‌عنصر روايت در شعر «دلم براي باغچه مي‌سوزد» اثر«فروغ فرخزاد»،«غزال مرادي»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

شعر «دلم براي باغچه مي‌سوزد» فروغ‌فرخزاد بي‌شك يكي از تأمل برانگيزترين آثار اوست. اين نوشته تنها سعي بر بيرون كشيدن عناصر روايي اين شعر دارد.

 

لايه‌هاي روايي اين شعر پيوندهاي عميقي با ذهن مخاطب برقرار مي‌كند. شخصيت‌پردازي در اين شعر از قوت زيادي برخوردار است شاعر گاهي براي معنا بخشي و انسجام بيشتر يك ساخت شعري، از روايت بهره مي‌گيرد و در اين شعر فروغ با طرح داستاني و ساخت كاراكترهاي نمادين وضعيت اجتماع را به‌خوبي تصوير مي‌كند. جالب‌تر كه چنان در اين كار موفق است نه تنها از شعر دور نمي‌افتد بلكه پيرنگ داستاني آن نيز ارتباط محكمي با خواننده برقرار مي‌كند. به‌گونه‌اي كه مخاطب مي‌تواند با شخصيت‌هاي اين شعر مانند يك داستان همذات‌پنداري كند و حتي در جاهايي به آنها عينيت مي‌بخشد.

 

آنقدر كه حتي پوران فرخزاد درباره اين شعر گفته است: «به‌هر حال آدم‌هایی که در این شعر تصویر می‌شوند، هیچ نسبتی با افراد خانواده‌ی من ندارند. نه مادرم، نه پدرم نه برادرم و نه خودم یا خواهر کوچک‌ترم و به کل با ما و نوع زندگی و تفکرات ما فرق دارند. شاید فروغ خواسته است از جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کرد تمثیلی بسازد.»[1]

 

فروغ در اين شعر ابتدا به بستر سازي مي‌پردازد و در سطرهاي اوليه فضاي موجود را به‌تصوير مي‌كشد پيرنگ یا ساخت و پرداخت کنش‌های یک روايت (داستان) از ابتدا تا انتهاي اين اثر وجود دارد، در واقع نقطه اوج اين شعر از همين سطر ذيل اتفاق مي‌افتد:

ستاره‌های کوچك بی‌تجربه/ از ارتفاع درختان به خاك می‌افتد/ و از ميان پنجره‌های پريده رنگ خانه‌ی ماهی‌ها/ شب‌ها صدای سرفه می‌آيد/ حياط خانه‌ی ما تنهاست

در واقع اين سطرها اتفاقي معلول سطرهاي بعدي است و گره‌افكني در اين شعر از همين‌جا شروع مي‌شود.

شخصيت‌پردازي در اين شعر از قوت زيادي برخوردار است و شايد ثمره‌ي تجربه سينماي فروغ باشد. شخصيت‌هايي نمادين شايد در ديگر اشعار فروغ نيز با چنين شخصيت‌هايي روبرو باشيم اما انسجام و پردازش به آنها نقش پررنگ‌تري بخشيده است و شعر كه سمبوليك نيز هست با تأويل‌هاي متعددي خلق مي‌كند.

شعر از زبان من راوي روايت مي‌شود نوعي مونولوگ و تك‌گويي دروني در اين شعر جريان دارد و ضمير اول شخص من در اين شعر 15 بار تكرار شده است. نمي‌توان آن را سيال ذهن ناميد زير با پرش‌هاي زماني و يا عدول از ساختار نحوي و... مواجه نيستيم، البته باتوجه به شعر بودن اين اثر و فاكتورهاي آن چون شاعر معمولاَ آنچه در ذهنش رخ مي‌دهد را با مخاطب به اشتراك مي‌گذارد و كاركرد متفاوتي نمايش مي‌دهد:

 

من از زمانی/که قلب خود را گم کرده است می‌ترسم

من از تصور بيهودگي اين‌همه دست/ و از تجسم بيگانگی اين‌همه صورت مي‌ترسم

من مثل دانش‌آموزي/که درس هندسه‌اش را/ ديوانه‌وار دوست مي‌دارد تنها هستم

«پدر» شعر فروغ، نسل شکست خورده قبلی، «می‌گوید از من گذشته است.» برای او «حقوق تقاعد کافی است.»

«مادر مذهبی» در انتظار ظهور است و بخششی که نازل خواهد شد.

«برادر» بزرگ‌تر به لایه‌ ای از روشنفکران گریزان از «عمل» دهه چهل شباهت می‌برد که «از جنازه ماهی‌ها، که زیر پوست بیمار آب، به ذره‌های فاسد تبدیل می‌شوند، شماره بر می‌دارد»، «به فلسفه معتاد است» و «ناامیدیش آن‌قدر کوچک است که هر شب، در ازدحام میکده گم می‌شود.»

«خواهر» شیفته زندگی مصرفی طبقه متوسط نفتی است، «در میان خانه مصنوعیش، با ماهیان قرمز مصنوعیش و در پناه عشق همسر مصنوعیش و زیر شاخه‌های درختان سیب مصنوعی، آوازهای مصنوعی می‌خواند، و بچه‌های طبیعی می‌سازد.»[2]

 

درون‌مايه يا تم اين شعر نيز تأويل‌هاي متعددي دارد برخي اين شعر را توصیف‌گر نزاع سنت و مدرنیسم در جامعه ماست. برخي درون‌مايه اين شعر را دعوت به تغيير مي‌دانند و جامعه ایران را «باغچه»ای مي‌دانند با «قلب ورم‌کرده»، که «در انتظار بارش یک ابر ناشناس خمیازه می‌کشد.»

پايان‌بندي شعر نيز اشاره به درون‌مايه درون آن دارد:

قلب باغچه در زير آفتاب ورم کرده است/ و ذهن باغچه دارد آرام آرام/ از خاطرات سبز تهی مي‌شود.

پانويس:

1.گفت وگوی آرش نصرتاللهی با پوران فرخزاد/ تهران/

اردیبهشت 1388

2.صفحه فرهنگ وهنرBBC،فرج سركوهي

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692