« از اینکه به فکر تهیه صورتک افتاده بودم به خودم میبالیدم. وقتی تصور میکردم که هر آدمی در بیمارستان روانی صورتکی متبسم بر چهره دارد، احساس خوشی داشتم.»
صورتک، (به انگلیسی: mask) یک جسم مصنوعی بهشکل صورت جانوران یا آدمیان است که بر صورت بندند و چهره خود را در پشت آن پنهان کنند تا شناخته نشوند و ماسک هم: شیئاست که بهطور معمول برای پوشاندن صورت بهکار میرود که انواع مختلف آن برای حفاظت، پنهان کردن، اجرا یا سرگرمی و تفریح کاربرد دارد. از روزگار باستان، ماسکها در مراسم آیینی و اهداف خاص بهکار میرفتند. ماسکها بهطور معمول برای پوشاندن صورت بهکار میروند، اما ممکن است در موقعیتی دیگر، در بدن بازیگر نیز استفاده شوند، انسانهای غولپیکر منطقهای در استرالیا از ماسکهایی استفاده میکنند که در واقع روح محافظ شخص هستند و بدن آنها را میپوشاند در حالیکه زنان قبیله اینوئیت در آمریکای شمالی در هنگام قصهگویی و رقص از ماسکهای انگشتی استفاده میکنند.1
اما به زبان ساده در فرهنگ اصطلاحات تئاتر میگویند: ماسک نقابیاست که بازیگر بر چهره یا سر خود میزند که یا بهصورت انسان و یا حیوان است و خاستگاه این ماسکها را از یونان باستان میدانند هنگام پرستش خدای Dionyssos.
اما این ماسکها از چه ساخته میشوند؟ ماسکها معمولاً از چوب، پارچه یا چرم و... ساخته میشوند. بهطوریکه در آن سوراخی حفر شده برای دیدن اطراف توسط بازیگر. البته ماسکها نمود خود را در انواع تئاتر ملل نشان دادهاند؛ مثلاً در نمایش ژاپنی بهنام (NOH) که در این نمایش همراه با صورتک بازی میکنند. با اینحال که قبل از پیدایش نمایش (نو) نیز بهکار بردن صورتک در اشکال دیگر نمایشی ژاپنی نظیر (گی گاکو) و (بوگاکو) متداول بوده است. اما در صورتکهای نمایش نو برعکس گی گاکو و بوگاکو که بیانگر چهرههای واقعی ژاپنی هستند، در آنها هیچ حالت خاصی دیده نمیشود. بیان احساسات میتواند با حرکت سادهی بالا بردن یا فرو افکندن سرانجام گیرد و نوآوری نمایش نو در همینجاست (که در آینده در بررسی تئاتر جهان به این موضوع اشاره خواهد شد)2
اما میدانید این نقاب که در یونان به چهره میزدند و در تئاتر کاربرد فراوانی دارد، در جامعه هم استفاده میشود!!
بر همين اساس، به نقشهاي مختلفي که هر فرد در جامعه و حتي خانواده بهعهده ميگيرد، نقاب يا پرسونا ميگويند که وسيلهاي براي فرد و تجسم کسي باشد که الزاما خودش نيست و تا اندازهاي نتيجه نيازهاي جامعه آن فرد است و يا نمادي از کنار آمدن انسان با چيزي که میخواهد باشد و یا میخواهد بهنظر بیاید.
اما ماسک چه ارتباطی با داستان دارد؟ میدانید که نوشتن از جرقه در ذهن نویسنده رخ میدهد. شنیدن یک کلمه، دیدن یک شی، حس کردن بو، لامسه و... تمام اینها میتوانند منجر به خلق یک اثر شوند. اما همین صورتک که در چهرهی بازیگر قرار میگیرد با آن بهسرعت نقش عوض میکند و تغییر هویت میدهد (مثلاً در صحنه تئاتر از معلمی سختگیر و قانونمند به پدری دلسوز و در همانحال قاتلی خطرناک و بعد انسانی منزوی و تنها تبدیل میشود) آیا نمیتواند ابزار و وسیلهای باشد در دستان یک نویسنده؟یک نویسنده موقع نوشتن از این نقابها بر چهره میزند و شخصیتش را از صورتک به درون خود میکشد و بهجای آنها صحبت میکند. درست مثل یک بازیگر چیرهدست. ولی متأسفانه یکی از معضلات برخی نویسندگان، یک نفر بودن تمام شخصیت داستانهایشان است. گویا تمام شخصیتها بایک نقاب و شخصیت حرف میزنند که در نهایت داستان جذابی از آب درنخواهد آمد.
حال دوباره برگردیم به جملات ابتدایی مطلبمان: بله، داستان (مردبی تبسم)، نوشته: یاسوناری کاوباتا. که توصیه میشود داستان را خود بخوانید و ببینید نویسنده چگونه به عناصر داستانیش با محوریت صورتک شکل داده. پس باهم بخشی دیگر از داستان را میخوانیم:
... دیدن این صورتک متبسم روی صورت نزار او چقدر هولناک بود. وقتی همسرم صورتک را از روی صورتش برداشت، به نفسنفس افتاد. اما اصلاً از آن نترسیدم. لحظهای که صورتک را از روی صورت کنار زد، قیافة زشتی پیدا کرد. وقتی بهصورت نزار او خیره شدم، پشتم تیر کشید. از آنچه برای نخستینبار روی صورت او یافته بودم، شوکه شدم. سهدقیقهای زیر ظاهر متبسم زیبا و ملایم صورتک محصور شده بود، اما حالا برای اولینبار قادر بودم زشتی قیافة درونی او را ببینم. اما نه، گذشته از زشتی، ظاهر یک آدم مفلوک بدبخت بود. صورتش بعد از اختفا در زیر آن صورتک زیبا، این سایة زندگی نکبتبار را بروز داد.
«پدر بزن به صورتت»
دوباره بچهها دورهام کردند: «حالا نوبت پدر است»
بلند شدم و گفتم: «نه»
اگر مجبور میشدم صورتک را بزنم و دوباره برش دارم، در مقابل زنم مانند شیطانی زشت ظاهر میشدم. از آن صورتک هراس داشتم و آن هراس شکی در من برانگیخت که صورت متبسم و همیشگی زنم، ممکن است یک صورتک باشد یا آن لبخند زنم یک نیرنگ باشد، درست شبیه صورتک.
از صورتک بدم میآمد. از هنر بدم میآمد. تلگرامی نوشتم تا به استودیوی «کیوتو» بفرستم.
«صحنة صورتک را حذف کن»...
و بدانیم برای خلق هر داستانی همیشه نیاز به وقایع پیچیده نیست. گاهی دمدستترین چیزها هم میتواند مایهای برای خلق یک داستان خوب و تأثیرگذار باشد.
منابع:
- ویکی پدیا
- نمایش ژاپنی، زنده هزارساله، نوشته: سولانژتیری، ترجمه: سهیلا نجم