نگاهی به مجموعه ی "مداد ها شب را افقی می کشند" سروده ی زبیده حسینی

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

مهدي حسين زاده


هجوم گنجشک های تو در شکاف سنگی ابر                               

 

"اگر که من این جمله این قصه این واژه را با لذت می خوانم از آن روست که با لذت نوشته شده اند(چنین لذتی تناقضی با مشقت های نویسنده ندارد). اما خلاف آن چه ؟ ایا لذت نوشتن – برای من . من نویسنده _ لذت خواننده ام را تضمین خواهد کرد ؟ به هیچ رو . من باید این خواننده را بجویم (باید اورا شکار کنم ) بی ان که بدانم او در کجا ایستاده. این جاست که عرصه ی سر خوشی خلق می شود. این ((شخص))خواننده نیست که وجودش برای من ضرورت دارد آن چه ضرورت دارد همین . همین عرصه است : امکان یک دیالکتیک میل . احتمال پیش بینی ناپذیری سر خوشی : آن جا عرصه ای به سامان نیست. و این می تواند هنوز یک بازی باشد"   رولان بارت

پیش از هر چیز باید اشاره کنم مجموعه ی "مداد ها شب را افقی می کشند " از سه بخش تشکیل شده و هر بخش به نوبه ی خود دارای شاخصه هایی ست که سعی می شود به تفکیک در مورد هر بخش و نیز نگاه شاعر در کلیت متن ها مورد بررسی قرار گیرد.

بخش اول : مداد ها که تو می شوند

شعر زبیده حسینی پیش از هر چیز از بافتاری کلامی سود می برد که خود شاعر جزئی لا ینفک از ان است . شعر او میکوشد میان "من" شاعر و پیرامون نقب بزند و در خلال بافتار کلامی که پی ریخته اجزا و عناصر "فرامتنی " را از آن خود کند . شعر حسینی بیش از آنکه فرم را به عنوان ساختاری روایتمند در ایجاد فرمی روایی مصادره کند در خدمت زبانیت و واریاسیون های زبانی ست که شاکله ی خود را پی می ریزد . شعر او در صدد رصد گزاره های شاعرانه است تا فرمی روایتمند از این رو در متن او نمی توان به ساختار روایتی در خدمت فرم نظر داشت بلکه شعر او وامدار حس آمیزی شاعر و مغازله ی او با "کلمه" است :((قایق های شکسته می دانند/ این موج های وحشی/ دخترانه در من می رقصند/ تا مسیر پاروها را / اعتراف کنم)) ...((به باد می دهم / رویایی را /که بر کلاغ گیسوانم کشیده ای / قار / قار / آخرین سنگم / بر اولین شب پاییز)) حتی در شعر هایی که شاعر به سمت روایت خیز بر می دارد و چند سطری از روایتش می گذرد دوباره به "من" شعری که حضور خود "شاعر"در ان هویداست باز می گردد به عنوان نمونه شعر "چیزی بگو" که از دریا و پیانو و ماسه می گوید اما در ادامه دوباره به دایره ی کلامی خود شاعر برمی گردیم و شعر دوباره از آن شاعر می شود : (برای چشم های دریا / پیا نو می نواخت/ کشتی های زیادی بر / شانه ی ماسه ها گریستند/ برای گیسوان جنگل/ برای مردی/ که انگشتانش را دوست می داشت / - کلید های مشکی را / با چشمانم معا وضه خواهم کرد/ و کلیدهای سپید را / با پیرا هنم./ پیا نوام را پس بده/ وسبا به ام را/ باید عاشقانه ای بنوازم/ برای انکه / دوست ترم می دارد) . در یک کلام می توان اینگونه گفت که شعر حسینی از زبانی شاعرانه و ورزیده برای اجرای شعر هایش بهره می گیرد : دقت در ساخت نحوهای شاعرانه و تلاش در ایجاد هارمونی کلامی و تصویری شعر او را به گزاره های شاعرانه تبدیل می کند اما روایت و فرم روایی در آن چندان به چشم نمی خورد(.منظور فرم هایی روایی بدون حضور و دخالت شاعر در ایجاد ساختاری منفصل از جریان توصیفی حاکم بر متن زبیده حسینی ست) از دیگر موارد می توان به حضور راوی غیر پرسوناژیک اشاره کرد :اگر از دریا می گوید ...اگر از خیابان و .... راوی همان شاعر بیرون متن است که حضور خود را با احساس و تپنده بر متن دیکته میکند و متن در هیچ سطری از حضورسایه و نفس شاعر در امان نیست:(من قول می دهم خورشید شوم/و خیابان/از سایه های مضاعفم عبور کند/چشم هایم را سبز/در زمستان خانه ات بکار/وجنگل های شمال را/در سلول های تنم بسوزان) در شعر زبیده حسینی عنصر زنانه و زنانگی عاطفه ی متن را سرشار کرده است: حرکت به سمت شاعرانگی زبان و در اتمسفری که ایجاد می کند حضور "خود" نیز به عنوان شاعر و نه راوی پرسوناژیک نه به عنوان کارکتری خارج ازشخصیت و زبان شاعر ظهور می یابد(کدام یک از شما/دست های دریا را دیده اید/وقتی که نامم را/برموج های عاصی اش می نوشت؟/ خزر/چشم هایم را/بر موج هایش سوار کرد/به خانه ی تو آورد/که صبح/از شرقی این اتاق بیرون برود/هر شب /پری دریایی می شوم/که ماهیانش/پیشانی ام را/سیاه می نویسند).

بخش دوم : تکه های شب را جمع کن

در این بخش بیشتر با شعر های کوتاه شاعر مواجهیم : شعر هایی که آنات و لحظه های شاعرانه رابا ساختاری فشرده تر عرضه می کند که دربرخی از آنها گاهآ با نگاه تندتر و انتقادی شاعرنیز روبرو می شویم:(نه از/ مشکی چادرم سر خوردم / نه با / انگشت آبی ام / آب از چشم گرفتم / تا آزادی/ با هررنگی د لت می نویسد / سرخ شود) "شعر انگشت آبی" (شرقی ترین ضلع اتاق/که روشن شود/گیسوان مرا می بافی./روی این دیوار های سیاه!/گوش ها/بادهای هرزه را زوزه می کشند.) شعر" شرقی گیسوان"- یا در شعر "گربه ی عزیز" اما در دیگر شعر های کوتاه با دردی پنهان و نیز احساسی سرشار می سراید :(دخترم ! / بهارت را گرم تر بکش/ ادم برفی بزرگی در من است..../ رویای رود شدن دارد ) یا در این شعر :(فصلی که دست هایت را/در جیب بارانی ات پنهان کرده/فصل تولد من است/من اما قول می دهم/ ان قدر مرداد شوم برایت/که همه ی فصل ها/آغوش باز تو باشد) گر چه در شعر های کوتاه مجال مانور های بیشتر نیست اما همان حس این بار با ایجاز بیشتری در سطر های شعر متبلور می شود : (هر چه رویا بافته بودی / به اتفاق رسید / کاش / اتفاقی می شدی / که رویایش را شکافته بودم / هبوط می کند سیبی / که دل از درخت می کند )

بخش سوم : پازل تنهایی ام را سپید بچین

در بخش سوم که شامل هشت شعر نیمه بلند است با تلاش شاعر در جهت ایجاد زبانی متفاوت با چربش بیشتر بر بازی های زبانی مواجه هستیم. گویی شاعر در این بخش می کوشد زبان شعر خود را دستخوش تغییراتی در ساختار نحوی و نوع گزاره زنی ها کند :(روانی حجمی/که در چهار گوش زیستن اش/سهمی برای گریه نداری/با این همه/مرا رود خوانده ای/رودخانه نه /رود شانه های کسی/ ...(شاید)/ ((رودابه ای)) از شانه های تو ضحاک تر/ از نیش خنده های تو مارتر) یا در این بند از شعر "ریشه بر طناب" : (از جایی شروع می شوی/که ادامه اگر داشته باشد مرگ/وصله ی ناجور دلت می شود/دستی/که به بند می کشد اتش را/از جایی شروع/که خیس اگر ببارد خاموش/جهانی فرو می غلتد از تن) شاعر در بیشتر شعر های این بخش با حذف افعال ریتم تندتری به شعر می دهد دقت شاعر در رعایت موسیقی در متن ایجاد هارمونی کلامی در شعراو را منجر می شود اما در برخی شعر ها و سطر ها "شعریت" فدای "موسیقی کلام" می گردد و متن بیشتر جنبه های استاتیکی روساخت زبان را اجرا می کند. روی هم رفته هر گاه زبیده حسینی از اصل ساختار زبانی خود دور می شود شعرش طعم دیگری می گیرد دور شدن از زبان "خود" و اسرار به اجرای شعری زبان مدار ساحت های درونی و از آن خود شده ی شعر او را به بستری هدایت می کند که کمتر طعم زبا ن شعری او را می دهد . (این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که مشکلات ممیزی و نشر ممکن است در انتشار برخی شعر های انتقادی شاعر محدودیت هایی ایجاد کرده باشد)

روی هم رفته مجموعه ی "مداد ها شب را افقی می کشند"به عنوان اولین مجموعه ی کار نامه ی شعری زبیده حسینی مجموعه ای خواندنی و در عین حال با فراز و فرود های بسیار است که از یک سو خواننده را با شاعری پر احساس و پرجذبه نسبت به کنش و موسیقی کلمه و واژگان و از دیگر سوبا شاعری که راه دشوار و طولانی ای پیش رو دارد مواجه می کند : شاعری که با زیبا شناسی زنانه ای به طبیعت و پیرامون می نگرد و اجرا های او "استاتیک شاعرانه گی زبان" را هدف قرار می دهد تا واقعیت فرامتنی پیرا مون شاعر : عنصر زنانه و لطافت کلامی شعر او راهی به جهان دشوار و بد خو ندارد : شعر او گرچه درد را در خود حمل می کند اما همه ی هستی را عاشقانه در آغوش می کشد :

از هیجان این چشم های بسته خالی ام

از تنی که به خواب های تو

نزدیک می شود.

لبریز از اتاقی

با کابوس های نیمه تاریک

کوه هایی

که در آغوش دریا فرو می ریزند

جنگل هایی

که با آفتابگردان دامنم

می رقصند.

چشم های باز مرا بخواب !

پیش از آنکه از سطر ها برداری ام !

پیش از خیس شدن

در عصیان این شعر ناتمام

مرا از بازوانت بردار !

 

پرده ها

خیالی ترین

خورشید را می بافند

 

 

 

مهدی حسین زاده       14/8/1391

دیدگاه‌ها   

#1 حسن سهولی 1391-09-06 22:23
درود بر جناب حسین زاده عزیز
خوانش شما بر روی مجموعه ی خانم حسینی خواندم بسیار به زوایای شعری شاعر با کوشش سر کشیده بودید تقسیم بندی شما از شعر ستودنی بود و تحلیل در هر بخش موارد مهمی را آموزش می داد بسیار با شما موافقم که خانم حسینی وقتی از بافت شکل گرفته ی زبان خود گشتی دورتر می زند شکارهای ناباورانه ای نیز دارد که بوی قلمش نمی دهد من از خوانش شما خواندنی هایم از شعر خانم حسینی را بهتر دریافتم / ممنونم

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692