کافکا به واقع یک اندوهنویس بود. نویسندهای ناامید از زندگی که خود را نویسندهی خوبی نمیدانست با اینکه منتقدان و نویسندگانی بودند که مسخ و داستانهای دیگر او برایشان قابلقبول بود. اگر امروز رمانها و داستانهای کافکا در جهان بهعنوان بهترین آثار ادبی مطرح است بهخاطر بدقولیهای ماکس برود است. رفیقی که رفاقت را به تعریف خودش برای کافکا (پس از مرگ کافکا) معنی کرد. کافکا از بیماری سل و با خیالی آسوده از دنیا رفت. چرا که گمان میکرد نوشتههای منتشر نشدهاش هرگز خوانده و منتشر نخواهد شد.
جهان ادبیات بهراستی مردی را به جهانیان معرفی کرد که سبکی خاص برای بیان دیدگاههای خود داشت. او جهانی را توصیف کرد سراسر ناامیدی و زوال. او برای بیان افکارش از ابزاری خاص و روایتی پیچیده استفاده نکرد بلکه مفهوم تمامی جملاتش در محتوا نهفته بود.
آثار او در برگیرندهی متونی است که محتوا و پیام آن در لایههای زیرین بیان شده است. او «کلی» مینوشت و جهان و شخصیتهایش را بهطور عام به خواننده نشان میداد. بهطوریکه با زندگی و روحیات هر انسانی سازگار و قابل درک بود و هست. در سبک کافکا که به کافکائیست معروف شد رنگ و بوی گروتسک بهخوبی قابل مشاهده است در حالیکه دیدگاه واقعگرایانهی او بر سوی دیگرش کاملاً تسلط دارد.
او به زندگی با مصداق و مفهوم دیگری میاندیشد و به شکلی آنرا برای مخاطبش بیان میکند که هرگز نویسندهی دیگری قادر به این نوع بیان نبوده است. نوعی سرخوردگی با بُعد جهانی. کافکا در «مسخ» مردی را روایت میکند که یکروز از خواب بیدار میشود و متوجه میشود که تبدیل به حشره شده. همینطور در «محاکمه» مردی از خواب بیدار میشود و عدهای او را بیجهت بازداشت میکنند.
اکثر این آثار خوابگونه هستند. یعنی خواننده گمان میکند که نویسنده خواب میبیند و یا در حال روایت داستان خوابی است که دیده است. در حالیکه کافکا برای بیان این روایت بسیار ساده و در عین حال غیرواقعی استفاده میکند.
کافکا معتقد بود که «نوشتن، بیرون جهیدن از صفِ مردگان است» در صورتیکه در نوشتههایی که سراسر زوال است و نابودی جهیدن نیست بلکه دست و پا زدن در گودال مرگ است. او تنزل را تا به جایی نمایش میدهد که از انسان چیزی باقی نمیماند بهجز نیستی و تحقیر شدن. برای او خانواده نمونهای کوچک است برای نشان دادن دردها و معضلات اجتماعی. نگاه ویژهی او به یهودیت در «محاکمه» و بعدها با ماجرای هولوکاست عدهای از او یک پیشگو و پیامبری که سرگذشت یهودیان را پیشبینی کرده است نام بردند.
در ایران هم عدهای «صادق هدایت» را دنبالهرو کافکا، و آثار و رفتار هدایت را متأثر از کافکا دانستند. بهطوری که در جواب «فرزانه» میگوید: «چهطور من شدم شبیه کافکا؟ کافکا بههر حال نان و آباش را داشت، نامزدش را داشت، کتابهایاش را اگر میخواست چاپ میکردند؛ ولی مسلول بود و مُردنی! من برعکس؛ نه نان دارم، نه نامزد و بهخصوص نه خواننده؛ اما بدنام سیهفت درجه حرارت دارد. جان سگ دارم.
هزارُ یک بلا سر خودم آوردهام و باز هم رو پا بندم!» با اینحال عدهای با خواندن نوشتههای کافکا روحیه خودکشی و نابودی را بهصورت قوی در خود احساس میکنند و عدهای از اینهمه ناامیدی، درس امید میگیرند.
دیدگاهها
با امید موفقیت برای سایت چوک و خانم رهبر.
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا