نام فیلم: پس از زندگی (After Life)
کارگردان: Agnieszka Wojtowicz-Vosloo
محصول سال: 2009
سبک فیلم: Drama | Mystery | Thriller
مدت زمان: 104 دقیقه
داستان فیلم
اِنا تیلور معلمی که زندگی چندان رابطه رضایتبخشی با نامزدش پُل کلمن ندارد در یک شب بارانی طی یک سانحه رانندگی جان خود را از دست میدهد. جسد او به مردهشور خانهای منتقل میشود که متصدی آنجا قادر است با مُردههایی که بین مرگ و زندگی هستند صحبت کند. او ابتدا مرگش را انکار میکند و به زندگیای چنگ میاندازد که به قول متصدی کفن و دفن آنجا ارزش چنگ انداختن را نداشته است. او پشیمان است از اینکه خیلی از کارهایی را که میبایست انجام نداده است. او دایماَ دنبال دلیلی دال بر مردنش میگردد. تا وقتیکه متصدی کفن و دفن از او میخواهد جلوی آیینه بایستد و خود را تماشا کند. وقتی در آینه خود را شبیه یک جسد میبیند برای نخستینبار میپذیرد که واقعاً مرده است.
زندگی اِنا همیشه پوچ و تو خالی بوده است. و هرچه که زمان میگذرد او بیشتر پی به زندگی بیهودهاش میبرد. او به مرور زمان درمییابد که خیلی زودتر از اینها مُرده است. اِنا واقعاَ نمیداند که از زندگی چه میخواسته است. او میگوید: «عشق میخواستم». عشقی که داشت اما هرگز آنرا نمیدید و همیشه از خود میراند. پُل، دیوانهوار عاشق اِنا بوده است اما همیشه از جانب او طرد میشده است. اِنا در توجیه کارش چنین میگوید: «از همان دوران کودکی از مادرم آموختم که عاشق شدن بهمعنای رنج بردن است. به همین دلیل از عشق به پُل همیشه گریزان بودم و جرأت ابراز عشقم را نسبت به او نداشتم».
متصدی کفن و دفن از اِنا میپرسد: «اگه یه شانس دیگه برای برگشتن به زندگیت داشتی چیکار میکردی؟» اِنا اما پاسخ روشنی به این سوأل ندارد. چرا که شاید ظاهراً از مردن میترسد اما درواقع از زندگی کردن، بیشتر میهراسد تا مردن. او تا به اینجا واقعیت مرگِ خود را پذیرفته است اما آنجا که از متصدی کفن و دفن میپرسد: «آیا میتوانم برای آخرینبار خودم را در آینه ببینم؟» و غبار بازدم خود را بر روی آینه میبیند دوباره شکش نسبت به مرگ تحریک میشود. در ادامه پُل نیز که به هیچ عنوان نمیتواند مرگ اِنا را بپذیرد و سخت دچار عذابوجدان شده است در یک سانحه رانندگی جان خود را از دست میدهد و از همان مرده شورخانه سر درمیآورد.
تحلیل فیلم
این فیلم همانند فیلم «حس ششم» روایتگر زندگی برزخی پیش از مرگ است. فیلم از تعلیق بسیار خوبی برخوردار بوده و کشش بسیار بالایی دارد. به نحویکه حتی تا همان دقایق پایانی فیلم نیز بیننده نسبت به مرگ اِنا دچار ابهام است و درواقع همان شک و تردیدی که اِنا نسبت به مرگِ خود دارد مخاطبش نیز همان را تجربه میکند.
علیرغم عقاید مختلفی که در رابطه با زندگی پس از مرگ وجود دارد مطالعات مختلفی نیز در این رابطه صورت گرفته است که برخی از آنها بهدور از اتخاذ دیدگاهی سوگیرانه و حفظ منافع عقیده یا مسلکی خاص، بهنحوی علمی به این مقوله پرداختهاند. از لحاظ پزشکی اعتقاد بر این است که وقتی قلب انسان از تپش میایستد، خون به مغز او نمیرسد و در پی آن ظرف 10 ثانیه فعالیت مغز باز میایستد. اما اینکه آیا هوشیاری انسان با وجود زوال مغز او همچنان پابرجا خواهد ماند یا خیر سؤالی است که هنوز پاسخ مشخصی برای آن وجود ندارد. بنا به گفتهی برخی از افرادی که پس از این مرحله نجات یافتهاند و به زندگی بازگشتهاند تا دقایقی پس از توقف فعالیت مغزی همچنان هوشیاری وجود دارد.
همه میدانیم که ما از لحاظ محدودیتهای اساسی هستی فرقی با یکدیگر نداریم. هیچکسی در سطح هشیار، این محدودیتهای وجودی را انکار نمیکند. اما در سطحی عمیقتر هر یک از ما همانند اِنا معتقدیم که قاعدهی فناپذیری تنها برای دیگران صدق میکند و خود را مبرا از این قاعده میدانیم. همه ما احساس میکنیم که خاص هستیم و در پسزمینه ذهنمان امیدواریم که بهنحوی از قانون مرگ جان سالم بهدر ببریم. میتوان گفت که انسانها این تفکر را از زمان کودکی تا بزرگسالی با خود به یدک میکشند. حسی شبیه «توهم رهایی» که ویکتور فرانکل در کتاب «انسان در جستجوی معنا» از آن یاد میکند. فرانکل متوجه شد که تمامی زندانیانی که در اردوگاه کار اجباری نازیها محکوم به اعدام بودند امیدوار بودند که حتی در آخرین لحظات اجرای حکمشان اتفاق خاصی بیفتد و از مرگ رهایی یابند.
تقلای شدید اِنا برای بازگشتن به زندگی دوباره در برخی از صحنههای فیلم گویای حس جانپرستی و زندگیپرستی آدمهاست. حسی که شاید مخالفان و موافقان فراوانی داشته باشد اما در این فیلم به زیبایی به تصویر کشیده شده است. شورش و طغیان اِنا علیه متصدی کفن و دفن در واپسین لحظات مرگ خود برای زنده ماندن به معنی این است که او فقط پذیرفته که مرده است نه اینکه این امر را با تمام وجود پذیرفته باشد. و در واقع تسلیم شدن او در برابر مرگ از سر اضطرار و ناچاریست. سنکا میگوید: «هیچ کس از طعم واقعی زندگی لذت نخواهد برد، جز آن کسی که میخواهد و آمادگی رفتن از آن را داشته باشد».
اِنا که حالا با مرگ خود رودرو شده احساس میکند که دوباره متولد شده است. اما افسوس که مجالی برای بازگشتن به زندگی دوباره نیست. شاید هیچ قسمتی از فیلم تأثیرگذارتر از این نیست که متصدی کفن و دفن از اِنا میپرسد: «آیا با تمام این اوصافی که گفتی حاضری دوباره به این زندگی برگردی؟» و اِنا با اندکی تأمل و با نگاهی که خستگی زندگی از آن میبارد میگوید: «نه. خوشحالم که مُردم. خوشحالم که همهچیز تمام شد».
تماشای این فیلم شاید تلنگری باشد برایمان تا یادمان باشد چنان زندگی کنیم که گویی لحظهای که درآن قرار داریم آخرین لحظه زندگیمان است. آلن شارپ در اثری به نام «یک درخت سبز» قبرستان مکزیکی کوچکی را توصیف میکند که به دو قسمت مجزا تقسیم شده است: قسمت اول (dead یا فوت شدهها): قبرهایی هستند که هنوز با گلهای رنگارنگی که بازماندگانشان برایشان آوردهاند مزین شدهاند و قسمت دوم (truly dead یا مردههای واقعی): قبرهایی هستند که دیگر کسی به آنها توجهی نمیکند و مردههای خفتهی درونشان در یاد و خاطرۀ هیچکسی زنده نیستند. از اینرو مردگان واقعی کسانی هستند که یاد و خاطرهشان نیز با مرگشان برای همیشه بهدست فراموشی سپرده میشود. یالوم میگوید: «هرچند مرگ از لحاظ جسمانی، آدمی را از بین میبَرد اما فکر کردن و اندیشیدن به آن وی را نجات میدهد». او در کتاب زیبای خود با عنوان «خیره به خورشید» میگوید: «مرگ، هرلحظه با ماست و همچون خورشید بالای سرمان در حال تابیدن است. اما هرکسی را یارای خیره شدن به آن نیست». شاید اساسیترین سؤالی که با دیدن این فیلم به ذهن هر بینندهای متبادر میشود این باشد که: آیا دوست داشتم بار دیگر زندگی کنم یا نه؟ آیا زندگیام، ارزش یکبار امتحان کردن را داشت؟ و اگر آری، چطور زندگی میکردم و از زندگی چه میخواستم؟ و اینجاست که میگویند: «مرگ پایان آدمی نیست، با این وجود، بعضیها مرگشان زودتر از مردنشان فرا میرسد».!
آدرس وب نويسنده: www.kolk.blogfa.com
دیدگاهها
و بخار تنفس روی اینه میگه انا زنده
بود ولی چرا اونجا که با قیچی
میخواست اون مرد رو بزنه نزد اگه
میزد مشخص میشد زندست
و اونجا که در رو باز کرد ولی
ترسید و برگشت اگه فرار میکرد
بازم میفهمید زندست یه کم کاری کارگردان رو نشون میدا
واقعا دیوانه کننده و اعصاب خوردکن بود
کارگردان لعنتی نذاشت بفهمیم که واقعا مرده
یانه
ولی به احتمال 99.9 دصد زنده بود
حرف در مورد این مسائل و موارد مشابه خیلی زیاده و من کلی حرف دارم اما اینجا نمیشه اگه کسی دوست داشت با شماره من در بالا تماس بگیره. 09197135193
زنده به گور کردن جوجه توسط پسر بچه که قراره ادامه دهنده راه مرده شور باشه هم نشانه ای دیگه از زنده به گور کردن انست.
در کل نکته ی فیلم مرگ یا زندگی انا نبود نکتش همونطور که اشاره شد مرگ پیش از مردن بود که خیلی از انسان ها دچارش شدن
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا