بررسي« دلایل کاهش اقتباس سینمایی در سینمای ایران»، «بهروز انوار»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

سینما در آغاز مملو از اقتباس بود. هم در غرب و هم در ایران خودمان. اغلب داستان‌های قدیمی دستمایه ساخت پروژه‌های سینمایی بودند. داستان‌های پیامبران و کتاب‌های آسمانی، اسطوره‌ها، ادبیات کلاسیک.

بعد از گذشت بیش از یک قرن از پیدایش سینما در غرب هنوز هم در جوایز و جشنواره‌های معتبر جهانی، شاهد جایزه جداگانه‌ای برای فیلم‌نامه‌های اقتباسی هستیم. در حالی‌که سال‌هاست شاهد شمار اندکی فیلم‌های اقتباسی در ایران هستیم که درصد موفقیت آنها هم بسیار کم هستند.

کمبود داستان در سینمای ما به‌شدت مشهود است. در این چندسال اخیر موقعیت ایجاد شده تا فیلم‌های کوتاه جشنواره فیلم کوتاه تهران را که جشنواره‌ای بین‌المللی و معتبر است را ببینم. چیزی‌که از هر مسئله‌ای بیشتر به چشم می‌ آید گرایش به فرم‌گرایی در فیلم‌های کوتاه است. فرم‌هایی که اغلب هیچ نسبتی با محتوا ندارند و اغلب بازی با فرم هستند تا یک کار فرمالیستی. محتواها و داستان‌های تکراری را با فرم‌های تکراری غربی در‌هم عجین کردن و فیلمی مضحک با دوربین دیجیتال ساختن، بزرگ‌ترین چیزی است که هرساله در جشنواره تهران با آن روبرو می‌شویم و البته این اتفاق برای فیلم‌های بلندمان هم می‌افتد(اما کمتر). به این دلیل ساده که خوشبختانه تهیه‌کنندگان به‌خاطر قدرت ریسک پایین و نه چیز دیگری! زیر بار فرم‌های عجیب و غریب نمی‌روند. مثلاً دوربین را بکاریم در یکی از میدان‌های شهر و برویم یک کاهو سکنجبینی بخوریم و برگردیم وفیلممان را تحویل بگیریم. هرچند سینمای فرم در همه‌جای دنیا جایگاه خاص خودش را مخصوصاً در سینمای مستقل و تجربی دارد اما بدنه اصلی هر سینمایی برای جذب مخاطب و رونق دادن به سالن‌های سینما، نیاز به روایت داستان‌هایی با ساختارهای قدرتمند دارد تا این سالن‌ها را به گزاف پر نکند و سطح شعور و ذائقه مردم را در سطح مناسبی نگه دارد که این یکی از وظایف بزرگ هنر هر دوره نسبت به جامعه و خاستگاهش است. در این نوشته چند دلیل عمده این قضیه مورد بررسی قرار می‌گیرد:

     یکی از دلایل عمده این مسئله را می‌توان تفاوت عمده در نگاه حکومت به دو رسانه ادبیات و سینما دانست. آزادی‌های نسبی‌ای که گاه و تنها گاه، در ادبیات دیده می‌شود در سینما به هیچ وجه وجود ندارد. مثلاً روابط جنسی، عریانی زنان، ایده‌های سیاسی و اجتماعی ساختارشکنانه در کتاب‌های منتشر شده در حوزه ادبیات داستانی ما دیده می‌شود که اقتباس از آنها در سینمای با به هیچ وجه ممکن نیست. وقتی یعقوب یادعلی می‌تواند رمان آداب بی‌قراری را بنویسد و به‌هر طریق چاپ کند و هیچ کارگردانی نمی‌تواند از آن اقتباس کند تفاوت نگاه حکومت به این دو مقوله به‌وضوح دیده می‌شود. هرچند نویسنده هم از تیغ تیز بدبینی حکومت در امان نمی‌ماند و با بهانه‌تراشی او را هم به زندان می‌اندازند و حکم شلاق صادر می‌کنند اما به‌هر حال هنوز هم کتابش چاپ و نشر می‌شود. مثلاً اگر مثال دیگری بخواهیم بزنیم رمان «نگران نباش» مهسا محبعلی نمونه خوبی در این زمینه است. سوای ارزش‌گزاری ادبی، نگران نباش به‌عنوان یک متن داستانی، خیلی به مؤلفه‌های تصویری و به‌ویژه سینمایی نزدیک است اما با خواندن داستان می‌فهمیم هیچگاه در ایران چنین فیلمی نمی‌تواند ساخته شود در حالی‌که اثر مکتوب تعدادی جایزه در زمینه رمان سال دریافت می‌کند.

شاید دلیل اصلی این مسئله را بتوان مخاطب بسیار بیشتر سینما در قیاس با ادبیات دانست. مسئله‌ای که حکومت را وامی‌دارد تا به سینما توجه بیشتری داشته باشد و البته عینی بودن و ملموس بودن سینما در قیاس با ادبیات هم می‌تواند دیگر دلیلی برای این موضوع باشد که تأثیر اخلاقی و اجتماعی سینما را بیشتر می‌کند. با این وضع نویسنده داستان تا جایی‌که دستش باز است و حکومت اجازه می‌دهد از امکانات نوشتاری در راستای جذب مخاطب استفاده می‌کند و فیلم‌ساز نمی‌تواند این نوشته‌ها را تبدیل به فیلم کند.

یکی دیگر از دلایل کم شدن اقتباس درسینمای ما که بهترین فیلم‌های دوران مختلف خود را فیلم‌های اقتباسی می‌داند تفاوت در نوع و تعریف داستان در ایران می‌توان دانست.
   بهترین فیلم مهرجویی اقتباسی از داستان گاو ساعدی است. بهترین فیلم تقوایی اقتباسی از داستان آرامش در حضور دیگران ساعدی است. بهترین اثر پوراحمد اقتباس از قصه‌های مجید مرادی‌کرمانی است. ابراهیم گلستان، فرخ غفاری، فریدون رهنما به‌عنوان سینمای متفاوت دهه‌چهل ایران و مسعود کیمیایی، برادران یاسمی و دیگر کارگردان‌های سینمای بدنه ایران نیز اغلب به‌سمت اقتباس از آثار ادبی رفته‌اند. اولین فیلم راه یافته به جشنواره کن از ایران یک فیلم اقتباسی است و...

اما چرا امروز چنین اتفاقی نمی‌افتد. بهتر است برای این مسئله سری به کتاب‌های پرفروش این دوران بزنیم. کافه پیانو، چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم، دا (با آن سوژه‌های تکراری و نخ‌نما شده‌اش درباره جنگ) و غیره.
با نگاهی اجمالی می‌توانیم بفهمیم که ادبیات داستانی ما به سمت یک نوع ادبیات روزمرگی رفته که اغلب بازی با فرم و بازی با کلمات را سرلوحه کارشان قرار می‌دهند و اغلب ادبیاتی هستند که روزمرگی افراد را با حوادثی اغلب درونی و حسی به نمایش می‌گذارند. یک کارگردان چطور می‌تواند «پرنده من» فریبا وفی را تبدیل به فیلم کند با آن‌همه کنش‌های درونی که ده در‌صدش منجر به یک واکنش بیرونی نمی‌شود. واگویه‌های درونی یک زن. البته این ربطی به ارزش‌های ادبی اثر ندارد و آن مسئله باید در نقدهای ادبی مختص همان آثار مورد بررسی قرار گیرد. اما ادبیات داستانی ما در دو دهه اخیر به سمت یک نوع حادثه گریزی می‌رود. یک نوع کاروریسم که گاه پخته و خوب است و گاه احمقانه و مبتذل. که هر دو نوعش به درد سینما نمی‌خورد.

تأثیر از نمونه‌های ادبی داخلی هم کمکی به این قضیه نمی‌کند. مثلاً بیشترین تأثیر را در دهه‌های هفتاد و هشتاد، گلشیری روی داستان‌نویسی ما گذاشت. کما اینکه هنوز هم عده‌ای در مجلات و محافل ادبی بحث می‌کنند که من از همه بیشتر شاگرد گلشیری هستم و آن یکی از انزوای چند ساله‌اش سر بر‌می‌آورد و می‌گوید نه‌خیر. من دو جلسه بیشتر از شما شاگرد گلشیری بوده‌ام و دوباره برمی‌گردد به غار انزوایش. اما راستش گلشیری هم داستان‌هایی نمی‌نوشت که بشود از آن اقتباس کرد و اغلب درگیر نظرگاه روایت و فرم بودند تا یک داستان سرراست و عینی. روشن است که شاگردها و حلقه اطراف او هم برای اثبات تلمذشان پای منبر گلشیری، داستان‌هایی می‌نویسند که شبیه او باشد. این‌گونه می‌شود که ادبیات داستانی جدید غربی همچون براتیگان و کارور و وونه‌گات و بوکوفسکی و غیره که در دهه اخیر ترجمه آثارشان رواج سرسام‌آوری پیدا کرده و ادبیات داستانی داخلی همچون گلشیری و براهنی با حلقه‌هایی که ساخته بودند و هنوز هم پابرجا هستند هیچ کمکی به‌عنوان منبع اقتباس به سینمای ما نمی‌کنند. شاید لازم به تأکید نباشد که این نوشته اصلاً و ابداً نمی‌خواهد درباره ارزش‌های ادبی آثار افراد فوق بحث کند و تنها از منظر قابلیت تصویری و سینمایی آثار به قضیه نگاه می‌کند.

به‌هرحال این کمبود داستان در سینمای ماست که باعث می‌شود فیلمی همچون سن پطرزبورگ ساخته می‌شود و بعد فیلم‌نامه نویس در برنامه هفت اقرار می‌کند که: بله داستانش را از فیلم‌نامه شیش و بش دزدیده‌ام که برای بازنویسی به من داده بودند اما من فکر نمی‌کردم که روزی ساخته شود و بعد مسعود فراستی می‌گوید: وای به حال سینمایی که چنین داستان مبتذل و احمقانه‌ای را از هم می‌دزدند و البته حق با ایشان است. (اشاره به برنامه مهرماه سال نود و بررسی فیلم شیش و بش)

آخرین دلیل عمده کاهش اقتباس از آثار ادبی با ارزش در ایران هم بسیار ساده اما باورنکردنی است و آن است که فیلم‌سازها و فیلم‌نامه نویس‌ها، اغلب مطالعه‌ای در زمینه ادبیات ندارند و این یک انکدوت واقعی است.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692