شعری از خانم «نسترن مکارمی» و خوانش آقای «مهدی حسین زاده» بر این اثر

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

شعری از خانم «نسترن مکارمی»

 

من خدا نشناسم پدربزرگ. و کتاب دعایت را توی چمدان گذاشته ام . قرآنت را توی جعبه کنار کافکا و نیچه هایم .و آنقدردروغ گفته ام که دهانم بوی جهنم گرفته است.عبای قهوی ات رختخواب پیچ خستگی هام . تن فلک زده ات، امامزاده ی بی چراغ تخت فولاد . چارخط دعا بنویس نذرمان کن. چار خط برایمان ورد بخوان و فوت که برگردیم که متوسل بشویم، متوکل بشویم و معتصم بشویم. شمرذی الجوشن یا جوشن کبیر . فرقش را بشکافیم، شکافش را رفو کنیم ،برای عاشورای بعد که برگردی ،که داد بزنی سر دیگهای جوش جوش . من راه سرداب این خانه را، از گرمابه و گلستان، و دوستان و بوستان، بهتر شناخته ام و هرگز، حسن و کمال خوب تو در من اثر نکرد .

 

.....................................................

خوانش آقای مهدی حسین زاده بر این اثر

 

اینکه نسترن مکارمی شعرش را به شکل پلکانی نمی نویسد شاید در نگاه دوستان شاعر گونه ای تداعی خوانش متنی نثر به شمار آید اما شعر او فاصله های روایی و تقطیع های موسیقایی و ساختاری را در شعر اجرا می کند و متن او فاصله ی تکنیکال خود با نثر را حفظ می کند . در چند اثر اخیر نسترن کم کم با زبانی شسته رفته تر مواجهیم و از بازی های زبانی مخل و بی مورد در آن ها خبری نیست : شعر او می رود تا با "خود" رودرو شود بدون حایل و بدون پرده پوشی های زبانی .زبان طنز و آیرونیک این متن خود بستری برای روایت خوانی سپیدی های این شعر است . جایی که راوی در صدد باز کردن لایه های دیگری جز آنکه متن به آن اشاره می کند بستر روایی شعرش را برپارادکس ها و تضاد های عناصر مورد اشاره چیده است و در این بین نه راه چاره ای به دست میاورد و نه سمت هیچ یک از این تضاد ها حرکت می کند. شعر نسترن در حوزه ی معنا از سرگشتگی نسلی می گوید که بین سنت و مدرنیته در لایه ها و بستر زیستی شاعر و فرامتن او قد علم کرده و در این بین شاعر تنها راوی این سرگشتگی ست. حسن این اثر در عدم قضاوت و عدم انتخاب هیچ یک ازاین دو راه لایه های مستتر در ژرف ساخت معنایی را برای ورود خواننده و مشارکت در زیست شعری متن باز می گذارد."سرداب" به عنوان عنصر کلیدی این متن که به "سرداب این خانه" تعبیر شده در درون خود بازنمایی آن عنصر مفقوده ای ست که حتی خود راوی هم از جذبه ی آن آگاهی ندارد. اما به آن دل خوش کرده در برابر گرمابه و بوستان و گلستان که در حوزه ی معنا آن بار معرفت شناختی و مذهبی پدر بزرگ را یدک می کشد در حالی که حتی "نیچه ها و کافکا" هم در درون همین جعبه سرداب در کنار قرآن قرار می گیرد و دعایی که در چمدان جای گرفته است خود به تاکید این سرگشتگی صحه می گذارد . کتاب هایی که در کتابخانه یا رف جا می باید گرفت و دعا نیز ورد لب می بایست بود همه به همان سرداب مورد اشاره ی متن حواله می شوند و در این میان دنیایی که راوی از "سرداب این خانه" می سازد خود خلوت یکه ی شاعر را در میان اجتماعی دور و دور تر از خود متصور می شود. زبان اثر روان و به دور از دشوار نویسی های تعمدی ست و ریتم و ضرباهنگ شعر متناسب با سوژه انتخاب شده است و طنزی گزنده چاشنی سطر سطر گزاره هاست

دیدگاه‌ها   

#2 صبا 1392-03-13 23:52
حال و هوای شعرهای نسترن را دوست دارم ....تاثیر عمیقی بر روان خسته ام می گذارد و وادارم می کند به اندیشیدن....موفق و پاینده باشی تا ابد
#1 صبا 1392-03-13 23:52
حال و هوای شعرهای نسترن را دوست دارم ....تاثیر عمیقی بر روان خسته ام می گذارد و وادارم می کند به اندیشیدن....موفق و پاینده باشی تا ابد

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692