اثر«نوشته سید امین و سید مصطفی حسینیون»،«زهره شاكر»
شروع داستان خوب و پرکشش است و با راوی اول شخصش بهسرعت خواننده همذات پنداری میکند. پس از صحنه خشن، گنگ و وهمآلود ابتدایی که در جذب خواننده بسیار مؤثر است؛ با راوی داستان (ابی دودست) از تابستان سال بدشگون همراه میشود.
اکثر شخصیتها و اِلِمانهای اصلی داستان (مانند پیرگدا، حمام قدیمی، خانه نوساز پشت به حمام با صاحبانی شیکپوش و غریب و پسر بچهای با تعویذ و...) بسیار سریع در چندصفحه اول داستان معرفی میشوند و هر کدام، تقریباً با همان توصیف کوتاه ابتدایی آشنای خواننده میگردند؛ که برای یک داستان که داعیه رمزآلودی دارد مناسب نیست.
در مورد زبان داستان؛ چون راوی اول شخص است زبان محاورهای انتخاب شده است که اشکالی وارد نیست. ولی بهتر است تا جاییکه امکان دارد، در همان زبان محاورهای و گویش یک فرد عامی هم، اسلوب و دستور زبان فارسی رعایت گردد که کمتر شاهدش بودیم. در داستان هنگامیکه فرد شیکپوش خانه بدون پنجره، به قول معروف کتابی صحبت میکند؛ این گویش برای این شخصیت دور از ذهن نیست. اما وقتی در پایان داستان پیرگدا آن نامه بسیار ثقیل و پرطمطراق را برای ابی مینویسد، قابل هضم نیست. حتی اگر این نکته را در نظر بگیریم که نویسندگان میخواستند در آخر داستان با یک گردش شدید، به درونمایه داستان اشاره کنند (که البته در ادامه به آن اشاره خواهم کرد) که پیرگدا تا آنزمان شخصیت اصلی خویش را پنهان مینموده و دارای سایهای در پس خویش بوده. باز این گویش، مسئلهدار بهنظر میرسد، همانطور که میدانیم تعلیق به داستان عمق و زیبایی میبخشد. منتقدین به داستانهایی با تعلیقهای بیشتر و گسستهتر از متن روایی داستان، امتیاز بیشتری میدهند. ما در این داستان با پدیدهای بهعنوان تعلیق و گسست، متأسفانه خیلی کم برخورد میکنیم. داستان ماجرای خونزاد را میتوان یک داستان خطی دانست. بهجز آغاز داستان که راوی به گذشته برمیگردد و شروع به تعریف ماجرا میکند؛ دیگر ما با داستانی سرراست روبرو هستیم که در تعلیقهای بسیار کم داستان هم، این خط رو به جلو داستان شکسته نمیشود. قصه، داستان مردان است. مردانیکه امور دنیا را در دست دارند. شما (در اماکن عمومی از قبیل کوچه و بازار) هیچ زنی را مشاهده نمیکنید. حتی در ذهن و خاطرههای شخصیتهای داستان هم، هیچ زنی یافت نمیشود. تنها برای مهیا شدن شرایط تولد خونزاد، حلقهای از دختر بچهها در حال خواندن شعری بسیار دشوار و بدون ریتم، در داستان آورده شده. جالب اینجاست که جنها هم همگی مذکرند. فراتر از این، همه افراد بدون خانواده هستند. بچه قصه هم انگار پدر و مادری ندارد. و خلاصه شخصیتها بدون تاریخاند. یعنی اینچنین انسانهایی در هر زمان و مکانی میتوانند قرار بگیرند و داستان بدون هیچ کم و کاستی ادامه یابد! برای روند قصه شما احتیاجی به آوردن نامهای تهران، سال 90، محله شاهپور و... نمیبینید. اصلاًًًًًً این داستان ایرانی نیست. کدام یک از مؤلفههای تشکیل دهنده داستان، ایرانی است؟ و باعث میشود باور کنیم که این واقعه حتماً در اینجا باید واقع شود؟ کدام یک؟ حتی آوردن قسمتی از کتاب کشکول شیخ بهایی در آغاز کتاب و همچنین ذکر نام تنبور شیخ بهایی (که استناد تاریخیای هم ندارد) نمیتواند این داستان را وطنی کند. گویی این روایت گرتهبرداری روشنی است از فیلمهای غربی است. دوستان هرچه تلاش کردند، (خوشبختانه) نتوانستند آنرا به داستانی ایرانی و اینجایی تبدیل کنند (بحث اینکه داستانهایی خرافی و ضد عقل برای ایران امروز ما چقدر میتواند مضر باشد را به زمانی دیگر حواله میدهم.)
و دیگر موردی که بنظرم باید به آن اشاره کنم و آنرا هم اخذ شده از فیلمهای ذکر شده در بالا میدانم و نه برگرفته از اسطورههای ایرانی!: قهرمان داستان (ابی دودست) در نبردهایش با تمامی افراد؛ پیروز ماجراست. کسانیکه مقابل اویند مانند سلطان طایفه جنیان از هر روی بر وی برتری دارد. ولی در پایان اوست که پیروز است؟! اوییکه هیچ پشتوانه مادی و معنوی (مثلاََ هدف بسیار والا و ارزشمند) ویژهای برای غلبه بر آنها ندارد.
در آخر چون قول داده بودم، اشاره کوچکی به نقطه اوج و درونمایه داستان میکنم. دوستان گویا میخواستند نقطه اوج، تولد کودک خونزاد باشد. اما چون مانند این روایت در داستانها و فیلمهای غربی بسیار آمده؛ دیگر آن حس ناشناخته و بهتآور را با زبان نویسندگان، نتوانسته القاء کند ودر مورد درونمایه: پیرگدا از ابتدا انسان مرموز و مشکوکی بوده. البته این صفتی است که بسیاری از پیران حقیقت هم دارند. اما چهرهای که از او نشان داده میشود و اینکه پیشتر هم در داستان، قهرمان داستان (ابی) را فریب میدهد و انگار تنها برای رسیدن به اهداف خود، از سادگی او سود میجوید. از اینرو درونمایه داستان و اینکه دیگر دشمن اصلی بشریت، پیرگداست و با تعقیب بیمورد ابی توسط سایهی پیرمرد که انگار تنها قصد این را دارد که ابی از داستان خارج نگردد؛ شاید دیگر نتواند آن حس عمیق و شگرف را برساند.
سرانجام نقد؛ باید بگویم که دوستان در کل و بدون نگاه کردن به مضمون، داستان زیبایی نوشتهاند. هنوز برایم بسیارسخت است، درک چگونگی نگارش داستان توسط این دو برادر؟! بهخصوص در میان جماعتی که به کارهای انفرادی انجام دادن، شهره هستند.
و در پایان، چشمبراه داستانهای بسیار بهتری از این دو برادر در آینده هستم. (البته باید کمِِ کم این داستان باتوجه به پایان داستان قسمت دیگری هم در پی داشته باشد) و دوستان هم اگر من کمی تند صحبت کردم، بر من ببخشایند.