وصیت نامه نیما یوشیج

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

 13 دی ماه در تقویم شعر ایران زمین، مصادف با درگذشت نیما یوشیج، پدر شعر نو و گشاینده‌ی دریچه‌ای تازه در نگاه، زبان و بیان شاعرانه‌ی ادبیات دیرسال ماست. مردی که علیرغم غوغاهای تهی و عدم التفات به شعر و حرمت گذاری شایسته به شاعران، همچنان غریب مانده است و آنچنان که شایسته و بایسته‌ی زحمات سترگ او بوده، شناسانده نشده است. کودکی که از کوهستان یوش مازندران بپا خواست و یک تنه آب در خوابگه مورچگان کاروانسرای کهنه‌ی شعر ایران روانه ساخت و حتی مصرعی در مدح خان و امیری نسرود... 

وصیت نامه نیما: امشب فکر می‌کردم با این گذران کثیف که من داشته‌ام-بزرگی که فقیر و ذلیل می‌شود، حقیقتا جای تحسر است. فکر می‌کردم، برای دکتر حسین مفتاح چیزی بنویسم که وصیت‌نامه من باشد. 
باین نحو که بعد از من هیچکس حق دست زدن به آثار مرا ندارد بجز دکتر محمد معین اگرچه او مخالف ذوق من باشد. دکتر محمد معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند-ضمنا دکتر ابوالقاسم جنتی عطائی و آل احمد با او باشند. بشرطی که هر دو با هم باشند- ولی هیچ‌یک از کسانی که به پیروی از من شعر صادر فرموده‌اند در کار نباشند. دکتر محمد معین که نسل صحیح علم و دانش است کاغذ پاره‌های مرا بازدید می‌کند. دکتر محمد معین که هنوز او را ندیده‌ام مثل کسی است که او را دیده‌ام. 
اگر شرعا می‌توانم قیم برای ولد خود داشته باشم دکتر محمد معین قیم است. ولو این‌که او شعر مرا دوست نداشته باشد -اما ما در زمانی هستیم که ممکن است همه این اشخاص نامبرده از هم بدشان بیاید. چقدر بیچاره است انسان. 
زنده یاد علی اسفندیاری معروف به نیما یوشیج در وصیت‌نامه‌اش به این موضوع اشاره کرده که بعد از او محمد معین قیم آثارش باشد. 
خونریزی
پا گرفته است زمانی است مدیدنا‌خوش احوالی در پیکر مندوستانم، رفقای محرم! به هوایی که حکیمی بر سر، مگذاریداین دلاشوب چراغروشنایی بدهد در بر من! 
من به تن دردم نیستیک تب سرکش، تنها پکرم ساخته و دانم این را که چراو چرا هر رگ من از تن من سفت و سقط شلاقی ستکه فرود آمده سوزاندم به دم در تن من. تن من یا تن مردم، همه را با تن من ساخته‌اندو به یک جور و صفت می‌دانمکه در این معرکه انداخته‌اند. 
نبض می‌خواندمان با هم و می‌ریزد خون، لیک کنونبه دلم نیست که دریابم انگشت گذارکز کدامین رگ من خونم می‌ریزد بیرون. 
یک از همسفران که در این واقعه می‌برد نظر، گشت دچاربه تب ذات الجنبو من اکنون در منتب ضعف است برآورده دمار. 
من نیازی به حکیمانم نیست «شرح اسباب» من تب زده در پیش من استبه جز آسودن درمانم نیستمن به از هر کسسر به در می‌برم از دردم آسان که ز چیستبا تنم طوفان رفته ستتبم از ضعف من استتبم از خونریزی. 

یوش. تابستان۱۳۳۱

منبع

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692