرگونه پژوهش بارآورد در اين قلمرو، تنها هنگامى مى‏تواند صورت بگيرد كه در درون تحول مفهوم رمان قرار گيرد كه معمولاً بسيار به كندى، اما از روى ضرورت، به‏ سوى نوعى شعر تازه و در عين‏حال حماسى و آموزنده متحول مى‏شود (همه رمان هاى مهم قرن بيستم گواه بر اين مدعايند)؛ و هم‌چنين در درون استحاله مفهوم خود ادبيات (نه تنها به عنوان سرگرمى يا تجمل، بلكه در نقش اساسى‏اش) و در درون كاركرد اجتماعى و به عنوان تجرب ه‏اى روش‌مندانه.

منبع

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692