مصاحبه‌اي با «بروس هولند راجرز» مترجم «شادي شريفيان»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

بروس هولند راجرز معلم و داستاننویس برنده جایزه داستاننویسی است که برای داستان کوتاههایش که گاه خیلی کوتاه است- معروف است. «اپرای سوراخ کلید» مجموعه داستانی است که در سال 2006 برندهی جایزه جهانی داستان برای بهترین مجموعه داستان شد. همینطور مقاله‌ای نوشته بانام «توانایی نویسنده ماندن» و از اعضای هیئت MFA در کارگاه نویسندگی Whidbey است.

 

شما در سرویس آنلاینتان بصورت مرتب داستان کوتاه مینویسید. مقالهی نویسندگیتان را در چند قسمت قرار دادید. شما حتی رمانتان را هم بصورت اشتراکی در سایت قرار میدهید تا بخودتان موعد اتمام بدهید. آیا به این علت همیشه داستانکوتاه مینویسید که مدیریت موعد اتمام آنها راحتتر است؟

بروس: درواقع من از کار ترجمه وارد داستانکوتاهنویسی شدم. زمانیکه بیستساله بودم و هنوز برای نشر کارهایم چندان فرصتی نداشتم، اینطوری راه را برای انتشار و چاپ ترجمههایم راحتتر میدیدم. بیشتر کارهای ترجمهام از اسپانیولی بود، ولی چند کار هم از فرانسه، آلمانی و پرتغالی داشتم. از این میان، با زبان اسپانیولی بهتر از همه آشنایی داشتم ولی باز هم به دیکشنری احتیاج پیدا میکردم. وقتی از آلمانی ترجمه میکردم، یک دورهی چهار هفتهای فشرده برای خودم تعیین میکردم، خیلی کند پیش میرفت. تمامروز را با یک دیکشنری بزرگ در کتابخانههای دانشگاه مینشستم و تقریباً معنی هر کلمه را درمیآوردم.

این پیشامد برای نویسندگیام خیلی خوب بود. در این مرحله اینقدر برای بهروی کاغذ آوردن افکارم عجول بودم که گویی دستم و ذهنام باهم مسابقه گذاشتهاند. دستم همیشه عقب میماند.

ترجمه از زبانهایی که خوب آشنایی نداشتم مرا مجبور کرد تا با کار ِداستان خیلی آرام پیش بروم و متوجه شدم که روایات خودشان را جمله به جمله باز میکنند و نشان میدهند. با استراتژی راوی در مقیاس کوچک آشنا شدم. دیدم که نویسنده چطور با واحدهای کلمات برای خواننده رؤیاسازی میکند. چیزهای زیادی یاد گرفتم!

ولی وقتی پنج شش ساعت باید وقت بگذارید تا فقط یک پیشنویس نه چندان خوب از یک داستان آلمانی حاضر کنید، انگیزه پیدا میکنید تا داستانهای خیلیخیلی کوتاه پیدا کنید. من هم همینکار را کردم و تبدیل به یک خوانندهی حریص داستان کوتاههای مربوط به دههها قبل شدم، داستانهایی از نویسندگانی چون ماریو بندتی، سالوادور الی زوندو، خورخه لوئیس بورخس و چند نویسندهی دیگر.

در مورد اشتراک مجله هم درست حدس زدید، برای پایان مهلت نیاز داشتم. دوست داشتم داستان کوتاه کوتاه بنویسم، دلم میخواست حتی بیشتر بنویسم و داستانکوتاه را رشته تخصصی خودم بکنم. برای همین سایت ShortShortShort.com را راهاندازی کردم تا برای کار جدیدم یک موعد مقرر همیشگی داشته باشم. اگر موعد زمانی نداشته باشم، به مراحل اولیه کار میچسبم که فقط ایدهها را بهروی کاغذ میآورم و جملاتی را تکهتکه مینویسم و پیشنویساش را آماده میکنم.

درحال حاضر در حال کار کردن روی رمان «بخار» هستم، برای تعداد کمی از اعضای سایتم که سه بخش در ماه دریافت میکنند. فعلاً روی بخش 104 از کل 135 بخش هستم. اگر اعضاء نبودند احتمالاً هنوز روی بخش ده بودم.

 

علاقمندان به داستان از ژانرهای متفاوتی لذت میبرند داستانهای علمی‌‌تخیلی، پلیسی، وحشتناک. ولی نویسندگان معدودی هستند که ژانرشان را عوض میکنند، خصوصاً نویسندگان ادبی و داستانهای تخیلی. شما استثناء هستید. آیا این مسئله تابحال برای طرفداران و ناشران مشکلی ایجاد کرده است؟ آیا داستان کوتاه بهتر میتواند با مقولهی تغییر ژانر کنار بیاید؟

بروس: بصورت حرفهای اگر در نظر بگیریم، از خیلی جهات داستان کوتاه بهدرد تعیین هویت نویسنده نمیخورد. فقط رمان میتواند این کارکرد را داشته باشد. ولی من بهعنوان یک داستاننویس کوتاه میتوانم ژانرم را عوض کنم. گرچه بهواقع فقط داستانهایی را مینویسم که میخواهم. بعضی از آنها خیالی هستند، تعداد کمی از آنها پلیسی، مقدار کمی دیگر رئالیسم ادبی یا فانتزی ادبی. گاهی حتی تا زمانیکه کارم چاپ نشده نمیدانم کار فانتزیست یا ادبی و حتی موضوع هم به قطعیت انتخاب نشده است. داستانی داشتم که در The north American Review چاپ شده بود و در Realms of Fantasy مجدداً چاپ شد و نامزد جایزه بخش وحشت، فانتزی و ادبیات داستانی شد و در ژانر داستانی و ادبیات داستانی بارها ترجمه شد.

 

کدام داستان؟

بروس: اسمش «پسرک مردهی پشت پنجره» بود.

 

به‌نظر شما مفهوم «ژانر» چگونه روی چیزی که نویسنده می‌نویسد تأثیر میگذارد؟

بروس: ژانر حداقل دو تعریف دارد: یکی سنتادبی و یکی طبقهبندی بازاریابی. سنتادبی یک طبقهبندی پرکاربرد برای نویسندههایی است که میخواهند یاد بگیرند کارکرد قراردادی بین نویسنده و خواننده در داستانهای مختلف چگونه است. طبقهبندی بازاریابی برای خوانندهای مفید است که میخواهد تجربهای مشابه بقیه خوانندهها داشته باشد. البته یک نویسنده‌‌ی خوب نباید درگیر حاشیه‌‌های سنت یا بازاریابی شود. بعضی از نویسندگان فقط در یک حاشیه مینویسند چرا که فقط همان یکی مناسب آنهاست. این یک انتخاب منطقی‌ست. بعضی دیگر هم هستند که سنتشان را یک مورد انحصاری میکنند، حالا هرچه هم که میخواهد باشد و باقی نمونههای داستانی را پائینتر از سطح آن میبینند.

زمانی، برای تدریس نویسندگی خلاق استخدام شده بودم، مدیر برنامه مرا کناری کشید و گفت: «بروس، من تو را به این علت انتخاب کردم که به توانائیهایت به‌عنوان یک نویسنده ادبی ایمان دارم. اگر به دانشجوهای ما اجازه بدهی داستانهای علمیتخیلی یا پلیسی در کلاست بنویسند، تمام زحماتیکه من در این چندسال کشیدهام خراب کردهای. مثلاً داستان Oedipus Rexd یک داستان پلیسیست. ما در ادبیاتمان به پرس و جو و بازرسی نیازی نداریم. آقای هاکسلی، ما نمیتوانیم کتاب «دنیای جدید نو» را در کلاسمان کار کنیم. اینجا یک کلاس نویسندگی‌ست.

 

چرا اینطور فکر میکنید؟

بروس: به این علت که داستانهای علمی تخیلی دانشجویی و حتی پلیسی خوب نیستند. افتضاحند! بسیاری از نویسندهها با کارهای فرعی ضعیف شروع میکنند. یک معلم خوب میفهمد دانشجو از چه الهام میگیرد تا بهتر بنویسد و به او در نوشتن کمک میکند. خیلی از استادان نویسندگی خلاق دانشگاه هم این رویکرد را در پیش نمیگیرند. اکثراً میخواهند شاگردانی تربیت کنند که طبق سنت استادانشان کار کنند که روی استاد و برنامه نویسندگی بازتاب داشته باشد.

اگر من در کارگاهی تدریس میکردم که یکی از دانشجوها بخواهد اُپرایی بنویسد و آن یکی داستانهای روانشناسی بسیار ظریف و کاراکترها را از A به B عوض کند، باید حرف مرا گوش کنند و به ژانرهای دیگر هم فکر کنند. هرکدام بههنگام نقد دیگری، در مورد خوانندهای که برای یک سنت متفاوت خواستهای دارد چیزی یاد میدهد و اینکه چطور این تقاضاها باید عملی شوند. یک نویسندهی اپرا که میداند چطور لطافتها و تیزبینیهای روانشناختی را منتقل کند اپرای بهتری میتواند بنویسد. همین مطلب در مورد یک نویسندهی ادبی هم صدق میکند.

ما به‌دنبال نویسندگان با استعدادی هستیم که میخواهند در هنرشان پیشرفت کنند و به اوج برسند، اهمیتی ندارد اگر نویسندهی محبوبشان الیزابت جورج باشد یا آیزاک اسیموف یا آلیس مونرو یا مارک لنیر.

 

شما معلم و سخنگوی اختیاری دنیای حقوقی هم هستید. آیا بین دو حرفهای که مشغول هستید شباهتی میبینید؟ آیا تابحال اتفاق افتاده یکی از حرفههایتان با دیگری تداخل پیدا کند؟

بروس: در شغل تدریس من وقفه افتاده است. نوشتن و تدریس به اندازه کافی مرا مشغول نگهداشته است. تخصص من در آموزش خلاقیت نویسندگیست اما آموزش خلاقیت برای کسانیکه میخواهند بنویسند با کسانیکه میخواهند طراحی سهبعدی کنند فرقی ندارد.

 

شما را بیشتر به جهت داستانهای کوتاهتان میشناسند. چه در نوشتن چه در آموزش، ولی رمان هم مینویسید. در مورد رمانی که الان مشغول کار روی آن هستید برایمان بگویید.

بروس: «بخار» بیانگر داستان لوکوموتیوها و بازار آیندگان است. البته نه اینکه کاملا ً یکسان باشند. از لحاظ ساختاری این رمان را میتوان همراستای «موبی دیک» دانست، گرچه خواندن این یکی راحت‌تر است.

 

شما در برنامهی کارگاه آموزشی (MFA) دانشکدهی هنرهای زیبا هستید، کارگاه نویسندگی Whidbey. کمی در مورد آن توضیح دهید.

بروس: این کارگاه منحصر بفرد است. دورهای که در آن تعدادی محدود از دانشجوها پذیرفته میشوند و دانشجوها کار یکدیگر را نقد و بررسی میکنند و معلم نیز کار آنها را مورد بررسی قرار میدهد‌. خیلی از کارگاههای اینچنینی فقط به اینصورت کار میکنند که فقط معلم روی آثار نظر میدهد. همینطور ما به بررسی آثار کودکان و ادبیات نوجوان میپردازیم. کارگاههای دیگری هم هستند که بعضاً به کارهایی که ما انجام میدهیم هم میپردازند، ولی ما تنها کارگاهی هستیم که در دنیا دورهی MFA را برگزار کردهایم. وابسته به هیچ دانشگاه یا کالجی نیستیم. ما مثل یک کنسرواتوار موسیقی یا مدرسهی دورهی نمایشی هستیم. فقط به نویسندهها آموزش میدهیم.

این کارگاه به برگزاری کلاسی مشهور است بنام «تجارت نویسندگی» که تمرکزش روی مهارتها و کسب دانشیست که نویسندگی حرفهای موفق نیازمند آن است. ما میخواهیم دانشجوهایمان در مواردی چون بستن قرارداد، حق انتشار و تألیف، تبلیغات، مشاورها، روند چاپ و مسایلی از این قبیل آشنا باشند. ما از مشاورهایمان، ویراستارها و باقی کسانیکه در این حرفه مشغول هستند برای تدریس در این کلاس استفاده می‌کنیم. ما یک گروه کوچک از دانشآموختگان را در این کارگاه جمع کردهایم. ماه آگوست گذشته اولین کلاس از فارغالتحصیلان که «آن گونزالس» هم در آن بود به پایان رسید. ایشان رمانی به‌نام «بدنبال زندگیام» منتشر کردهاند که توسط انتشارات Netside Books چاپ شد.

 

 

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692