حاجدایی: به گفته راویان اخبار و طوطیان شکر شکن شیرین گفتار گویا در ساعت 4 صبح، البته شاید هم هنوز شب بوده ولی از آنجایی که مولود صبح خوشقدم است و متولد شب بدقدم شمرده میشود شما بگویید صبح به دنیا آمدهام، روز 18 شهریورماه با سر به جهان پر از خاک و خل و پلشت و زیبا فرود میآیم و یا به اصطلاح اهل بخیه هبوط میکنم. مسقطالرأس هبوطِ این مصاحبهشونده شهر کرمانشاه است. بعد هم کمی مدرسه میروم و کمی تا قسمتی دیپلم ریاضی میگیرم(این را گفتم تا بدانید که بله ما هم اهل حساب و کتابیم) بعد هم در رشته ادبیات انگلیسی چند سالی وقت میگذرانم. درس هم میدهم، کارهای مختلف هم میکنم و زندگی میکنم تا شما بیایید و از من بپرسید که ای خانم کجای کار هستی.
2- روند ادبیات داستانی معاصر را چگونه میببینید؟
حاجدایی: بعد از دهة اول انقلاب، که دهة چیرگی شعر است، دوران نوشتن داستان، کوتاه و بلند، آغاز میشود. در دهة دوم بیشتر داستان بلند، و این سالها فت و فراوان داستان کوتاه، نوشته میشود که به طور قطع و یقین بعد از این پرنویسیهای فراوان عاقبت چند نویسندة طراز اول – البته بعد از فرونشستن گردوخاکها - در افق ظاهر خواهند شد و صحنه را پر خواهند کرد. من جسارت نویسندگان جوان را میستایم که به همه چیز و همه کس شک کردهاند وزبان فارسی را برای نوشتن داستان بیپروا به کار میبرند. آنچه در این میان کمتر دیده میشود، تفکر و زاویة دید دقیق است، اندکی هم غربزدگی در امور داستان، یعنی شبیه داستانهای هفتهنامة نیویورکرنویسی، ابهام و بستار باز و چندلایگی زورکی - که از خلاقیت و تخیل ناخودآگاه نویسنده برنمیخیزد، بلکه بزک دوزک کردن داستان است به قصد مرعوب کردن خواننده که آره باااا، ما اینیم.
3- فرم در داستان چه جایگاهی دارد؟
حاجدایی: این پرسش مثل این است که بپرسیم زیبایی و تزیین غذا و سفره چقدر مهم است. مهم است اما جایگزین لذت غذا در زیر دندان نمیشود. اگر محتوای دندانگیری نباشد شکل چه ارزشی دارد. هیچ فرمول ابدی و ازلی هم برای فرم وجود ندارد. هر فرمی به شرط آنکه در خدمت محتوا باشد و یا اجازه چندلایگی به داستان بدهد مجاز است. داستاننویسی به نظر من مد روز ندارد، اگر هم مد روز نوشتیم باید ناخودآگاه باشد و نه آگاهانه و تعمدی. در«مادام بوآری» حتی فرم و آهنگ کلمات با محتوا هماهنگ است. البته گاهی فرم جلوی فکر کردن به محتوا را میگیرد مثل داستانهای دارای وزن گلستان، اما او داستانهای بدون وزن بسیار عالی هم دارد. هنگام نوشتن داستان، دست کم برای من، فرشته الهام به شکل(فرم) خاصی ظاهر نمیشود؛ دردی، حرفی، داستان یا حادثهای کلید شروع را میزند – درست مانند نوازندهای که سازش را کوک میکند اما کوک کردن برای بیان غم یا شادی آن لحظه است. البته شکل مهم است، به خصوص برای مفاهیم جاودان بشری مانند مرگ، زادن، عشق، تنفر و آزادی که از هر زبان که میشنویم باید نامکرر باشد و اتفاقاً باید نامکرر باشد و اتفاقاً به شکلی که این مفاهیم جاودانه را بیان میکنیم نوری به آن مفاهیم خاص میتابانیم.
4- سادهنویسی در ادبیات داستانی یعنی چه؟
حاجدایی: یعنی حس مشترکی که خواننده بتواند در آن شریک بشود و آسانترین روش برای شرکت دادن خواننده در تجربه شخصی شدة نویسنده.
5- ساخت یک داستان خوشفرم چگونه باید باشد؟
حاجدایی: من فکر میکنم منظور شما از خوشفرم، خوشساخت باید باشد که اجزاء آن به هم چفت و بست داشته باشد و نشود حتی یک کلمه از آن را جابهجا و یا حذف کرد.
6-نقد یک داستان چگونه باید باشد؟
حاجدایی: آنچه ما در بسیاری از وبها یا روزنامهها مینویسیم نقد نیست، در بهترین حالت، آشکار کردن نقاط پنهان مانده از چشم دیگران است، وگرنه نقد داستان به قدمت خودِ داستان است و نقادان در بهبود داستاننویسی نقش فعال داشتهاند. در مواردی ما در بارة یک داستان نظر و حس خود را بیان میکنیم مثلcomment دادن که مثلاً خواندن این داستان و آن داستان کوتاه فلان حس را در من زنده کرد و در بارهاش قلمفرسایی میکنیم. همینها میتواند در نقد بیاید. برای نقدنویسی آموزش و مطالعه لازم است که من در این باره کمبضاعت هستم و آنچه گاهی در باره داستان دیگران مینویسم یادداشت و بیان همان چیزهایی است که کمی قبل اشاره کردم.
7-آخرین مجموعه داستانی که خواندهاید؟
حاجدایی: یکی از مجموعه داستانهایی که اخیراً از توبیاس وولف درآمده، نویسندهای که دوستش میدارم، و مجموعه داستان دیگری از جومپالاهیری- نویسندهای که کاملاً در مدار ارتباطش قرار میگیرم- با برگردان خوب گلی امامی. ولی بگذارید از جنگ و صلح بگویم که اخیراً بار دیگر خواندمش و یکبار دیگر به نشانه احترام به این خداوندگار داستاننویسی(لقبی که گورکی به تولستوی داده است) از روی صندلی بلند شدم و در خیال برای او سر تعظیم فرود آوردم. البته میدانید که من مونث هستم و کلاهی برای از سر برداشتن ندارم و معمولاً در خانه هنگام خواندن کتاب، مقنعه یا کلاه هم به سر ندارم.
8-ادبیات مهاجرت چه تاثیری بر داستان امروز ما داشته است؟
حاجدایی: ادبیات مهاجرت را میخوانم، اما فکر نمیکنم تأثیری بگذارد. بیشتر مفری است برای داستاننویسان داخلی که اگر نتوانستند از چمبر ممیزی کتاب خود را خارج کنند، مطلب را به ناشر مقیم خارج بسپرند. البته از ادبیات مهاجرت که به دست ایرانیان مقیم خارج تولید میشود نظیر«ارکستر شبانه سازهای چوبی» به رنج ایرانیان مقیم فرنگ پی میبریم همانگونه که آنها از داستانهای ما پی به شرایط زندگی در داخل کشور میبرند. البته این نکته را اضافه کنم که ایرانیان خارج از کشور بیشتر از پنج ملیون نفرند و خانوادههای داخل کشور، به خصوص طبقه متوسط،، یک یا چند عضو در کشورهای دیگر دارند بنابراین ما به عنوان ایرانی فارسیزبان وجود منقسم و اشتقاقیافتهای داریم و در هر کجای جهان که مینویسیم از این اشتقاق شخصی نمیتوانیم بگریزیم. بنابراین در اینجا هم از ادبیات مهاجرت مینویسیم و در مهاجرت هم از زندگی در وطن. داستان«نقشبندان» گلشیری به خوبی از عهده توصیف این اشتقاق برآمده است.
9- راجع به این کلمات در ذهن چه دارید ؟
داستان مینیمال: کودک ریشسفید.
دموکراسی ادبی: هرکسی به هر شکلی و با هر محتوایی میتواند و مجاز است داستان بنویسد مشروط بر آنکه شش دانگ حواس خواننده را به خود جلب کند و خواننده قادر نباشد آن را زمین بگذارد.
داستاننویسان خوزستانی: داستاننویسان خوزستانی مانند فوتبالیستهای خوزستانی حزب اعلام نشدهای هستند که نمیتوان نادیدهشان گرفت.
با شیرینی وارد میشویم: فرزندی که تازه راه افتاده است.
فتو داستان: هر فیلم خوب فتو داستان است.