اثر«جولیان اشنیبل»
محمد صادقیان● مرضیه برزوئیان ●●
●دانشجوی کارشناسی تئاتر، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران مرکز
●●دانشجوی دکتری پژوهش هنر، دانشگاه تربیت مدرس
چكيده:
«اينترناسيونال سيتواسيونيستى» (به اختصار I.S) یا موقعیتگرایی بینالملل، یکی از جنبشهای پيشتاز و جريانساز 1968 فرانسه بوده است. اين مكتب هنرى ـ جامعهشناسى در رأس ساختار خود از رهبرى گى دُبور(1) بهره مىبرد. دبور تلاش داشت با بهرهگيرى از تفكر ماركسيستى، چشمانداز زندگى آيندهى بشرى را تصوير كند و همزمان به نقد شديد مكاتب ديگر مىپرداخت. IS دیدگاه و جنبش گستردهای است که شامل پیشبینی هنر آینده، هنرهای خیابانی و غیره میشود. با وجود به پايان رسيدن عمر دبور، هنوز سيتواسيونيستها در سراسر دنيا و به زبانهاى مختلف به توليد آثار هنرى و نقد جامعهى سرمايهدارى مىپردازند.
از سوى ديگر جوليان اشنيبل(2)، كارگردان، نقاش، عكاس، مجسمهساز و اصطلاحاً يك انسان رنسانسى است و زادهى جامعهى جهانى سرمايهدارى. اشنيبل در سال 2007 جايزهى بهترين كارگردانى فيلم كن را بهخاطر فيلم لباس غواصى و پروانه از آن خود كرد. همچنين وى نقاش پيشتاز مكتب نئواكسپرسونيسم بوده است.
اين مقاله، كوششی است در نقد مضامین اجتماعی (جامعه سرمایهداری) فیلم لباس غواصی و پروانه از منظر سیتواسیونیستی گی دبور.
لباس غواصى و پروانه در اين مقاله بهعنوان نمونه اثر بازتابدهنده جامعهى سرمايهدارى درنظر گرفته شده است. در ادامه خواهيم ديد كه كاركرد جامعهى سرمايهدارىِ تصوير شده در فیلم لباس غواصى و پروانه، با چه حربههايى انسانها را به اسارت كشيده است.
واژههاى كليدى:
اينترناسيونال سيتواسيونيستى، گى دُبور، جوليان اشنيبل، لباس غواصى و پروانه، ليبراليسم، صحنهى تماشايى
مقدمه
الف: «اينترناسيونال سيتواسيونيستى» در سال 1957 تشکیل شد و در رویدادهای ماه مه 1968به اوج خود رسید. (هريسون و...،1382،30) «دیدگاههای اينترناسيونال سيتواسيونيستى به نمایندگی گی دبور دیدگاههایی کاربردی برای بدست آوردن موقعیتهاست.» یعنی ساخت عینی فضاهای لحظهای زندگی و تبدیل آنها به کیفیتی شورانگیز و والاتر (همان،32) در این راه دبور از سه مفهوم کلیدی استفاده کرده است:
1-انقلاب و ضد انقلاب در فرهنگ مدرن
2-نظریهی گذر
3-سرمایهداری بهمثابه جامعهای بدون فرهنگ
از آنجا که جامعهای که اشنیبل به تصویر میکشد، جامعهای سرمایهداری است. از سومین مفهوم کلیدی که نقدی بر جامعهی سرمایهداری است باید استفاده کرد. در این مفهوم آمده است: «سرمایهداری که از کارگاه تا آزمایشگاه فعالیت مولد را از هر نوع معنی در خود تهی کرده است، میکوشد تا به زندگی در فعالیتهای اوقات فراغت معنی بدهد... در این راه فقط از طریق منظرهی تماشایی است که مردم (کاذب) درمورد برخی جنبههای عام زندگی اجتماعی به آگاهی دست مییابند. این «منظرهی تماشایی» ساز و کاری است که سرمایهداری بهوسیله آن حقیقت زندگی را گرفته است. تا بتواند نظم سرمایهداری را حاکم کند. بدیهی است که این ساز و کاری پیچیده است. زیرا اگر بناست به اساسیترین شکل مبلغ نظم سرمایهداری باشد نباید در نظر عموم به شکل هذیان و دیوانگی سرمایهداری ظاهر شود. (همان،39)
به اعتقاد گی دبور، جلسات هماهنگ شدهی دولتمردان در سطح بینالملل که این تصور را در ذهن عام میپروراند که کارهایی اساسی و مفید برای حفظ نظم جهان در حال شکلگیری است نمود بارز این صحنهی تماشایی است. در هنر این نمود مثلاً در صنعت جهانگردی اتفاق میافتد. که شهرها و مناظر برای زندگی حقیقی ارائه نمیشوند. بلکه بهعنوان مناظری صرفاً زیبا هستند.
ب:جولیان اشنیبل
جولیان درسال1951 در بروکلین نیویورک متولد شد. در دانشگاه تگزاس در سالهای 73-1969 تحصیل کرد. اولین نمایشگاه انفرادی او در موزههای معاصر هوستن در سال 1975 بوده است. اشنیبل در سال 1979در نمایشگاه گالری ماری بون(3) در نیویورک از خود بهعنوان سردمدار تواناییهای جدید در نقاشی دفاع کرد. در سال1983در لندن گالری تیت(4) و در سال1987 در موزهی ویتنی هنر امریکاییها نمایشگاه برپا کرده است. همچنین است در سال 2003 در اینورلیث هاوس(5)؛ شیرن کونستاله(6) فرانکفورت و موزهی ملی مرکزی هنر ریناسوفیا(7) مادرید (هردو به سال 2004)؛ موسترادی اولتراماره(8) ناپل (2005)؛ شلوس در نبورگ(9) آلمان؛ تاباکالرادونوستیا(10) سن سباستین و موزهی هنر جهانی پکن(11) چین (2007) آثار او در موزههای بزرگ جهان و کلکسیونهای خصوصی قراردارند. از جمله موزهی هنرهای معاصر و بردارت فوندیشن(12)، لوسآنجلس، رینا سوفیا، مادرید و سنتر جورجز پومپیدو(13)، پاریس. جولیان اشنیبل، نقاش، مجسمهساز و فیلمسازی برجسته است که در دهه1980 نقاش پیشرو و از پرچمداران نئواکسپرسیونیسم بود. در پانزدهسال گذشته با کارگردانی پنج فیلم نام خود را در لیست بزرگترین کارگردانان تاریخ سینما قرارداده است. این دو موفقیت در دو زمینهی مختلف باعث شده است که لقب انسان رنسانسی از سوی بسیاری منتقدان به او داده شود. فیلم «لباس غواصی و پروانه»ی او در جشنواره کن جایزهی بهترین کارگردانی را نصیبش کرد و اخیراً با کارگردانی فیلم «میرال» پای در سینمای «خیلی سیاسی» گذاشت.
اشنیبل چهار فیلم بلند به نامهای باسکیا(14) (1996)؛ پیش از سقوط شب(15) (1999) ؛لباس غواصی و پروانه(16) (2007) و میرال(17)(2011) و همچنین فیلم مستند برلین لورید(18)(2007) را کارگردانی کرده است.
فیلم لباس غواصی و پروانه برندهی جوایز بهترین کارگردان در جشنوارهی کن و گلدنگلاب و کاندیدای اسکار در همین بخش بوده است. فیلم میرال نیز بهتازگی در جشنوارهی فیلم ونیز و چند جشنوارهی دیگر به نمایش در آمده است. شریک زندگی جولیان اشنیبل یهودی، رولاجبرئیل(19)؛ یک خبرنگار اصالتاً فلسطینی است. فیلم میرال براساس اتوبیو گرافی رولاجبرئیل میباشد(20).
لباس غواصی و پروانه:
ژان دومینک بابی پس از یک کما به هوش میآید و درمییابد که دچار شرایط غیر معمول «سندروم در خود قفلشدگی»(21) شده است. او کنترل تمام بدن خود، بهجز چشم چپش را از دست میدهد. او میتواند بشنود و مغزش کاملاً فعال است. پیش از حادثه، او ویراستار یک مجلهی فشن در پاریس بوده و زندگی موفقی داشته است؛ اکنون او نیازمند مراقبت شدید و لحظه به لحظه است و یک زندگی گیاهی برروی تخت و ویلچر دارد. فیلم در پی گذر از افسوس بر شرایط موجود به فراگیری راه جدیدی برای ارتباط است. او با کمک پرستار گفتار درمانی میآموزد وقتی حرف مورد نظر گفته شد پلک بزند. این برای او امکان نوشتن کتابی که او همواره در زندگیاش خواهان نوشتن آن بود را فراهم میآورد و این قبل از مرگش محقق میشود.
با این پیش فرض که فیلم نمایندهی جامعه امروزی است، ژان دومنیک نمایندهی انسان امروزی میشود. فردی که سرشار از آگاهی است اما در بازیابی زندگی گذشتهاش ناتوان است. بابی تلاش میکند ارتباط خود با خانوادهی بیگانه شدهاش را بازیابد. اما شرایطش هر روز وضعیت را خستهکنندهتر میکند و ارتباط را غیرممکن میسازد. انسان امروزی نیز به همینگونه در تقابل با سرمایهداری ذرهذره زندگیاش را از دست میدهد و هیچ از دستش برنمیآید. انسانی که تلاش میکند. موقعیت اجتماعی، همسر، فرزند و حتی زندگی روزمرهی خود را باز بستاند اما کاری از پیش نمیبرد و حتی تلاش او منجر به مرگش میشود. در حالیکه تازه توانایی حرکت دادن اندام را باز پس میگیرد، ناگهان مرگ او را در برمیگیرد. پیش از مرگ اما تنها با یک چشم شاهد از دست رفتن ذرهذره داشتههایش است و آنگاه تلاش میکند بهگونهای دیگر به زندگی بپردازد.
«هم مردان و هم زنان تداعیکنندهی نقشهای متنوعی هستند زنان هم بهعنوان تابع وهم بهعنوان دیکتاتور نماینده میشوند.» ((2009, c.Even پرستاران اصلی در این فیلم زن هستند حتی همسر جدا شدهی بابی از او پرستاری میکند و میخواهند هرطور شده زندگی را به بابی برگردانند. حتی اگر او نخواهد. پرستار گفتار درمانی از اولین جملهی بابی مبنی بر اینکه میخواهد بمیرد احساساتی میشود، بغض و حتی گریه میکند. و به او میگوید که نمیداند که چندیننفر تلاش میکنند او زنده بماند. گویی کل کائنات در تلاشند ژان دومنیک بابی را زنده نگه دارند تا او رنج بکشد! این شیوه خرج کردن احساسات، معقول بهنظر نمیآید. این طرز تفکر متناقض انسان معاصر است. یک نقطهی تلخ دیگر ارائه میشود که یک خودگویی دربارهی بدشانسی ندیدن «این خانمها» در شرایطی بهتر است. که فیلم را به درجهی بالاتر میبرد. از اینجاست که کارکرد منظرهی تماشایی آغاز میشود. پزشک معالج وقتی پرستارانی را که قرار است از بابی مراقبت کنند، به او معرفی میکند. دربارهی زیبایی آنها تعریف و تمجید زیادی بهکار میبرد. اما بهراستی این زیبایی چه اهمیتی میتواند داشته باشد. ژان دومنیک قادر به کوچکترین لمسی نیست؛ به طورىکه پزشک جراح برای جراحی چشم او حتی او را بیهوش نمیکند. پس این زیبایی چه کاربردی میتواند داشته باشد؟ ارضاء تمایلات ژان دومنیک تنها از راه دیدن است. نه لمس واقعی که در زندگی جریان دارد. گی دبور در مقالهای در اينترناسيونال سيتواسيونيستى از نزول تمایلات انسانی به «صحنهی تماشایی» تحت نظام سلطهی بورژوازی صحبت میکند و به ذکر نمونهای میپردازد: «نمایش برهنگی (استریپ تیز) مشهورترین شکل نزول تمایلات جنسی به صحنهای صرفاً تماشایی است.» (هريسون و...،1382،30)
«بابی تصمیم میگیرد. که اتوبیوگرافی خود را با چشمک زدن برای نشان دادن هر حرف الفبا که شرح حالش را بیان میکند، دیکته کند. در حین این فرآیند دشوار بابی از آزادی نفیسی از ذهن خود برای گریختن از بدن از کارافتادهی خود استفاده میکند.» ((2009, c.Even این موقعیت، بیانگر انسان امروزی است که تحت لوای بورژوازی حقیقتاً آزاد نیست و سیستم حاکم تلاش دارد به او بقبولاند که تو در درون خود آزادی، تو آزادی که با ذهن خود به هر کجا که میخواهی بروی ولی این دروغی خندهدار و تلخ بیش نیست. بابی در درون خود قفل و محدود شده است. بابی نمایندهی انسانیاست که در جامعهی سرمایهداری زندگی میکند و این فرآیند برای او ناگزیر است. «بابی در درون خود گیر کرده است در حالیکه ذهن او به مناظر دوردست سفر میکند و بر روی خاطرات قدیمیاش اقامت میکند.»(2009,strozykowski ) او با تمام وجود در جستجوی زندگی سرشار و فعالیاست اما چهچیز مانع اوست؟ ظاهراً بیماری بابی؛ اما در نگاهی تعمیمی میتوان دریافت که انسانهای دیگر نیز هر کدام چنین بیماریی دارند. بیماری درخود قفلشدگی. صحنهی تمثیلی دیگری نیز بین بابی و پدر سالخوردهاش وجود دارد. پدر و پسر با یکدیگر دوستند. در فلش بک و یک تماس تلفنی بهسختی با هم ارتباط برقرار میکنند. در این صحنه پدر میگوید که ما هر دو زندانی هستیم، من در آپارتمان خودم و تو در خودت، این دیالوگ قابل تعمیم به همهی انسانهای این جهان است که نظم حاکم هر یک را در محدودهاش زندانی کرده است. این اسارت اقتضای انسان نیست و موکداً از ساختار نظام سرمایهداری است، گواه این مطلب پوچی زندگی حاضر و ذهن آزاد بابی است. «پوچی این زندگی فیزیکی در تضاد با جست و خیز خارقالعادهای ذهنی او قرار دارد.» ((2009,ambernowak
بسیاری از زنان در این فیلم صلیب به گردن آویختهاند. اما کمدیترین بخش فیلم جاییاست که تایپیست بابی، او را نزد کشیش میبرد. همچنین در جاهایی دیگر مذهب در مارکسیستیترین نمود خود، ارائه میشود؛ عدهای را از طریق باور و اطمینان قلبی و عدهای را (بابی) از طریق انکار و تمسخر، آرامشی تخدیری میدهد.
همانطور که در جامعهای که فیلم نمایندهی آن است، مذهب قدرت و نفوذ سنتی را از دست داده و بورژوازی برای تبلیغ خود دست به ابزاری دیگر برده است، در اینجا نیز کشیش در حال برگزاری مراسم روز یکشنبه و سلسله مراتب مراسم تا دیدار بابی است. لباس میپوشد و خود را مهیای گفتگو با بابی میکند. انگار که بدون مراسم پوشیدن لباس مخصوص ارتباط با خدای متعالش مقدور نيست. این نیز یکی دیگر از نمونههای صحنهی تماشایی در جامعهی تصویر شده میباشد.
نتيجه:
فیلم لباس غواصی و پروانه، براساس یک زندگینامهی واقعی است؛ اما اشنیبل برداشتی فراتر، از مضمون واقعی کرده است. ژان دومنیک بابی در مرکز دنیا ایستاده است. همهچیز از دید او نگریسته میشود. آنچنان که انسان امروزی خود را در مرکز ثقل جهان میبیند و همهچیز از دریچهی دید او سنجیده میشود. در طول فیلم دوربین، زاويهى ديد بابی را نمایش میدهد که این نشان تلاش اشنیبل در ساخت فیلمی است که تنها زندگی یک معلول را نشان نمیدهد بلکه انسان امروز را به معلولی کاملاً فلج تشبیه میکند.
«لباس غواصی و پروانه» هرگز در جهت همذاتپنداری با ژان دومنیک بابی واقعی بهنظر نمیآید؛ تا قانون حق خودکشی برای انسانهای معلول را مورد بررسی قرار دهد. «لباس غواصی و پروانه» اشنیبل داستان بابی را از زاویه دیگر مورد بررسی قرار داده است. این فیلم حکایت انسان امروزی است و از دست رفتههایش در تقابل با عصر تاریخی امروز. اشنیبل تنها یکبار، آن هم در اولین جملهی بابی از خودکشی صحبت به میان میآورد. اما جامعه بهوسیلهی پرستار حتی اختیار بروز فکرکردن به خودکشی را از او میگیرد. معلولیت بابی میتواند نمونه از دست رفتههای انسان امروزی باشد و برجستهترین گواه آن در جملهی پدر بابی: «بابی من تو آپارتمان خودم زندانی شدم، تو در خودت.» و انسان امروزی در دام نظام سرمایهداری.
پىنوشتها:
1Guy Debord.
2. Julian Schnable
3.Mary Boone gallery
4.Tate gallery
5.Inverleith house
6.Schirn kunsthalla
7.Reina Sofia
8.Mostra Doltramare
9.Schloss Derne Burg
10.Tabaca Lera Donostia
11.the Beijing world art museum
12.broad art foundation
13.centre gorges Pompidou
14.Basquiat
15.Befor night falls
16.عنوان اصلی:Le scaphandre et le papilon,عنوان انگلیسی:The diving bell and the butterfly
17.Mirall
18.Lou reeds Berlin
19.Rula Jebreal
20.این زندگی نامه برگرفته است از: بولتنگاگوسین گالری 2008. موس، 2010، زامپا گلیون، 2010.
21. Lock in syndrome
منابع:
1-هریسون،چارلز؛وود،پل، هنر واندیشه های اهل هنر جلد شش، فرزان سجودی،اول 1383.
2-دبور،گی، بيانيه ى اينترناسيونال سيتواسيونيستى، حسینى،آناهیتا،مجله آرت کالت، اول1384.
3-ایگلتون،تری،ماركسيسم و نقد ادبى،لاهیچی،محمد امین،اول،1358.
4-c.even,gareth;the diving bell and the butterfly study notes'2009.
5-bennett,ray;the diving bell and the butterfly;2007
6-the diving bell and the butterfly ,Julian Schnabel 2009
7-strozykowski,michell;Julian schnabels remarkable film about jean Dominique bauby;2009
8-hebron,sanra;miral;2010; www.bfi.org.uk
9-brown,mark;jewishdirector Julian Schnabel brings Palestine to venice;2010
10-gagosian gallery;Julian Schnabel: christs last day;2008 www.gagosian.com
11-moos, david ;Julian Schnabel: art and film; 2008
12-zampag lione Arturo;Julian Schnabel selfportrait;2010;lvomo vogue